فريدون صديقي، وقتي براندو مرد
فريدون صديقي سردبير هموطن سلا م و مدرس ارتباطات بهترين خاطره سال 83 خود را تولد دومين نوه اش مي داند. اين اتفاق بهترين خاطره من بود. البته خيلي غافلگير كننده بود. چون ما فكر مي كرديم كه فرزند دوم دخترم، پسر باشد. همه آزمايش ها هم همين را نشان مي داد. پزشك معالج هم همين را مي گفت، ولي وقتي متولد شد همه ما به خاطر تولد يك دختر غافلگير شديم. نامش را هم اريكا گذاشتيم.
براي صديقي هم از دست دادن عزيزان خاطرات تلخ 83 را براي او تشكيل داده است. از دست دادن دو عمويش را صديقي اينگونه تعبير مي كند: احساس مي كنم ارتباطم با گذشته ام قطع شده. اين مرا بسيار ناراحت مي كند و مرا به سمت يك مرگ ريتميك هدايت مي كند.
اما صديقي يك خاطره تلخ ديگر هم دارد. او منتقد سينما هم بوده و يكي از خاطرات تلخ امسالش را مرگ مارلون براندو معرفي مي كند. 7 يا 8 سال پيش بود كه در هفته نامه سينما مطلبي نوشتيم در خصوص تاثير براندو در نسل ما. او يكي از مظاهر و از صاحبان سبك در سينما بود. اين را هم مي توانيد به خاطرات تلخ من اضافه كنيد.
محمد يعقوبي: قرمز و ديگران
براي پرسيدن خاطرات تلخ و شيرين در واپسين روزهاي سال 83، سراغ خيلي ها رفتيم. بعضي در دسترس بودند و برخي نبودند. محمد يعقوبي حقوق خوانده اي است كه تمام زندگيش در تئاتر خلا صه شده است. خودش مي گويد: براي رضايت خانواده حقوق خواندم. چند سالي مي شود كه تئاترهاي خوب او روي صحنه مي رود و حالا خوشحال است كه توانسته نخستين فيلمش را بسازد. پس از كلي تلا ش و واكاوي سوژه، بالا خره موفق شد، آنچه را فيلم مي نامد به نام قرمز و ديگران جلوي دوربين ببرد. تهيه كنندگي اين بهانه شادي يعقوبي را مصطفي عزيزي عهده دار شد، تا او بتواند فيلم 20 دقيقه اي خود را بسازد.
بدترين خاطره يعقوبي، فوت ناگهاني محمدرضا سرهنگي بوده؛ يكي از تهيه كنندگان سينما كه بين اطرافيانش محبوبيت زيادي داشت. يعقوبي مدتي با سرهنگي كار كرده بود و چندبار از او به نيكي ياد مي كند.
مهرداد راياني مخصوص: طلب ها وصول نشده
در دانشگاه تدريس مي كند. كار عمده اي كه انجام مي دهد، تئاتر حرفه اي است. مهرداد راياني مخصوص كه روزگاري با خشم و هياهو علا قه مندان زيادي را به تئاتر شهر مي كشاند، بهترين خاطره 83 را سفر به روسيه و اجراي نمايش سه خانه كوچك در شهر سنپترزبورگ ميداند. در يك كشور كمونيستي ما نمايشي شبيه به تعزيه اجرا كرديم و مورد استقبال زيادي واقع شد. اين يك اتفاق خوب براي نمايش ايران بود.
اگر بدترين خاطره را همان لحظه هاي تلخ بناميم، وقتي روي مي دهد كه بچه هاي گروه پس از بازگشت، هنوز پولشان را وصول نكرده اند و اين خيلي زشت است كه هنرمندان، شب عيد طلب هايشان را نگرفته و گرفتار باشند.
كيومرث درم بخش:رومئو و ژوليت ايراني
چند روز پيش عكسي از اين مستندساز در ايرانشهر چاپ شد و واكنش هاي مختلفي رابرانگيخت. او براي سينماي جهانگردي فيلم هاي مستند زيادي ساخته است. همراه همسرش سفرهاي زيادي مي روند و عكاسي مي كنند. بهترين خاطره كيومرث درم بخش خودش يك خبر است. درباره سفر به اردبيل و شكل گرفتن بهترين خاطره 83 مي گويد: ديدار از استان اردبيل و كشف منطقه باستاني 6هزارساله و تماشاي سنگ افراشت هايي كه آريايي ها براي رصد ستارگان ساخته بودند، بسيار لذتبخش بود. در سفر به اردبيل يافته هاي باستان شناسان مرا به وجد آورد. عكس هاي خوب زيادي گرفتم و ديگر خاطره زيبا، ساختن فيلمي از آئين و آداب و رسوم ايل شاهسوند است. يك مستند داستاني به مدت 72 دقيقه كه خودم تهيه كنندگي و كارگرداني آن را انجام دادم.
براي گفتن بدترين خاطره اش، مكثي مي كند و با آهي بلند مي گويد: شنيدن خبر خودكشي پسر و دختر جوان، در نواحي كوهستاني خراسان بسيار حيرت زده و ناراحتم كرد. خانواده هايشان با ازدواج آنان مخالف بودند. نامه اي مي نويسند و شناسنامه هايشان را مي سوزانند تا مجهول الهويه بمانند. پسر با اسلحه كمري ابتدا گلوله اي به شقيقه معشوقش زده و سپس در حلق خودش ماشه را چكانده است. حس تملك آنها نسبت به هم اعتقادشان براي بقا در دنيايي ديگر در كنار هم، از آنها رومئو و ژوليت ايراني ساخت. سال 84 فيلم آنها را با همين نام خواهم ساخت تا بلكه خانواده ها بيش از اين به جوانان احترام بگذارند و دركشان كنند.
منيژه حكمت:جوان هاي باهوش!
وقتي مي خواهد خاطرات خوب و بد را كنار هم بچيند بيشتر به جوان ها فكر مي كند. آنها را مايه اميد سينماي آينده ايران مي داند: بهترين اتفاق سال 83، فيلم هاي خوبي بوده كه جوان ها ساخته بودند. بچه هايي خلا ق و باهوش كه تحسين برانگيز بودند. با وجود امكانات موجود، همين شور و انرژي جوانترهاست كه مرا سرپا نگه داشته است. اتفاقات بدي هم رخ دادند كه خاطر همه مردم را آزار داد. زلزله زرند، سيل تهران، برف گيلا ن، گراني اجناس و سونامي در اقيانوس آرام، همه ما را اندوهگين كرد. ولي اميد كه هميشه زنده است. براي سال آينده آرزو مي كنم، دوباره لبخند روي لب هاي همه ما بنشيند و سالي پر از آرامش و توام با مهرباني داشته باشيم.
بهروز ثروتيان: از امنيت موجود راضي هستم
در سال گذشته، به دليل اشتغال و فعاليت مستمر كاري با مساله خاصي روبه رو نبوده ام. گوشه عزلت اختيار كرده و گوشه نشيني پيشه كرده بودم و در حال تحقيق و مطالعه. چيزي كه اندكي ذهن مرا به خود مشغول كرد، كنگره بديع الزمان فروزانفر بود. در هر حال از امنيت موجود در كشور خوشحال بودم و اميدوارم كه اين امنيت به هم نخورد. همچنين چيزي كه در سال گذشته توانست خوشحالم كند، موفقيت ورزشي ورزشكاران در المپيك بود كه پرچم عزيز كشورمان را در اين واقعه مهم ورزشي بارها به اهتزاز درآوردند.
نگراني هاي سال 83، كم نبود. بعد از حادثه زلزله بم، اتفاقات بسياري افتاد. بارش برف سنگين در گيلا ن، زلزله زرند و برخي مسايل ديگر. البته من ترجيح مي دهم در آغاز سال جديد از مسايل خوب بيشتر سخن به ميان بيايد.
اميدوارم سال جديد، سالي پر از بركت و آسايش و امنيت باشد و مقاومت ما در برابر زورگويي هاي دول غربي به نتيجه برسد و بتوانيم با ايستادگي از منافع ملي و كيان خود پاسداري كنيم. من فكر مي كنم، سال خوبي را در پيش داشته باشيم.
بيار باده كه چون ابر در بهارانم
دلم گرفته و در انتظار بارانم
هادي ساعي: طلا ي پكن؛ همين
هادي ساعي اهل طفره رفتن نيست. كوتاه و صريح و برق آسا به سوال ها پاسخ مي دهد، درست مثل ضربه هاي كاري اش مقابل حريف كه هر جاي چهارگوش چيانگ چاپ باشد و در هر وضعي فرود مي آيد. قهرمان المپيك آتن را در آخرين و شلوغ ترين روزهاي سال پيدا كرديم و به قدر سه سوال كوتاه و يك چاق سلا متي مختصر و مفيد به ايستادن و پاسخ دادن دعوتش كرديم. براي ساعي بهترين خاطره سال 83 طلا ي المپيك بود و عنوان قهرماني قهرمانان و تلخ ترين اتفاق در ابتداي سال بازماندن در سهميه المپيك. با اين حساب حدس زدن و پيش بيني آرزوي او براي آينده چندان دشوار نيست. ساعي از دل و جان مي خواهد كه در المپيك پكن حضور داشته باشد و با طلا و لبخند برگردد.
پياز داغ اين گپ كوتاه هم اينكه او پر انرژي و سرحال است و يك جا بند نمي شود.
دكتر قرايي مقدم: فوق ليسانس پسرم
از استادان مجرب دانشگاه به حساب مي آيد. دكتر قرايي مقدم، جامعه شناسي تدريس مي كند و كارش را بسيار دوست دارد. وقتي از او بهترين و بدترين خاطراتش در سال 83 را مي پرسيم، كمي تعلل مي كند و مي گويد: من هيچ وقت خاطره بد نداشتم. سال خوبي بود. كار من تدريس در دانشگاه است. كارم را دوست دارم و از آن لذت مي برم.
ابتدا، از گفتن خاطره خوب و بهترين هاي 83، طفره مي رود. پس از اصرار ما ادامه مي دهد: اتفاق نادر و جالبي در سال گذشته نيفتاد. همه اش خوب است و خدا را شكر مي گوييم. جدا كردن يك لحظه به عنوان بهترين، چندان درست نيست. همه روزها خوب بوده.
پس از اصرار همسرش، از پسرش ياد مي كند: امسال توانست مدرك كارشناسي ارشدش را بگيرد. نگراني من در مورد او تا حدي برطرف شده و شايد اين بهترين خاطره سال 83 من باشد.
عشرت شايق:اگر نقاشي طرح ها زيبا شود
نوروز سال 1360 همزمان با عمليات بيت المقدس ازدواج كرده و نوروز 73 از مناطق جنگي بازديد به عمل آورده. اين دو نوروز در خاطراتش باقي مانده و بدترين نوروز (به قول خودش سخت ترين) را در سال گذشته سپري كرده است. خواهران و برادران و چند عضو ديگر خانواده اش هنگامي كه بم لرزيد زير خاك مانده اند و علا وه بر ناراحتي براي همه هموطنان، داغ عزيزان هم نوروز او را سياه كرده بوده است. حالا يك سال گذشته و... اين قطعه اي از پازل خاطرات عشرت شايق است.
عشرت شايق، نماينده مجلس است. هنگامي كه با او صحبت كرديم كارهاي اداري اش در تهران را به پايان رسانده بود و در حوزه انتخاباتي اش (تبريز) روزگار مي گذراند. شايق بهترين خاطره سال 83 را با رضايت مردم معنادار مي داند: هنگامي كه گزارش عملكردهايمان را براي مردم مي خوانيم لبخند رضايت آنها بهترين هديه سال را برايمان رقم مي زند. اين جمله ها را مي گويدو از سال پر كار مجلس هفتم ياد مي كند كه با تمام فعاليت هاي مثبتش گاهي هم تلخي را به كام مي نشاند.
شايق بدترين خاطره سال را هنگامي عيني مي يابد كه در مقابل مردم توان پاسخگويي نداشته باشد: مشكلا ت معيشتي مردم و بحران انتقال جوانان از جمله مواردي اند كه براي هر نماينده اي عذاب آور است. هنگامي كه در مواجهه با مردم دستمان خالي است و كاري از دستمان برنمي آيد بدترين خاطراتمان رقم مي خورد. اين نماينده مجلس اما هنگامي كه در مورد خاطرات شخصي اش صحبت مي كند لحن يك مادر ايراني را دارد كه براي همه ما آشنا است.
محمد صالح علاء _ گريه
خودش خاطره است براي آنهايي كه دوستش دارند وآنها هم خود خاطره اند در ذهن مردم كوچه و بازار. بازيگري، كارگردان ها، مجري گري و ترانه سرايي را نمي توان شغل او به حساب آورد. او محمد صالح علا است.
وقتي خاطرات نوروزش را مي گويد صدايش مجذوبت مي كند و تو را تا آن سوي سيم مي برد.
در فيلمي بازي مي كردم كه قرارداد بازيگري ام در آن تا آخر اسفند بود. روز آخر اسفند رسيد اما هنوز چند پلا ن از فيلم باقي مانده بود و تهيه كننده اصرار داشت كه تا آخرين لحظه كار، ادامه دهيم. وقتي پلا ن هارا در ساعات نزديك به سال تحويل مي گرفتيم، تهران مانند شهر ارواح بود. پلا ن هاي خارجي شهر پررفت و آمد مي خواست و اينگونه كار تعطيل شد.
به ذهنش كه رجوع مي كند ياد سال تحويلي مي افتد كه هنگامه اش را با خواب گذرانده، آن هم نه در خانه، بلكه در استوديو پخش راديو پيام. هنگامي كه همكاران او را به اتاق استراحت مي برند سال صالح علا با خواب نو شده بود. اما خاطرات خوب هنگامي نام خوبي را يدك مي كشند كه بدي ها در جاي ديگري از ذهن به صف شده باشند. سال 54 هنگامي كه در ساعات آغازين سال نو، صالح علا نقد تندوتيز هوشنگ حسامي را در روزنامه مي خواند اشك، پهنه صورتش را خيس مي كند. با اينكه خودش مي گويد بعدها با حسامي خدا بيامرز رفيق شدند اما رسم روزگار كه فراموشي است وظيفه اش را براي خاطرات صالح علا باز نكرده است.
حسين دهلوي_ هيچي
به علت مشكلا ت كاري دچار افسردگي شده ام و هيچ خاطره خوبي براي گفتن ندارم.
با همين دو جمله تكليف سوال بعدي ما مشخص مي شود و در اين روزهاي عيدانه دلمان نمي آيد صداي آدمي را بشنويم كه امسال مثل سال هاي قبل با طرح اركستر سمفونيك كودكان پشت درهاي بسته ماند!
جعفر بزرگي بازيگر: سال چمدان ها و جاده ها
شايد خانه نشيني يك ماهه به خاطر شكستگي بيني اولين خاطره تلخ جعفر بزرگي باشد، آن هم در سالي پر از مسافرت و چمدان و بيا و برو براي اين بازيگر كهنه كار. حضور موفق و مليح در ويژه برنامه هاي تلويزيوني دهه فجر در بندر امام خميني خوزستان، جزيره كيش، بندرعباس و جزيره قشم از يك سو و سفر زيارتي سياحتي به مشهد مقدس براي پا بوس امام رضا(ع) به همراه جمعي از همكاران كه همگي از بازيگران سينما و تلويزيون بودند. طرحي از خاطرات خوش بزرگي را در سال 83 ساخته است (شايد عكس هاي سفر آنها را در روزهاي داغ تابستان توي صفحه عكاسخانه به ياد بياوريد.) اما يادآوري خاطره ناخوشايند براي او خيلي سخت بود. اين طور جاهاست كه مي شود فهميد بدبياري يعني چه، اما ما دوست داريم فعلا به جاده فكر كنيم و به بزرگي لبخند بزنيم.