يكشنبه ۱۴ فروردين ۱۳۸۴ - سال سيزدهم - شماره - ۳۶۶۴
علامت سوال بزرگ ورزشي- تلويزيوني
امسال هم شماره يك؟
چهره خسته دوشنبه هاي مجري برنامه نود، آنقدر مهم نيست كه خواب آلودگي عشق فوتبال ها در صبح كاري سه شنبه؛ اما بين اين دو نسبت مستقيمي وجود دارد
031539.jpg
۱تماشاي برنامه اسپورت شو شبكه اي.آر.دي آلمان آن هم يك ساعت پس از پايان روز اصلي بوندس ليگا شنبه هر هفته) و مقايسه آن با نود منجر به نتيجه اي مي شود كه مثل مقايسه فوتبال ايران و آلمان، ياس آور است، اما كمال گراها از ضرورت مقايسه هايي اينچنين مي گويند كه ذات آن توجه به نقاط بلندتر پيش روست.
اگر به ذهن نود فشار بياوريد و سالهاي اوليه »نود را به خاطر بياوريد و استوديوي محقر پخش، ميز سه نفره عادل فردوسي پور و يك يا دو كارشناس برنامه را، دقيقا متوجه كاركرد مقايسه نود با نمونه بهتر خارجي خواهيد شد. اينكه نود امروز در سطح بهتري حركت مي كند دقيقا نشاندهنده توجه عادل فردوسي پور، تهيه كننده و مجري برنامه به مشابه هاي اروپايي آن است.
۲برگرديم به برنامه اسپورت شو كه قبل از هر چيز دوباره يادآوري مي شود تصاوير مهم و مبهم دو مسابقه را ساعتي پس از پايان بازي هاي هفته، پخش مي كند. آنها اين هفته در اقدامي شعبده وار با پل برايتنر، ستاره دهه 1970 فوتبال آلمان، مصاحبه اي خارج از استوديو انجام داده بودند كه مربوط به آخرين برد خردكننده بايرن مقابل دورتموند به رهبري او بود، بعد از پخش تصاوير آرشيوي مسابقه و حرف هاي برايتنر كه تدوين درجه اول و فوق العاده اي هم داشت، متوجه شديم بايرن همان روز 5-0 دورتموند را شكست داده است. اين دورانديشي و برنامه ريزي در مقياس يك برنامه تلويزيوني حتي عجيب تر از گلزني 3  باره روي ماكاي مقابل دورتموند بود. در واقع كارگردان برنامه پيش از ماكاي، هت تريك كرده بود! اين در شرايطي است كه تهيه كننده نود براي دريافت فيلم مسابقات با دو روز تاخير، مصائبي مي كشد كه گفتني نيست. بنابراين با توجه به مشكلا ت بي شمار اجرايي در پروسه كاري يك برنامه تلويزيوني، اميدواريم شعبده هايي اينچنيني به عنوان پيشكش نزد عادل باقي بماند!
۳به اخبار ورزشي شبكه 6 كه نگاه مي كنيد، گاهي از بي توجهي سردبير تا سر حد بدوبيراه به خشم مي آييد. زماني كه ليگ انجام شده و دوستان، حتي گلزنان بازي ها را پس از 3 ساعت اعلا م نمي كنند يا تصوير بازي را پخش مي كنند، اما گل را هيهات! تا برنامه نود 3، 4 روز بعد همچنان براي بيننده حرفه اي فوتبال تازه باشد. او شرح گل ها را در روزنامه خوانده و تا آخر خلا صه بازي هاي ليگ، مشتري برنامه است. همان طور كه مي بينيد اين قسمت ماجرا به همين سادگي به نفع برنامه نود تمام مي شود...
۴دوستي سالها پيش در نقدي تند، خطاب به برنامه نود از گوشي نوشته بود كه هميشه به گوش اوست و از داخل آن، اوامر و ملا حظات يك نيروي مافوق را اجرا مي كند. اگر از اين نكته كه آن دوست گرامي نود، امروز در يك مديوم بسيار كوچكتر يك »گوش به فرمان حرفه اي است بگذريم، بايد از اينكه مجري برنامه نود به مرور نقش گوشي را كمرنگ و با مرارت حذف كرده است، خوشحال باشيم؛ چه، او بعد از اين همه سال آنقدر مورد اعتماد هست كه تذكرات مستقيم، ديگر لا زم نباشد و البته آنقدر درحول و حوش خطوط قرمز پرسه زده، تا ميزان نمك و فلفل و ادويه لا زم دستش بيايد.
به هر حال برنامه نود مهمترين برنامه ورزشي توليد شده در ايران و شايد يكي از پربيننده ترين برنامه هاي سيماست و حساسيت نسبت به آن طبيعي است. اينكه فردوسي پور و مسوولا ن، به آن حد از تفاهم رسيده اند كه دو طرف از حداكثر هيجان نيز مطلعند و هرگز از آن مرزگذر نمي كنند كه ممكن است جذابيت بيشتر از حد نود تبديل به عاملي منفي بشود؛ نكته اي كه يكي از مديران ارشد صدا و سيما در يك گپ خصوصي آن را به زبان آورده است و در صحت آن شكي نيست.
-5نود يك برنامه جريان ساز و موفق است، اما حد زيادي از جذابيت اين برنامه مربوط به رسانه اي است كه نود را به خانه ها برده. گرچه بي توجهي به ساير برنامه هاي مشابه و اقبال نود، خود گواه عرقي است كه براي اين برنامه ريخته مي شود، اما به نظر مي رسد مهمترين برنامه فوتبال ايران بايد در افقي متفاوت و در سطحي فراخ تر به حركت ادامه دهد، جايي فراتر از محدوديت هاي دست و پاگير و رايجي كه مانع از بروز خلا قيت هاست. آيا عجيب نيست كه مديران رسانه هاي ايران همواره به كارمندان خود بهانه هديه مي دهند؟ اگر اين نكته كه هنوز كارشناسان درجه اول براي مهمترين برنامه فوتبال ايران يك ضرورت است، مورد تاييد است يا بايد عادل را بابت حضور دور از تصور برخي كارشناسان ناآشنا ونابلد، مورد بازخواست قرار داد يا در سياست هاي پرابهام در انتخاب كارشناسان، تجديدنظر كرد. رمز كارشناس بليغ و ترجيحا خوش چهره و مقبول كه ترجيحا با شجاعت حرف خود را بزند در جمع چهره هايي كه گاه به هزار زحمت مورد تاييد قرار مي گيرند، وجود دارد؟
۶اجراي عادل فردوسي پور كه سالهاست با عنوان شماره يك حرفه گزارشگري حركت مي كند و تقريبا بدون نقد جدي پيش مي رود، همچنان از نقاط قوت برنامه اي اش كه خود، بستر بزرگي فردوسي پور است. صراحت لهجه كم نظير كه بدون ماله كشي و گاهي با شيطنت مي تواند نشاندهنده پلشتي هاي فوتبال باشد، استفاده از ميميك صورت، به خصوص هنگام مصاحبه هاي تلفني و كات هاي به موقع او، جالب توجه است، اما عادل گاهي شان يك ژورناليست مجري را كه بايد تا رسيدن به هدف، سوژه را رها نكند به يك مجري صرف، تنزل مي دهد. در عين حال در مصاحبه هاي حضوري، به خصوص هنگام رويارويي با بازيكنان برتر ليگ، دست خالي از سوالا ت درجه اول رد مي شود. ضمنا اگر از او سوال نكرديم، پس نويسنده قابلي كه بايد متن برنامه ات را بنويسد كجاست، به خاطر رفاقتمان است!
۷سفارش آرمي كه قبل از هر مسابقه پخش مي شود، در خارج از صدا و سيما، از تلا ش هايي است كه براي بهبود كيفي برنامه انجام شده است. همين طور عنوان بندي نود كه در نوع خود يكي از بهترين هاست گرچه فاقد ايده به نظر مي رسد.
استفاده تصاوير خاطره انگيز آرشيوي از مسابقات قديمي نيز برگ برنده اي است كه دوستان صدا و سيما، كلا  علا قه اي به رو كردن آن ندارند و ما همچنان منتظر روز مبادايي هستيم كه برسد و ديگر اميدمان فقط به نود نباشد. نكته ديگري كه بايد به آن اشاره كرد گزارش هايي است از حاشيه مسابقات كه سابقا مهمترين قسمت برنامه بود، اما با ظهور دوربين خبرساز كه كار مشابهي را انجام مي دهد، به محاق رفته است. فكري كه امروز اكثر برنامه هاي ورزشي آن را در كنداكتور خود دارند يك گزارشگر و يك دوربين در حوالي مسابقه... همه مثل هم و بدون نوآوري. تحليل رفتن بخش گزارش نكته قابل تالمي است كه ظاهرا كسي متوجه آن نيست. آيا درميان انبوه ميداني برنامه نود ميكروفن به دست هايي كه از مصاحبه فقط نظر شما چيه يا احساس شما چيه را آموخته اند، ايده يا سوالي نيست كه متفاوت و قابل توجه باشد؟
۸ارجاع راي نهايي درباره ابهامات داوري به نود از موفقيت هاي غير قابل انكار اين برنامه است. درواقع نود، دادگاهي است با وقت نامعمول دوشنبه شب ها با چند شاكي؛ يك دادستان و يك وكيل مدافع كه البته گاهي دادستان و گاهي وكيل مدافع، نقش نود را فراموش مي كنند. آنها وظيفه اي غريب را برعهده دارند؛ احقاق حقي كه كاملا  بي نتيجه، ولي تسكين دهنده است. وقتي همين يك برنامه باشد و چند ده باشگاه كه گردش مالي آنها بخش عمده اي از يك تجارت گزاف 100 ميليارد توماني است، كار دشوارتر، حساس تر و مخاطره آميزتر خواهد بود. اگر كسي در مسندي بي رقيب مثل نود باشد و نامش با فاصله اي بعيد با آلودگي هاي رايج فوتبال، قبول است، گرچه دكور برنامه اي كه مي سازد مطابق ميلمان نباشد!
۹يك بازيكن فوتبال، هرگز نمي تواند در چند مسابقه متوالي معجزه كند، اما همه از يك برنامه تلويزيوني كه درباره فوتبال ساخته مي شود، انتظار شعبده هفته به هفته را دارند، در مورد نود بايد گفت كه برنامه عادل از عادت مالوف فوتباليست ها تبعيت مي كند، مگر آنكه محمد مايلي كهن، فيروز كريمي يا اصغر شرفي، مشتريان دايم برنامه او باشند! مصاحبه با علي دايي و مصاحبه با فريدون زندي از جمله شعبده هاي امسال عادل هستند كه علي دايي امسال هم آقاي گل است. البته هر مهاجمي روز بد هم دارد، اما خب، همين كه مردم با فرياد تعويض، او را نمي خواهند، توفيقي است!
۱۰چهره خسته دوشنبه هاي مجري برنامه نود، آنقدر مهم نيست كه خواب آلودگي عشق فوتبال ها در صبح كاري سه شنبه؛ اما بين آن دو نسبت مستقيمي وجود دارد. همين صبح هاي پرخميازه است كه نشان مي دهد موفقيت كجاست، اينطور نيست؟

پل نيومن قبل از مرگ كنار مي رود
031545.jpg
حسام گلبري -پل نيومن بازيگر بزرگ و كهنه كار سينماي وسترن با نيم قرن فعاليت هنري در عرصه سينما قصد دارد پس از ايفاي نقش در فيلم بعدي اش از دنياي فيلم خداحافظي كند.
ستاره 80 ساله كه تاكنون 10 بار نامزد دريافت جايزه اسكار شده است، گفت: فكر مي كنم به اندازه كافي به سينما خدمت كرده باشم و بنابر درخواست همسرم جون وودوارد قصد كناره گيري از بازيگري را دارم. از سال بعد هم شركت در مسابقات اتومبيلراني را كنار خواهم گذاشت. در اين صورت هر دو مي توانيم اوقات بيشتري را در كنار هم سپري كنيم. نيومن كار بازيگري را در سن 30 سالگي در سال 1954 آغاز كرد. از معروفترين فيلم  هاي او مي توان به بيلياردباز اشاره كرد و همچنين گربه روي شيرواني داغ كه به خاطر همين فيلم براي اولين بار در سال 1959 به عنوان نامزد اسكار انتخاب شد، پس از آن در فيلم  هاي موفق و كلا سيك بسياري از جمله كلا هبردار، رنگ پول، نيش و بوچ كسيدي و ساندس كيددر نقش بوچ )۱۹۶۹ شركت كرد. كه 2 فيلم آخر را در كنار دوست و يار ديرينه خود در سينما رابرت ردفورد به نقش آفريني پرداخت. نيومن قصد دارد در آخرين فيلم خود تحت عنوان براي خوش شانسي بار ديگر در كنار ردفورد جلوي دوربين حاضر شود. او در مورد اين فيلم مي گويد: 20 سال است كه درصدد ساخت اين فيلم هستيم. اميدوارم چيز خوبي از آب دربيايد. از اينكه بخواهم در مورد جزئيات كار تا قبل از اتمام آن حرف بزنم، متنفرم. آخرين حضور نيومن روي پرده سينما برمي گردد به سال 2002 و بازي در كنار تام هنكس در فيلم به سوي پرديشن كه مجددا او را نامزد اسكار كرد. سال گذشته نيومن از يك سانحه رانندگي در مسابقه اتومبيلراني فلوريدا جان سالم به در برد. اكنون نيز پس از سالها به همراه همسر بازيگر خود، همچنان مديريت مدرسه معتبر بازيگري اكترز استريو را به عهده دارد.

كنسرت ضد مالا ريا
031542.jpg
فقر شديد در آفريقا باعث شده تا اين قاره از گذشته هاي دور كلكسيوني از بيماري هاي خطرناك را تجربه كند. از سل، وبا و سرطان بگيريد تا بيماري هاي مهلك تري مثل ايدز و مالا ريا كه سالا نه عده بسيار زيادي را به كام مرگ فرو مي برد. مالا ريا بدترين و كشنده ترين اين مريضي ها است. اين بيماري توانسته نظر هنرمندان را به خود جلب كند.
بيش از 20 هزار نفر از طرفداران موسيقي در كنسرت بين المللي پاپ در سنگال حضور پيدا خواهند كرد.
اين نمايش با شركت نوازندگان بزرگ موسيقي آفريقا به منظور افزايش سطح آگاهي عموم نسبت به بيماري مالا ريا در داكار برگزار خواهد شد. چوب ها و عصاهاي سنتي مزين شده نيز نقش پشه ها را ايفا خواهند كرد. نادور ستاره موسيقي و ترتيب دهنده اين نمايش مي گويد: اين اولين باري است كه چنين حركت عظيمي از سوي هنرمندان آفريقايي صورت مي پذيرد. اين درست است كه موسيقي وسيله  اي است براي سرگرمي، اما مي تواند ابزار قدرتمندي براي انجام كارهاي بزرگ باشد.
روساي جمهوري كشورهاي سنگال و فرانسه عبدالا~يه و ژاك شيراك نيز در پيام هايي حمايت خود را از اين برنامه اعلا م كردند.
كنسرت ضد مالا ريايي در كشورهاي سراسر جهان از طريق راديو و تلويزيون به طور مستقيم پخش مي شود و پس از آن نيز به صورت DVD و در سينماها قابل نمايش خواهد بود.
سالا نه بيش از يك ميليون نفرو اغلب كودكان) قرباني ابتلا  به بيماري مالا ريا مي شوند كه 90 درصد اين مرگ و ميرها مربوط به قاره آفريقا مي شود.

من، پويان، 16 سال داشتم
031551.jpg
يك، دو، سه، چهار، ... و در نهايت تا بي نهايت! بي نهايت براي آنهايي كه توپ گرد را به كفش هاي شش استوك دوخته اند، گويي با توپ و استوك زاده شده اند و با توپ و استوك هم دنيا را وداع مي گويند. وداع با دنيايي خاكي كه از خاكش چمن سبز مي رويد و روي چمنش در زمانه ما، بيشترين و زيباترين فعاليتي كه انجام مي دهند، فوتبال است؛ فوتبال با استوك و توپ چرمي گرد. يك، دو، سه، چهار ... و در نهايت تا .16 عدد نحس براي يكي از همان استوك به پاهايي كه توپ گرد را مي پرستد.
حميد عليدوستي حالا  ديگر روپايي نمي زند و اگر هم اين كار را بكند تا 16 بيشتر طاقت ادامه دادن ندارد.
۱۶ عدد نحس زندگي او شده است؛ عدد نحسي كه براي هر شماره اش 365 روز را شمرد تا به امروز برسد. امروز يعني كمتر از 20 روز پيش؛ يعني همان شبي كه ديگر صبح نشد، يعني غروب آخرين سه شنبه سال، يعني همان غروبي كه نوجوان 16 ساله اش را از روي خاك جمع كردند؛ نوجواني كه نه آنچنان مي توانست همچون پدر روپايي بزند تا به بي نهايت برسد و به بي نهايت هم نرسيد. با اينكه هيچ كدام از ماها به بي نهايت نمي رسيم، اما او نيمه راه ما را هم طي نكرد و رفت.
پويان عليدوستي قرباني انفجار جامعه اي شد كه هنوز منفجر نشده است؛ جامعه فربه اي كه كوله پشتي او را هم فربه از مواد منفجره كرد.
جامعه اي كه نشان داد همه اين بدبختي ها و بختك ها براي قشر عامش نيست و طبقه فرهيخته اش هم مي تواند به دام مصيبت بيفتد.
پشت عليدوستي خم شد، همچون پشت پويان او كه كوله پشتي اش مرگ را به او بخشيد. كوله پشتي پر از مرگي كه با يكي از همان نارنجك هاي دست ساز نوجوانان و آدم هاي مانند او منفجر شد و جانش را به اجل بخشيد.

كوتاه تر از گزارش
ايراني پيشرو به دام افتاد
استكهلميان يك مرد ايراني با گذرنامه جعلي سوئدي، گواهينامه رانندگي جعلي سوئدي و نيز يك كارت شناسايي ملي جعلي سوئدي در صدد بود از طريق فرودگاه كوآلا لا مپور در مالزي و توقفي در فرانكفورت خود را به استكهلم و سوئد برساند. غافل از اينكه مدارك شناسايي جعلي اين مرد ايراني كمي از زمان خود جلوتر بودند. مدارك جعلي اين مرد مشابه نوع جديدي جعل شده بودند كه تازه از 9 ماه ديگر و از اول اكتبر 2005 در سوئد صدور آن شروع مي  گردد! اين مرد پيشرو ايراني كه از زمان خود جلوتر عمل مي  كرد در فرودگاه كوآلا لا مپور به دام افتاد و دستگير شد.
وودي آلن بازنشسته نشده مي ميرد
وودي آلن مي گويد: عاقبت حين بازيگري خواهد مرد. اين بازيگر 69 ساله سينما هراز چند گاهي از عرصه بازيگري و نويسندگي كنار مي  كشد و استراحت مي كند. وودي آلن از بازنشستگي مي ترسد چرا كه به نظرش خيلي كسل كننده خواهد بود. او توضيح مي دهد: بعضي وقت ها فكر مي كنم وقتي بازنشسته شدم با نوه هايم بازي مي كنم، به پياده روي مي روم، از موزه بازديد مي كنم و عصرها فيلم مي بينم. براي همين برخي از مواقع از سينما كناره گيري مي كنم و همين كارها را انجام مي دهم اما دوباره به جاي اصلي ام بازمي گردم.
دشمني ويليامز با والت ديسني
رابين ويليامز بازيگر و كمدين سينماي هاليوود، بار ديگر دشمني ديرينه اش را با والت ديسني آشكار كرد.
رابين ويليامز، والت ديسني را به ساخت فيلم هاي بي ارزش متهم كرد. رابين مي گويد: والت ديسني دستمزد كامل وي را در كارتون علا ءالدين كه 13 سال پيش ساخته شد، پرداخت نكرده است. وي در پايان به شوخي گفت: ميكي موس اين همه انگشت دارد چون كه نمي تواند چك پول را بردارد!
مجله اختصاصي زن ذليل ها
031548.jpg
فرض كنيد مجله خارجي را پيش رويتان بگذارند. تا اين جاي كار نه تعجب مي كنيد و نه از شاخ هاي روي سر خبري است. اما وقتي مي بينيد اسم اين مجله زن ذليل است، كم مي آوريد و اصطلا حا شوكه مي شويد. جالب اينكه تمام مطالب اين مجله به زبان انگليسي است و فقط اسم مجله هست زن ذليل. در تشريح محورهاي اين مجله، جمله اي را مي بينيد با اين مضمون: اين راهكار آخر است. جمله اي براي تمام مردهاي ايراني كه نمي توانند تصميم بگيرند.
نكته ديگر باز هم در اسم اين مجله مستند است، چون شما فكر مي كنيد زن ذليل، ترجمه واژه اي است، اما نه. روي جلد مجله مذكور نوشته: .Zan zallil عكس روي جلد هم به مردي اختصاص دارد با يك پيش بند سفيد كه مشغول عمليات مشهور ظرف شستن است. سردبير اين مجله كه آبروي مرد ايراني را يك نمه برده ايراني است، يعني يك مرد ايراني. همين.
از كارتن خوابي تا گورخوابي
در اين روزگار تكنولوژي همه چيز و همه كس حتي يك كارتن خواب رو به پيشرفت است. كارتن خوابي براي افراد بي  خانمان و ولگرد در روزهاي تابستان مقوله اي مفيد است، اما روزهاي سرد زمستان را چه بايد كرد؟ يك دوره گرد 43 ساله هلندي كه در روزهاي سرد زمستان جايي بهتر از يك قبر قديمي براي خود پيدا نكرده بود،   به خاطر اين عمل خود جريمه شد. وي همچنين براي تكميل سرپناه خود از سنگ قبرهاي گورستان نيز استفاده كرد.
پليس اين گورخواب را هنگامي كه در گور خواب بود، به جرم بي  احترامي به قبور دستگير كرد. پليس پيش از اين هم يك بار ديگر وي را وقتي كه در گورستان خوابيده بود دستگير كرد و به وي هشدار داده بود.
بازي، مهمتر از بچه
بي  خيالي تا چه حد؟ يك زن رومانيايي كه گويا بدجور براي بازي بينگودبرنا) بي  تابي مي  كرد كودك خود را در صندلي عقب تاكسي جاگذاشت. راننده تاكسي مدتي پس ازپياده كردن زن ناگهان متوجه صدايي در عقب ماشين شد و بعد از آنكه از ماجرا با خبر شد كودك را به پليس تحويل داد و پليس هم پس از پيگيري هاي لا زم مادر را در حين بازي در باشگاه بينگو پيدا كرد و آنجا بود كه مادر دلسوز گفت: آه خداي من، پسر من كجاست؟
يك قدم تا بن لا دن!
پرويز مشرف ادعا كرد كه در سال گذشته ميلا دي ارتش پاكستان چيزي نمانده بود اسامه بن لا دن را دستگير كند، اما در آخرين لحظات ردپاي وي راگم كرد. ژنرال مشرف به اينتليجنس سرويس گفت كه حدود 10 ماه قبل در آستانه بازداشت رهبر القاعده بوده است. گفته مي شود بن لا دن و معاونانش در كوه هاي مرز بين افغانستان و پاكستان مخفي شده اند. رئيس جمهوري پاكستان از سويي ديگر ادعا كرد كه نيروهايش موفق به كشتن عبدالله مسعود، ملقب به نور عالم كه براي سرش 84 هزار دلا ر، معادل 5 ميليون روپيه جايزه تعيين شده است، شده اند.

يادداشت هاي روزانه ترك سيگار
با رابطه اي 22 ساله وداع كردم
با نزديك شدن سي و نهمين سالروز تولدم، به ياد قولي افتادم كه سالها پيش به خواهر بزرگم داده بودم: وقتي 40 سالم بشود، همانقدر سالم خواهم بود كه تو هستي و در اولين قدم هم سيگار را ترك مي كنم! زمان چه زود گذشت. حالا  بيش از 20 سال است كه سيگاري هستم. بعد از اينكه 2 بار تلا ش كردم ترك كنم و موفق نشدم، به خود گفتم، مرگ يك بار شيون يك بار. البته احساسي كه هنوز هم دارم مثل حسي است كه پس از ترك يك دوست و پايان دادن به رابطه اي محبت آميز به آدم دست مي دهد. حتي هنگام نوشتن اين سطور هم جاذبه اعتياد دست بردار نيست. براي آنكه عطشم را به نيكوتين خاموش كنم از يك Patch استفاده مي كنم. تكه پارچه اي كه به دور بازو يا مچ دست بسته مي شود و نياز فرد معتاد رابه نيكوتين ذره ذره كاهش مي دهد.) و به منظور تسريع ترك اعتيادم در يك دوره آموزشي ترك سيگار نامنويسي كرده ام؛  مشاورم ملا ني پيشنهاد مي كند يك خانه تكاني حسابي انجام دهم و همه زيرسيگاري ها را از جلوي چشم بردارم. ديوانه وار به جان خانه مي افتم و همه جا را مي روبم، بعد طي تشريفات خاصي 5 نخ سيگاري را كه برايم مانده از وسط دو نيم مي كنم، در سطل مي اندازم و كيسه زباله را از خانه بيرون مي برم. بعد چند هويج پوست مي كنم تا روز بعد بجوم،  بسته پارچه ها را كنار فنجان قهوه ام مي گذارم. يك بشقاب بيسكويت كره بادام زميني هم آماده مي كنم و به رختخواب مي روم.
روز اول بيسكويت
با اين ميل از خواب بيدار مي شوم كه قهوه اي بنوشم و سيگاري دود كنم، اما به محض  آنكه پايم به زمين مي رسد، به خود مي گويم: ملودي، از امروز تو يك غير سيگاري هستي! براي خودم قهوه درست مي كنم، خب، حالا  آزمون بزرگ شروع مي شود. از آنجا كه يك روزنامه نگار آزادم، معمولا  در اين وقت روز كارم يادداشت برداشتن، پاسخگويي به پيام هاي تلفني و ويرايش مطالب است و در همه اين احوال هم سيگار گوشه لبم جا دارد. حالا  فكر مي كنم. )۱ اينكه به دستم پارچه بسته ام ايده خوبي است و )۲ بيسكويت هاي كره بادام زميني هم ميلم را به دود فرو مي نشاند. روز اول نسبتا راحت مي گذرد، اما مطمئن نيستم شايد به خاطر آن است كه ديشب با علم به اينكه از امروز سيگار نمي كشم، بيشتر از معمول كشيده بودم.
روز دوم: عصبي كنم
امروز نسبتا بد بود. به روزگار پدر و مادرم فكر مي كنم، زمانه اي كه براي ترك اعتياد نه آدامس نيكوتين دار در كار بود، نه قرص، نه پارچه هاي ويژه ترك. مي گويند دوران راحت تري بوده.
واقعا اين طور است؟
سعي كردم خودم را مشغول نگه دارم و از آنجا كه اتومبيلم جاي امني است. هيچ وقت داخل اتومبيل سيگار نمي كشم.) تصميم گرفتم كمي اين ور و آن ور بروم و خرده كارهايي را كه داشتم انجام دهم. براي اولين بار در تاريخ رانندگي ام، از كوره در مي روم. مجسم كنيد:
پشت ترافيك مانده ام و يك ني رابه نيش كشيده ام و بر سر غريبه اي فرياد مي زنم: اگر اين رنگ سبز را دوست نداريد، سبز ديگري تقديم كنم!
روز سوم: گريه
اگر ماجراي من به صورت فيلم در آمده بود، كارگردان به اينجا كه مي رسيد از آن آهنگ هايي كه در فيلم هاي ترسناك مي شنويد استفاده مي كرد. من با گريه ميانه اي ندارم، اما امروز گريه كردم. علت گريه ام هم چيزي نيست جز سيگار!
روز چهارم: سردرد
براي اولين بار دچار سردردي وحشتناكم. تمام بدنم درد مي كند. نفس هاي عميقي مي كشم و سعي دارم فكرم را به چيزهاي ديگر مشغول كنم. براي خريد مسكن از خانه بيرون مي روم. ديگر از اين عادت كه قبل از خروج سركشي كنم، ببينم سيگاري در جايي روشن نمانده باشد، دست كشيده ام. گويا ديگر پذيرفته ام سيگاري نيستم.
روز پنجم: فيلم
امروز را هر طور بود گذراندم. حالا  هم رو به روي تلويزيون نشسته ام فيلم سينمايي تماشا مي كنم. تازه متوجه مي شوم كه چقدر صحنه هاي سيگار كشيدن در آنها زياد است. شايد لا زم است همانطور كه براي وجود صحنه هاي خشن يا جنسي به پدر و مادرها هشدار مي دهند به افراد تازه ترك كرده هم نوعي هشدار بدهند. چيزي شبيه به اين: نمايش استعمال دخانيات در درجات مختلف.
هفته دوم: شايعه خوب
سردردها كاهش يافته اند، اما عضلا ت گردنم بِي اندازه خشك و دردناكند. خدا مي داند بعدا چه خواهد شد!
وقتي با مشاورم در اين هفته ديدار كردم، براي تعيين ميزان منوكسيد كربني كه در ريه ام هست آزمايش انجام دادم. آن زمان كه سيگار مي كشيدم اين مقدار بين 15 تا 17 ذره در ميليون بود؛  امروز اين ميزان به 3 ذره رسيده. ديدن نتايج ملموس و عيني ترك، چقدر جالب است. طي اين دوران ترك اعتياد مادرم، خواهرم و چند فاميل زن كه مي دانند اين كار براي من چقدر شاق است بسيار پشتيبان و همدل بوده اند. خواهرم زري، كم و بيش هر روز به يادم مي آورد كه اين كار مثل راه افتادن كودك قدم به قدم است.
هفته سوم: هويج!
حالا  خواب سيگار كشيدن مي بينم! با هوس كشيدن سيگار بيدار مي شوم. اين روزها از باگزباني هم بيشتر هويج مي خورم. راست است كه مي گويند خوردن هويج پوست را زرد مي كند؟ هنوز هم گردنم خشك است. بيش از هر زمان ديگر آب مي نوشم، گويي بطري آب بخش جداي ناپذير از دستم شده، اما هيچ عيبي ندارد، تازه خيلي هم خوب است.
هفته چهارم: اضافه وزن
حالا  ديگر دو ريتم بدني دارم: تخته گاز و سكون مطلق. يا مثل مرغ سركنده اين طرف و آن طرف مي دوم يا افقي روي كاناپه مي خوابم. اگر خارج از اين دو حالت باشم، به هر بهانه اي به ياد سيگار كشيدن مي افتم.
همين هفته بار ديگر ميزان منوكسيد كربن ريه ايم را با آزمايش سنجيدم. پاسخ منفي بود! زنده باد! دل را به دريا زدم و به مناسبت اين پيروزي خودم را به صرف كيك پنيري ميهمان كردم. ديگر از شنيدن اينكه عجب، پس بايد اين روزها كلي پول صرفه جويي كرده باشي! حالم بد مي شود. اوه، بله البته، آنقدر پول جمع كرده ام كه خيال دارم يك خانه ييلا قي در توسكاني بخرم. ببينيد جماعت، بگذاريد اين نكته را برايتان توضيح بدهم، درست است كه حالا  ديگر سيگار نمي خرم، اما براي سر كردن اين روزهاي سخت مجبورم مبالغ زيادي را صرف تنقلا ت، آدامس، هويج،  بيسكويت هاي صبح، مافين، پنير و كراكر كنم. تا همين مرحله، 2 كيلو و نيم به وزنم اضافه شده است.
هفته پنجم: آرزوهاي بزرگ
جمعه شب، حوالي ساعت 11 آماده مي شوم به رختخواب بروم كه تلفن زنگ زد. مادرم بود، هرگز اين وقت شب تلفن نمي كرد،  پس موضوع مهمي در كار بود. پيامش از اين قرار بود: ملودي، تلويزيونت را روشن كن و شبكه هواشناسي را بگير، توفاني در پيش داريم. قربانت، خداحافظ. براي اكثر خانواده هايي كه در اين منطقه زندگي مي كنند چنين پديده اي تازگي ندارد. وقتي توفاني پيچنده در پيش است نبايد پاي تلفن بود يا شير آب را باز كرد و لا زم است سيم هاي تمام وسايل برقي خانه را از پريز درآوريم. وقتي شبكه هواشناسي را گرفتم،  گوينده مي گفت: اگر در منطقه نياگارا زندگي مي كنيد، بدون فوت وقت در جايي پناه بگيريد! فورا به زيرزمين خانه برويد. اگر زيرزمين نداريد به اتاقي بدون پنجره برويد، اين هشدار، هشدار توفان است و جديست. به سمت كمدم دويدم، سبد رخت چرك ها را بيرون كشيدم و به جاي آن يك بالش گذاشتم، بعد هم تلفن بي سيمي ام را به علا وه بطري آب و يك ظرف هويج به پناهگاهم بردم. در همين وقت متوجه شدم پنجره اتاقم درست رو به كمدم است. بلند شدم و به هر زحمتي بود تشك تختم را كشان كشان به حالت عمودي جلوي پنجره قرار دادم.
بعد از اين كار فكر كردم تمام دستنويس ها و مقالا ت منتشر شده ام را بردارم. بالا خره پس از اينكه در محاصره توفان با زانويي دردناك، روي انبوهي از نوشته هايم، خود را در كمد حبس كردم،  فكر مي كنيد بيش از همه دلم چه مي خواست؟ درست است،  يك نخ سيگار!
هفته ششم: سرطان
اين چند وقت دايم در فكر پدرم بودم كه در نوامبر گذشته از دنيا رفت. پدرم هم در خانواده مادري و هم پدري پيشينه نارسايي قلبي و سرطان داشت. اين ارثيه بايد در وجود من هم خانه كرده باشد، اما قصد دارم رو در روي آن بايستم.
هفته هفتم: خوشحالي
در اين هفته ديگر از بازو بند و دستبند پارچه اي استفاده نكردم و از نتيجه كار هم راضي ام. به قول كليخواهرزاده ام، من درست سربزنگاه ترك كردم. بهاي سيگار همين روزها باز هم افزايش مي يابد؛  من هم ديگر از صرف آن همه پول خسته شده بودم.
هفته هشتم: تمام شد
خب، حالا  ديگر 2 ماه است كه سيگاري نيستم و به خودم مي گويم كاش با كسي شرط بسته بودم، چون باورم نمي شود كه از عهده اين كار برآمده ام. بوي نفسم هيچ وقت تا بدين حد خوب نبوده و موها، لباس ها و آپارتمانم همه خوشبويند. البته سفري در پيش دارم كه همسفرهايم در آن سيگاري هستند. هنوز هم گاه به گاه سردرد مي گيرم. قبول دارم كه شايد از پا درآوردن اين عادت مضر در يك وهله ميسر نباشد، اما اين بار، ديگر مي دانم كه بر تصميم خود ايستاده ام.

خبرسازان
ايرانشهر
تهرانشهر
دخل و خرج
در شهر
زيبـاشـهر
محيط زيست
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  محيط زيست  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |