چهارشنبه ۷ ارديبهشت ۱۳۸۴ - - ۳۶۸۳
ماجراي گروهي كه در كوير گم شدند
پياده روي مرگ
000615.jpg
عكس : هادي مختاريان
موبايلم را روشن كردم ديدم يك خط آنتن روي صفحه ظاهر شد. معجزه بود. سريع به بچه هاي روزنامه زنگ زدم و آنها به هلا ل احمر خبر دادند. اين نقطه پايان ماجرايي بود كه مي توانست تبديل به يك فاجعه بزرگ شود
اميرموسي كاظمي
شايد تصور يك پياده روي 45 كيلومتري در نظر اول، غيرقابل هضم و نشدني باشد. اما وقتي همين خيال شيرين در ظرف مكاني ويژه اي مثل كوير بخواهد رنگ واقعيت به خود بگيرد، آن وقت بايد از عبارتي چون دشوار و حتي مرگبار براي توصيف آن استفاده كرد.
حتي سفر يكروزه به همراه يك تور كوير گردي معتبر و البته خوشنام هم نمي تواند ضمانتي براي بي خطر بودن چنين اقدامي باشد؛ همان طور كه در اين ماجرا اينگونه نبود.
پارك ملي كوير
انتخاب پارك ملي كوير براي گردشگراني كه عزم پياده روي در كويرهاي خشك و سوزان ايران را دارند، انتخابي معمول و تا حدي مناسب به نظر مي رسد. پارك ملي كوير جزئي از كوير مركزي ايران است كه در فاصله حدود 5 ساعته از تهران واقع شده است. پاسگاه محيط باني مباركيه در واقع ورودي اين پارك ملي است و اولين ميزبان گردشگران كويرگرد به شمار مي رود. از اين پاسگاه تا قصر بهرام كه عنوان سرمحيط باني پارك ملي كوير را دارد تنها يك ساعت راه است. قصر بهرام يا همان كاروانسراي شاه عباس ميعادگاه تمام علا قه منداني است كه رنج سفر به كوير را به عشق سيراب شدن از زيبايي هاي اين طبيعت  بكر به جان مي خرند. اكثر توريست هايي كه به اين ناحيه سفر مي كنند، شب زيباي كوير را در حجره هاي حياط اين كاروانسرا يا درون چادرها و كيسه خواب هاي مستقر بر بام اين بناي قديمي تجربه مي كنند؛ بام هايي كه يكي از نادرترين موقعيت ها را براي رصد آسمان شب و اخترشناسي فراهم كرده است.
روز اول
پرداخت يك هزينه جزئي و قرار ملا قات در ساعت 2 بعد از ظهر روز قبل از برنامه، تمام تدابيري است كه بايد براي اين سفر يك و نيم روزه بينديشيد.
به نظر مي رسد آسمان زيبا و هواي پاك كوير ارزش 6 ساعت راهي كه بايد از تهران تا قصر بهرام پيمود را دارد، اما هنوز براي اظهار نظر زود است. موقعيت مكاني و حال و هواي كاروانسرا بي شباهت به لوكيشن فيلم خيلي دور، خيلي نزديك  رضا ميركريمي نيست و همين شايد اولين نشانه اي باشد كه سرنوشت قهرمان آن فيلم را براي گردشگران تداعي مي كند. استراحت محدود بين ساعات پاياني شب تا دميدن سپيده صبح به خاطر از دست ندادن لحظات پر ارزش شب كوير به همراه خستگي ناشي از 6 ساعت مسافرت زميني نيز زنگ خطرهاي ديگري است كه براي مسافران دل كوير به صدا در مي آيد؛ گو اينكه هيچ گوشي را ياراي شنيدن نيست.
روز آخر
سپيده كه مي دمد گروه قدم در راهي مي گذارند كه قرار است تا غروب به پايان برسد. مقصد روستاي كهك است و مسافت حدود 45 كيلومتر. چشم ها پف كرده است اما لب ها از لبخند سرشار. جاذبه هاي كوير آنقدر هست كه گروه 20 نفري متوجه طولا ني بودن مسير نشوند. انواع مارمولك هاي رنگ و وارنگ مثل آگاماي سر وزغي و لا سرتا و پوشش هاي گياهي چون قيچ انواع گون ، گز ، تاغ ، اسكنبيل و البته نمكزار به اضافه جمع دوستانه و شوخي هاي گاه و بيگاه، تمام دلمشغولي هايي است كه زمان را تلف مي كند تا ظهر.
نيمي از راه طي شده و هيچ چيز به اندازه نهار، توان از دست رفته را باز نمي گرداند؛ البته به غير از آب. سفره ها باز مي شود و به سرعت خالي. كنسرو تن ماهي، كنسرو لوبيا، كالباس با خيارشور و تمام غذاهايي كه تشنگي را به حد اعلا  مي رساند به وفور يافت مي شود. گويا هيچ كسي نمي  داند كوير قاتل آب است و اين نوع غذاها هم همدست آن.
ذخاير آب از نيمه گذشته است و راه هنوز باقي. آفتاب بين گروه تفرقه مي اندازد و فاصله ها بيشتر و بيشتر مي شود؛ آنقدر بيشتر كه ديگر نفر اول پشت سري اش را نمي بيند و نفر دوم جلويي اش را.
سلا م بر مرگ
ساعت۳ بعدازظهر است و براي هادي مختاريان كه يكه و تنها كوير را به پايان مي برد هيچ چيز جز سراب وجود خارجي ندارد. تا چشم كار مي كند بيابان است و بيابان. لب هايش از خشكي پرترك شده و زبان در كامش گرفتار. آنقدر آب ندارد كه ولخرجي كند و بي محابا خود را سيراب كند. گاه گاهي لب هاي خود را با قطرات آب تر مي كند و به اميد سرابي واقعي قدم هاي خود را روي زمين مي كشد.
ساعت 4 مي شود و هنوز از مقصد خبري نيست. به همان حالتي كه قبلا  در فيلم ها ديده است، روي زمين مي افتد و به آخرين لحظه هاي زندگي مي انديشد. يادش مي آيد كه جايي خوانده بود مرگ سخت است و تصور آن سخت تر و او در شرايطي است كه سخت تر را تجربه مي كند.
عكاس همشهري است و با دوربين همنشين. فكر مي كند آخرين عكس هايش مي تواند آخرين عكس هايش باشد. يك، دو، سه، چهار، كافي است مگر مرگ چقدر زيباست كه يادگار هايش زيبا باشد. عكس ها را از درون ويزور دوربين ديجيتال مرور مي كند تا آخرين لحظاتش را ديده باشد. مي بيند اما يك چيز ديگر هم هست كه قبلا  نديده بود.
چيزي كه فكر مي كرد سراب است ولي نبود. مگر چشم هاي دوربين هم سراب مي بيند. دكلي كه از دور رژه مي رفت واقعي بود، مثل تمام مارمولك هايي كه مثل او چسبيده به زمين بودند. بلند شد و به راه افتاد. آنقدر رفت تا نمايشگر آنتن روي صفحه موبايلش خود را نشان داد. او در دسترس بود.
خداحافظي با مرگ
3ساعتي گذشت تا اتومبيل اورژانس به او آب رساند. ريه هايش كه عاشقانه به هم چسبيده بودند باز شدند و جان تازه اي به كالبدش دميد. اورژانس را براي كمك به ساير بازماندگان راهنمايي كرد. هرچه باشد او آب تمام كرده بود و بقيه توان.
ساعتي گذشت تا خودروهاي امدادرسان همه كوير زدگان را سوار كردند و به مقصد رساندند؛ مقصدي كه قرار بود با پاي پياده طي شود اما با آمبولا نس به سرانجام رسيد تا اولين گروه گردشگر درمسير قصر بهرام - كهك ناكام بمانند.

سفر پرماجرا به اصفهان
سامان شمس مستوفي - تجربيات قبلي حكم مي كرد كه حتما با اطلا عات پرواز فرودگاه تماس بگيرم و درباره پرواز ساعت 21:45سوال كنم. گفتند پرواز به موقع انجام مي شود، اما خيالم راحت نبود. ساعت۱۹:30 دوباره شماره فرودگاه را گرفتم.
پرواز تاخير دارد. ساعت۱۱شب. . .
و تا آمدم بگويم مگر هواپيما خراب شده، گوشي را گذاشت. من يك ميهمان هلندي داشتم و قرار بود با هم به فرودگاه برويم. به او زنگ زدم و گفتم اشتباه كردم. پرواز ساعت 11 بود و من خوب بليت را نديده ام. اين اولين تجربه سفر به ايران دوست هلندي من بود و من مي خواستم ببرمش اصفهان. او قبل از اينكه جواب مثبت بدهد از من درباره خطوط هوايي، نوع هواپيما و امنيت پرواز سوال كرده بود و من به او اطمينان داده بودم. او وقتي از تعدد خطوط هواپيمايي ايران مطلع شد، ابرويي بالا انداخت و درباره نوع هواپيما ها سوال كرد، گفتم: فوكر. ساخت كشور شما. هواپيماي خوبي است. لبخندي زد و گفت: بله، اما 6سال است كه توليد نداريم، ديگرچه؟ گفتم: توپولوف. چشم هايش گرد شد، گفتم البته بوئينگ و ايرباس هم داريم.
رسيده بوديم فرودگاه. به محض رسيدن به گيت خروجي، دوست من به دليل خستگي زياد، روي صندلي خوابش برد. ساعت از 22 گذشته بود كه ديدم بعضي ها اين ور و آن ور مي دوند.
مدير ترمينال پرواز خروجي مي دويدو مي گفت: چشم، چشم، دارم مي روم ليست مسافران ساها را بگيرم. باشه، باشه الا ن مي آم.
اوضاع فرودگاه عجيب و غريب بود مانيتورهاي خطوط خاموش و صدور كارت سوار شدن به هواپيما تعطيل شده بود.
در عرض 5 دقيقه سالن خالي شد.
در همين لحظه دوست هلندي ام چشمش را باز كرد و گفت: پرواز انجام مي شود يا نه؟ گفتم: بله، بله. بعد او به مانيتور سمت راست كه به ستون كناري ما بود اشاره كرد و گفت: ساسان، نگاه كن تمامي پروازها تاخير دارد. بعد هم بي خيال چشم هايش را روي هم گذاشت و خوابيد.
چند دقيقه بعد! از پشت سرم صدايي آمد: آتش گرفته. . . چرخش شكسته. . . افتاده رودخانه. . . رفتم. سراغ اطلا عات پرواز: چي شده؟ جواب داد: سقوط. لحظه اي بعد صداي آژير آمبولا نس فضا را پر كرد. بيرون از فرودگاه مانور نجات بود. داخل گيت را نگاه كردم، ديدم همراه من هنوز خواب است، شكر خدا. . . اما با اوج گرفتن صداها از خواب پريد. به جز او فقط 2 نفر ديگر روي صندلي ها بودند. گفت: چي شده؟ جواب دادم: مانور نجات است. به چهره من خيره شد و گفت: اگر مي خواهي مسافرت را كنسل كنيم. اما من كه مي ترسيدم او در سالن اصلي با ديدن مجروحان بفهمد چه دروغي به او گفته ام، با اصرار راضي اش كردم به چرت زدن ادامه دهد و او تا۱۲ شب خواب بود. . . خوش به حالش.
حدود ساعت 12 بود كه اعلا م كردند هواپيماي اصفهان آماده سوار كردن است. او بيدار شد، ساكش را برداشت و گفت: خوشحالي؟ گفتم: خيلي.
وقتي ما را نزديك هواپيما پياده كردند، گفت: فوكر؟ گفتم: بله، يك فوكر نو. گفت: اوه، نو! حداقل 22 سال داره. مثل من و تو جوان مانده.
ما سوار هواپيما شديم، او مرتب صحبت مي كرد، ولي ديگر من به حرف هاي او توجه نمي كردم، حواسم متوجه بيرون بود. گاهي مي گفتم Yes يا NO و از پنجره بيرون را نگاه مي كرد. او گفت: مثل اينكه منظره شب را خيلي دوست داري؟
در همين لحظه چيزي را كه دنبالش مي گشتم ديدم. يك دايره بزرگ از ماشين هاي مختلف با چراغ هاي گردان.
در هواپيما همه از سقوط هواپيما صحبت مي كردند و من خوشحال بودم كه رفيقم فارسي نمي داند. . .

كوتاه
خلبان نمي توانست كاري انجام دهد
ساعت 22:30 سرميهماندار هواپيما اعلا م مي كند كه هواپيما تا لحظاتي ديگر به زمين مي نشيند.
هواپيما خيلي عادي فرود مي آيد، اما ترمزها عمل نمي كند و حادثه رخ مي دهد... آيا خلبان در اين مواقع مي تواند كاري انجام دهد؟
كاپيتان نوروز پور خلبان با تجربه ايران اير را حتما به ياد داريد. او يك تجربه مشابه دارد؛ او كه توانست هواپيماي مسافربري را در فرودگاه پكن صحيح و سالم روي زمين بنشاند، وقتي كه چرخ هاي هواپيما باز نمي شد. نوروز پور درباره اين حادثه مي گويد: با توجه به چيزهايي كه شنيده ايم، خلبان بوئينگ 707 ساها نمي توانسته كاري انجام دهد.
حتما ترمز هاي روغني را در اتومبيل ها ديده ايد. خيلي از اين اتومبيل هاي مدرن از ترمز ABS برخوردار هستند كه اصطلا ح خودماني اش اين است كه سر نمي خورند.
خلبان نوروز پور ادامه مي دهد: هواپيماها نوع پيشرفته تر  اين ترمز را در اختيار دارند. وقتي ترمز هواپيما از كار مي افتد، خلبان كاري نمي تواند انجام دهد، جز خودكشي !
نوروز پور با خنده ادامه مي دهد: هنگام فرود حتما صداي بلندي را شنيده ايد كه همان نيروي بازدارنده موتور است و از قدرت موتور مي كاهد. اين نيروي بازدارنده سرعت هواپيما را مي گيرد. خلبان حتما از اين نيرو هم استفاده كرده، ولي لا بد كارساز نبوده است.
۱۰۵۰۰ ازدواج غيرقانوني
در فقط سال گذشته بيش از يكهزار پرونده ازدواج با اتباع خارجي در خراسان صادر شد. حميدرضا موحدي زاده مديركل دفتر امور اتباع و مهاجران خراسان رضوي مي گويد: ازدواج هاي غيرقانوني زنان در خراسان با اتباع افغان و عراقي 10هزار و 500 مورد بوده است، لذا سال گذشته تلا ش شد ازدواج هاي شناسايي شده قانونمند شود تا زنان ايراني بتوانند از حق و حقوق قانوني خود استفاده كرده و فرزندانشان هم براي ادامه تحصيل و ازدواج با مشكل مواجه نشوند.

قانون
مبلغ جريمه در تهران 70000 ريال
مبلغ جريمه در شهرستان 40000 ريال
000618.jpg
۱۰۶۰ توقف در محل ممنوع (پارك ممنوع)، تخلف محسوب مي شود.
در برخي نقاط سطح شهر و معابر به هيچ عنوان امكان توقف نيست و اين امر به دلا يل مختلف از جمله سد معبر، وجود مركز امدادرساني، نزديكي به تقاطع، محل تردد عابران پياده و بسياري موارد ديگر صورت مي گيرد. بنابراين احترام به اين علا مت و تابلو به روان بودن ترافيك و امدادرساني سريع كمك مي كند. حريم تابلوي پارك ممنوع از هر طرف 15 مترمي باشد.

در شهر
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
طهرانشهر
محيط زيست
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  طهرانشهر  |  محيط زيست  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |