نقدي برتصوير زنان در نظام سرمايه داري غرب
زنان؛ توليد كمتر مصرف بيشتر
|
|
اكبر جليل زاده
زنان در جوامع پيشرفته صنعتي و سرمايه داري غرب عليرغم پيشرفت هاي فني و تكنولوژي هنوز جايگاه در خور و شايسته اي نيافته و «جنس دوم» محسوب مي شوند. طرز تلقي، داوري ها و پيشداوري ها در مورد توانايي هاي زنان در كنار جايگاه اجتماعي آنان در ساختار قدرت و همچنين تصوير «شي واره اي» كه رسانه ها از زنان ارايه مي دهند، همه تأكيدي بر نقش منفعلانه و درجه دوم زنان در جوامع غربي است كه در اين مقاله به تفصيل مورد بحث و بررسي قرار گرفته است.
تكنولوژي هاي نوين ارتباطي و فرهنگي طي چند دهه اخير تغييرات شديدي را در زندگي اجتماعي ايجاد كرده اند، در اين راستا جهت «دموكراتيك كردن» تأثيرات فرهنگي بر «جهان زندگي» انسان ها، آدورنو و هوركهايمر به عنوان آغازگران اين سناريو پس از گريز به آمريكا از پيشرفت هايي كه در آن كشور ديدند سخن گفتند: قدرت راديو، نيروي سينما و قدرت رو به افزايش تلويزيون. آن دو گفتند كه جامعه به واسطه سرمايه داري توان ترويج آزادي و فرديت راستين را، از دست داده است. اين امر در نتيجه تغيير جايگاه توليد فرهنگي از مرحله مهارت فردي كه متكي به سرمايه نيست به مرحله صنعتي شكل گرفته است.(۱)
در اين ميان درك نقش درجه دوم زنان در نظام هاي سياسي- اجتماعي غربي ما را به طرح اين پرسش رهنمون مي شود كه چرا عده كثيري از زنان اين نقش را طبيعي و غيرقابل اجتناب مي دانند؟ شايد بتوان بدواً پاسخي اجمالي در ارتباط با چيرگي فناوري بر فرهنگ به آن داد.در چنين شرايطي زنان جهت تصاحب ابزارهاي توليد فرهنگ، نياز به سرمايه و نظام سرمايه داري دارند كه چرخش آن نيز در اختيار جنس اول و فرادست آنان است. مردان نيز به اهميت تصاحب دنياي فرهنگي و مشروعيت متعاقب آن ، پي برده اند . اين موضوع به وضعيتي اشاره دارد كه در آن ائتلافي موقت از برخي گروه هاي اجتماعي مي تواند اقتدار اجتماعي تام را بر ساير گروه هاي فرودست اعمال كند، اعمال اين اقتدار صرفاً از طريق كاربرد زور يا تحميل مستقيم افكار حاكم نيست بلكه از راه تأمين رضايت و شكل دادن به آن است تا قدرت طبقات مسلط هم مشروع و هم طبيعي جلوه كند.(۲)
بنابر اين زنان در توليد محصولي كه خود به آن باور داشته باشند با دو مشكل مواجهند اولاً ابزارهاي توليد را تحت كنترل ندارند دوما نسبت به جهان فرهنگي نگرش طبيعي دارند. ظهور فمينيسم در اين ميان و تلاش براي ارايه جهان بيني زنانه اين غيبت و محروميت فرهنگي را عريان تر كرده است. بدين شكل زنان مي بينند كه «در فرهنگي زاده شده اند كه تعريفي منفي ازآنها به دست داده و تمايل برآن بوده است كه تجربه آنها از ديدها پنهان بماند.» (۳)
بنابر اين زنان نياز به دانشي را احساس كرده اند كه هم در نظريه و هم در روش پژوهش، همه جانبه نگر باشد، يعني جنسيت را نيز مانند طبقه و نژاد متغيري تبيين گر بداند و به جهان از هر دو چشم انداز مردانه و زنانه بنگرد. قلمرو هاي عمومي (جامعه) و خصوصي (خانواده) را دو دنياي جداگانه نداند.(۴) اهميت بنيادي محروميت فرهنگي زنان را مي توان در رابطه فرآيندهاي فرهنگي با نظام اجتماعي- اقتصادي و در جبر اقتصادي رويه ها و محصولات فرهنگي مشاهده كرد.
در نتيجه مي توان صنايع فرهنگي و محصولات آن را حلقه ارتباطي ديگري دانست كه زنان را در قيد و بند رابطه ويژه خود با ساختارهاي اجتماعي- اقتصادي قرار مي دهد [يونسكو ۱۳۵] بحث تأثير اشاعه فرهنگي از طريق صنعت فرهنگي از جمله رسانه ها و نشريات از دو جهت مقوله اقتصادي و ايدئولوژيكي اهميت دارد. در مقوله نخست زنان به ديده يك گروه مصرف كننده بسيار بزرگ كه قدرت مصرف رو به افزوني به خود مي گيرند نگريسته مي شوند، يعني به مصرف به عنوان فعاليت و موضوعي كه مورد توجه خاص زنان است اهميت بسياري داده مي شود. در خلال دهه ۱۹۷۰ و بخش اعظم دهه ۱۹۸۰ فمينيست ها به طور جدي مصرف براي زنان را امري مي دانستند كه اگر بيشتر از توليد اهميت نداشته باشد لااقل به اندازه آن مهم است.(۵)
در بحث از رسانه ها در رسانه هاي تصويري هدف تبليغات، فروش محصولات به مؤثرترين روش است كه شركت ها براي رسيدن به آن پول هنگفتي صرف بررسي بازار و پي بردن به پسند و ناپسند و نيازها و مشكلات مصرف كنندگان مي كنند. برخي آگهي ها از بدن زن براي جلب خريداران استفاده مي كنند. بيشتر اوقات ميان محصولات و تصوير زن هيچ نوع ارتباطي نيست، زنان در آگهي هاي مربوطه به لاستيك ماشين، سيگار و مانند آن حضور هميشگي دارند. فمينيست هاي ماركسيست معتقدند كه ارزش هاي سرمايه داري تأكيد بر اين نظر است كه زنان را تنها مي شود با خصوصيات جسمي شان ارزيابي كرد. اين «شئ شدگي زنان» هم زنان و هم مردان را خوار و خفيف مي كند.(۶)
محققان اظهار مي كنند آگهي هاي تبليغاتي چند تصوير اصلي را از زن به نمايش مي گذارند. دختر بي دغدغه و راحت، زن شاغل، زن ميزبان و همسر و مادر، اين تصاويري است كه بنابر تحقيقات بازار كالاها، زنان مصرف كننده با آن هم ذات پنداري مي كنند. اين تصاوير زنان را وابسته به مردان، شاد و سرحال همراه با مردان و خشنود از زندگي خانوادگي نشان مي دهند. پيام آگهي ها براي مصرف كنندگان آن است كه كالاي مورد نظر كليد دنيايي است سرشار از هماهنگي.(۷)
از طرفي زنان در رسانه ها از جهت شغلي موقعيت به مراتب ضعيف تر و منفعل تري از مردان دارند، كمتر كشوري وجود دارد كه در آن نسبت زنان شاغل در صنعت فيلم راديو و تلويزيون يا مطبوعات ملي از ۳۰ درصد كاركنان تجاوز كند.
معيارهاي موفقيت توسط مردان تعريف شده و زنان در موقعيتي قرار ندارند كه بتوانند قوانين را از نو بسازند. بدين لحاظ است كه به عنوان مثال طبق يك تحقيق انجام شده هم زنان و هم مردان شركت كننده در يك برنامه گفت وگو به هنگام تهيه مقدمات براي اجراي برنامه، ميهمانان را به اظهار مطلبي در جانبداري از جنس مذكر تشويق مي كنند، در رابطه با تصوير رسانه اي زن و واقعيت اجتماعي او پاسخ متداول كاركنان رسانه ها در برابر اعتراضات راجع به جنبه هاي منفي تصويري كه رسانه ها از زن به دست مي دهند اين است كه رسانه ها صرفاً به نمايش زندگي به صورتي كه هست مي پردازند، هرچند كه ناخوشايند باشد. البته اثبات تام اين نكته كه رسانه ها تصوير كاملاً نادرستي از شخصيت، رفتار و نگرش اكثريت زنان به دست مي دهند دشوار است، زيرا تحقيقاتي كه تاكنون درباره ادراك اجتماعي و انطباق آن با تصاوير زنان در رسانه ها صورت گرفته ناچيز است. با اين حال اين طرز نمايش ها و تبليغات را بايد در مدار بزرگتري ديد، چنانچه پي ببريم «هدف بخش اعظم محتواي رسانه هاي تجاري اعم از تلويزيون، راديو يا مطبوعات جلب مخاطباني است كه بايد در معرض پيام هاي تبليغاتي قرار گيرند» درك روشن تري از اين فرآيند فرهنگي و معاني به دست خواهد آمد.(۸)
آگهي هاي تبليغاتي چند تصوير اصلي را از زن به نمايش مي گذارند. دختر بي دغدغه
و راحت، زن شاغل، زن ميزبان و همسر و مادر، اين تصاويري است كه بنابر تحقيقات بازار كالاها، زنان مصرف كننده با آن هم ذات پنداري مي كنند
در دنياي تصاوير رسانه ها نقش عروسكي و منفعلانه زنان عيان و مشاركت در القاي ارزش هايي كه زنان به آن اعتقاد راسخي داشته باشند بسيار ناچيز است. ترويج صورتگرايي، تناسب اندام آنان؛ مدگرايي، چيزي نيست كه زنان با آن به خوشبختي مورد رضايت دست يابند، اين كاراكترهاي القا شده خصوصاً براي طبقات پائين تر آنان بيشتر منشاء تنش مي تواند باشد تا يافتن مسيري در جهت شكوفايي.
در حوزه نشريات، زنان به همان اندازه مورد عنايت ويژه واقع شده اند. در انبوه اين نشريات آنان همواره به رقابت جنسي ترغيب مي شوند، اين رقابت بدين معناست كه هر زن بايد در ويژگي هاي زنانه از زنان ديگر گوي سبقت را بربايد، اين مسابقه جاه طلبانه به صورت زيركانه توسط مطبوعات شديد تر و هيجان انگيز مي شود. رمان ها و مجلات گوناگوني به بازار عرضه مي شود، زنان مصرف كنندگان اصلي نشريات رنگارنگي به شمار مي آيند كه مملو از دستوراتي براي حفظ تناسب اندام و رفتار، داستان هاي عاشقانه و اخبار مربوط به خواننده ها و هنرپيشه هاي محبوب است . وجه مميزه اين نشريات مقاله هاي مربوط به مد و آرايش است. دختران نوجوان الگوهاي زندگي خود را از همين نشريات كه ويژه گروه هاي سني مختلف منتشر مي شود، برمي گيرند و تشويق مي شوند كه عشق و عاشقي را عادي و مطلوب بدانند [آبوت ۱۴۵]. در امتداد اين مطبوعات و مجلات با صفحه آرايي هاي پر زرق و برگ هاي روغني كه توجه هر خواننده اي را به خود جلب مي كند، رسانه هاي عمومي همچنان كه ذكر شد با نمايش زنان در نقش هاي محدود ، باورهاي رايج در باره نقش زنان را قوت مي بخشند، اين امر به ويژه در تبليغات و مجموعه هاي تلويزيوني قابل توجه است.(۹)
هريسون در پژوهشي در توليد داستان هاي بلند در قرن نوزدهم مي گويد: اين امر مبتني بر نوعي تابع سازي زنان با چند ويژگي است: آنچه در مرحله اول قرار دارد نقش درجه دوم داستان نويسان زن است، داستان نويسي زنان در خانه بيشتر تحمل مي شد تا اين كه مورد تشويق قرار گيرد، آن هم تا آنجا كه به زندگي روزمره خانوادگي لطمه اي نزند، به عبارت ديگر زنان نويسنده در نتيجه تبعيضي كه در انتشاراتي هايي كه به دست مردان اداره مي شود بر آنها روا داشته شده نقش درجه دوم يافتند. دومين جنبه توصيف هريسون از خصوصيات نقش درجه دوم زنان در فرآيند داستان نويسي به نقش زنان در صنعت چاپ برمي گردد؛ تغييرات فني اين امكان را در اين صنعت به وجود آورده است كه كارگران مرد جاي كارگران غيرماهر زن را كه از مهارت كمتري برخوردارند بگيرند. سرانجام به جنبه ديگري بايد توجه كرد كه در آن زن به عنوان يك مصرف كننده معرفي مي شود و از طريق ايدئولوژي خاصي كه محتواي بسياري از داستان هاي توليد شده در اين عصر را اشباع مي كند به اين تصوير از زن مشروعيت داده مي شود.(۱۰)
در رابطه با رمان و خوانندگان آن تحقيقات جالب توجهي صورت مي گيرد. رمان خواني در ميان زنان بخصوص زنان طبقه متوسط توجه ناشران، جامعه شناسان و ناقدان ادبي را به خود جلب كرده است. در تبيين محبوبيت فزاينده رمان در جامعه آمريكا علل متفاوتي ذكر مي شود. عده اي آن را نتيجه نيازهاي رواني زنان مي دانند و برخي به اين روند به عنوان واكنشي در مقابل فمينيسم مي نگرند و يا رادوي نشان مي دهد كه چگونه مي توان رشد چشمگير فروش رمان را ناشي از تحولات سازماني و نهادي در صنعت توليد و توزيع كتاب دانست هر چند ويژگي هاي زنان را به عنوان مشتريان اين گونه آثار نبايد فراموش كرد ولي بايد «در نظر داشت كه چگونه ممكن است بخش خاصي از نيازها و خواسته هاي اين قشر با توسل به شگردهاي خاص تشديد و در جهت مشخصي هدايت مي شود.»(۱۱)
به واقع شناخت ويژگي هاي منتسب به زنان و توليد متوني كه اين ويژگي ها را تقويت كند و نيز شناخت عادات و وظايف اجتماعي آنان و توليد انبوه رمان هايي مبتني بر اين شناخت ها تنها در ظاهر به نيازهاي زنان پاسخ رضايت بخشي مي دهد اما در باطن ناشران و نويسندگان اين رمان ها را به سود حداكثر مي رساند. هر چند خواندن رمان براي تعداد زيادي از زنان تجربه اي لذت بخش است و مي خواهند در صورت امكان اين تجربه را تكرار كنند، اما اين نتيجه گيري كه سلطه فزاينده رمان بر بازار كتاب ها خود به خود شاهدي بر نياز اساسي تر زنان به بازيافتن اعتماد و اطمينان به خويشتن است منطقي ناموجه به نظر مي رسد چرا كه شواهد نشان مي دهد اين سلطه پيامد نوعي اقدام حساب شده براي تحقق سودجويي با توسل به مهم ترين بخش از خريداران كتاب است (۱۲). اين نكته قابل انكار نيست كه رمان تجربيات گوناگوني را عرضه مي كند ولي خوانندگان آن تا چه حد شرايط وقوع رخدادهاي آن را متعلق به خود مي يابند تا جهان طبيعي خود را دوباره بسازند؟ در حالي كه تنها منبع مطالعاتي زنان رمان مي شود،بديهي است لذت رمان خواني آنان را مي تواند از دنياي مبتني بر تعقل نظري غافل سازد.
پي نوشت ها:
۱- يونسكو، صنايع فرهنگي، ترجمه مهرداد وحدتي، نشر مؤسسه پژوهشي نگاه معاصر، تهران ۱۳۸۰ ص ۸۴
۲- دورينگ سايمن، مطالعات فرهنگي، ترجمه حميرا مشيرزاده، نشر مؤسسه فرهنگي آينده پويان، تهران ،۱۳۷۸ ص ۳۹۱
۳- يونسكو ص ۱۳۴
۴- آبوت پاملا، والاس كلر، جامعه شناسي زنان، ترجمه منيژه نجم عراقي، نشر ني، تهران، ۱۳۸۰ ص ۳۷
۵- باكاك رابرت، مصرف، ترجمه خسرو صبري، نشر شيرازه، تهران، ۳۸۱ ص ۴۵
۶- گرت استفاني، جامعه شناسي جنسيت، ترجمه كتايون بقايي، نشر ديگر، تهران ۱۳۸۲ ص ۴۹
۷- همان ص ۵۰
۸- يونسكو صص ۱۶۴- ۱۵۲
۹- همان ص ۱۲۱
۱۰- همان صص ۱۴۷-۱۳۸
۱۱- دورينگ ص ۴۷۹
۱۲ همان ص ۴۹۷
|