شنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۸۴
سياست
Front Page

ميزگرد شبكه الجزيره درباره كتاب :
چه كسي بر ايران حكومت مي كند؟
شبكه الجزيره قطر شنبه شب در ميزگردي با حضور «محجوب الزويري» رئيس بخش مطالعات ايران در دانشگاههاي انگليس و «غانم جواد» پژوهشگر حقوق بشر مقيم لندن به بررسي ترجمه عربي كتاب «چه كسي بر ايران حكومت مي كند» ، تاليف «ويلفرد بوختا» آلماني، پرداخت.
الجزيره در ابتدا گفت: مركز مطالعات استراتژيك امارات، ترجمه عربي اين كتاب را انجام داده است.
اين كتاب چهره فشرده اي از توزيع مراكز قدرت ديني، سياسي، اجتماعي و مالي در ايران و همچنين چگونگي رقابت بين اين مراكز را به تصوير مي كشد.
اين كتاب توضيحي درباره جزئيات مربوط به وجود «دولت در دولت» يعني وجود «دولت انقلاب در درون دولت رسمي اين كشور» است. دكتر محجوب الزويري به الجزيره گفت: به نظر من اين كتاب در دوره مهمي تاليف شده است. به بيان ديگر اين كتاب سه سال بعد از انتخاب سيد محمد خاتمي به عنوان رئيس جمهوري ايران نگارش يافته است.اين كتاب كه در چنين شرايطي منتشر شد كوشيد تا نشان دهد كه تصميم گيرنده سياسي در ايران كيست. مولف كتاب به خوانندگان مي گويد كه اين چهره و شمايي از قدرت هاي موجود در ايران است، اينها هستند كه در ايران تصميم گيري سياسي مي كنند.
«غانم جواد» گفت: خواندن اين كتاب چندين مفهوم را شرح مي دهد كه مهمترين آن بنيان دولت در ايران است، اين كتاب مي كوشد تا راه امام خميني(ره) را كه خواست وي سازگاري و تلفيق بين دولت ديني و شيوه هاي دولت جديد بود، شرح دهد.جواد افزود: پيام امام خميني(ره) تلاش براي مشاركت دادن ملت در ساختار يك دولت بر مبناي تفكري بود كه مذهب شيعه آن را ترسيم كند.
«محجوب الزويري» موضع قانون اساسي ايران در تقسيم قدرت ميان اين نهادها واضح و روشن است، چرا كه از همان آغاز اعتقاد بر اين بوده است كه طيف سياسي بزرگتري بايد در تصميم گيري كشور مشاركت داشته باشند.وي افزود: مثلا وقتي مي گويند كه ملت ايران مصدر قدرت است و شوراي نگهبان و رئيس جمهور و مجلس را انتخاب مي كند،  پي مي بريم كه پس از آن چگونه شوراي نگهبان، رهبر انقلاب را بر مي گزيند كه خود چهار نهاد تصميم گير را انتخاب مي كند.غانم جواد گفت: حاكميت و نخبگان سياسي در ايران كوشيده اند كه تمامي اقشار ايران را مشاركت دهند ولي اشكال در اين است كه اين نوع مشاركت دولت را از انجام وظايف خود بازداشته و پيشرفت اقتصادي يا اجتماعي را موجب نشده است.
جواد غانم افزود: اين كتاب بيشتر روي بنيان دولت و تصميم گيران نظام در درون ايران متمركز شده است. ايران نظام تازه اي را معرفي كرد كه نه تنها با حكومت هاي معمول منطقه بلكه در چگونگي ارزيابي چهره اسلام نيز متفاوت بود،  همانطور كه گفتم رهبران سياسي ايران كوشيدند بين شيعه و انقلاب اسلامي نوعي تلفيق و آميختگي به وجود آورند.دكتر «محجوب الزويري» گفت: در اين كتاب نويسنده درباره وجود دولت در دولت و جناح راست، راست جديد يا افراطي و غيره و قدرت آنها سخن به ميان آورده است.
جواد غانم نيز گفت: به نظر من نويسنده برخي تقسيمات مانند راست سنتي، مدرن و راست اسلامي در ايران را كه براي خود فرض كرده است، تقسيم دقيقي براي اين تعابير وجود ندارد.وي افزود: شايد منظور نويسنده از راست مدرن همانا رياست پارلمان كنوني ايران از سوي حداد عادل باشد.وي گفت: جناح موسوم به راست اعم از طيف محافظه كار و يا طيفي كه محافظه كاري كمتري دارد اينها به عنوان بخشي از سياست خارجي شان مايل به صدور انقلاب هستند.
غانم افزود: طيف چپ اسلامي نيز اولويت هاي مختلفي دارند از جمله اينكه معتقدند كه مثلا مسئله اصلاح سياسي بر اصلاح اقتصادي اولويت دارد به اين معنا كه باز شدن جامعه به لحاظ سياسي بر گشايش اقتصادي آن اولويت دارد. هر چند آنها بعدا از سال ۲۰۰۱ استراتژي خود را تغيير دادند و تاكيد كردند كه بايد به هر دو اين موضوع به طور يكسان پرداخته شود.
دكتر محجوب در ادامه به الجزيره گفت: من در رابطه با مسايل سياسي از جمله راجع به صدور انقلاب فرقي بين چپ و راست نمي بينم همه مي دانيم كه مثلا خوئيني ها و محتشمي از چهره هاي چپ اسلامي به شمار مي روند و تفاوتي با جناح راست درباره موضوع صدور انقلاب ندارند، ولي اختلاف آنها در شيوه صدور انقلاب مي باشد.محجوب افزود: اين كتاب درباره رهبر عالي ايران نيز سخن گفته است. ولي به هر حال از اينكه آيا نويسنده از ايران ديدن كرده است يا نه اطلاعي ندارم ولي به هر حال اين ديدارها معمولا، ديدارهايي غير تحقيقي بوده است.وي افزود: نويسنده اين كتاب درباره اظهار نظر راجع به رهبر انقلاب، فردي منصف بوده است مگر در يك مورد كه تاكيد كرده كه ميان رهبر عالي ايران و آيات عظام به ويژه آيت الله منتظري درگيري و كشمكش وجود دارد.
جواد غانم هم به الجزيره گفت: من پي بردم كه اين كتاب مخالفت ها در ايران را بيش از حد واقعي آنها مي داند مثلا يكي از آنها مسايل مربوط به مخالفت سني هاست با اينكه مخالفت چندان بزرگ و علني در اين سطح كه كتاب گفته است وجود ندارد. از سوي ديگر نوعي غلو در مسئله مجاهدين خلق و روابط آنان ديده مي شود.

گفت وگوي روزنامه گاردين با آخرين پرستار هيتلر
آخرين راز هيتلر

ترجمه: نيلوفر قديري
000783.jpg
اين زن آخرين شاهد است. در ۶۰ سال گذشته «ارنا فلگل» هيچ چيز درباره نقش خود در زندگي رايش سوم نگفته بود. خانواده اين زن مي دانستند كه در هفته هاي دلهره آور آخر جنگ جهاني دوم او در برلين زندگي مي كرده است، اما او هيچ گاه نگفته بود كه شغلش پرستاري از هيتلر بوده و در آن روزها در پناهگاهي در برلين زندگي مي كرده است.
اكنون با نزديك شدن شصتمين سالروز پايان جنگ در اروپا، خانم فلگل براي اولين بار درباره مشاهداتش از آخرين ساعات هيتلر و از دوستي اش با ماگدا همسر گوبلز و نفرت حسد آميزش از «اوا براون» حرف مي زند. سخنان او نكات جديدي را درباره روزهاي پاياني نازي ها روشن مي كند كه در صدها كتابي كه درباره هيتلر نوشته شده هيچ گاه ديده نشده است. يكي از آنها چگونگي مرگ فرزندان گوبلز است.او شاهد مرگ خانواده گوبلز بوده است. دكتر «هلموت كانز» دندانپزشك پناهگاه به بچه هاي اين خانواده كه ۴ تا ۱۲ سال سن داشتند سم تزريق كرده و همه آنها  را كشته است. سپس همان بعد از ظهر گوبلز و همسرش هم خودشان را مي كشند.فلگل كه اكنون ۹۳ ساله است و در خانه سالمنداني در شمال آلمان زندگي مي كند در گفت وگويي با گاردين توضيح داده كه چطور كار خود را به عنوان پرستار صليب سرخ در برلين آغاز كرده است.
با فروپاشي ارتش آلمان هيتلر از نوامبر سال ۱۹۴۴ به همراه نزديكانش به پناهگاه پناه برد و از آن زمان خانم فلگل مرتب با او در ارتباط بوده است.هويت و اطلاعات خانم فلگل بعد از آن فاش شد كه متن بازجويي او توسط آمريكايي ها در نوامبر ۱۹۴۵ چهار سال پيش از طبقه بندي اطلاعات محرمانه سيا بيرون آمد. اما سرنوشت او همچنان در ابهام بود تا اينكه دو ماه پيش يك روزنامه چاپ برلين از طريق بايگاني صليب سرخ خانواده او را پيدا كرد و دريافت كه او هنوز زنده است. او آخرين شاهد زنده زن درون پناهگاه هيتلر است.«ترود جونگ» ، منشي هيتلر كه خاطراتش الهام بخش فيلم سقوط از برندگان اسكار بوده و تاكنون چندين بار با مطبوعات و تاريخ نگاران گفت وگو كرده، در سال ۲۰۰۲ از دنيا رفت. تنها شاهد زنده ديگر تلفن چي ۸۸ ساله هيتلر است كه از صحبت كردن با رسانه ها سرباز مي زند.خانم فلگل كه كار اصلي اش پرستاري از سربازان زخمي نازي بوده در جريان بازجويي اش بعد از جنگ به بازجويان آمريكايي گفته بود: در روزهاي آخر ما مثل يك خانواده شده بوديم. متن بازجويي او تا سال ۱۹۸۱ گم شده بود، تا اينكه در اين سال يك پزشك اهل كانكتي كات كه يك تاريخ نگار آماتور بوده اين متن را در بايگاني ارتش پيدا كرده و آن را براي ريچارد هلمز رئيس سرويس اطلاعاتي آمريكا در برلين و بعد براي رئيس كل سيا فرستاده است.خانم فلگل بعد از جنگ هم به كار پرستاري ادامه داده و براي شغلش به نقاط دوري همچون داكا و تبت هم سفر كرده است. او هيچ گاه ازدواج نكرده است.گفت وگوي روزنامه انگليسي گاردين با خانم فلگل را مي خوانيد.
* شما در پايان جنگ جهاني دوم در پناهگاه هيتلر بوديد؟
- بله. وقتي جنگ پايان يافت من در پناهگاه بودم. ابتدا در كلينيك دانشگاه برلين به كار پرستاري مشغول بودم كه به صورت فوري و با خودرويي به محل اقامت رايش برده شدم و تا آخر در آنجا بودم و زندگي مي كردم.
* كارتان چطور بود؟
- من در جبهه هاي شرقي به عنوان يك پرستار كار مي كردم. يك روز دستوري رسيد و سرپرستار به من گفت دوست دارم به محل اقامت رايش بروم، آنجا يك جاي خالي وجود دارد. من گفتم بله. ما عادت داشتيم كه وقتي دستوري مي رسيد آن را اجرا كنيم. اگر خلاف آن عمل مي كرديم خوب... در محل اقامت رايش، كارهايي بود كه مي توانستيم انجام دهيم. وقتي به آنجا رفتم محو تماشاي آن مكان زيبا شدم. اندكي بعد به آپارتمان خودم رفتم كه جاي قابل قبولي بود. اما با نزديك شدن روس ها و تنگ شدن حلقه محاصره زندگي سخت شد.پرستار ديگري هم به اتاق من آمد.
* شما با ماگدا گوبلز همسر وزير تبليغات نازي ها هم در پناهگاه ديدار كرديد. نظرتان درباره او چيست؟
- او زن بسيار باهوشي بود كه در سطحي بالاتر از ديگران قرار داشت. او قبلا يك بار ازدواج كرده بود و گاهي مي گفت از اين وضع كسالت بار خسته شده ام و ديگر فايده اي ندارد.نمي توان گفت كه ازدواج دوم او از ازدواج اولش بهتر بوده. گوبلز روابط گسترده اي داشت. من از جزئيات اطلاعي ندارم. اما حرف و حديث ها زياد بود.
* فرزندان گوبلز چطور بودند؟
- فرزندان او بسيار جذاب بودند. تك تك آنها شيرين بودند. اينكه ماگدا گوبلز آنها را كشت، غيرقابل بخشش است.
* تلاش كرديد او را متقاعد كنيد كه بچه ها را نكشد؟
- بايد درك كنيد كه ما در وضعيت طبيعي نبوديم. از او خواستم حداقل يك يا دو كودك را از برلين خارج كند. اما او گفت: «كودكان به من تعلق دارند. همه چيز به من تعلق دارد.»اما من هنوز هم نمي فهمم او چطور توانست شش فرزندش را بكشد. اغلب خود او از فرزندانش نگهداري مي كرد. اما يك روز عصر به من گفت بايد به دندانپزشكي برود و نمي تواند با كودكان باشد. (احتمالا اين ديدار براي برنامه ريزي كشتن كودكان بوده). من گفتم: با كمال ميل از آنها نگهداري مي كنم. نگران نباشيد. در اتاق خواب بچه ها دو تخت خالي بود. نواري به تختخواب بچه ها وصل شده بود تا اگر آنها چيزي بخواهند فقط نوار را تكان بدهند. بچه ها بسيار شيرين و جذاب بودند و با هم بازي مي كردند. بايد مي گذاشتند آنها زنده بمانند. آنچه اتفاق افتاد اصلا ربطي به آنها نداشت.كاري كه با آن بچه ها كردند غيرقابل باور بود. اما مادرشان نمي خواست آنها زنده بمانند.او مدام مي گفت: من به شوهرم تعلق دارم و فرزندان به من. زنده گذاشتن يك يا دو بچه كار احمقانه اي است.
* نظرتان درباره خود گوبلز چيست؟
- از او خوشم نمي آمد. هيچ كس از او خوشش نمي آمد. البته هميشه اطراف او كساني بودند. دوستان و فاميل و غيره كه فقط براي نجات خودشان و حفظ شغلشان به او ابراز وفاداري مي كردند. همواره اطراف او پر از زنان جوان و زيبا بود. كار ما با او بسيار سخت تر از اين جور آدم ها بود.
* آيا همسر گوبلز مخالفتي با اينگونه روابط داشت؟
- او هيچ چيزي نمي گفت.
*نظرتان درباره اوا براون چيست؟ شما در بازجويي بعد از جنگ، به مأموران آمريكايي گفتيد كه شخصيت او كاملاً بي اهميت است و نيز گفتيد وقتي هيتلر با ازدواج با اين زن موافقت كرد، شما فهميديد كه اين پايان كار رايش دوم است. او چگونه بود؟
- اوه خداي من! او هيچ ويژگي خاصي نداشت. هيچ كس هم انتظار زيادي از او نداشت. او واقعا همسر هيتلر نبود.
* در آن زمان شايعاتي وجود داشت مبني بر اينكه اوا براون باردار بوده و پدر آن نوزاد هم هيتلر نبوده است.
000786.jpg
- من در اين باره چيزي نشنيدم و اين را هم باور نمي كنم او فقط يك دختر جوان معمولي بود، همين.
* براي اولين بار كي با هيتلر ملاقات كرديد؟ و برداشت شما از او چه بود؟
- من در اتاق بودم كه يك نفر گفت: «پيشوا اينجاست» بفرماييد. خوب در آن لحظه من خيلي تحت تاثير قرار نگرفتم. اين اولين ديدار بود. بعد پيشوا براي مدت طولاني از برلين دور شد و بعد از مدتي ناگهان بازگشت. يك روز، بار ديگر كسي گفت: «پيشوا در ساختمان است.» همه درباره او حرف مي زدند. او جلو آمد و با همه حاضران دست داد.تجربه جالبي بود. اين يك ديدار رسمي نبود. بعد از آن او مرتب با ما صحبت مي كرد. درباره وضعيت هوا و خيلي موضوعات ديگر بحث هاي جالبي بود.
* مي توانيد فضاي پناهگاه را در روزهاي پاياني عمر هيتلر توصيف كنيد؟
- در روزهاي آخر هيتلر در خودش فرو رفته بود. هر كسي در فضاي خودش بود.
* در بازجويي هاي آن زمان شما توضيح داده بوديد كه چطور هيتلر در عصر ۲۹ آوريل ۱۹۴۵ با همه كادر پزشكي خداحافظي كرد. چه اتفاقي افتاد؟
- او از اتاق خود بيرون آمد، با همه دست داد و چند كلمه دوستانه صحبت كرد،همين. بعد چند نفر صداي شليك گلوله را شنيدند. البته بعضي هم صدايي نشنيدند. اما همه فهميدند كه پيشوا ديگر حضور ندارد. سپس همه جمع شديم تا درباره ماندن يا رفتن تصميم بگيريم. من مي دانستم كه پيشوا مرده است. ناگهان تعداد پزشكان در پناهگاه زياد شد. من جسد پيشوا را نديدم. جسد به باغ برده شده بود. پيشوا چنان اقتداري داشت كه وقتي جسدش در باغ بود همه اين را حس مي كردند. فضا بسيار عجيب و غيرمعمول بود. او هميشه به طور غيررسمي با ما حرف مي زد، غيررسمي و معمولي.
* بعد چه اتفاقي افتاد؟
- خبر مرگ هيتلر همه جا پيچيد. اين به آن معني بود كه افراد آنجا ديگر لازم نبود به كسي وفادار باشند و به قسمي كه براي او خورده بودند متعهد بمانند.
* فكر مي كرديد كه پناهگاه را زنده ترك كنيد؟
- در اين باره فكر نمي كرديم. ما مي دانستيم كه به طور طبيعي كسي كه فرمانده بود و حرف آخر را مي زد اكنون ديگر وجود ندارد، اما درباره اين موضوع حرف نمي زديم. سربازان كم كم آنجا را ترك كردند. ناگهان همه رفتند. ما هم خودمان را آماده كرديم كه درصورت رسيدن روس ها بتوانيم به سرعت فرار كنيم. همه تلاش مي كردند كه از آن وضعيت خارج شوند و بعد همه چيز تمام شد.
* بعد از مرگ هيتلر اكثر افسران اس.اس تلاش مي كردند كه فرار كنند و فرار كردند. شما اين كار را نكرديد. چه اتفاقي افتاد؟
- ما مي دانستيم روس ها در حال نزديك شدن هستند. وقتي در پناهگاه بوديم يكي از پرستاران تلفن زد و گفت: «روس ها دارند مي آيند.» روس ها آمدند. ساختمان پناهگاه بسيار بزرگ و عظيم بود. آلمان ها رفته بودند و ما مانده بوديم. روس ها خيلي انساني با ما رفتار كردند. وارد شدند و ما با آنها گفت  وگو كرديم. ابتدا كسي را فرستادند كه نگاهي به مجموعه ساختمان بيندازد. فقط شش هفت نفر از ما باقي مانده بودند. آنها همه جا را جست وجو و همه  چيز را بررسي كردند. رفتارشان بسيار مودبانه بود. من شش يا ده روز ديگر در آنجا ماندم.
* بعد از جنگ، در نوامبر سال ،۱۹۴۵ افسران اطلاعاتي آمريكا درباره كارهايي كه در پناهگاه مي كرديد با شما گفت وگو كردند. درباره آن گفت وگو چيزي به ياد مي آوريد؟
- آنها از ما دعوت كردند كه به همراهشان شام بخوريم. چندبار اين كار را كردند تا ما نرم شويم و راحت صحبت كنيم.
* چرا تصميم گرفتيد كه ۶۰ سال ساكت بمانيد و درباره اين تجربه حرفي نزنيد؟
- چون بعد از سال ۱۹۴۵ مردم با انگشت يكديگر را نشان مي دادند و مي گفتند، اين و اين با نازي ها همكاري داشتند. بسياري بودند كه ساكت ماندند و حرفي نزدند.بعد از آن هم اين موضوع همچنان جنجالي باقي ماند. من در اين باره حتي با خانواده ام هم حرفي نزدم. وقتي در پناهگاه بودم نمي دانستم پدر و مادرم زنده اند يا مرده. البته هر دوي آنها از نجات يافتگان جنگ هستند. ما هم خوشحال بوديم كه نجات پيدا كرديم.
* شما اخيراً فيلم سقوط را كه درباره پناهگاه و روزهاي آخر هيتلر است، ديده ايد. نظرتان درباره اين فيلم چيست؟
- فيلم خوبي بود. البته در بعضي جزييات كوچك اشتباهاتي داشت، اما به طور كلي درست بود. من شخصيت خودم را به عنوان يك پرستار در آن فيلم پيدا كردم.
* از نقش خود در زندگي رايش سوم متاسف نيستيد؟ يا شايد اين دوره اي هيجان انگيز براي شما بوده است؟
- اينكه جامعه اي (نازي ها) داشته باشيد و بعدها درباره آن بحث و حرف بسيار وجود داشته باشد، خيلي سخت است. اغلب برداشت ها از اين جامعه اشتباه است. هر كس نظر خودش را دارد.

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   فرهنگ   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |