شنبه ۳ ارديبهشت ۱۳۸۴ - - ۳۶۸۰
پس از شكايت يك شهروند به دليل حذف تلگراف از سيستم خدمات مخابراتي
راي ديوان عدالت به نفع تلگراف

بر اساس حكم دادگاه ديوان عدالت اداري، چنانچه احكام اين دادگاه مورد توجه روساي ادارات و سازمان ها قرار نگيرد، مسوولا ن و روساي ادارات ذي ربط تا آخر عمر از هر گونه شغل دولتي محروم شده و از شغل خود عزل مي شوند
در روزهاي پاياني سال 1382 آخرين تلگراف ها از سالن طبقه پنجم ساختمان مخابرات واقع در ميدان توپخانه تهران به مقاصد مختلف مخابره مي شد. آخرين ساعت هاي حيات تلگراف سر رسيد

000327.jpg
تلگراف مرد. اين را مي شد از فضاي غمگين سالن مخابره تلگرام در آخرين ساعت هاي كاري سال 1382 فهميد. سالن مخابرات بيشتر شبيه يك اتاق سرد و بي روح بود كه يك محتضر آخرين ساعت ها و ثانيه هاي زندگي را در آن مي گذراند. اما با سماجت شهروندي كه دل به اين وسيله قديمي داده بود، تلگراف احيا مي شود.
۱-قديمي ترين سيستم تلگراف در جهان را به ايرانيان نسبت داده اند. در دوران باستان تلگراف به شيوه ديداري بسيار رواج داشت. بدين شيوه كه در فاصله شهرهاي شوش و همدان، تپه هاي مصنوعي بلندي ساخته مي شد و اخبار فوري با علا يم ديداري ارسال مي شد. ايرانيان باستان به اين شيوه خود را به عنوان اولين ملتي كه از سيستم اطلا ع رساني راه دور استفاده كردند، مطرح كردند. آنان با ساخت تپه هاي مصنوعي در فواصلي معين بين شهرهاي مهم و استفاده از علا يمي چون حركت دادن دست و بيرق يا ايجاد دود در روزها و برافروختن آتش در شب ها، اخبار فوري را به فاصله هاي دور اطلا ع داده و به اين روش، اولين سيستم ارسال اطلا عات از راه دور را به وجود آوردند. هنوز هم نشانه هاي روشني از اين تپه هاي مصنوعي در فواصل شهرهاي همدان و شوش باقي مانده است.
اينكه ايرانيان باستان اولين بنيانگذاران ارسال اطلا عات از مسافتي دور بودند، ترديدي نيست، اما تاريخ مدرن تلگراف از جايي ديگر آغاز شد كه هيچ ربطي به ايرانيان باستان ندارد. مي توان با مروري در تاريخ هاي تمدن نشاني از ايراني ها يافت، اما بانيان مدرن اين پديده ارتباطي در كشور آمريكا تاريخ جديدي براي آغاز آن به وجود آوردند. در سال 1832 ميلا دي برابر با 1211 هجري شمسي، مورس با اتصال سيم هاي فلزي و ارسال علا يمي، تلگراف به شيوه امروزي را پديد آورد. اگرچه اين اقدام او بسيار ابتدايي و اوليه بود، اما توانست مبنايي باشد تا او 12 سال با اطمينان خاطر و با روشي تازه، تلگرافي مخابره كند كه بسيار كامل تر از نمونه اوليه بود. اولين جمله اي كه او به شيوه مرسوم امروزه مخابره كرد چنين بود: اوه كه پروردگار چه كارهاي شگفتي دارد تلگراف بعدها سيستمي شد تا الكساندر گراهام بل با مطالعه روي آن، به فكر تكميل آن بيفتد و تلفن را اختراع كند. هرچند 43 سال بعد اين اتفاق افتاد، اما به واقع او توانست اختراع مورس را تكميل كند و به آن صورتي جديد بدهد.

۲- تلگراف مرد. اين را مي شد از فضاي غمگين سالن مخابره تلگرام در آخرين ساعت هاي كاري سال 1382 فهميد. عده اي از كارمندان مخابرات در حوالي ميدان توپخانه صبح آن روز در حالي كه مي دانستند چه روز سختي را پشت سر خواهند گذاشت، در محل كار خود حاضر شدند و آخرين تلگرام ها را مخابره كردند. اتاق كار آنها بيشتر شبيه يك سالن سرد و يخ زده بود كه يك محتضر آخرين ساعت ها و ثانيه هاي زندگي را در آن مي گذراند و آنها مي ديدند. عقربه هاي ساعت وقتي به پايان وقت اداري مي رسيد، گويا تلگراف هم در ايران آخرين نفس هايش را مي كشيد. همه چيز دست به دست هم داده بود تا تلگراف به تاريخ بپيوندد و از آن ديگر اثري نماند. آن روز در حوالي ميدان توپخانه و در سالن مخابرات، تصاويري كه مانند ره از جلو چشمان يك محتضر عبور كند، در حافظه تاريخي ما مرور مي شد و هيچ كس نمي دانست چه اتفاقي در حال وقوع است. مي شد آن روز به ياد تلگراف هاي مهم دولتمردان افتاد، مي شد آنجا تلگراف هاي مختلف مردم را به ياد آورد، حتي مي شد از روزهايي سخن گفت كه تلگراف بهترين وسيله براي ارتباط با خويشان و دوستان و آشنايان بود، اما نه. گويا تلگراف به مرگ محكوم شده و سرنوشت محتوم آن، اين بود. در آخرين لحظه وقتي كه كارمندان غمگين و افسرده، كارشان را تعطيل كردند، مي دانستند كه ديگر ابزار تلگراف را نخواهند ديد، اما در ميان اين افراد، مردي بي امان در حال ارسال تلگرام هاي مختلف بود. او با حرص زياد، از آغاز آن روز، مشغول ارسال تلگرام هاي گوناگون بود. او نمي خواست كه تلگراف بميرد، اما... او مثل يك غريق در اقيانوس پرتلا طم دست و پا مي زد و گريزي نبود از تسليم شدن، اما او تسليم نشد. اگرچه آخرين جملا ت در زبان او جاي گرفت، اما او هيچگاه از تلا ش دست نكشيد. او تصميم گرفت تا دوباره تلگراف را زنده كند. خسرو شاهين اگرچه در آن روز غمگنانه و اندوهگين با خودش گفت كه تلگراف مرد، اما براي دوباره زنده كردن اين پديده ارتباطي لحظه اي درنگ نكرد. ماجرا البته ماه ها پيشتر آغاز شده بود. زماني كه اولين بارقه هاي نابودي تلگراف بالا  گرفت، از جايي باز هم در حوالي ميدان توپخانه.

۳-ناگهان درهاي كاخ سلطنتي باز شد. ميرزا آقا خان نوري، صدراعظم ناصرالدين شاه مثل يك مرغ سركنده داخل شد، بدون آنكه اذن ورود بگيرد. ناصرالدين شاه كه روي تخت لميده بود و انگشت در بدن پر پشم ببري خان، گربه محبوبش فرو برده بود و خلسه اي را از سر مي گذراند، ناگهان با ديدن آقاخان نوري هوش از سرش پريد. اين صدراعظم، وقت ناشناس ترين صدراعظم او بود. هميشه نا بهنگام مي آمد. هنوز عرق راه از تن در نكرده بود كه چشم هاي قلمبيده شاه را از حدقه درآورد. فرنگيان وسيله اي مصنوع و شگفت پديد آورده اند. مي شود به وسيله آن از فرسنگ ها دورتر، اخبار را جويا شد. مي گويند، چند رشته سيم در كار است كه توسط آن پيام ها نقل و انتقال مي شود.
ناصرالدين شاه كه در عمرش اخبار عجيب زيادي از مغرب زمين شنيده بود، بار ديگر متحير شد؛ پدرسوخته ها. هنوز صدايش در كاخ مي پيچيد كه از جا بلند شد و ببري خان را به گوشه اي پرت كرد و به راه افتاد. او تاب نياورد و در حالي كه با عجله در كاخ قدم مي زد گفت كه مي خواهم اين صنعت را بياوريد.
در اسفندماه سال 1236 هجري شمسي يعني 14 سال پس از مخابره اولين پيام تلگرافيساموئل مورس، سيستم تلگرافي زيرنظر علي ميرزا اعتضادالسلطنه (و البته دربار قاجار) و با همكاري رضا قلي خان الله باشي طبرستاني (رئيس وقت مدرسه دارالفنون) به وسيله كرشش( يكي از معلمان اتريشي) با موفقيت آزمايش و اين جمله مخابره شد: منت خداي را عز و جل كه طاعتش موجب قربت است و به شكر اندرش مزيد نعمت... بلا فاصله كار سيم كشي بين ارك تا باغ لا له زار در تهران شروع شد و اين خط تلگرافي نيز يك سال بعد آغاز به كار كرد.
نخستين خط نسبتا طولا ني تلگراف در ايران به فاصله 300 كيلومتر در تيرماه 1238 بين تهران و چمن سلطانيه اردوگاه تابستاني ناصرالدين شاه واقع در نزديكي زنجان، داير شد. ارتباط تلگرافي تهران - تبريز در سال 1240 برقرار شد و سال بعد نيز خط تلگراف تهران - گيلا ن شروع به كار كرد. براي نخستين بار ارتباط تلگرافي ايران با روسيه از طريق اتصال خط تهران - تبريز با شبكه تلگرافي روسيه در سال 1242 برقرار شد و امپراتور روسيه و پادشاه ايران، تلگراف شادباشي مبادله كردند. اداره تلگراف در سال 1253 بعد از جدا شدن از وزارت علوم به وزارت تلگراف تبديل شد.
ادامه ماجرا
000351.jpg
در روزهاي پاياني سال 1382 آخرين تلگراف ها از سالن طبقه پنجم ساختمان مخابرات واقع در ميدان توپخانه تهران به مقاصد مختلف مخابره مي شد. آخرين ساعت هاي حيات تلگراف سر رسيده بود. وزارت پست، تلفن و تلگراف بعد از تغيير نام به وزارت ارتباطات و فن آوري اطلا عات مصوب 82/9/19 مجلس شوراي اسلا مي، تلگراف را از گردونه اين وزارتخانه حذف كرده بود. اين وزارتخانه براساس يك بخشنامه اعلا م كرده بود كه شركت مخابرات تنها تا آخر سال 82 حق مخابره تلگرام دارد. بسياري از ادارات كل مخابرات استان ها در طول سال و بعد از صدور اين بخشنامه اقدام به حذف اين وسيله ارتباطي از ليست خدمات خود كردند، تا بالا خره آخرين نفس هاي تلگراف در آخرين ثانيه هاي سال 82 در ميدان توپخانه به پايان رسيد و تلگراف مرد.
خسروشاهين مردي بود كه عاشقانه دلسپرده اين وسيله ارتباطي بود. وقتي او مي گويد كه روزهاي بسياري هرگاه به سالن مخابره تلگراف ساختمان مخابرات مي رفته، در ليست مراكز خدمات تلگراف مي ديده كه هر بار يك استان و چند شهر از ميان ليست حذف شده اند، او تصميم گرفت تا يك تنه به تلا شي توانفرسا دست زند. او تصميم گرفت تا دوباره تلگراف را زنده كند. براي اين منظور او بايد از جايي آغاز مي كرد. سالها فعاليت اجرايي در ادارات دولتي شهرستان ها از او مردي صبور و مقاوم   ساخته بود. او تصميم گرفت تا آغاز كند.
نشانه هايي از ياس
شاهين در همان روزهاي اوليه شنيدن اين خبر تلا ش سخت و طاقت فرساي خود را آغاز كرد. قرار بود او در برابر يك وزارتخانه قد علم كند و بگويد كه حذف تلگراف و برچيدن سيستم آن غير قانوني است. در تاريخ 82/8/27، طي يك دادخواست از وزارتخانه شكايت كرد. او در شكايتش ذكر كرد كه شركت مخابرات در اقدامي غير قانوني، تلگراف را از ليست خدمات خود حذف كرده است و اين اقدام شركت مخابرات اشتباه است. پس از چندي شعبه اول ديوان عدالت اداري، بدون اينكه او را به دادگاه احضار كند، در تاريخ 82/9/8 راي خود را صادر كرد. اين دادگاه اعلا م كرد به دليل اينكه شاكي به جز يك برگ دادخواست، هيچ دليل و مدركي بر مدعاي خود ارايه نداده و حتي بر فرض صحت موضوع، اين دادگاه از اينكه در دادخواست تنظيمي شاهين از تعدي و ظلم به حقوق او ذكري نكرده،  خود را براي بررسي اين پرونده داراي صلا حيت نمي داند.
در ادامه اين راي تاكيد شده كه اگر شاكي درخواست تجديد نظر دارد،  مي بايد ظرف 20 روز اعلا م كند. اما حرف هاي ديگران چيز ديگري بود. هيچ كس نمي توانست تصور كند كه فردي معمولي از افراد جامعه در حالي كه نه ظلمي به او شده و نه حقي از او سلب گرديده تنها به خاطر كسب حق شهروندي با يك وزارتخانه وارد جدالي شود و از آن مقال متاعي به دست آورد. البته سخنان مردم در كاستن انگيزه هاي او بي تاثير نبود. اما نه، خسرو شاهين تصميمش را گرفته بود. او بايد تا انتهاي اين جاده مي رفت و رفت.
در آخرين ساعت هاي مهلت قانوني براي درخواست تجديد نظر، اقدام مي كند. اگرچه ياس و نااميدي وجودش را فرا گرفته. چند ماه بعد شعبه 10 دادگاه ديوان عدالت اداري در تاريخ 83/4/9، بعد از بررسي پرونده و تبادل نظر با شركت مخابرات، خسرو شاهين را احضار كرده و راي ديوان عدالت اداري به او ابلا غ مي شود. متن راي ديوان بدين شرح است:
دفتر حقوقي شركت مخابرات ايران طي لا يحه شماره 83/3/3 - 105/11/1555 در پاسخ به شعبه دهم تجديد نظر ديوان اعلا م داشته، مطابق قانون وظايف و اختيارات وزارت ارتباطات و فن آوري اطلا عات مصوب_ 83/۹/۱۹ مجلس شوراي اسلا مي، موضوع تلگراف از نام وزارتخانه مزبور حذف شده است و نظر به اينكه طبق ماده 3 قانون فوق تدوين سياست ها و ضوابط كلي در زمينه توسعه ارتباطات و فن آوري اطلا عات در چارچوب سياست هاي كلي نظام از وظايف و اختيارات وزارت اتباطات و فن آوري اطلا عات است و چون جمع آوري مراكز خدمات تلگراف با توجه به پيشرفت تكنولوي ارتباطات در راستاي اختيار مذكور بوده، خواسته شاكي فاقد وجاهت قانوني است و درخواست رد آن شده است. با بررسي محتويات پرونده و توجه به قانون وظايف و اختيارات و مسووليت هاي وزير و وزارت پست و تلگراف و تلفن به وزير و وزارت جديد ارتباطات و فن آوري اطلا عات حذف نشده، بلكه در بندهاي ماده 3 به كرات از خدمات پستي و مخابراتي نام برده شده و تلگراف نيز از جمله خدمات مخابراتي است، بنا به مراتب شكايت تجديد نظرخواه وارد تشخيص و به فسخ دادنامه بدوي شماره 1999 - 82/9/8 صادره از شعبه اول ديوان عدالت اداري راي به ورود شكايت تجديد نظرخواه صادر و اعلا م مي شود اين راي قطعي است.
حكم قطعي و آغاز زندگي
ديوان عدالت اداري طي حكمي وزارت ارتباطات و فن آوري اطلا عات را به دليل حذف مراكز تلگراف از سرويس خدماتي خود مقصر شناخت. اين حكم به وزارتخانه ابلا غ شد و از سوي دادگاه، وزارتخانه ملزم شد تا دوباره مراكز تلگراف را داير كند، اما تا به امروز اين وزارتخانه از اقدام به اين كار سرباز زده است.
خسرو شاهين دوباره با پيگيري پرونده آن را وارد مرحله اي جديد كرد. او بعد از آنكه وزارتخانه از انجام حكم دادگاه طفره رفت، به دادگاه مراجعه كرده و خواستار اجراي حكم شد. دادگاه هم با ارسال حكم به شعبه اجرائيات، يك قدم به پيش رفت. بر اساس حكم دادگاه ديوان عدالت اداري، چنانچه احكام اين دادگاه مورد توجه روساي ادارات و سازمان ها قرار نگيرد، مسوولا ن و روساي ادارات ذي ربط تا آخر عمر از هر گونه شغل دولتي محروم شده و از شغل خود عزل مي شوند. هم اكنون خسرو شاهين با ارجاع پرونده اش به شعبه اجرائيات، در صدد اجراي حكم و عزل مسوولا ن مربوطه است.
مهم، به سبك ايراني
در اين ماجرا 2 روايت نهفته است. اول اينكه خسرو شاهين با اين اقدام نشان داد كه شهروندي و مفهوم آن در ايران داراي اهميت قانوني است. هر كدام از شهروندان ايراني مي توانند براي اعاده حق خود حتي در عاليترين سطح اقدام كرده و به حق و حقوقشان برسند. او به ما يادآوري كرد كه هنوز هم داراي حقوق شهروندي هستيم و اين حق را نبايد دست كم بگيريم. شايد اين ماجرا اگر اتفاق نمي افتاد، هيچ كس از جايگاه واقعي خود خبر نداشت. خسرو شاهين مي گويد كه از اين قانون بهتر نمي توان پيدا كرد. كشور ما بي نظير است. هر كاري كه در چارچوب قانون باشد، حتما امكان پذير است. او مي گويد كه من نمي فهمم كار غيرممكن و نشدني يعني چه؟!
شاهين مي گويد كار نشدني در اين كشور وجود ندارد. او از حقوق بالا ي شهروندي در كشور گفت و نكته دوم اينكه در جهان از ميان 224 كشور جهان،  هم اكنون تنها كشور بوتان فاقد تلگراف است. ساير كشورهاي جهان حتي پيشرفته ترين آنها هم اكنون از سيستم ارتباطي تلگرافي بهره مندند. الا ن كشور ما در كنار بوتان دومين كشوري است كه از تلگراف محروم است. اين هم به عادت ما ايرانيان مربوط است. از آنجا كه تاريخ تلگراف را در جهان باستان به ما نسبت داده اند، مايه فخر و مباهات ما شده است. به همين دليل و به منظور تاريخ سازي، چه بسا كه هزار سال ديگر از ما به عنوان اولين كشوري كه تلگراف را از چرخه ارتباطي خود حذف كرده باشد، ياد كنند. هدف ما اينست بدون توجه به ساير كشورها، كاسه داغتر از آش شويم و به دليل فراگيري وسايل ارتباطي، گوي سبقت را از كشورهاي صنعتي برباييم و بگوييم ديگر تلگراف به درد ما نمي خورد.

طهرانشخص
اسدالله ميرزاشهاب الدوله
نخستين وزير تلگراف
000354.jpg
اســـداللـــه مـيـــرزا شـهـاب الـدولـه شمـس ملـك آرا پسـر شـاهزاده عـبــدالـحـسـيـن ميـرزا شـمـس الشعرا بود. پدر بزرگش ملك آراء، پسر سيم فتحعلي شاه قاجار بود كه بيش از برادران به آموختن و فرهنگ بها مي  داد.
اسدالله ميرزا شهاب الدوله شمس در طهران متولد شد. مدتي تحصيل كرد و سپس راهي لندن شد تا در فرنگستان، علومي جديد بياموزد كه مايه مباهات و فخر خاندانش شود. پس از مراجعت به وطن به كسوت خدمت دولتي درآمد. نخست مترجم تلگرافخانه بود و در دور نخست مجلس شوراي ملي در سال 1324 ه.ق از سوي شاهزادگان قاجاري به سمت وكيل مجلس انتخاب شد. او توانست توجه و اعتماد عمومي و مشروطه خواهان را به خود جلب كند. در دور دوم مجلس به سال 1327 ه.ق به عنوان نماينده مردم طهران راهي خانه ملت شد.
اسدالله ميرزا، قرابت و دوستي با ميرزاحسن خان مستوفي الممالك داشت و از اين رهگذر، يك سال پس از آغاز به كار مجلس دوم، ماه رجب 1328 ه.ق در كابينه مستوفي الممالك جايي باز كرد. مشورت مستوفي الممالك با او به ايجاد كابينه اي جديد در دولت انجاميد.اسدالله ميرزا نخستين وزير پست و تلگراف كابينه شد و اين سرآغاز قصه ارتباطات و بهره گيري از فن آوري در اين عرصه به حساب مي  آيد. در كابينه، مستوفي الممالك در سال 1329 ه.ق نيز در شغل خود ابقا شد.
اواخر سال 1329 حكومت يزد به اسدالله ميرزا واگذار شد. او كه در دوران كوتاه وزارتش سازوكاري جديد در مملكت راه انداخته بود و به واسطه آن از اخبار شهرهاي دوردست به سرعت مطلع مي  شدند در ذهن مردم، آدمي در خور اعتنا و محترم جا باز كرده بود. اما هنگامي كه حكومت يزد را عهده دار شد، ميراثي كه گويا از اجدادش در ضميرش نهان بود به يكباره بروز كرد. اين تحصيلكرده فرنگ و مبادي آداب در يزد رشوه گيري هاي غيرمنصفانه اي را باب كرد. آنقدر تبعيض بين مردم قايل شد و دربار كوچكش را به بيداد آغشته كرد كه جمعي از مردم يزد به تهران آمده و از وي به عدليه عارض شدند. در عدليه نيز او محكوم شد. با اين وجود مستوفي الممالك او را به طهران احضار و دوباره وزارت پست و تلگراف را به وي محول كرد. در سال 1332 ه.ق اسدالله ميرزا همراه مستوفي  الممالك در سفر پاريس بود. پس از بازگشت، جايي بهتر در كابينه يافت و نام وزارت تحت سلطه اش، پست و تلگراف و فوايد عامه شد. 2 سال بعد در كابينه عبدالحسين ميرزافرمانفرما وزير فرهنگ شد و پس از آن مدتي حاكميت كردستان را به عهده گرفت. نقل است كه اسدالله ميرزا از نطق و بيان قدري برخوردار بود و به واسطه همين ويگي در زمان وزارت در برابر مجلسيون از ديگر وزراء و دوستانش دفاع مي  كرد. اين نواده شاهزاده قاجاري تا زمان احمدشاه از درباريان مورد احترام بود و سپس مدتي نيز سناتور محسوب مي  شد. در همين سال ها به خاطر ناخوشي و بيماري مزمن در حالي كه بيشتر سناتور نمادين و خانه نشين شده بود، در گذشت.

نشسته در غبار
خاطرات لا له زار و باغ علا ءالدوله
سيد عبدالله انوار-اين باغ كه تمام فضاي اين ناحيه (ناحيه اي كه شمال آن ضلع جنوبي كوچه خندان و ضلع غربي آن پياده روي شرقي خيابان فردوسي ازكوچه خندان تا چهارراه فردوسي - ميدان توپخانه و ضلع جنوبي آن از اين چهارراه در امتداد پياده روي شمالي ميدان توپخانه تا انتهاي ديوار غربي باغچه مغازه و ضلع شرقي آن، قسمتي ديوار غربي آن باغچه و منزل تاجرباشي روس و قسمت ديگر پياده روي غربي لا له زار است به طوري كه اگر اراضي وقفي مغازه و كوچه تئاتر دهقان و منزل تاجرباشي روس به آن ضم شود، يك چهارضعلي مي شود واقع در جنوب كوچه خندان تا ميدان توپخانه كه تاريخي دارد به شرح زير:
به سال 1288 هجري قمري وقتي كه محمدرحيم خان نسقچي باشي ملقب به علا ءالدوله با دو لقب ديگر اميرنظام و حاجب الدوله از ارك سلطنتي (كاخ گلستان) به درآمد و شغل نسقچي باشي و حاجب الدوله اي و كشيكچي باشي را بين پسران خود تقسيم كرد و منزل ارك را به پسرش محمدحسن خان حاجب الدوله سپرد براي سكونت خود، اين باغ را كه حدود 5 هكتار بود از ميرزاعيسي وزير خريد. ميرزاعيسي وزير و پدرش ميرزاموسي وزير هر دو وزير تهران علي التعاقب بودند و وزارت تهران در آن روزها مقامي بود تا حدي مرادف با مقام استانداري امروز. اين پدر و پسر كارهايي بزرگ براي آباداني تهران كردند از قبيل احداث باغ ها، ايجاد ساختمان هاي چشمگير و حفر قنات هاي سودمند كه نام آب وزير هنوز بر قناتي است در غرب تهران و سالهاي سال تا پيش از دوره لوله كشي آب تهران، اين قنات مردم تشنه غرب تهران را سيراب مي كرد.
ميرزاعيسي وزير به وقت مرگ، آيت الله حاج شيخ هادي نجم آبادي، روحاني قابل احترام و روشنفكر را وصي خود كرد و مرحوم نجم آبادي از ثلث تركه او در خياباني منشعب از خيابان آقاشيخ هادي مريضخانه وزيري را ساخت. اين مريضخانه تا دوران اواسط حكومت پهلوي دوم بر پا و به شفاي دردمندان ايستاده بود. امروز آن بيمارستان ويران و زمينش به صورت فضاي سبز به جاي شفاخانه نشسته و فقط چند اتاقي از آن باقي است. چه خوب است اداره ميراث فرهنگي يا شهرداري اين چند اتاق را نگاه دارد كه آن نموداري است از وضع بيمارستان هاي نخستين گذشته و به ياد ميرزاعيسي و ميرزاموسي مجلس بزرگداشتي برپا كند.
باري چون علا ءالدوله اين باغ را از ميرزاعيسي خريد، ساختمان آن را براي سكونت خود و فرزندانش مختصر يافت و بيشتر فضاي باغ را زير سبزه كاري و درخت ديد، پس دست به ساختمان هاي متعدد در آن باغ زد و نيز براي آنكه اين باغ صاحب آب شود، به حفر قناتي پرداخت. براي اين كار دو حلقه چاه در قسمت شمالي آن حفر كرد كه به 12 متري آبي شد. بعد با طوقه بندي آب، آن را در باغ آفتابي كرد و به نام قنات ماهي بنابر ضبطي و قنات مهري بنابر ضبط ديگر آن يكي از دو قنات باغ شد و بعد قنات ديگري براي باغ ابتياع كرد به نام قنات گردك كه طبق وصيتنامه مورخ جمادي الثاني 1296 هجري قمري، 4 دانگ آب آن دو قنات پس از خروج از باغ او وقف عامه شد. نقشه نجم الدوله در اين باغ، 3 عمارت را مشخص مي كند؛ يكي عمارت مشرف به خيابان لا له زار كه از آن به نام عمارت كشيكچي باشي نام مي برد و اين عمارت تعلق به پسر ارشد او، عبدالله خان ناظم السلطنه معروف به كشيكچي باشي، دارد؛ (پسري كه پس از خروج پدر از دربار شغل كشيكچي باشي پدر را به ارث برد.)
اين عبدالله خان مالك دهكده چاله هرز، جنب ضرابخانه در غرب جاده سلطنت آباد نيز بود و او نام چاله هرز را از اين دهكده برداشت و نام بهارستان بر آن نهاد. پوهشگران دوره ناصري اگر به نام بهارستاني غير بهارستان مجلس شوراي ملي به آن روزگار برخوردند، بدانند كه آن، اين چاله هرز است به وقت تعلق به ناظم السلطنه. اعتماد السلطنه در خاطرات خود از اين ملك در چندجا نام مي برد. بعد از عمارت كشيكچي باشي نقشه نجم الدوله در غرب منزل تاجرباشي روس و باغچه مغازه، منزلي را به نام رستمخان معرفي مي كند. اين رستمخان، داماد محمدرحيم خان اميرنظام است يعني شوهر دختر او موسوم به محترم الملوك ماهرخسار خانم. اين رستمخان لقب آصف الملكي داشت و پسر مهدي خان آصف السلطنه و نوه محمدباقرخان قاجار دولو بود كه به سال 1318 هجري قمري در تهران درگذشت. بعد از خانه رستمخان، همان نقشه منزل ديگري را در غرب آن و مشرف به خيابان فردوسي نشان مي دهد به نام منزل ميرزامحمود خان.
اين ميرزامحمودخان همان ميرزامحمودخان احتشام السلطنه، رئيس بااقتدار دوره اول مجلس شوراي ملي است و پسر ديگر علا ءالدوله. بنابر اسناد خاندان علا ءالدوله، عمارت قديمي و مستحدثه در باغ، به وسيله ميرزاعيسي وزير همين خانه ميرزامحمودخان است كه علا ءالدوله پدر در جنوب آن ايجاد ساختمان هاي متعدد ديگر كرد.
امروز از آن باغ 50 هزار متري علا ءالدوله جز مغازه ها وپاساها و ساختمان هاي چند اشكوبه محل كسب و تجارت چيزي نمانده و فقط تا چند سال قبل در ضلع جنوب غربي آن يك اتاق آيينه كاري از ساختمان هاي علا ءالدوله اي باقيمانده بود كه در شمال پاركينگي قرار داشت و اكنون به ساختماني در برابر آن پاركينگ و امتداد آن باب ورود به آن محل مسدود و ديگر از آن اتاق آيينه كاري خبري نيست كه آيا باقي است يا مثل ساير ساختمان هاي آن باغ مشمول فنا شده است.آنچه از حوادث ايام بر يكي از خانه هاي ضلع غربي اين باغ رفته، اينكه دفتر مركزي حزب دموكرات قوام السلطنه بود كه در به خيابان فردوسي داشت به سال 1325 خورشيدي و باز در شمال غربي اين باغ يعني نبش كوچه خندان در ساختمان چند اشكوبه تازه ساز (نه عمارت قديمي علا ءالدوله) به سال 1324 خورشيدي دفتر روزنامه مرد امروز بود و از اين دفتر محمد مسعود با سخنان گزنده به انتقاد از دستگاه اداري مي پرداخت.

طهرانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
درمانگاه
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  درمانگاه  |  طهرانشهر  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |