مارگريت شاه نظريان
علي مصفا را در عرصه سينما بيشتر به عنوان بازيگر مي شناسند و خصوصا با دو فيلم شاخص «پري» و «ليلا» . اما او قبل تر از بازيگري دغدغه ساختن فيلم و كارگرداني را داشته كه حاصلش چند فيلم كوتاه است كه شاخص ترين آن «همسايه» است كه اتفاقا با همين فيلم ورودش به عرصه فيلمسازي حرفه اي هموار شد. و او توانست اولين فيلم بلندش «سيماي زني در دور دست» را جلوي دوربين ببرد. فيلمي كه اگر چه در زمان ساخت خود ناديده گرفته شد اما ارزش هاي خاص خود را دارد. به بهانه اكران نوروزي فيلم با كارگردان آن به گفت وگو نشسته ايم.
* در كارنامه شما وجه مهمي از آن به بازيگري اختصاص دارد و بعد هم كارگرداني فيلم و گه گاه نيز نويسندگي، دغدغه و لذت اصلي شما چيست؟
- دلم مي خواهد بتوانم فيلم نامه بنويسم و فيلم بسازم، تا اينجا بيش از همه ساختن فيلم برايم لذت به همراه داشته و از همه اين ها كه شما گفتيد سخت تر نوشتن فيلم نامه بوده.
* از ايده و چگونگي شكل گيري اين فيلم بگوييد.
- ايده اوليه براي ساختن فيلمي كوتاه بود كه ميسر نشد، بعد همان ايده را تبديل به فيلم نامه براي فيلم بلند كردم. اولين صحنه اي كه به فكرم رسيد همان صحنه اول فيلم است، ريختن تاس و گرفتن شماره و بعد سعي كردم راه را براي پيشرفت و شكل گيري داستان هموار كنم.
* در تيتراژ به نام يك فيلمنامه نويس ديگر اشاره كرده ايد، اين كار مشترك با صفي يزدانيان چطور شكل گرفت؟
- فيلمنامه اوليه وقتي تمام شد، صفي يزدانيان از معدود كساني بود كه از آن خوشش آمد، بقيه فيلم نامه را كه مي خواندند ترش مي كردند و به نظرشان يك غلط فاحش مي رسيد، جدا از اين مدتي بود كه دلم مي خواست با ايشان كار كنم، از او خواستم در نوشتن ورسيون نهايي به من كمك كند، در واقع او جلوي بسياري از افراط هاي مرا گرفت و بسياري از بن بست ها را برايم حل كرد، البته آقاي پرتوي هم مشاور فيلم نامه بودند و به ما كمك مي كردند.
* الان كه به نظرم مي آيد در «همسايه» اگر چه با يك داستان روبه رو هستيم اما به لحاظ فرمي و روايت دست به تجربه جديدي زده بوديد فكر مي كنم اين همان اتفاقي است كه در فيلم «سيماي زني در دور دست» رخ داده.
- بله هر دو فيلم قصه هاي كلاسيكي دارند ولي شكل روايت شان شايد خيلي كلاسيك نباشد.
* فيلم شما البته قصه دارد ولي ظاهرا چند قصه مختلف است كه كنار هم قرار گرفته اند؟
- خب شايد در لايه اول بتوانيم بگوييم قصه مردي است كه با شنيدن پيغام زني كه ظاهرا قصد خودكشي دارد وسوسه مي شود او را پيدا كند و از اين طريق وارد قصه ديگري مي شويم اين در واقع مقدمه قصه اصلي فيلم است.
* اين كه مي گويم چند قصه يعني همان قدر كه احمد اول فيلم براي ما اهميت دارد و در فيلم نقش دارد به همان اندازه نيز دختري كه پيغام گذاشته يا خانواده احمد و آن زن فال گير و خورشيد كه خواننده افغاني است نقش و اهميت خود را دارند.
- بله همين طور است.
* به هر حال فكر نمي كنيد وقتي كه قرار است اين فيلم مخاطب داشته باشد و حالا در چند تا سينما هم فيلم به نمايش در بيايد شايد اين تجربه شما در نوع روايت و قصه هاي تودرتو تماشاگر را پس بزند؟
- اتفاقا چيزي كه برايم خيلي مهم بود نگه داشتن مخاطب تا لحظه آخر بود، تصورم اين بود كه معمايي كه در طول فيلم مطرح مي شود كشش لازم را ايجاد مي كند، روي غافل گيري و ايجاد كشش جديد براي مخاطب خيلي تاكيد داشتم و زياد كار كردم. اما دلم نمي خواست شكل دعوت مخاطب به دنبال كردن فيلم شبيه به فيلم هاي ديگر باشد و فكر مي كنم تماشاگران آمادگي تغيير عادت و سپردن خود به دست فيلم را داشته باشند.
* آقاي مصفا اگر شما خودتان بخواهيد به عنوان خالق فيلم اين كار را در ژانري دسته بندي كنيد چه مي گوييد، چون فيلم تغيير لحن و قصد دارد.
- من فيلم را بيشتر يك فيلم قصه گوي معمايي مي دانم، البته هيچ سررشته اي از گرامر سينما و اين جور دسته بندي ها ندارم.
* در فيلم از زماني كه شخصيت خورشيد وارد قصه مي شود اثر لحني دو پاره پيدا مي كند و انگار با فيلمي ديگر مواجه هستيم و اين داستان را به نظرم مغشوش مي كند و به نوعي ايجاد سردرگمي مي كند؟
- شايد به خاطر نوع روايت قصه است، در تمام فيلم سعي داشتم از تاكيدهاي معمول براي جا انداختن كليدهاي حل معما استفاده نكنم، با نگاه دوباره فيلم متوجه خواهيد شد كه كليدها داده شده اما بدون آنكه هنگام ارائه آن ها از تاكيدي خاص استفاده شده باشد، اين دوپارگي كه مي گوييد بخشي به خاطر قسمت هاي خورشيد است كه در واقع يك مصاحبه تلويزيوني با اين خواننده افغان است و اصلا جنس تصويرش كاملا با فيلم متفاوت است.
* دليل خاصي دارد كه احمد در فيلم آرشيتكت است؟
- به هر حال كار احمد خارج از خط قصه نيست، ساختمان هاي قديمي و خوشگل را خراب مي كند و به جاي آن ها ساختمان هاي زشت هوا مي كند، و در زشت تر شدن تهران بي تقصير نيست، فكر كردم اين كار با خود داستان هماهنگي خوبي دارد.
* رابطه پدر و مادر احمد هم خيلي خوب از كار درآمده و در عين حال كه تلخ و پرتنش است اما از طرفي هم در آن طنز خاصي وجود دارد.
- البته دلم مي خواست طنزي كه مي گوييد به تلخي صحنه غلبه كند.
* كار ليلا حاتمي براي درآوردن اين نقش خيلي با ظرافت انجام شده، از اول انتخاب شما خانم حاتمي بود؟
- از همان زماني كه فيلم نامه را مي نوشتم به ايشان فكر مي كردم، همان طور كه اشاره كرديد نقش زن جوان خيلي سخت بود، اما اين سختي شايد براي همه معلوم نباشد، علتش هم اين است كه در طول فيلم زن جوان بايد براي احمد نقش بازي كند و البته اين بازي هم نبايد لو مي رفت و تا جايي از فيلم احمد به همراه مخاطب نبايد زود مي فهميد كه اين همان كسي است كه تلفن زده، در عين حال بايد اين شك ايجاد مي شد. جداي از اين مدل آشنايي براي اجراي اين نقش وجود نداشت و بايد گاهي شك مي كرديم كه شايد او اصلا وجود ندارد، ديوانه است يا دارد طبق نقشه اي پيش مي رود، به احمد علاقه مند شده يا مي خواسته لحن اجراي ديالوگي را تمرين كند.
* در اين فيلم شخصيت ها و پيشينه آن ها اهميتي خاص دارند، در اين پازل آيا تهران هم نقش خاصي دارد؟ در فيلم مدام در خيابان ها چرخ مي زنيد و وارد ساختمان ها و فضاهاي مختلف مي شويد.
- تهران برايم خيلي اهميت داشت، دلم مي خواست خيلي بيش تر از اين به ساختمان ها و خيابان ها بپردازم، يا به ميدان هاي شهر، شكل پنجره ها، كانال هاي كولر كه از آن ها آويزان است، نماهاي مختلف ساختماني و... حركت در تهران بسيار شبيه به سير خود فيلم است، هر چه پيش مي رويم بيش تر شك مي كنيم كه آيا اين جا كره زمين است و همه چيز واقعي است! تركيب ساختمان هاي قديمي و نوساز و خيابان ها و ماشين ها و خلاصه همه چيز مثل يك كابوس است.
* به هر حال در فيلم شما رابطه اين سه تا آدم و اين كه سرنوشت آن ها به هم اقلا در مقطعي مرتبط مي شود شكل عجيبي دارد.
- اتفاقا شكل همين رابطه ها و اتفاق ها برايم خيلي مهم بود اين كه در نگاه اول مي توانيم بگوييم همه چيز از يك بازي احمقانه شروع شده و اتفاق ها پشت هم به تصادف شكل گرفته ولي به تدريج كه جلو مي رويم متوجه مي شويم كه اين تنها يك بازي نيست و انگار اراده اي هست كه مي خواهد اين جريان شكل بگيرد. شكلي كه وقايع به خود مي گيرند گاهي آن قدر دقيق و هندسي و منظم است كه آدم مي گويد امكان ندارد اتفاقي باشد و حتما تمام اين ها بر طبق نقشه اي شكل گرفته و باز در لحظه اي كه فكر مي كنيم همه چيز معلوم شده باز به اين نتيجه برسيم كه نه شايد همه چيز اتفاقي است.
* پيچيدگي شخصيت ها هم خوب از آب درآمده و رابطه احمد با پسرش هم جالب است انگار كه اين دو تا آدم نمي توانند هيچ وقت با هم ارتباط برقرار كنند، هيچ وقت در فيلم آن ها را كنار هم نمي بينيم وقتي هم كه قرار مي گذارند احمد دير مي رسد و پسرش رفته.
- دوست داشتم خيلي مختصر اين سه نسل را كنار هم بگذارم، احمد و پدرش و پسر احمد، تا حدودي مقايسه اي بين اين سه وجود دارد اما فقط در حد يك اشاره.
* ظاهرا در فيلم شما سينما از جايگاه معنايي برخوردار است در عين حال كه فيلمي نيز در آن نمايش نمي دهند.
- آن طور كه زن جوان در فيلم مي گويد آن سالن هم سينماست و هم براي تمرين تئاتر از آن استفاده مي كنند. سالن سينما براي هر دو شخصيت باارزش و بامعني است، هر دو از آن جا خاطرات خوبي دارند.
* در واقع اين مكان جاي مناسبي است براي درگيري اين دو شخصيت با هم.
- و البته مناسب ترين جا براي ناپديد شدن زن جوان، در نسخه اوليه اين صحنه در يك تئاتر اتفاق مي افتد و زن جوان هنگام اجراي نقش با ترفند طراح صحنه بايد غيب مي شد و غيب هم مي شد و احمد ديگر نمي تواند پيدايش كند، اما حضور ديگران خلوت اين دو نفر را به هم مي زد، بعد به پيشنهاد آقاي يزدانيان صحنه ناپديد شدن زن جوان سالن سينما انتخاب شد.
* نام فيلم اشاره به كدام شخصيت دارد؟
- خورشيد خواننده افغان.