شنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۸۴
كاپيتان
سيامك قليچ خاني
000765.jpg
اشاره: براي پيروزي در فوتبال و موفقيت به مديريت خوب نيازمنديم. مديري كه توانايي هماهنگ كردن خواستهاي يك گروه براي نيل به هدف را داشته باشد.
در يك تيم فوتبال مديريت در سه طبقه تقسيم مي شود. مدير تيم، مربي و كاپيتان كه بارها در مورد مديريت و مربيگري به تفضيل نوشته شده است. اما كمتر به نقش كاپيتان پرداخته شده و مورد بررسي قرار گرفته است، در حالي كه كاپيتان چه در داخل ميدان و چه خارج از آن، يك مدير و مربي است و در موفقيت يك تيم نقش بسزايي دارد. در طول تاريخ نيز تيم هايي كه كاپيتان مقتدر و مديري داشتند، بسيار موفق تر عمل كردند، مثل آلمان ۷۴ با بكن باوئر، آرژانتين با مارادونا، هلند با كرايف و در همين ايران در زمان كاپيتاني پرويز قليچ خاني، علي پروين، احمد رضا عابدزاده و بخصوص علي دايي. مي توان براي يك كاپيتان خوب ويژگيهاي بسياري برشمرد كه اولويت اول داوطلب شدن اوست و مسائل ديگر مانند توانايي فني، توانايي ذهني، قدرت تصور، داشتن شهامت، اعتماد به نفس و تعادل و...
كاپيتان بايد زبان گوياي تيم باشد. اين كار به نفع بازيكنان و باشگاه است. چرا كه گذشته از همه مسائل، منافع بازيكنان و باشگاه ها امري مهم و حياتي است. كاپيتان و بازيكنان بايد به يكديگر افتخار كنند، الزامي ندارد كه معيار انتخاب سرگروه فقط تلاش و بازي برتر باشد. هرچند كه در نهايت ملاك اكثر باشگاهها براي انتخاب همين است. البته اگر بازي كاپيتان الگوي ديگر بازيكنان قرار گيرد و از لحاظ فني بهتر از بقيه باشد شرايط مهمي فراهم شده اما اين احتمال وجود دارد كه او از نظر بدني در حدي نباشد كه بتواند از اين منظر، از تمام رقبايش برتر نشان دهد، پس ممكن است فردي بتواند يك كاپيتان عالي باشد اما بهترين بازيكن تيمش نباشد. مثل كارلوس آلبرتو در تيم برزيل ۷۰ در حضور نفراتي مانند پله و جرزينهو و يا كاپيتاني كافو با وجود رونالدو- مي توان او را به دليل توان ذهني اش انتخاب كرد، لذا قابل درك است وقتي يك كاپيتان حاكم بر تمام شرايط بازي نشد شايستگي اش را براي حفظ اين مقام از دست بدهد.
منطقي ترين شرط براي كاپيتان اين است كه او پر از حس عزت و عظمت باشد. او بايد باهوش ترين فرد گروه و در عين حال مورد احترام مديريت باشگاه و بازيكنان باشد.
كاپيتان نبايد مستبد باشد و به طور قطع بايد در بين بازيكنان تحت نظرش جوي توأم با علاقه و محبت ايجاد كند. او مي تواند- وبايد بتواند- نزد هم تيمي هايش برود، صحبت كند، حرفهايشان را گوش دهد و حتي وظيفه سخنگويي را انجام دهد. نمي دانم شايد در بعضي از زمانها كاپيتان بي قيد و بي تعصب در زمين بهتر از چند مدعي در باندهاي مختلف است چرا كه هيچ چيز فاجعه آميز تر از تداخل اختيارات و مسئوليتها آن هم در شرايط بحراني يك بازي نيست. كاپيتان بايد تنها كنترل كننده جو تيم باشد و هيچ كس نبايد به خود اجازه دهد كه به اين حق او تجاوز كند. من به مشورت مربي با كاپيتان و كاپيتان با بازيكنان اعتقاد دارم. نتيجه مشورت خارج از اين دو حالت نخواهد بود، يعني اين نظرخواهي يا به نتيجه اي مستدل منتهي مي شود و يا برعكس كه در اين صورت چيزي از دست نمي رود و حداقل، مسايل از زاويه اي متفاوت از ديدگاه شخصي مورد بررسي قرار مي گيرد. اگر كمي به فوتبال عميق تر نگاه كنيم، لايه هاي زيادي در آن مي بينيم. اگر علم فوتبال را بررسي كنيم- كه بسيار اعجاب برانگيز تر از آن است كه اغلب مردم فكر مي كنند- مي توانيم مسايل پنهاني را رديابي كنيم كه خارج از محدوده ديد تماشاگران است. كاپيتان بايد با نگاه منتقدانه اي بازي را تماشا كند. اگر كاپيتان قدرت رهبري داشته باشد و حركت تيمي را به دقت تحت نظر داشته باشد مي تواند جريان بازي را عوض كند.
000762.jpg
در اين مورد مي توان از مارادونا به عنوان يك ابركاپيتان نام برد. در كتاب ساليانه فوتبال در سال ،۱۹۸۷ مارادونا مي نويسد: «بازي با انگلستان در جام جهاني مكزيك شرايط خاصي داشت. جنگ فالكلند و رقابت ديرينه ما با آنها، از نظر فيزيكي نيز انگليسيها برتر بودند. بيلاردو به من وظيفه داده بود تا در محوطه جريمه حريف ميان دو مدافع مياني آنها بازي كنيم اما پس از چند دقيقه من با تغيير نحوه استقرارم حتي بازيكنان خود را نيز گيج كردم، شايد اگر كاپيتان نبودم با واكنشي مواجه مي شدم، اما روح تيمي ما فوق العاده بود. آمدم و جلوي مدافعان خودمان بازي كردم و سعي كردم از كناره ها حركت كنم. فكر مي كنم اگر آن روز پاسارلا كاپيتان بود همان وسط بازي سرم داد مي زد.
در جريان بازي صداي تماشاگران و حتي نيمكت ذخيره ها را مي شنيديم كه مي گفتند ديه گو چه كار مي كني، اما آن روز من وظيفه  رهبري ام را انجام دادم و انگلستان را شكست داديم.»
كاپيتان اگر داراي تحصيلات بالايي باشد فوق العاده است. فوتبال كنوني علم است و كاپيتاني كه فوتبال را از هر دو زاويه تهاجم و تدافع مورد مطالعه قرار دهد حتي اگر پست بازي اش مغايرت داشته باشد هميشه موفق است. به طور طبيعي بازيكنان طراز اول در هر لحظه بهترين حركت ممكن را انجام مي دهند. چرا كه زير نظر گرفتن نحوه جريان بازي، جزيي از علم فوتبالي است كه بايد بياموزند.
البته وحي منزل نيست كه تمام دستور العملهاي داخل زمين را كاپيتان صادر كند، بلكه همه بازيكنان در حالي كه به راهنمايي هاي او توجه دارند، مي توانند مبتكر سيستم و نظمي جديد باشند و به سرعت ايده خود را به ديگر بازيكنان نيز منتقل كنند.
وظيفه مهم ديگر كاپيتان بهبود روابط تماشاگران و بازيكنان داخل ميدان است كه گاهي به شدت تيره مي شود. قضاوت تماشاگران در مورد بازيكنان ناشي از برداشت شغلي و اغلب احساسي است، در اينجاست كه كاپيتان بايد احاطه خود بر مسايل حاشيه اي را نشان دهد و با عكس العمل هاي مداوم، رفتار تند و احساسي تماشاگران را خنثي كند.
او بايد از بازيكناني كه مورد اهانت قرار گرفته حمايت كند و فضاي پر تشنج به وجود آمده را تلطيف نمايد. كاپيتان بايد در هر موقعيت ممكن، رفتاري تشويق آميز و دلگرم كننده داشته باشد. همچنين در مورد روحيات و خصوصيات بازيكنانش مطالعه كند و اطلاعات لازم را به دست آورد.
پيچيدگي كار كاپيتان در همين جاست. او با ده نفري سر و كار دارد كه هر كدام خصوصياتي متفاوت دارند. اگر چه ورود به كنه شخصيت بازيكني عجول و يا نترس كمي ساده است اما هدايت بازيكنان عصبي، عبوس و يا گوشه گير مشكل و دشوار است؛ هر چند بازي فوتبال تا حدودي شخصيت افراد را نشان مي دهد. «جان دوي» مفسر معروف انگليسي مي گويد: اگر بازيكني به توپ بچسبد و ميل به بازي گروهي نداشته باشد، مي توان فهميد كه او در خارج از زمين فردي خودخواه است و برعكس اگر با بازيكني روبه رو شويم كه به ديگران شانس زيادي براي بازي و يا تصاحب توپ مي دهد، معلوم است كه در اجتماع از روابط خوبي با افراد بهره مي برد. به هر حال بازيكنان هر خصوصيتي كه داشته باشند، مربي بايد مديريتش را طوري اعمال كند كه بهترين بازي را از آنها بگيرد. چرا كه ما انسانيم و تابع خصوصيات خود هستيم. گاهي اوقات انسان مي تواند بر خشم خود غلبه كند ولي اغلب اين طور نيست.
با تمام اين تفاصيل اعتقاد نداريد كه نقش كاپيتان در يك تيم كمتر از يك مربي نيست و در واقع كاپيتان يك يك ديپلمات در ميدان است.
پايان سال هاي رويايي
بدون شك چند سالي است كه كاپيتاني بزرگ در فوتبال متولد نشده است و كاپيتان هاي برترين تيم هاي جهان _ ازجمله برزيل قهرمان جهان و يونان قهرمان اروپا _ نسبت به گذشته و مقايسه با خودشان در وضعيت متوسطي قرار دارند. در واقع در عصر متوسط ها قرار داريم آن هم در زماني كه غول هاي بزرگ با بازوبند پهني در دست چپ به ميدان مي رفتند. اگر آن بزرگان چنان احساسي را در وجود تماشاگران به وجود مي آوردند، كاپيتان هاي امروزي شوقي را ايجاد نمي كنند.
000759.jpg
امروز آنچه موجب برانگيختگي تماشاگران كشورهايي مثل برزيل، آرژانتين، هلند، آلمان و... مي شود، احساس نوستالژيك آنان به ستاره هايي مانند سوكراتي، ماردونا، كرايف، بكن باوئر و... است و احساس هايشان را ناگزيرند به گذشته ارجاع دهند؛ به سال هاي رويايي فوتبال.
شايد در ادبيات و سينما نيز اين گونه باشد، مدت هاست كه ستاره بزرگي ديده نمي شود و براي لذت بردن از حال ناگزيريم از احساس نوستالوژيك گذشته در فوتبال، در سينما و در ادبيات هم مدد بگيريم.
در عصر فوتبال متوسط و سينماي متوسط در پي ادبيات متوسط كاپيتان هاي ميانمايه و متوسط نيز از راه رسيده اند. در اروپا مي گويند آنچه بيشتر باعث ضعف شده است رنگ باختگي احساس هاي ملي و قومي است. حالا آنها نگران آينده اند، در جهاني كه مرز فاصله هاي متضاد با يكديگر نزديك شده اند، احساسات ملي و اعتبار نمايندگي يك ملت چگونه مي تواند دوام بياورد، آن هم در جهاني كه آدم ها و سليقه هايشان متكثر شده است.
در اين عصر و در عصري كه سرگروه خاص وجود ندارد مي توان به دنبال فوتبال شورانگيز بود. اگر قهرمانان نباشند آدم متوسط حضوري پررنگ خواهد داشت؟ و آيا آدم هاي متوسط قهرمانان اين عصر هستند و يا آدم هاي متوسط هرگز قهرمان نمي شوند و اهالي فوتبال براي چشيدن مزه احساس و غرور و افتخار بايد دست به دامن گذشته شوند؟
بزرگترين كاپيتان تمام دوران
ساعت ۱۰ شب، سوم ژوئن ۱۹۴۳ «خوان پرون» افسر ارتش آرژانتين خطاب به مردم اعلام كرد: «افتخار بدون فداكاري به دست نمي آيد...» او و هجده افسر گروه افسران متحد براي سرنگون كردن دولت كاستيو فرمان كودتا دادند، بدين ترتيب، چهارم ژوئن ۱۹۴۳ به «روز انقلاب» تبديل شد. پرون دو سال كوشيد تا زمام جنبش را به دست گرفت و بعدها با محبوب ترين هنرپيشه سينما (اواپرون) «اوا دوآرته» ازدواج كرد و دوران پرشكوهي را آغاز كرد. اما هنگامي كه «اواپرون» از بيماري سرطان درگذشت، ضربه محكمي به پرون وارد آمد. «اوا» از خود پرون محبوب تربود. آرژانتين مي گريست در خانه ها عكس پرون ديده نمي شد اما عكس «اوا» در قاب به ديوار آويخته بود.
بعد از آن سال ها ديگر در آرژانتين «پروني» ظهور كرد و محبوبي چون «اواپرون» در هنر سينما معرفي نشد. تمام اين عقده ها جمع شد تا سال ۱۹۸۶ و ظهور پديده اي نه در زمينه سياسي، اقتصادي، هنر و ادبيات و اين بار در ميدان ورزش و فوتبال.
قهرمان كوتاه قدي با موهاي مجعد به جهان معرفي شد. «آرماندو ديه گو مارادونا» براي نجات آبروي آرژانتين لباس راه راه كشورش را پوشيد و بازوبند رهبري را بر بازو بست. او نه پشتوانه ژنرال ها را داشت و نه حمايت آمريكا و انگلستان را؛ او به جنگ انگلستان آمده بود تا احساسات سركوب شده و تحقيرآميز را از دل مردم كشورش بشويد و به آنها افتخار ببخشد.او بزرگترين كاپيتان تمام دوران است.

ورزش
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
فرهنگ
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |