چهارشنبه ۲۴ فروردين ۱۳۸۴ - سال سيزدهم - شماره - ۳۶۷۲
با وجود برگزاري جشن امضا
همچنان با عزاي كتاب!
032364.jpg
مدتي است كه بعضي ناشران براي فراهم آوردن مقدمات فروش كتاب هايشان مراسم پرطرفدار، جشن امضا را در ايران به نام جشن رونمايي كتاب برگزار مي كنند. اين گزارش شامل چند نظرخواهي است درباره اينكه اين مراسم چقدر موثر يا غيرموثر بوده است
مسعود مير
اتوبوس كه ايستگاه مبدا را به اميد رساندن مسافرانش به مقصد ترك كرد، صحبت هم شروع شد. مي گفتند و بحث مي كردند. انگار مي خواستند يكديگر را مجاب به خرج كنند. بهترين قسمت هاي جادوي كالا  و تلا ش تهيهكننده اش شده بود، بهانه طي كردن خيابان هايي كه جاي جايش بيلبوردهاي آنچناني، چشم ها را خيره مي كرد. موتورسيكلت، ساعت، لوازم بهداشتي و كلي كالا ي ديگر هر كدام براي خود سهمي از درگيري ذهن مردمي را در اختيار دارند كه تعداديشان در همان اتوبوس به رسيدن فكر مي كنند. كالا ي جادويي، اما هرچه تلا ش كند نمي رسد. هر قدر هم كه گوشه و كنار شهر پر باشد از مردمي كه راجع به آن حرف بزنند، اما هيچگاه آن طور كه بايد و شايد به سبد خريد مردم سر نمي خورد. آنهايي كه هرچند وقت يك بار يادي از كالا ي جادويي مي كنند، فكرهايشان را چرخ كردند و به اين نتيجه رسيدند كه براي فروش كالا ي بينوا جشن بگيرند. جشن اما شد بهانه اي براي ديد و بازديد آنهايي كه كالا ي جادويي را به خاطر علا قه يا شايد عادت به سبد خريدشان قل مي دادند و از آنهايي كه بايد مي آمدند و مي خريدند خبري نشد كه نشد...
اين داستان غم انگيز يك كالا ي فرهنگي است كه مدام سكته مي كند. يا كاغذ ندارد يا نويسنده و وقتي كه در و تخته جور مي شوند، كسي خريدار نيست. از نفروختن كتاب در ايران مي توان يك كتاب پرفروش نوشت، بس كه اوضاع غريبي دارد. مدتي است كه بعضي ناشران براي فراهم آوردن مقدمات فروش كتاب هايشان مراسم پرطرفدار، جشن امضا را در ايران به نام جشن رونمايي كتاب برگزار مي كنند، شايد خريداران اين كالا ي مهجور فرهنگي بيشتر شوند، اما در بطن اين مراسم نكاتي وجود دارد كه بر وفق مراد نيست. اين مراسم تا زماني كه از نظر خبري انعكاس قابل قبولي نداشته باشد، روي موفقيت را نمي بوسد. اين جمله را كاوه ميرعباسي مترجم آثار بزرگان ادبيات جهان مي گويد و ادامه مي دهد: در غرب اين مراسم با برنامه ريزي كامل و از پيش اعلا م شده برگزار مي شود و در آن نويسنده كتاب، كتابش را براي هواخواهانش امضا مي كند و اين جشن نتيجه مالي مناسبي هم دارد، اما در ايران جشن رونمايي هرچند كه مراسم دلپذيري است، اما ميزبان افرادي شده كه خواه ناخواه از تازه هاي نشر مطلع هستند.
اهل قلم پاي ثابت اين مراسم هستند و جشن هاي رونمايي بهترين بهانه است براي ديدن دوستاني كه آنها را كمتر مي بينيم. در صورتي كه اين جشن ها بايد مردم عادي را به سوي خود جذب كنند. نشر يك صنعت است و حاميان اين صنعت آنهايي هستند كه كتاب مي خوانند. مترجم كتاب زنده ام كه روايت كنم در مورد تبليغ كتاب هم نظر جالبي دارد. ميرعباسي، بهترين تبليغ كتاب را تبليغ شفاهي يا همان دهان به دهان مي داند و مثال صحبتش را هم فروش چند هزار نسخه اي كتاب بامداد خمار ذكر مي كند. داور جشنواره ادبي يلدا وضعيت فروش كتاب در آمريكا را به نظر منتقدان گره مي زند و مي گويد: اگر منتقدان ادبي از كتابي تعريف كنند، فروش آن تضمين مي شود و اين درست برعكس شرايط حاكم در روزنامه هاي ايران است. او منتقدان ايراني را نخبهگرا مي داند و سليقه شان را از سليقه مخاطب عام بسيار دور قلمداد مي كند، اما حرف هاي هيوا مسيح ذهن را مي برد تا بي نهايت راز اعجوبه تبليغات كه در خدمت كتاب بودنش در ايران را برابر صفر مي داند. مسيح از افرادي ياد مي كند كه فكر مي كنند كتاب به عنوان يك محصول فرهنگي نبايد وارد دنياي تبليغات شود، در صورتي كه وقتي يك كتاب در قفسه هاي يك كتابفروشي چيده مي شود، مانند لباسي است كه بايد مشتري اش را با تبليغات بيابد. نويسنده كتاب من از دنياي بدون كودك مي ترسم به افرادي هم اشاره مي كند كه با نفس تبليغ موافق هستند، اما مشكلا ت مالي آنها را در چرخ هاي ناچاري گرفتار مي سازد. وقتي چاپ يك كتاب با تيراژ يكهزار يا 2هزار نسخه، اين همه مشكلا ت دارد، چگونه مي توان به هزينه هاي آنچناني تبليغات، حتي فكر كرد. اينها حرف هاي احمدطهوري هم هست كه مي گويد: اگر نشريات براي معرفي كتب جديد اقدامي نكنند بايد فاتحه فروش كتاب را خواند. از شركت پست و تلويزيون هم گلا يه دارد. مدير انتشارات طهوري مي گويد: قبلا  شركت پست براي جابه جايي كتاب تخفيف هاي اساسي در نظر مي گرفت و تلويزيون هم با درصد نازلي كتاب ها را در جعبه جادو تبليغ مي كرد، اما اين روزها خبري از تخفيف نيست و طبيعي است كه فروش كتاب ها چنگي به دل نزنند. هيوا مسيح هم با اشاره به تنها برنامه تلويزيوني با موضوع معرفي كتاب كه از شبكه۴ پخش مي شود جاي برنامه هاي ويژه براي امداد به حوزه نشر را جزو وظايف رسانه ملي مي داند.
خيلي ها آمده اند از آنهايي كه دعوت شده اند، اما عابراني كه از پياده رو مي گذرند نمي دانند كه در يكي از مغازه هايي كه از كنارش رد مي شوند جشن شادي چاپ يك كتاب برپاست.
مي آيند و مي روند بدون اينكه بدانند كتاب جديدي چاپ شده، چه رسد به اينكه براي خريدش تلا شي كنند. امير مهدي حقيقت مترجمي است كه آخرين جشن رونمايي كتاب در تهران را حالا  به بايگاني خاطراتش سپرده است. اميرمهدي حقيقت، تمام تلا ش ها براي تبليغ كتاب را تا زماني كه مردم به اين كالا  احساس نياز نكنند بي فايده مي داند.
حق التحرير يك كتاب حتي يك دهم هزينه چاپ يك آگهي مطبوعاتي در قطع كوچك هم نيست. جالب اينكه مطبوعات همراه ترين رسانه با ناشران و مولفان و مترجمان است. با توجه به اين جريانات، تنها وقتي كتاب ها از قفسه هاي كتابفروشي ها به قفسه هاي كتابخانه هاي خانه ها پرواز مي كنند كه يك اراده عمومي براي خريد كتاب به وجود بيايد و اين چيزي است كه نمي توان ردپايش را در ايران به راحتي جست وجو كرد. مترجم كتاب مترجم دردها جشن رونمايي را تنها يك اظهار شادماني از چاپ يك كتاب مي داند و مي گويد كه نمي توان به اين جشن به عنوان يك حركت تبليغي مناسب نگريست، چون كمتر كسي مي خواهد در اين شادي شريك شود. مترجم كتاب همنام كه آخرين جشن كتاب تهران را به نام خود و كتاب جديدش رقم زد، مي گويد: من دنبال شيوه هاي جديد براي تبليغ كتاب مي گردم و فعلا  تلا ش هايم را در دنياي مجازي متمركز كرده ام. وبلا گ يكي از ابزاري است كه براي تبليغ كتاب مناسب است. يك تبليغ دهان به دهان با فيلتر دنياي صفر و يك، تجربه اي است كه چندان هم بي نتيجه نبوده است. اتوبوس به مقصد رسيده و بحث ها نتيجه داده است. نتيجه اي به شيريني خريد يك كتاب جديد، ولي كاش مسافراني كه تمام لحظات سخت در اتوبوس بودن را با اميد ديدن بيلبوردهاي رنگارنگ به شيشه هاي غول آهني نزديك مي شدند هم بهره اي مي بردند.

خيالگردي در خيابان هاي شهر
032370.jpg
اين وب كم بد چيزيه به خدا... خدا از سر تقصيرات مخترعش نگذره كه اينجوري دودمان آدم رو به باد مي ده و غم غربت رو برمي داره، عدل مي گذاره توي دل آدم...
از موقعي كه مي شينم پاي كامپيوتر اين صفحه وب كم تهران رو هم ميني مايز مي كنم و مي ذارم اين گوشه و هريكي۲ ساعت يه نگاه بهش مي كنم، اما اين چهار تا پنجره فسقلي فقط ترافيك تهران رونشون نمي دن... ازتوش مي شه همه زندگي رو  ديد... مي شه برفي رو كه اين همه ازش تعريف مي كنند ببيني و قشنگي خيابون هاي شهر رو تصور كني... مي شه يه تيكه از آسمون تهران رو ببيني و قشنگي غروب آفتاب رو تو ذهنت تصوير كني...
يه تيكه از ميدون انقلا ب رو مي بيني و بقيه اش رو تو ذهنت بازسازي مي  كني... توي خيالت مي ري جلوي دانشگاه، توي بازار كتاب گشت مي زني... مي ري بزرگمهر و گوتنبرگ و انتشارات بهار رو زير و رو مي كني و يادت مي آد كه نصف لذت كتاب خريدن به همين كتابفروشي هاي قديمي و خاك گرفته و دوست داشتني بود، از دونات فروشي هاي بالا ي ميدون يه پيراشكي داغ مي گيري و قدم زنون خيابون اميرآباد رو مي ري بالا ، هرقدر پاهات ياري كرد مي ري، وقتي خسته شدي هم يه تاكسي مي گيري مستقيم تا جلوي موزه هنرهاي معاصر كه مي گن تازگي ها توي حوض روغني اش آب ريخته اند، مي تواني بري كافي شاپش بشيني و يه قوري چايي سفارش بدي و همه بعد از ظهر رو از پنجره هاي قدي اش به منظره برفي روبروت خيره بشي يا اينكه پاشي بري برنامه نمايش فيلمش رو از دفتر موزه بگيري و نم نمك به موازات ديوارهاي كوتاه پارك لا له قدم برداري و سر راهت سري به گذر فرهنگ و هنر بزني كه ما بين خرت و پرت فروشي هاي فراوانش، هميشه چند تا مجسمه قشنگ دست ساز و صنايع دستي و تابلوي اوريجينال پيدا مي شه...
يا عصرهاي پنج شنبه كه خيابون حافظ روسرازير مي شي به سمت حوزه هنري 2، 3 ساعتي توي اون سالن كوچيك و جمع وجور حوزه، بهترين فيلم هاي عمرت روببيني.
با اينكه پنجره اتوبان همت يك چند روزيه بسته است، اما مي دوني كه همين جوري اتوبان رو كه بگيري و به سمت غرب بري، پل عابر پياده دومي رو كه رد كني و بپيچي سمت چپ و همين جوري ادامه بدي، يه بغل گنده و يه عالمه چهره مهربون و دلبازترين آپارتمان 70 متري دنيا منتظرته، يه دوستي كه به روزترين منبع فيلم و موزيك و كتابه با يه عالمه حوصله براي پرحرفي هاي تو و يه عالمه خبرهاي دست اول...
سرتو كه از اون يكي پنجر هه داخل كني و يك كم به سمت چپ بچرخوني، پمپ بنزين ولنجك معلومه، سربالا يي  رو كه بري بالا  و تابلوي بلوار دانشگاه رو كه ببيني كافيه تا دلت هري بريزه، از ميدون دانشگاه به اونور هر قدمش خاطره است؛ دركه ...
تا از كوچه پس كوچه هاي پشت اوين بري به سمت غرب، قلبت از هن و هن مي آد توي دهنت، به ميدون كاج كه برسي و از ميدون كه به پايين سرازير بشي، پرده اشك، خيابون ها روتارمي كنه، آخ، تهران من. كجايي؟

ستون شما
انتقاد نكنيد
يك انتقاد نيمه بلند بابت اينكه چرا اينقدر از مهران مديري انتقاد مي كنيم... از بانويي كه پشت خط بودند آدرس خواستيم، ندادند. گفتند نوشتيد ديگر. وقتي پرسيديم كجا را گرفته ايد، ديديم با بخش ديگري كار داشتند. خلا صه اينكه ما با آقا مهران كلي رفيقيم. اين را نوشتيم سوءتفاهم نشود!
از اسپانيا تا ايران
جا داشت يك مطلب بلند درباره رئال - بارسا و جنگ قومي كاتالونيا و مادريد مي نوشتيد.
توضيح: آقا تفرقه درست نكن، شيطان!
نگراني
چه خبر از آقاي تجويدي؟ گزارشي كه نوشتيد نگرانمان كرد.
نكته: توضيح داديم قصد ما از چاپ آن گزارش اين بود كه دوستداران ايشان از نگراني بيرون بيايند!
سركاري
صبح تماس گرفتند و گفتند 30 هزار نفر جمع شده اند تا مطالباتشان را كه پرداخت نشده بگيرند. آدرس هم دادند. ما هم خبرنگار و عكاس فرستاديم،
اما ديديم خبري نيست. سال نويي ما را سر كار نگذاريد.
نقد
مطالب صفحه پزشكي عموما بلند است، در صورتي كه جا دارد كپسولي و كوتاه باشد.
صفحه خبرسازان را مي پسندم، اما مشي مشخصي ندارد.
صفحه درشهر شما بايد بيدارتر و تندتر باشد. التماس دعا.
در صفحه شهر آرا چرا هيچ انتقادي از شهرداري وجود ندارد؟
به تهرانشهري ها بگوييد كمتر از خودشان بنويسند.
توضيح: خواننده اي بودند جدي، پيگير و ... ما را نقد كنيد. منتظريم
تلفن بگذار
اين ستون شما چرا تلفن ندارد؟
دارد، پس شما كجا را گرفته ايد؟
بعد التحرير: البته درست است. شماره مستقل اين ستون را بايد چاپ كنيم.
سوال
اين هم براي خودش سوژه اي است. طي چند سال اخير بارها از سوي نيروي انتظامي اعلا م شده بود كه اگر راننده اي، مصدومي را به بيمارستان برساند، مشكلي برايش به وجود نمي آيد. اين بار اما قضيه فرق كرده. راننده اي با فردي تصادف كرده. بعد مردم او را به بيمارستان مي رسانند. نكته اينجاست كه فرد مصدوم با وجود شكستگي پا، 3 روز است كه در راهروي بيمارستان بستري شده و كسي هم پاسخگو نيست. اينكه وظيفه پزشكان در مواردي اين چنيني چيست، بماند براي بعد. جالب تر هم مي شود وقتي بدانيد كه بيمارستان مذكور، دولتي است. راستي سوگند پزشكي بقراط چه معنايي دارد؟ مي دانيد؟

فرهنگ
در فرهنگسراها
فرهنگسراي كار به منظور ايجاد نشاط و شادابي براي كودكان و نوجوانان و ترويج هنر در اقشار مختلف جامعه، كتابخانه و خانه فرهنگ مهرآباد نمايش شاد و موزيكال كپلي و گرگ مهربون را تا تاريخ 15ارديبهشت به اجرا خواهد گذاشت. خبر ديگر از فرهنگسراي سالمند است و برنامه مهندسي ذهن. دراين برنامه با استفاده از آيات و روايات قرآني به تقويت اراده براساس تمرين در سحرخيزي، كنترل كلا م و حذف سخنان بيهوده پرداخته مي شود.
برنامه مهندسي ذهن امروز و با حضور خانم نيلچي زاده برگزار مي شود. اگر خواستيد اطلا عات بيشتري داشته باشيد با شماره تلفن۳۳۵۸۶۸۸ تماس بگيريد.
خبر آخر هم اينكه امروز آخرين روزي است كه مي توانيد به فرهنگسراي دانشجو برويد و از پايگاه سلا متي كه در آنجا برپا شده، استفاده كنيد. مشاوره پزشكي، روانپزشكي، پيرا پزشكي و مددكاري از جمله برنامه هاي اين پايگاه است. امروز تا ساعت 18 فرصت داريد به خيابان اسدآبادي، خيابان 21، پارك شفق، فرهنگسراي دانشجو برويد.

شاتر
032367.jpg
عكس : گلناز بهشتي
اين فالگيري حتي براي كساني كه خرافاتي نيستند هم جذاب است. چه خيالي بهتر از فالي كه مرغ عشق براي آدم بگيرد. كسي از خرج كردن براي مرغ عشق دلخور نمي شود.

امروز
فتح راه دشوار
032373.jpg
سربالا يي هاي نفس گير را بايد طي كرد. خيابان هاي مارپيچ و كوچه هاي باريك و شيب دار هيچگاه نمي گذرانند كه كسي با اكراه رويشان قدم رو كند. وقتي انتهاي مسير سخت، نور اميد سوسو مي زند، سختي راه بهانه اي مي شود كه كسي به آن وقعي نمي نهد. سراشيبي را كه طي كني مي رسي به يك محوطه بزرگ و البته در حال تعمير كه همه چيزش خاطره است. بسياري از تهراني ها نتوانسته اند اين محوطه را فتح كنند. شايد دوري راه و پرت بودن محوطه خاطره ساز، پايشان را سست كرده، ولي وقتي همت كني و رسيدن را سرلوحه كارت قرار دهي همه چيز معنادار مي شود. ابتداي ورود يك گنبد كوچك و بعد هم داستان سنگ هاي مرمر و فرش قرمز صحن. نيمكت هاي محوطه، ميزبان افرادي هستند كه شيب خيابان هاي تجريش را فتح كرده اند به بهانه ديدن يكي از برگزيدگان خدا. زيارت امامزاده قاسم حديث ديگري دارد. سختي راه، دوري مسير و ناآشنا بودن مردم، لذت فتح مزار امامزاده را دوچندان مي كند. امروز چهارشنبه است و بد نيست كه سري به اين آستان مقدس بزنيد. زيارتتان كه تمام شد در سقاخانه امامزاده يك شمع روشن كنيد به نيت سلا متي خودتان و تمام آنهايي كه روزي اين مسير دشوار را با قدرت انگيزه فتح كرده اند. زيارت قبول.

جعبه
توفان در تورين
۱۳:40 زمان پخش تكرار سريال شب گذشته شبكه سوم است. ديشب هم ماموران پرونده هاي راكد از اين شبكه پخش شد كه مي توانيد شاهد آن باشيد. تكرار سريال پرستاران را هم مي توانيد ساعت۱۵:10 از شبكه اول تماشا كنيد. هشدار براي كبري ۱۱ ساعت 19 پخش مي شود از شبكه تهران.
سايه آفتاب چهارشنبه شب هاي سريالدوستان كشورمان را پر مي كند. سريالي از گذشته به امروز و از امروز به گذشته، داستان نسبتا جالبي دارد و توانسته افراد زيادي را ميخكوب، روي صندلي نگه دارد. 20:15 زمان پخش آن است. رسم شيدايي با بازي محمدعلي كشاورز و ماجراي زن گرفتن دوباره او هم يكي از سريال هاي امشب است كه از شبكه دوم پخش مي شود. ساعت 21 مي توانيد شاهد اين سريال باشيد از شبكه دوم سيما. قبل از فوتبال مي نويسيم كه سريال فرانك ريوا را هم ساعت 23 از شبكه تهران مي توانيد تماشا كنيد.
... و بالا خره فوتبال و 2 تيم ديگري كه امشب به جمع تيم هاي بازي كننده در نيمه نهايي قهرمانان اروپا اضافه خواهند شد. امشب شاهد ديدار يووه و ليورپول خواهيد بود از دل آلپي شهر تورين كه ساعت۲۳:15 انجام مي شود. پس از پايان اين ديدار هم بازي ليون و آيندهون را مي توانيد تماشا كنيد. توفان يوونتوس امشب ديدني خواهد بود. منتظر يك بازي ديدني و هيجاني باشيد از ياران فابيو كاپه لو براي صعود به مرحله نيمه نهايي.

   نمايشگاه
نقاشي و تمبر
از روز جمعه دوم ارديبهشت ماه نمايشگاه گروهي نقاشي در گالري ماه برپا خواهد شد. در اين نمايشگاه آثاري از مريم اميني، ركن الدين حائري زاده، شنتيا ذاكر عاملي، عليرضا معصومي و نرگس هاشمي در مدت 12 روز در معرض تماشاي علا قه مندان گذاشته خواهد شد. براي تماشاي اين آثار از دوم تا چهارم ارديبهشت ماه مي  توانيد همه روزه از ساعت 15 تا۱۹ به گالري ماه مراجعه كنيد.
همچنين نمايشگاه تمبري در فرهنگسراي اقوام و با مشاركت موزه پست و تلگراف تهران برپا شده است. اين نمايشگاه كه شامل تمبرهايي در زمينه هاي علمي، فرهنگي، هنري، ورزشي و يادبود وقايع و حوادث انقلا ب اسلا مي است تادوم ارديبهشت ماه داير خواهد بود. نمايشگاه همه روزه از ساعت 8 الي 18 در محل فرهنگسراي اقوام واقع در ميدان ابوذر، ميدان بهاران داير است.

پرده
اكران شار لا تان
فيلم سينمايي شارلا تان ساخته آرش معيريان كه سال گذشته مجال اكران را پيدا نكرد، مجوز نمايش دريافت كرد. اين فيلم يك فيلم كمدي است كه داستان روياي تلخ و شيرين 2 جوان است. امين حيايي، شقايق فراهاني، مهران غفوريان، جواد رضويان و ارژنگ اميرفضلي در آن ايفاي نقش مي كنند.
خبر ديگر اينكه محمدرضا وطن دوست فيلم كوتاه جديد خود را مي سازد. اين فيلم كوتاه كه احتمالا  ننه خورشيد نام خواهد داشت در مناطق شمالي فيلمبرداري مي شود و در مورد زندگي زن و شوهر پيري است كه استخوان هاي پسر شهيدشان بعد از 15 سال به دستشان مي رسد. فيلم در مراحل پيش توليد قراردارد و احتمالا  در اواخر فروردين ماه فيلمبرداري آن آغاز مي شود.

كتابخانه
كتاب شعر
مجموعه شعر كلا غي و بياباني و برف سروده كامران جمالي انتشار يافت. كامران جمالي تاكنون بيش از 10 مجموعه شعر، داستان و ترجمه از خود منتشر كرده است. در مجموعه جديد او 56 سروده  اش در 101 صفحه ارايه شده كه 24 قطعه از آنها ترجمه شعرهاي ويليهم مولر شاعر آلماني است و مابقي سروده هاي خود وي از سال 72 تاكنون است. اين كتاب با قيمت 2 هزارتومان با تيراژ 2هزار نسخه توسط انتشارات كاروان به بازار نشر عرضه شده است.

هوا
تمرينات بهاري
آسمان فردا آدم را ياد روز تولد تابستان مي اندازد. بهار است ديگر، چه مي شود كرد. يك روز زيرباران از كم پوشيدن پشيمان مي شويم و روزي ديگر ... خودتان بهتر مي دانيد.
بگذريم، فردا دماي هوا در گرمترين لحظه ها به 28درجه سانتيگراد بالا ي صفر مي رسد و پايين ترين دماي هوا هم 11 درجه سانتيگراد است. شايد بهار در آغاز هر سال، فصلي است براي تمرين زندگي در فصول ديگر!

ذهن زيبا
رياكار، ظاهرش زيبا و باطنش بيمار است.
حضرت علي(ع)

هيچكس نمي تواند ما را خوار و خفيف كند يا  آرامش خاطرمان را برهم زند، مگر آنكه وسايل اين كار را برايش فراهم كرده باشيم.
هرشل

هيچكس نمي تواند كاملا  آزاد باشد، مگر وقتي كه همه از آزادي برخوردار گردند. هيچ كس نمي تواند كاملا  از اصول اخلا قي پيروي كند، مگر همه، اخلا ق گرا شوند و بالا خره هيچ كس نمي تواند كاملا  سعادتمند شود، مگر اينكه همه سعادتمند باشند.
هربرت اسپنسر

تهرانشهر
ايرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
درمانگاه
زيبـاشـهر
طهرانشهر
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  درمانگاه  |  زيبـاشـهر  |  طهرانشهر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |