شنبه ۲۷ فروردين ۱۳۸۴
آموزش نظم به كودكان
012027.jpg
آيا به نظر شما تحقير كردن فرزندتان هنگامي كه در رستوران مشغول غذا خوردن هستيد و همگي صدايتان را مي شنوند، كار درستي است؟ از همه بدتر، وقتي كه به خاطر كار بد كودكتان او را در انظار همگان تنبيه مي كنيد ديگران چه قضاوتي خواهند كرد؟
كودكان نافرماني خواهند كرد، بي ادبي مي كنند، جيغ مي كشند، ديگران را مي زنند و گاهي اوقات هم دروغ مي گويند و البته هميشه اين كارها را در خلوت خانه انجام نمي دهند.تنبيه كردن فرزندتان در مقابل ديد همگان در حقيقت مبارزه طلبي است. به عنوان مثال و براي شروع كار، هيچ كس نمي خواهد كه فكر كند فرزندش مستبد و خودرأي، بدرفتار و موذي است. همچنين هيچ پدر و مادري قصد ناراحت كردن فرزندشان را جلوي ديگران ندارد.
با كمك كارشناسان به بدرفتاري هاي كودكان كه ممكن است در هر كجا و در هر زماني اتفاق افتد، مي پردازيم. اگر بعضي از مسائل به عصبانيت كودكان در خانه منتهي شود مشكلي نيست، ولي گاهي اوقات رفتار بد آنها در حضور ديگران باعث به وجود آمدن درگيري مي شود.
۱- امروز، جشن تولد ۶ سالگي پسرتان است. وقتي مادر بزرگش مشتاقانه به او كه در حال باز كردن هديه اش است، نگاه مي كند، او با ناراحتي تمام، شلوار گرمكني را كه او برايش خريده، به يك گوشه پرت مي كند و مي پرسد كه چيز ديگري نيست؟ در اين هنگام مادر بزرگ، نيز ناراحت و افسرده به نظر مي رسد. آيا مادر بزرگ واقعاً غمگين شده يا فقط كمي ناراحت است؟ احتمالاً كمي دلخور شده. شما نبايد در اين موقعيت زود قضاوت كنيد. فرزند ۶ ساله تان صرفاً از روي سادگي و صداقتش اين كار را كرده، چون اگر كمي سياست به خرج مي داد، احساسش را اين گونه نشان نمي داد. اگر مادر بزرگ منتظر قدرداني و تشكر او بود، در حقيقت ممكن است انتظار او غيرمنطقي باشد. در اين شرايط هرگز كودكتان را به خاطر رفتار بدش سرزنش نكنيد. به او ياد دهيد كه احساسات ديگران را نيز درك كند، حتي اگر برخلاف ميلش باشد. در آن لحظه فقط تذكر كوچك كافي است، ولي بعداً، وقتي كه همه مهمانان رفتند، با او برخورد جدي تري داشته باشيد. او را كنار مادر بزرگش بنشانيد و با همان عكس العمل او، هديه اي را باز كنيد، سپس بپرسيد كه آيا به نظر تو اين كار درست است؟
۲- شما همراه دختر ۳ساله تان مشغول خريد از فروشگاهي هستيد. او مي خواهد كه به مغازه اسباب بازي فروشي برويد و اصرار مي كند كه يك اسباب بازي گران قيمت برايش بخريد. وقتي كه شما پاسخ منفي مي دهيد، او با عصبانيت تمام دست شما را رها مي كند.
تحمل كردن چنين كودكي در فروشگاه اسباب بازي همانند راه رفتن در ميدان مين است يعني منتظر يك انفجار بودن. به نظر كارشناسان:«پيشگيري كليد راه است.»
قبل از اين كه به بازار برويد با او در مورد خريد كردن صحبت كنيد، بنابراين مي داند كه شما چه انتظاري از او داريد. به او بگوييد: «ما به بازار مي رويم و در آن جا فروشگاه اسباب بازي نيز هست. ما، امروز مي توانيم به آن جا برويم ولي برايت چيزي نمي خريم.»
ولي چنانچه، اگر شما چنين پيش بيني و آينده نگري نكرديد و فرزندتان نيز در بازار خواسته هاي آن چناني داشت تكليف چيست؟ فرزندتان را از مغازه بيرون آوريد حتي اگر لگد مي زد و فرياد مي كشيد و تا آن جا كه ممكن است با رفتار متقابل و منطقي او را آرام كنيد. صحبت ها و تنبيه كردن را به حداقل برسانيد. چون او در هر حال صداي شما را نمي شنود. پس از اين كه آرام شد به او چنين چيزهايي بگوئيد: «اين كار تو براي هر دوي ما بد است. پس بگذار اكنون هر دوتايمان از خريد لذت ببريم.»
۳- شما به عنوان مربي مهد كودك، بچه ها را به يك جشن تولد مي بريد و فرزندتان براي ديگران احساس بزرگي و رئيس بودن مي كند.
ابتدا، از او بپرسيد آيا اين رفتار عادي است. اگر غيرعادي است، ببينيد كه آيا او گرسنه، خسته و يا بيمار و يا هر چيز ديگري كه باعث بروز چنين رفتاري مي شود، است، اگر قبلاً هم چنين رفتاري را از او ديده ايد با حركاتش مخالفت كنيد. در اين موقعيت، از بهترين مربي كودكتان كه ممكن است در اين جشن باشد، كمك بگيريد. اگر شما دخالت نكنيد، او از بچه هاي ديگر ياد مي گيرد كه نمي تواند آنها را كنترل كند. كودكان به او توجهي نمي كنند و آنها با بچه هايي كه او برايشان قلدري مي كرد، بازي مي كنند.
۴- كودك۴ ساله شما براي نهار مي خواهد ساندويچ بخورد. شما«نه» مي گوييد. او مقابل ساندويچ فروشي جيغ و داد كرده و شما را مي زند.
براي اين كار دو راه وجود دارد. اول اين كه در ميان راه به طور جدي به او بگوئيد كه نظر من عوض نمي شود، سپس او را از محل دور كنيد.
كمترين كاري كه در اين مواقع مي توانيد انجام دهيد آن است كه براي او زمان محروميت در نظر بگيريد، او را به آرامي از آن جا دور كنيد و بگوييد وقتي به خانه رسيديم در مورد اين موضوع با هم صحبت مي كنيم. در خانه نيز به او بگوييد: «چون داد و بيداد كردي و مرا زدي، حق ديدن تلويزيون يا بازي با وسايلت را نداري.» سپس وسايلي را كه او واقعاً به آنها علاقه دارد و از بازي كردن با آنها لذت مي برد را از دسترسش دور كنيد. راه دوم: استفاده از شوخي بي مزه است. چيزهايي از اين قبيل بگوييد. مي بينيم كه ناراحتي، ولي ما باز هم به رستوران نمي رويم. گفتن چنين جملاتي كمك مي كند تا خود را كنترل كنيد.
به عقيده كارشناسان ناديده گرفتن بعضي از عصبانيت هاي شديد كودكان، كار خوبي است، زيرا در اين مواقع با فرياد كشيدن كودكان هيچ چيز، غير از پرده گوش آنها صدمه نمي بيند. پس بهتر است كه در اين موقعيت سكوت كرده و او را در دفعات بعد تنبيه كنيد.
۵- شما همراه كودك ۵ ساله تان به پارك مي رويد. هنگامي كه دختر بچه كوچكتري از تاپ پايين نمي آيد تا فرزند شما سوار شود، او به دختر بچه ناسزا مي گويد و او را احمق خطاب مي كند.
با او به آرامي صحبت كنيد و با تن صدايي كه زياد خشمگين نيز نباشد بگوييد: حرف هاي تو باعث ناراحتي ديگران مي شود. چيزهايي شبيه به اين بگوئيد: اين كلمات معناي بدي دارند و اجازه نداري كه از اين كلمات زشت استفاده كني و بر روي زشت بودن معناي كلمات تأكيد كنيد. فرزندتان نيز متوجه مي شود كه كلماتي را كه بر زبان مي آورده بسيار آزاردهنده هستند.
۶- كودك ۲ ساله شما انحصارطلب است و لگوهايش را خيلي دوست دارد. هر جا كه كودكان با لگوهايشان بازي مي كنند، او آنها را به طرف ديگري هل مي دهد و احساس مالكيت همه چيز را مي كند. خيلي به او سخت نگيريد، كودكتان دقيقاً رفتار عادي يك كودك نوپا را از خود بروز مي دهد، رفتاري كه بدون شك هر مادري در اين سن شاهد آن است.
معمولاً كودكان نوپا ياد مي گيرند كه چطور در وسايل يكديگر شريك شوند. بدون كوچكترين واكنشي به آرامي به فرزندتان بگوئيد يا با ديگران خوب و بدون هيچ مشكلي بازي كند يا اين كه خود را با وسيله ديگري غير از لگوها سرگرم كند. از درگيري جلوگيري كرده و سعي كنيد كه در دفعات بعد دو سري از اين لگوها را براي بازي داشته باشيد.
اگرچه به نظر مي رسد كه تقسيم كردن وسايل، كار خوبي است، ولي منتظر معجزه نباشيد. چون حتي كودكان ۵-۴ ساله هم براي رسيدن به اهدافشان به وسايل يكديگر چنگ مي زنند.
۷- شما براي صرف شام همراه تمام اقوام به رستوران رفته ايد. دختر ۶ ساله شما با غذايش بازي مي كند و آن را به اين طرف و آن طرف پرت مي كند. به نظر مي رسد كه همراهانتان از كار او ناراحت شده اند. او كارهايي را كه كودكان در اين سن يا به علت خستگي و يا عدم توجه ديگران انجام مي دهند، مرتكب مي شود. در اين موقع بايد چه كار كرد؟ با جديت بگوئيد كه الان زمان غذا خوردن است نه بازي با آن. در همين زمان، او را با صحبت كردن سرگرم كرده يا كاري كه او را مشغول مي كند، انجام دهيد، مانند شمارش افرادي كه در رستوران لباس قرمز پوشيده اند. همچنين مي توانيد تعدادي مداد شمعي يا وسيله بازي كوچكي كه او را سرگرم مي كند، همراه خود به رستوران بياوريد. بدين ترتيب فرزندتان با احساس راحتي بيشتري بر سر ميز مي نشيند و احتمالاً كمتر به فكر آزار و اذيت ديگران مي افتد. اگر اين روش ها مؤثر نبود به او گوشزد كرده كه اگر كارهايش را ادامه دهد او را از سر ميز بلند كرده و به جاي ديگري مي بريد و همزمان محروميت براي او در نظر مي گيريد و به رفتار همراهانتان زياد توجه نكنيد.
* قبل از اين كه از كوره در رويد، چه كارهايي بايد كرد؟
* ممكن است كودكان در هر جا و هر وقتي رفتار بدي را از خود نشان دهند، اما ما چگونه مي توانيم حداقل واكنشي را در انظار عمومي داشته باشيم.
* زمان غذا خوردن و خوابيدن كودكان با ديدن بدرفتاري آنها زود عصباني نشويد. مانند اين كه وقتي شما خسته و گرسنه هستيد در مطب دكتر انتظار زيادي بكشيد يا كار سريعي را مجبور باشيد كه انجام دهيد. اين مسأله درست در مورد فرزندتان نيز صادق است.
* وسايل مورد نياز كودك را همراه داشته باشيد. شما هرگز نمي توانيد پيش بيني كنيد كه كجا و چه وقت فرزندتان خسته، گرسنه و يا عصبي است. مقداري خوراكي، كتاب و اسباب بازي، حتي وسيله راحتي مانند پتو را در ساك كودك يا ماشين قرار دهيد.
* كودكتان را از جايي كه مي خواهيد ببريد، آگاه سازيد. به او بگوييد كه كجا مي رويم، چه كساني آنجا هستند و همچنين انتظار داريد كه او چه رفتاري داشته باشد.
ترجمه: رزيتا شاهرخ

زندگي؛ پر يا پوچ؟
به كودكي ها بر مي گردم، موضوع انشاي هفتگي، مي خواهيد چه كاره بشويد؟هيچگاه نمي دانستم چگونه مي شود به انتخاب شغل در جامعه اي انديشيد كه چون سيلابي در جريان هاي از پيش انتخاب شده خود شتابان در گذر است و در بسترش به هر سو و با هر تكنيك و تكاپو كه دست و پا بزني نمي تواني راه دلخواه خود را با دست خالي بازكني مگر سوار بر مركبي چون سرمايه هاي اوليه يا بادآورده و ...مي نوشتيم و هر سال به اجبار شغلي در چهارچوب چند سطر و صفحه، برمي گزيديم.غافل كه در اين بازي كودكانه و توصيف تخيلات كه همانا وصف العيش نصف العيش بيش نبود تقديري نهفته كه امروز آن را بازي روزگار مي ناميم. چون ديده ايم فلاني هايي را كه در پر يا پوچ زندگي از مشت بسته روزگار پري برگزيدند و يا به ندرت همان شد كه در سر مي پروراندند يا كياست و رياست ديگري را برايشان به ارمغان آورد! و ديگري كه در خيال و بر روي كاغذ سوداي برتري به تصوير مي كشيد با پوچ زمانه هم آغوش گشت!!
يكي شد تاجر و مالك و نام آور دوران و ديگري اندر خم يك كوچه!اما به راستي اكنون كه زماني نسبتاً طولاني از آن دوران كه در حرف و خيال و برروي كاغذ انشاء هر يك صاحب شغل و منصبي مي شديم اما در عمل همه يكي بوديم (مثل هم كودك و پاك و خوش باور) مي گذرد، و اكنون كه دست روزگار هر كس را به نوعي وارد مجادله حقيقي زندگي كرده، بينديشيم چقدر از حال و تقدير دگر دوستان آگاهيم و چه اندازه از مشكلات عده اي و رفاه عده اي ديگر مطلع؟يا در ميدان زندگي، ميدان مبارزه با فقر، بيماري، غم هجر عزيزان، گرد پيري، كهولت و از كار افتادگي، اختلاف طبقاتي و ... چقدر به ياري ضعيف تر شتافته ايم؟! آِيا اينطور نبوده و نيست كه اگر فلاني در فلان جا صاحب اتومبيل گران قيمت و خانه مجلل يا پست و مقام چشمگيري شود بايد مطلع بوده و گشته ايم درحالي كه شايد در يك قدمي غريبه يا آشنايي از درد گرسنگي و فقر، بيماري يا دوري عزيزي بر خود مي پيچد و بي خبريم و تمايلي نيز به ديدن و دانستن، چنين اخباري نداريم؟!براي مثال، به رستوراني مي رويم و غوطه ور در افكار خود كه صداي همهمه چند دانشجو در ميز مجاور تمركزم را بر هم مي زند، ناخواسته و متأسفانه باخبر از احوال سوم شخص مي گردم كه در  آن جمع حضور ندارد و صحبت سر مشكلات اوست، يكي مي گويد: مي دانيد براي ثبت نام در ترم جديد به هر دري زده و اكنون در صف گرفتن وام دانشگاه به انتظار است؟مخاطب مي پرسد واگر به نوبت وام نرسيد؟ مي گويد: گفته كليه ام را مي فروشم!!!كم كم متوجه نگاه سنگين خود بر آن جمع كه حاصل از شنيدن چنين وصف حاليست مي شوم كه ديگري براي تعويض موضوع بحث مي گويد: بابا ولش كن مي خواست نره دانشگاه درس خوندن خرج داره ديگه!!
- حالا برنامه امروزت چيه؟
- ساعت ۳ جلوي پاساژ صفويه براي خريد ولنتاين!
و آنجاست كه با خود مي گويم؛ به راستي اين است پاره اي از همان حقايق تلخي كه نه تنها بر تن اين جامعه كه بر تمام دنيا سايه دارد؟! درد پررمز و راز اختلاف طبقاتي، دردي كه شايد بسياري از ما در بسياري اوقات با تمام وضوحش آن را نمي بينيم و با بي دقتي تمام از كنارش عبور مي كنيم!واقعيتي از دل رنگارنگترين شهرها تا ناكجا آبادترين ناكجاآبادها!
زخمي كه درد آن را به دردمندش مي سپريم و با طرح مثل (سير از گرسنه خبر نداره) از كنارش مي گذريم؛ولي اي كاش همانطور كه گرسنه به چشمان سير نمي آيد كبك خروس خوان من سير نيز مقابل چشمان پرحسرت گرسنه نمي خراميد تا او نيز همگان را چون خود مي ديد و بر لبش آه و در دلش اي كاش نبود و امروزه مي گفتيم گرسنه نيز از سير بي خبر است پس عيسي به دين خود موسي به دين خود،  اما آيا چنين است...؟؟؟
پيام پولاد

اجتماعي
اقتصاد
انديشه
سياست
فرهنگ
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |