هر قهوه خانه اي پاتوق گروهي از اصناف بود. زيباترين و معروف ترين قهوه خانه هاي طهران در پشت شمس العماره واقع بود كه آن را قهوه خانه يوزباشي مي گفتند. در اين قهوه خانه شاهزادگان، اعيان، افسران و سرداران قشون جمع مي شدند و به شنيدن شاهنامه و اسكندرنامه و رستم نامه مي نشستند.
هرگاه يكي از شاعران شعر نغزي مي سرود و به آنجا مي رفت و براي مقربان شاه قاجار مي خواند، در صورتي كه مناسب و خوب به نظر مي رسيد، شاعر را به حضور مي بردند و آن وقت مفتخر به دريافت صله و جايزه و حتي لقب ملك الشعرايي هم مي شد. يكي ديگر از قهوه خانه هاي معتبر و معروف قهوه خانه قنبر درخيابان ناصريه بود كه در آن روزنامه خواندن را منع مي كردند، ولي «درويش مرحب» نامي هر شب و همه روز در آنجا نقالي مي كرد.
مرحوم لوطي عظيم و لوطي غلامحسين هم غالبا پشت اين قهوه خانه معركه مي گرفتند و تئاتر پهلوان كچل و گل بدن خانم را با تردستي شيريني نمايش مي دادند. قهوه خانه تنبل در چهارراه سوسكي مركز تجمع با باشمل ها و كلاه نمدي ها و لوطي ها بود.
همچنين قهوه خانه باغ اناري و قهوه خانه سرگذر نيز از قهوه خانه هاي مشهور زمان قاجاريه در طهران بود. در اينجا بايد گفته شود كه در آن روزگاران براي صاحبان قهوه خانه ها حرمت و عزت زيادي قائل بودند به طوري كه چهارراه سيدعلي را به نام آقاسيدعلي قهوه چي نامگذاري كردند.
قيمت يك جفت چاي در آن هنگام در قهوه خانه 3 شاهي و قيمت قليان 7 شاهي بود كه روي هم مي شد 10 شاهي. در آن دوره ها از قهوه خانه ها به عنوان محلي براي داوري اهل محل استفاده مي كردند و ريش سفيدهاي محل هاي طهران براي رفع اختلاف مردم در قهوه خانه ها مي نشستند و به رتق و فتق امور مشغول مي شدند.
گاهي نيز بعضي از قهوه خانه ها مركز اجتماع و پايگاه اشرار و افراد ناراحت و محل فسق و فجور هم به شمار مي آمد. يكي از اين قهوه خانه ها كه محل فسق و فجور بود، قهوه خانه عرش ناميده مي شد. اين قهوه خانه كه در خيابان چراغ برق قرار داشت، مركز شبانه روزي ترياكي ها و شيره اي ها بود. به اين كيفيت كه جماعت ترياكي هاي بدسابقه از صبح تا شب در آنجا جمع مي شدند و روزگار مي گذراندند.
كاسب هاي دوره گرد
تا حالا شده كه درخانه نشسته باشيد و ناگهان با صداي بلندگوي ناز يك آقاي سمسار يا دوره گرد، خواب زيبايتان به هم بريزد. اگر اين اتفاق برايتان افتاده بهتر است برايتان بگويم كه اين شغل يك سابقه تاريخي دارد.
در طهران قديم عده اي كاسب هاي دوره گرد بودند كه در تمام مدت روز در خيابان ها و كوچه و بازارها رفت و آمد مي كردند و با فرياد كردن، متاع و كالاي مستعمل از قبيل كت و شلوار و كلاه و ارسي و خرده فروش و آهن پاره و ... خريداري مي كردند. البته اين جماعت دوره گردها دو گونه يا دو دسته بودند؛ يك دسته آنهايي كه فقط خريدار اجناس بنجل و كهنه و نيمدار بودند و بابت خريداري كردن آنها پس از گفت وگوهاي فراوان و سماجت و چك و چانه زدن زياد، پولي مي دادند و اجناس مورد معامله را مي خريدند و مي رفتند، ولي دسته ديگر كه زرنگ تر و موقع شناس تر و پرحوصله تر بودند و مي خواستند از يك معامله حين دوره گردي نفع و سود حاصل كنند، متاع هايي نيز در چنته داشتند؛ از قبيل حلواجوزي و كاسه و بشقاب و وسايل ديگر زندگي كه آنها را با گيوه و ارسي و رخت كهنه و شيشه خرده و نعل و آهن پاره و حلبي شكسته معاوضه مي كردند و اينها هنگام عبور از كوچه ها فرياد مي كردند: «آهاي آهن و نعل پاره بيار تا حلوات بدم.» يا «آي شيشه خرده، گيوه، ارسي كهنه، حلبي شكسته يا كاسه بشقاب بدل چيني.» در ميان اين جماعت عده اي بودند كه سوزن و سنجاق مي فروختند و آنها را مردم كوچه و بازار «سوزن سنجاقي» مي گفتند.