دوشنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۳۸۴
شيوه رانندگي مدل زندگي
000867.jpg
ناهيد دالايي
تقريباً همه ما كه در شهر زندگي مي كنيم به نوعي يا تجربه رانندگي داشته ايم يا هر روز كار رانندگان را مشاهده مي كنيم و يا با لوازم و عوارض اين پديده شهرنشيني آشنايي داريم. به همين علت گسترده و عام بودن اين تجربه مي توان آنرا مدلي براي تبيين زندگي به مفهوم عام آن قرار داد و يك يك وجوه آن را با وجوه زندگي مقايسه كرد. در اينجا سعي مي كنيم در چند زمينه اين كار را انجام دهيم.
يكي از جملاتي كه ورد زبان راننده هاست اين است كه «اگر در رانندگي تو هم مواظب باشي كه به ديگران نزني ديگران بتو مي زنند.» خلاصه اينكه تصادف و برخورد جزء لازمه رانندگي و عبور و مرور خودروها در شهرهاست. عين اين پديده يا حكم را در زندگي و روابط انساني نيز مي توان مشاهده كرد.
اگر كسي به كار ديگران كار نداشته باشد (كه نمي شود) ديگران به كار او كار خواهند داشت. اگر او بيشترين تلاشش را بكند كه مقررات را رعايت كند بالاخره عده اي هستند كه رعايت نمي كنند و براي او مخاطره خواهند آفريد. بنابراين برخوردهاي بين انسانها را بايد جزء لازم زندگي بشري دانست. از آن دلگير و عصباني نشد و به خودخوري نپرداخت. آخر همه تصادفها در تصادفات رانندگي، مصالحه است. به همين منوال آخر همه جنگها و نزاعها مصالحه است و چه بهتر است كه اين مصالحه با كمترين و با بيشترين همدلي و انسانيت صورت گيرد.
رانندگي و نظام عبور و مرور شهري بدون علائم رانندگي از پيش نمي رود. اين علائم گرچه در مواقعي به ضرر يك فرد خاص تمام مي شود يعني بواسطه يك طرفه بودن يك خيابان راه او دور مي شود، يا پشت چراغ قرمز وقت او تلف مي شود، اما در مجموع رعايت اين علائم به نفع مصالح عمومي و خود اين فرد است. در زندگي نيز همين علائم به نحو پنهان وجود دارند و عدم رعايت آنها در يك مورد براي استفاده شخصي هم به ضرر مصالح عمومي است و هم مصالح بلندمدت خود اين فرد. اگر امروز من به دليل قدرت يا سرمايه عمل خلافي را انجام دهم هم امكان برخورد تصادف (نزاع اجتماعي و خشونت) را در جامعه بالا برده ام و هم عمل به قانون را كه در دراز مدت به نفع خود من خواهد بود سست كرده ام. اعمال خلاف تعادل اجتماعي را خدشه دار مي كند و اگر تعادل اجتماع به هم خورد معلوم نيست كه دودش به چشم چه كسي مي رود؟!
- در خيابانها بسيار شده است كه راننده اي به كسي مي زند و او را رها كرده و مي گريزد و راننده بعدي دودل است كه او را به بيمارستان برساند يا نه چون ممكن است خود او را به عنوان مجرم بازداشت و تنبيه كنند. در صحنه زندگي نيز بسياري هستند كه جرم هايي را مرتكب مي شوند و از نظرها پنهان مي مانند و اگر كسي بخواهد تا حدي به جبران خطاهاي آنها بپردازد خود او در معرض فشارها و ناملايمات قرار مي گيرد. بناي عده اي در جوامع گذاشتن بار خود بر روي دوش ديگران است. ديگراني كه تا حدي به اصول و ارزش هايي معتقدند.
- نور خودروها و انواع آن را مي توان به انواع ابزارهاي فكري اي كه ما در زندگي براي ادامه مسير زندگي و جهت يابي در برخوردهاي اجتماعي داريم تشبيه و تمثيل كرد. چراغ دنده عقب، چراغ ترمز، نور بالا و پائين، چراغ هاي كوچك خودرو، چراغ هاي زرد براي مه، چراغ هاي عقب اتومبيل با نور قرمز و چراغ هاي راهنما همه براي انواع حركت هاي خودرو ضرورت دارند. در زندگي نيز زبان، نوشتار و زبان تصوير و انواع آنها امكانات مختلف جامعه براي اطلاع رساني اند كه هر انساني بايد ياد بگيرد كه از هر كدام و از هر نوع در كجا و چه موقعي بهره گيري كند.
استفاده درست از اين امكانات باعث مي شود كه كسي راهنماي راست نزند و به چپ بپيچد يا بالعكس چون اين امر نظام زندگي را مختل مي كند و اگر افرادي هم هستند اين امر براي افراد جامعه به نحوي قابل تشخيص باشد.
- در نظام عبور و مرور شهري ماموران راهنمايي و رانندگي اعم از افسرها، پاسبان ها و ديگر ماموران كارشان نظارت بر اجراي مقررات راهنمايي رانندگي است و در صورت تخلف از قانون حق جريمه يا توقيف وسايط نقليه را دارند. در جامعه نيز ماموران دولت و دستگاه قضايي همين كار را انجام مي دهند. همانطور كه مامور راهنمايي و رانندگي مي تواند با رانندگان پدرسالارانه برخورد كند دولت و ماموران آن و يا دستگاه قضايي نيز مي توانند چنين كنند. همانطور كه پليس مي تواند با ارعاب طرف مقابل هر حكمي را در مورد او اجرا كند، گاه مسئولان جامعه نيز از همين روش استفاده مي كنند. همانطور كه اگر امكانات شهري گسترده تر باشد (عريض بودن خيابانها، همخواني خودروها و جمعيت با سواره رو و پياده رو، وجود مترو و...) كار پليس نيز آسانتر انجام مي شود. اگر امكانات جامعه در كل بيشتر باشد كار مسئولان جامعه آسانتر خواهد بود. لذا مسئولان جامعه به جاي اينكه فقط سياست هاي تنبيهي در پيش گيرند مي توانند با برنامه ريزي و توسعه امكانات بسياري از تخلفات را پيشگيري كنند.
- در نظام حمل و نقل شهري بخصوص در شهرهاي پرجمعيت و شلوغ هر چه قدر كه وسيله كوچكتر باشد تحرك آن بيشتر مي شود.
اين وسايل كوچكتر هم ارزانتر و هم از لحاظ سوخت و لوازم يدكي كم هزينه تر. در زندگي نيز هرچه بار آدم سبك تر باشد ( در جوامعي كه رقابت براي زندگي فشرده باشد خواه به دليل كمبود امكانات، خواه به دليل تراكم) هم تحرك بيشتر مي شود، هم از بار سرمايه گذاري و مصرف بيشتر مي كاهد. آدمي كه فرزند كمتري دارد از فرصت هاي زندگي بهتر مي تواند استفاده كند يا او كه از لحاظ اقتصادي يا مسئوليت هاي اجتماعي بار سبك تري دارد در تغيير و تحولات جامعه كمتر در معرض آسيب هاي مادي و روحي قرار مي گيرد.
- ضرورت داشتن گواهينامه رانندگي كه بيانگر و مشخص كننده حداقل اطلاعات و مهارت هاي لازم براي رانندگي است، در همه جوامع مقبول افتاده است. كسي كه به ميدان مي خواهد بيايد بايد قبلا مقدماتش را فراهم كرده باشد و عقل، خواه عقل فلسفي و نظري و خواه عقل عرفي برآن گواهي مي دهد.
در جوامع نيز دخالت انسانها در امور بايد مبتني بر مقدمات و اطلاعات و مهارت هايي باشد و هر چه نظام اجتماعي پيچيده تر مي شود اين اطلاعات و مهارت ها بايد تخصصي تر باشد. تصادف، بي نظمي، ضايعات وحشتناك مادي و رواني ناشي از دخالت انسان هاي بي تجربه و نادان هم در رانندگي و هم در زندگي اجتماعي است. اگر در همه علوم رايج زمان ما اصل تخصص جا افتاده باشد در دو حوزه سياست و اقتصاد تقريباً همه افراد خود را صاحبنظر مي دانند و اين امر را نيز ناشي از درگيري شخصي با مسائل سياسي و اقتصادي جلوه مي دهند در صورتيكه در يك بيماري ويروسي يا شكستن دست نيز ما درگيري شخصي داريم اما در تشخيص بيماريها و روش هاي درمان آنها چندان به خود اجازه دخالت نمي دهيم. همينطور است كه در جوامع بسيار مي توان ديد كه افراد معمولي و گاه عامي قدرت هاي كليدي سياسي و اقتصادي را در اختيار دارند و جامعه نيز واكنشي از خود نشان نمي دهد. در حوزه رانندگي برخورد اول با كسي كه تخلفي كرده با سرو وضع و هيئت و سن و سال او با كسي كه گواهينامه ندارد اين سؤال پيش مي آيد كه آيا او صلاحيت لازم را دارد يا نه؟ اما در دو حوزه فوق الذكر هنوز مدل رانندگي وسيله توجيهي مناسبي نيست.
راننده ها را مي توان برحسب عصبي بودن، خونسردي، عجول بودن، بي مبالاتي، تبعيت يا عدم تبعيت از قوانين راهنمايي و رانندگي و... طبقه بندي كرد، همانگونه كه مردم را در زندگي اجتماعي به همين ترتيب مي توان طبقه بندي كرد.
- هدايت نظام اجتماعي مثل رانندگي در مه است كه راننده فقط دويست متر اوليه را مي بيند. در اين وضعيت وقتي خودرو يك متر جلو برود يك متر ديگر جلوي چشم او مشخص مي شود لذا راننده براي احتراز از سقوط به دره يا تلاش براي رسيدن مقصد بايد دست از تخيل و دورنگري موهوم را بردارد. بيشتر جلو پايش را بنگرد و چند قدم دورتر از جلوي پايش را تا اينكه چشم به آسمان يا افق داشته باشد. برنامه ريزي اجتماعي درست به همين معناي اكتفا به آنچه كه مي دانيم در فضايي است كه بسياري از مسائل آن براي ما مبهم مي نمايد. نتيجه ديگر اين مدل «رانندگي در مه» انعطاف پذيري در ساخت اجتماعي و مديريت و برنامه ريزي است. در فضاي مبهم نمي توان جزمي  بود. از اين نمونه ها و تشابهات بسيار مي توان آورد. همانگونه كه ديديم روابط اجتماعي و مسائل آنرا در يك مقياس كوچكتر يا همسان مي توان در رانندگي و مسائل عبور و مرور شهري ديد. مدل هاي ديگري هم شايد بتوان ارائه داد. اينگونه مدل سازي به فهم عميق تر روابط كمك مي كند و برخي زوايا را بر ما روشن مي كند.

كنترل عصبانيت
عصبانيت، از تجربه هاي منفي آدمي است كه رنج و افسردگي را به دنبال دارد. گاهي تشخيص اين كه يكي از اين موارد خشم،  كي پايان مي پذيرد و ديگري آغاز مي شود، بسيار دشوار است. اين رنج كه از آن سخن مي گوييم رنج و درد بدني نيست. تركيبي از درد جسمي و رنج عاطفي است.
در اين تجربه، نقش احساسي چندان ثابت نيست بلكه اين رنج پيوندي نزديك با افسردگي دارد. اين نكته كه رنج فيزيكي ناشي از افسردگي، خشم را به دنبال دارد، از ديرباز شناخته شده است.
اما خشم ابراز شده، اغلب از افسردگي ناشي مي شود تا رنج جسمي. در نتيجه ابراز خشم، گاهي انسان احساس خوبي پيدا مي كند. به بياني ديگر نوعي تخليه در او صورت مي پذيرد اما اين فقط براي يك لحظه است. خشم و چگونگي ابراز آن مي تواند برانگيزاننده باشد و ديگران را به سوي انجام عملي معين سوق دهد. چه عمل مثبت و چه منفي (چه خوب و چه بد) در هر دو حالت، اين قدرت انگيزش وجود دارد. آنچه كه مهم است تشخيص ميان آن دو است.
خشم با آن كه در زندگي معمولي ما ممكن است چيز چندان مهمي به حساب نيايد، اما از حساسيت و ظرافت خاصي برخوردار است و قدرت بالقوه اي در زمينه تأثيرات فيزيولوژيكي بر انسان  دارد و شما ممكن است اين حس را در سينه، سر و يا در تمامي اعضاي بدن خود تجربه كنيد.
در عين حال اين احساس مي تواند بسيار موذيانه عمل كند. خشم ممكن است توصيه اي ناگهاني به شما بكند (براي انجام كاري يا اقدامي) عصبانيت ممكن است انگيزه اي براي عملي ايجاد نمايد، عملي كه براي جبران عوارض ناشي از آن، بايد وقت زيادي را صرف كنيم. از طرفي، عصبانيت سيكل معيوبي از خشم و به دنبال آن شكست هاي پي در پي، را توليد مي كند.
آنگاه كه شما احساس خشم و عصبانيت مي كنيد اين احساس به شما مجال مي دهد تا پروسه درد و رنجتان را به همراه ديگران سپري سازيد و به نوعي، ديگران را در احساس خودتان شريك كنيد. بعضي وقت ها اين احساس اثري ديگر بر شما دارد. رئيس، شما را از كار اخراج كرده و يا رفتار بدي با شما داشته، شما نيز به هر كسي كه نزديكتان مي شود، حمله ور مي شويد و اين گونه، فشار دروني خود را بر ديگران بار مي كنيد.
از طرفي خشم شايد بتواند نوعي ترحم به خود را نيز ايجاد نمايد چرا كه فرد قادر نيست از باتلاق خودآزاري و جريحه دار شدن احساس خارج شود.براساس طبقه بندي كلاسيك خشم يكي از روش هاي انتقال درد و رنج به ديگران است. گاه روشي است براي اين كه ديگران را متحمل و جبران كننده كمبودها و كسري هاي احساسي و عاطفي خودتان سازيد.اما روش هايي چند براي كنترل و پيشگيري از بروز خشم و عصبانيت در زندگي، وجود دارد كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم:
نخستين گام، تشخيص، شناخت و پذيرش اين نكته است كه خشم نوعي احساس هيجاني است كه بيان و ابراز آن، به صورت يك «تابو» درآمده است. مردم بايد توان شناخت و درك آن را در خود بالا ببرند.آنها اغلب، اين احساس را گونه اي فشار و ناراحتي جسمي تلقي مي  كنند و با همه اينها، نمي دانند چه نشان و برچسبي بر آن بگذارند.
چقدر خوب است براي حالت هاي دروني خود يك فرهنگ واژگان بسازيم.احساسات مثل آبي روان هستند يا بايد آنها را در يك جا جمع و تسخيرشان كني و يا رهايشان بگذاري و اصلاً  فراموش كني كه وجود دارند به همين سادگي!
از سويي مي توان خشم را يك نوع نشانه و علامت تلقي كرد. چرا كه گاهي بروز آن اجتناب ناپذير است و نمي شود جلوي آن را گرفت.
مي توانيد آن را، نشانه اي براي تهديدي جدي به حساب آوريد. تهديدي كه نياز به توجهي جدي تر، از سوي شما دارد.
به توصيه هايي كه عصبانيت و خشم به شما مي  كند، آگاهي و وقوف يابيد. پيشنهادهاي مثبت، ناشي از عشق، انگيزه، جست وجوي بهتر شدن، رشد، تكامل و ارتقا مي باشند و پيشنهادهاي منفي، از احساس عدم كفايت و نالايقي در وجود شما، برانگيخته شده اند.
سرپرستتان به شما توهيني مي كند و يا شما را آزرده مي سازد. در پي اين اتفاق، شما در خود احساس نقصان و حقارت مي كنيد و حس عصبانيت كه به دنبال آن مي آيد، شما را به اين سمت سوق مي دهد كه ديگران را مسبب اين واقعه بدانيد. براي شناخت انگيزه، لازم است با دقت به عمق احساستان بنگريد. در گفت وگوهاي دروني كه به طور معمول با خود داريد، تعادل و واقع نگري بيشتري ايجاد كنيد.
اگر ديديد كه خشمتان ناشي از احساس بي كفايتي است (شايد آرزويي داشته ايد كه به آن دست نيافته ايد و يا باور غلطي در مورد كارهايي كه انجام داده ايد، داريد) كار خود را روي «پذيرش» اشتباه و خطا متمركز كنيد.
زياد روي اشتباهات وسواس نداشته باشيد. بيرون كشيدن اشتباهات به طور مداوم نشان از حساسيت بيش از اندازه شما دارد سعي كنيد نيمه پر ليوان را ببينيد و روحيه پذيرش داشته باشيد.اغلب موارد عصبانيت، ناشي از باورهاي غيرواقعي است كه در مورد شرايط خود داريم. مثلاً  باور اين كه زندگي بايد زيبا، منصفانه و بي نقص باشد و شما مستحق داشتن زندگي كاملاً  منصفانه اي هستيد، ناشي از اين باور غلط است كه شما فردي خاص و ويژه ايد. اصرار بر اين كه زندگي بايد كاملاً  منصفانه باشد، غيرعقلاني است و باعث مي شود تا شما مجموعه اي از بي عدالتي هايي را كه در حقتان شده است، در ذهن خود جمع كنيد. حتي اگر سهمي كه از آن بي عدالتي  ها به شما رسيده، چندان هم قابل توجه نباشد. خود اين تصور، مي تواند موجب خشم و افسردگي شود. اين خشم، تنها از درون شما ناشي مي شود چرا كه بر اين اعتقاد هستيد كه هيچ كاري در برابر بي عدالتي ها، نمي توان انجام داد.
ترحم به خود نيز بيان ديگري از اين حس درماندگي است. به شكايات و گله هاي خود دقت كنيد. به شكايات پنهان و آشكار خود گوش فرا دهيد. شكايات آشكار شما به ديگران برمي گردد. اين در واقع نوعي استراتژي زيركانه است. سعي كنيد در مورد اين كه چه وقت هايي اين شكايات به مغزتان هجوم مي آورند، آگاهي يابيد. اما شكايات نهان، به خودتان بازمي گردد و اين باعث انفعال و سكون شما خواهد شد. پس از درك و تشخيص اين فرآيند، ابتدا شما مي توانيد بپذيريد كه زندگي گاهي اوقات عالي و بر وفق مراد نيست و پس از آن، خواهيد توانست اهداف و مقاصد مثبت را دنبال كنيد. شما مي توانيد با بي عدالتي كه در اطراف خود مي بينيد به طور سازنده مقابله كنيد و در پي اصلاح برخي از آنها باشيد.عصبانيت و خشم خود را به شوق و اشتياق تبديل كنيد تا بتوانيد در برابر بي عدالتي واقعي در زندگي، با تمام وجود دست به كار شويد.
هارا استراوف مارانو- ترجمه/ شهربانو ناصر

اجتماعي
ادبيات
اقتصاد
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |