|
|
|
|
|
آموختن براي زيستن
در كتاب هاي درسي دانش آموزان با تغذيه مناسب نگهداري از بدن و بهداشت فردي آشنا مي شوند اما ميزان اطلاعاتي كه ارائه مي شود كافي نيست و به همين دليل در طرح آموزش سلامت به مسائل بهداشتي پرداخته مي شود
محمد مطلق
سالهاست كه موضوع كتب درسي مورد بحث و چالش صاحبنظران و مسئولان ذي ربط است اگرچه كمتر پاي اينگونه مباحث به رسانه ها كشيده شده است؛ اينكه فرم و ظاهر كتب درسي همخوان با مقاطع سني دانش آموزان نيست، محتواي كتاب ها به گونه اي طراحي شده كه دانش آموز را وابسته به معلم بار مي آورد، دشواري برخي مفاهيم گنجانده شده در اين كتاب ها، گاه غير ضروري و مانع درك عميق بخش هاي ديگر است، شتابزدگي در تدوين متون آموزشي و تغييرات پي در پي شان، باعث شده اين متون حتي مصون از غلط هاي املايي و نگارشي نمانند و ...
اما محور تمامي اين انتقادات و زاويه ديد اصلي بحث، پرداختن به مهارت هاي زندگي فردي و اجتماعي است. به اين معنا كه متون درسي تا چه اندازه مي توانند مهارت زندگي دانش آموز را تقويت كنند و او را براي رويارويي با واقعيت هاي خارج از مدرسه آماده سازند. در اين راستا چندي پيش شنيديم كه مفاهيم بهداشتي در متون درسي ساماندهي خواهد شد، در واقع جبران كسري اطلاعات بهداشت جسمي و روحي دانش آموزان در قالب متون درسي به همان چالش ذهني قديمي برمي گردد كه اين متون تا چه اندازه به درد زندگي مي خورند؟
مدير كل دفتر برنامه ريزي و تاليف كتب درسي وزارت آموزش و پرورش در مورد ضرورت آموزش بهداشت به دانش آموزان، چندي پيش گفته بود: در كتاب هاي درسي، دانش آموزان با تغذيه مناسب، نگهداري از بدن و بهداشت فردي آشنا مي شوند اما ميزان اطلاعاتي كه ارائه مي شود كافي نيست و به همين دليل در طرح آموزش سلامت به مسائل بهداشتي پرداخته مي شود كه در كتاب هاي درسي تاكنون توجهي به آنها نشده است.
بنابراين در پروژه آموزش سلامت، دانش آموزان با نحوه پيشگيري از بيماري هايي كه بحران جهاني يا ملي ايجاد مي كنند، آشنا مي شوند. خسرو كي منش طراح مشاوره امداد و كارشناس مسائل آموزشي و تربيتي در مورد كليت اين پروژه مي گويد: در يكي از 8 بند اهداف پرورشي نظام جمهوري اسلامي ايران به اين موضوع پرداخته شده، يعني توجه به مسائل زيستي دانش آموزان كه در اهداف كلي پرورشي كودكان و نوجوانان جاي مي گيرد. البته همچنان كه مي دانيد متون درسي در قالب كتاب هاي ديني و نيز برنامه هاي تربيتي در مدارس تا حدودي اين اهداف را دنبال مي كنند اما از آنجايي كه اين برنامه ها و متون نمي تواند شامل تماميت موضوع شوند، بنابراين بهتر است كه اهداف زيستي در يك كتاب مستقل ساماندهي شود.
در اظهارنظر فوق به اين موضوع اشاره شده است كه يك ماده درسي مستقل براي سلامت دانش آموزان در نظر گرفته شود، در حالي كه مدير كل دفتر برنامه ريزي و تاليف كتب درسي وزارت آموزش و پرورش از ساماندهي اين مفاهيم در متون درسي سخن گفته بود. بنابراين اين موضوع، همچنان مورد چالش است كه آيا يك كتاب مستقل براي سلامتي تدوين يا مفاهيم مرتبط با سلامتي مورد بازنگري قرار گرفته و ساماندهي شود.
مسئله ديگري كه جاي بحث دارد اين است كه آيا اصولا با تدوين يك متن آموزشي در قالب كتاب مي توان تمامي مشكلات سلامتي و زيستي دانش آموزان يا لااقل بخش عمده اي از آن را حل كرد و سوال بزرگتري كه در همين راستا مي توان پرسيد اين است كه موضوع سلامت تابعي از كدام پديده هاست؟ آتش گرفتن يك بخاري در مدرسه اي فاجعه به بار مي آورد و غرق شدن يك قايق تفريحي در پارك شهر فاجعه اي ديگر. در هر دو پديده نيز سلامتي دانش آموزان تا پاي از دست رفتن زندگي و حيات به خطر افتاد اما مقصر كيست؟ آيا اين مشكل با تدوين يك كتاب آموزشي قابل حل است؟ چندي پيش يكي از كارشناسان بهداشت سازمان آموزش و پرورش از ايمن سازي محوطه بيروني مدارس براي جلوگيري از تصادفات و برخورد اتومبيل ها با ديوار مدارس گفته بود و اينكه تا چه اندازه اين مسئله ضروري است.
با اين وجود مي توان نتيجه گرفت كه اولا سلامتي، تندرستي و مسائل زيستي دانش آموزان صرفا پديده اي قابل آموزش در قالب كتاب نيست و دوم آنكه بايد دقت كرد پروسه تدوين تا تدريس اين متون مثل ساير كتاب هاي آموزشي دچار آفت هاي گوناگون نشود.
كي منش در اين باره مي گويد: اگر اين كتاب ها متناسب با هر مقطع سني، خوب و علمي تدوين شود، مي تواند مهارت هاي خوبي را به دانش آموزان بدهد اما به شرط اينكه نگاه، يك نگاه سيستماتيك باشد و با گروه هاي ديگر از جمله گروه هاي تدوين متون ديني هم نوعي تعامل سازنده به وجود آيد.
وي در ادامه عنوان مي كند: اين يك پيش بيني دقيق است كه در مورد تدوين متون بهداشتي زيستي بگوييم مبادا دچار آفت هاي معمول تدوين بشود، چرا كه اين اتفاق هميشه افتاده است. به علاوه بايد پيش از تدوين چنين كتاب هايي، نيروي انساني آن را تربيت كنيم. همين الان بسياري از معلمان با متون جديد آشنايي ندارند و آموزش و پرورش مجبور مي شود برايشان كلاس هاي توجيهي بگذارد چه برسد به متون غريب تري مثل سلامت و تندرستي كه يقينا با اين معضل مواجه خواهد شد و به صرف اينكه يك كتاب در مورد مسائل زيستي نوشته شود، نمي تواند منجر به ايجاد مهارتي در دانش آموزان گردد.
وي با اشاره به اينكه پرداختن به برخي مسائل ظريف زيستي و بهداشتي مثل بهداشت و مسائل مبتلا به دوران بلوغ كه آموزش آن در برخي مناطق شروع شده، بدون يك كادر متخصص و حرفه اي و بدون نگاه علمي و سيستماتيك ره به ناكجا آباد بردن است، در مورد ابعاد مختلف سلامت مي گويد:يقينا انسان داراي ابعاد مختلفي است كه بحث سلامت شامل همه اين ابعاد مي شود؛ عقل سالم، بدن سالم، روح سالم، روان سالم و... اما هدف اصلي از واحد درسي سلامتي، پيشگيري و آماده سازي كودكان و نوجوانان در مقابل آسيب هاي اجتماعي مي تواند باشد كه بيشتر، ابعاد روحي و رواني آنها را هدف قرار مي دهد.
مهارت زندگي
زندگي كردن نوعي مهارت است، نوعي مهارت قابل آموزش كه از بدو تولد تا انتهاي حيات آدمي جريان دارد. مدرسه نيز به عنوان قاعده مند ترين فضاي آموزشي و نيز تاثيرگذارترين مرحله آموزش مي تواند مطرح باشد كه كودك و نوجوان ابتدا از همين مسير به كسب مهارت هاي زندگي بخصوص در شكل امروزين خود نائل شده و پي به قواعد زيستن مي برد. منظور ما از زيستن يعني سالم، شاداب و پويا زيستن. دانش آموزي كه مهارت هاي زندگي را به خوبي كسب كرده، مي تواند سلامت جسمي خود را حفظ و به دور از استرس هاي رواني در موقعيت هاي مختلف تصميم گيري كرده و با قاطعيت و در عين حال قبول واقعيت هاي پيرامون خود عمل كند.
اميرحسين شيرين، كارشناس آموزشي و مسائل تربيتي يكي از مناطق تهران در اين باره مي گويد:اگر نگاه و نگرش ما از مفهوم سلامت عميق باشد، قطعا به اين نتيجه مي رسيم كه صرفا تدوين يك متن آموزشي براي سلامتي كارساز نيست اگرچه وجود آن را هم نبايد نفي كرد. اما به اعتقاد من بايد ابتدا به فكر به وجود آوردن فضايي باشيم كه تمامي عناصر اين فضا مثل حلقه هاي يك زنجير خود به خود دانش آموزان را در مسير بالا بردن اطلاعات و توانايي هايشان از سلامتي قرار دهد. اينكه به كودكان و نوجوانان بگوييم مسواك بزنيد يا طريقه درست مسواك زدن اين است، بسيار هم خوب است اما همه هدف نيست. يك دانش آموز كودك يا نوجوان بايد بتواند در موقعيت هاي مختلف نه تنها سلامتي خود را حفظ كند بلكه موجب حفظ سلامتي ديگران هم بشود، مثل دانش آموزي كه به مادر بزرگش مي گويد هنگام زلزله زير ميز برو و او هم گوش مي دهد و زنده مي ماند. وي در ادامه عنوان مي كند:البته عمق موضوع از اين هم بيشتر است به اين معني كه اگر ما از منظر جامعه شناختي به پديده سلامتي نگاه كنيم، مي بينيم كه مفاهيم ديگري همچون برقراري تعامل و ارتباط صحيح با ديگران، قدرت كسب تجربه، صلح جويي و دوري از رفتار خشونت آميز، قدرت تصميم گيري و... نيز به عنوان مفاهيم مرتبط با سلامتي قابل بررسي هستند كه مجموعا به اين نوع از سلامتي اجتماعي مي توان گفت دوري از ناهنجاري ها و دارا بودن مهارت هاي زندگي.
تاكنون پژوهش هاي متعددي در زمينه كسب مهارت هاي زندگي در ارتباط با دانش آموزان صورت گرفته و تئوري هاي متعددي نيز ارائه شده است. در يكي از اين پژوهش هاي علمي آمده است:محققان با استفاده از منابع علمي موجود و مستندات سازمان جهاني بهداشت، 54مهارت را براي سالم زيستن به عنوان مولفه هاي برنامه درسي دانش آموزان دوره ابتدايي تعيين كرده اند. خانم هابالدو و فرنيس(1998) مهارت هاي زندگي را شامل پرورش تفكر انتقادي، تحليل احتمالات، كنترل رفتار، كسب دانش و مهارت هاي بيشتر، ايجاد ارتباطات دو جانبه و رضايتبخش و اصلاح محيط فيزيكي و اجتماعي خود مي دانند و به نظر آنها مهارت هايي كه بايد در برنامه آموزشي گنجانده شوند عبارتند از: كار گروهي و مشاركتي، مذاكره و ارتباطات، تصميم گيري، حل مشكلات بدون خشونت، رفع اختلاف، مقاومت در برابر فشار ساير همسالان، مهارت هاي شغلي و كارفرمايانه، استدلال نقادانه، تفكر خلاق، كنارآمدن با عاطفه و فشار رواني، اعتماد به نفس، شناخت خطر، خودآگاهي و همدلي، عدم تبعيض، احترام به تفاوت ها، مساوات، مردم سالاري، حمايت از محيط زيست و هويت ملي و شهروندي و بين المللي شدن.
در همين پژوهش آمده است كه دكتر آراني(1379) نيز مهارت هاي زندگي را از قبيل مهارت در حل مسئله، مهارت در تصميم گيري درست، مهارت در برقراري ارتباط انساني، مهارت در طراحي هدف هاي واقع بينانه براي زندگي، مهارت تفكر انتقادي و خلاق مي داند. اما دروس پيشنهادي اين پژوهش براي تربيت نيروي انساني لازم براي تدريس متون سلامتي:
۱ - آموزش جهاني و صلح
۲ - آموزش اصول شهروندي و مشار«ت
3 - آموزش حقوق مدني افراد
۴ - محيط زيست
۵ - تجربه كاري
6 - استفاده از وقت و امور مالي
۷ - آموزش بهداشت وايمني
8 - ورزش و بازي
9 - ارتباط با افراد خانواده و سايرين.
در يك جمع بندي كلي مي توان گفت هم اكنون ضعف ها و كاستي هاي جدي در زمينه سلامتي دانش آموزان وجود دارد. اين بحث را به دو بخش مجزا از هم مي توان تقسيم كرد كه تنها در يك بخش خود دانش آموز محور است، محوري كه بايد با يك روش علمي، فراگير، عميق و نظام مند در جهت فربه كردن اطلاعات و بالا بردن مهارت هايش تلاش كرد. اما در بخش دوم اين خود مسئولان هستند كه بايد تلاش كنند عواملي را كه سلامتي كودكان و نوجوانان را به مخاطره مي اندازد از پيش رو بردارند مانند...
|
|
|
وقتي مادران آشپزخانه گريز مي شوند
قدبچه ها آب رفته است
|
|
مدرسه بهترين فضا براي جلوگيري از اعتياد است، مدرسه تاثيرگذارترين محل براي آموزش پيشگيري از ايدز و رفتارهاي مخاطره آميز است، مدرسه اولين مكان يادگيري رفتار درست با محيط زيست است و مدرسه... اين شعارها البته برخاسته از سرنوعي نياز است و قطعا اگر خبرهاي بدي به گوش نرسد، اين دست شعارها نيز كمتر شكل خواهد گرفت.تقريبا تمامي دانش آموزان شهرستان ميناب مشكل سوء تغذيه دارند، تقريبا اكثريت دانش آموزان مشهدي دندان هايي پوسيده دارند، 5درصد از كل دانش آموزان ايران مبتلا به صرع هستند، طرح آهن ياري در مدارس اجرا مي شود تا مشكل كم خوني كودكان با دريافت يك قرص آهن در هفته جبران شود و...
در ميان تمامي اين خبرهاي بد و تلاش هاي مثبت براي رفع مشكلات و در ميان انبوه شعارهاي رنگارنگ، يك معضل بيش از همه آفات، سلامتي دانش آموزان را تهديد مي كند، معضلي كه ديگر از آن بايد به عنوان يك بحران ياد كرد، بحرانكوتاه قدي سوء تغذيه اي كه نه تنها سلامت كودكان و نوجوانان، بلكه سلامت نسل ها را با مخاطره روبه رو ساخته است.
با نگاهي به شاخصه هاي جهاني توسعه از جمله اميد به زندگي، مصرف كاغذ و ميانگين قد افراد مي توان پي برد كه امروزه شاخصه قد در كنار شاخصه هاي ديگر از چه اهميت ويژه اي برخوردار است.
كوتاه قدي سوء تغذيه اي ناشي از گرسنگي سلولي، پديده اي است كه به دليل سير نشدن سلول هاي بدن از مواد مغذي روي مي دهد. در اين پديده فرد احساس سيري مي كند، اما هنوز سلول هاي او گرسنه اند. بنابراين بدن براي سازش با وضعيت موجود، خود را تغيير مي دهد. اين تغيير براي زنده ماندن در شرايط فعلي است كه از جمله عواقب آن مي توان كوتاه شدن قد، پايين آمدن قدرت بينايي، پوكي استخوان، تنبلي و كرختي، پايين آمدن ضريب هوشي، عدم تعادل در فشار خون و... را نام برد.
بنابر تحقيقات و پژوهش هاي سازمان جهاني فائو، كوتاه قدي سوء تغذيه اي پديده اي شايع در ايران است و طي چند دهه گرسنگي سلولي حدود 10 سانتيمتر قد كودكان و نوجوانان ما آب رفته است. كشور پاكستان نيز طي 40 سال گذشته 10 سانتيمتر از قد نسل هاي خود را كوتاه كرده در حالي كه در همين زمان مشابه كشور ژاپن توانسته است 9 سانتيمتر قد نسل هاي خود را كش بياورد.
فرهنگ تغذيه
جالب آنكه بدانيد سوء تغذيه صرفا پديده اي ناشي از فقر اقتصادي نيست و اغلب در خانواده هاي مرفه نيز اين مشكل بروز پيدا مي كند. بد نيست بارديگر به پژوهش هاي سازمان فائو اشاره كرد و اينكه تا چه اندازه برخي پارامترها در اينگونه تحقيقات با نهايت دقت در نظر گرفته مي شود چنانچه مي توان به پايين آمدن ميزان مصرف نخود و ساير حبوبات در غذاي ايراني ها به دليل تغيير ذائقه مردم و رويگرداني از غذاهاي سنتي اشاره كرد. در يكي از اين گزارش ها مصرف نخود يك درصد كيلوگرم در سال براي هر ايراني ذكر شده است، همچنين مصرف بيش از حد نوشابه به جاي دوغ و شير و تقريبا عدم مصرف ماهي و...
در اين راستا كارشناسان نسبت به آشپزخانه گريزي مادران نيز هشدار مي دهند، اما اگر جانب انصاف را نگه داريم بايد به روي ديگر سكه نيز اشاره كنيم به اين معني كه امروزه سطح آگاهي مردم بسيار بالا رفته و آنها به خوبي از نقش ويتامين ها و مواد مغذي مطلعند، اما متاسفانه عدم توزيع عادلانه منابع غذايي و از همه مهمتر گراني مواد مغذي آنها را ناچارا به سوي مصرف مواد غير مفيد سوق مي دهد. بدون ترديد مادران به خوبي مي دانند كه خوردن يك لقمه نان و پنير و گردو به همراه يك سيب سرخ درشت براي كودكان بسيار مفيدتر از كرم كارامل است، اما...
در پايان تنها مي توان گفت كودكان و نوجوانان را دريابيد چرا كه قدشان در حال آب رفتن است.
|
|
|
با جوانان
وقتي ماهر شديم
|
|
منوچهر اكبري - نظام آموزش و پرورش در كشور ما ايستا عمل مي كند. در همه طرح هايي كه تصويب شده يا نشده، اجرا نشده يا بد اجرا شده، اين ويژگي ايستايي همواره مانع بوده است. اين نظام هميشه دير وارد عمل مي شود و زماني هم كه دست به اقدامي مي زند، همين ويژگي ايستايي و نگاه به گذشته و ترس از جلو رفتن، باعث مي شود كه آن طرح، موفقيت لازم را نداشته باشد.
در نتيجه مشكل، همان طرح در نظر گرفته مي شود، بدون توجه به اين كه ساختار ايستا و محافظه كار آموزش و پرورش است كه سبب عدم موفقيت آن طرح شده به اين دليل است كه طرح هايي چون زنگ پرورش (كه اجرا مي شود) و زنگ مطالعه (كه اجرا نمي شود) هر دو به يك اندازه بي خاصيت هستند. تصور اينكه مقوله پرورش و تربيت از طريق يك كتاب و با امتحان گرفتن و نمره دادن اتفاق بيفتد؛ تاسف بار است.
اساسا اين روحيه ايستايي و محافظه كاري سبب شده كه در برنامه ريزي ها به آموزش مهارت هاي اساسي زندگي توجهي نشود. مواردي مثل نحوه حضور در اجتماع، نوع ايجاد ارتباط با ديگران، ارتباط با همسالان، آشنايي با مسائل جنسي و بايدها و نبايدهاي آن، بيماري ها، بحران بلوغ و ... از جمله موادي هستند كه ما هيچگاه در آموزش رسمي به آنها توجه نداشته ايم.
نهاد آموزش و پرورش يكسره آموزش سنتي را قطع كرده است. اگر آموزش سنتي مي بود نهاد خانواده (مادرها و مادربزرگ ها) به خوبي در گذشته مي توانستند مسائل لازم را به نوجوانان و جوانان آموزش بدهند به گونه اي كه بدون انحراف از عرف و شرع، با مسائل مورد نياز آشنا شوند و در زندگي اجتماعي از آن بهره بگيرند. ما آموزش سنتي را قطع كرده ايم. اكنون خانواده ها تمامي وظيفه خود را به دوش نهاد آموزش و پرورش گذاشته و خود را خلاص كرده اند. آموزش و پرورش ( و ديگر نهادهاي فرهنگ ساز مثل صدا و سيما، كتاب و مطبوعات) نيز آنها را به تابوهايي تبديل كرده اند كه نه خود درباره اش حرف مي زنند و نه اجازه مي دهند كه نوجوانان و جوانان درباره آنها بپرسند. در اين زمان نوجوانان و جوانان چه مي كنند؟ از كانال هاي غيررسمي اطلاعات مورد نياز را به دست مي آورند و نتيجه آن، انحراف است. چرا كه كانال هاي غير رسمي، هيچگاه مصالح شرع و عرف را در نظر نمي گيرند و رها و بي قيد و بند درباره اين مسائل، سخن مي گويند؛ گاه با صراحت تمام و گاه در هاله اي از ابهام. به گونه اي كه آموزش ناصحيح رخ مي دهد و نتيجه آن اين است كه يا جوان موضوع را به نادرستي در مي يابد و گاه دچار بحران هاي بسيار جدي مي شود يا تابو بودن موضوع را حفظ مي كند كه باز هم نابهنجاري هايي را سبب مي شود. متاسفانه اين تابو بودن را جوان همچنان حفظ مي كند و در زماني كه خود تشكيل خانواده مي دهد، اين زنجيره ناقص را ادامه مي دهد. نتيجه آن، آمار وحشتناك انحرافات و ناهنجاري هاي جوانان و خانواده هاي جوان در جامعه ماست.
اكنون قرار است طرح سلامت اجرا شود. من نگران هستم كه اين طرح بسيار لازم (و بسيار دير) دچار همان آفت پيش گفته شود.
يعني نظام آموزش و پرورش فقط كسب نمره را جلو چشم نوجوان و جوان قرار دهد و با حفظ تابوها، از آموزش لازم جلوگيري كند. اگر اين طرح بخواهد اجرا شود، نيازمند هماهنگي ديگر نهادهاي فرهنگي با آموزش و پرورش است. صدا وسيما، منابر، مراكز مذهبي- فرهنگي و نشريات بايد همگام عمل كنند. يك زنگ و يك كتاب نمي تواند پاسخگوي تمامي نيازهاي يك جوان باشد. اين طرح بايد همراه با خود برنامه هاي تلويزيوني، صفحات ويژه در نشريات، كتاب هاي كارشناسانه براي مطالعه آزاد و ... را داشته باشد. اكتفا به حجم محدود مطالب يك كتاب، مانند دروسي ديگر (همچون حرفه و فن) فقط حفظ كردن يك مجموعه اطلاعات را به همراه دارد، در حالي كه هدف تئوريك اين طرح، آموزش مهارت هاي اجتماعي است.
كسب مهارت هم نيازمند تكرار است. يك بار درس معلم و بارها و بارها تكرار در زمينه اجتماع.
اميدوارم اين طرح بسيار ضروري گرفتار سرنوشت طرح هاي خوب ديگر كه ناكارآمد اجرا شده اند، نشود.
|
|
|
امروز
امنيت شغلي و جوانان تازه كار
نسرين يوسفي- وقتي با تلاش فراوان از هفت خوان موانع استخدامي عبور كردي، بايد بداني كه آن سوي مرزهاي بيكاري، درهاي باز اشتغال اميد چنداني از آينده براي تو كه در بهترين شرايط جواني هستي ترسيم نخواهد كرد. اشتغال، دغدغه امروز تو خواهد بود و فرداي روز كاري تو مبهم و بي ثبات است.
در چنين شرايطي كار كردن انگيزه بالايي همچون عشق به كار، تامين معيشت زندگي و مسئوليت مي طلبد تا در اين راه اگر هيچ قراردادي بين تو و كارفرما بسته نشده، اگر بيمه اي در كار نبود، اگر از ناهار و پاداش خبري نبود، اگر حق اولاد، حق مسكن و بسياري از حق هاي ديگر به تو تعلق نگرفت، بتواني با كمترين دستمزد دوام بياوري و از صبح تا شب كار كني. قراردادهاي كوتاه مدت، ناديده گرفتن شايستگي و بروز توانمندي هاي فردي، جايگزيني روابط به جاي ضوابط و قوانين كاري و در نتيجه دلسردي جوانان از عوامل مهمي هستند كه در سالهاي اخير توانسته امنيت شغلي آنها را تهديد كند و از راندمان كاري و توليد بكاهد.
در بسياري موارد تعويض و تغيير يك مدير سبب مي شود تا بخش كارآمد نيروي انساني همراه با تعويض مدير جديد از بين رفته و جاي خود را به نيروهاي كم تجربه و غير متخصص بدهد. در اين صورت آن بخشي از نيروي انساني تعديل شده يا جذب مراكز و بخشهاي ديگري مي شود كه در حيطه تخصصي و مهارتش نيست يا به خيل عظيم جمعيت بيكاران ملحق مي شود.
اين روزها جوانان براي رقم زدن آينده شغلي خود به چند دسته تقسيم مي شوند؛ يك دسته آنهايي هستند كه براي حفظ كار خود به مشاغل سطح پاييني كه در حد تحصيلات و موقعيت اجتماعي آنها نيست، روي مي آورند كه نه رضايت خاطر و نه رضايت شغلي براي آنها ايجاد كند.
دسته ديگر آنهايي هستند كه براي يافتن وضعيت بهتر و ثبات بيشتر، دائما كار عوض مي كنند و بعد از گذشت چند سال بي آنكه پس انداز يا بازنشستگي داشته باشند، از كار افتاده مي شوند.
عده ديگري نيز از ابتداي جواني به داشتن كارفرما و رئيس هيچ اعتقادي ندارند و جذب مشاغل آزاد مي شوند. اين دسته از افراد اگر سرمايه يا جسارت ريسك پذيري بالايي داشته باشند اغلب موفق مي شوند و ره صدساله را يك شبه مي پيمايند.
دسته بعدي افرادي هستند كه از روي ناچاري و بيكاري به سمت مشاغل كاذبي همچون دستفروشي، مسافركشي و واسطه گري روي مي آورند كه اينگونه افراد در ضمن اينكه امروز خود را با «چه كنم چه كنم» هاي زندگي سپري مي كنند، آينده و پيري نامعلوم و تاريكي نيز در انتظارشان است. در هر حالت هركدام از آنها در وضعيت معيشتي، تحصيلي و شغلي بي ثبات و ناامن زندگي روزمره گير افتاده اند و از صبح تا شب در اين وضعيت بلاتكليف و سردرگم روزها را دوره مي كنند، بي آنكه حداقل اميدي به يك تكيه گاه ايمن و محكم اجتماعي داشته باشند.
در بسياري از جوامع پيشرفته، دولت ها جوانان را يك فرصت تلقي مي كنند و براي همه آنها برنامه ريزي انجام مي دهند، اما در جامعه ما (با نگاهي سطحي به بودجه تصويبي كميسيون تلفيق) مي توان گفت اين بودجه براي كل جوانان فراگير نيست و نمي تواند تمام نيازهاي آنها را پاسخگو باشد.
ركسانا ناصحي، با گلايه مندي از وضعيت شغلي خود مي گويد: «بعد از 7 سال كار در يك شركت صنايع غذايي، امسال مديرم بدون هيچ دليلي بيكارم كرد. اين در حالي است كه قراردادم سال گذشته به پايان رسيده بود و او از اين فرصت استفاده كرد تا موجبات اخراج من را فراهم كند، او قصد داشت خواهرزاده اش را كه تازه فارغ التحصيل شده بود به جاي من استخدام كند.»
وي در پاسخ به اينكه چرا به وزارت كار شكايتي نكردي، مي گويد: فايده اي نداشت، چون بعد از پايان هر قرارداد، آنها با كارمندان خود تسويه حساب مي كنند، بنابراين به نظرم رسيد كه اين كار فقط يك تلاش بيهوده است.
وي در ادامه مي افزايد: ما بعد از 5 سال كه استخدام رسمي بوديم، به شكل قراردادي درآمديم تا منافع مديران شركت بيشتر تامين شود.
اميد بياتي نيز كه سالها مسئول ايمني بهداشت يك كارخانه نيمه دولتي است، در اين زمينه توضيح مي دهد: بعد از 10 سال سابقه كاري امسال مدير امور اداري شركت به دلايل شخصي خود توانست مديرعامل را متقاعد كند تا اين بخش را در شركت منحل كنند، بنابراين به من مهلت دادند تا كاري پيدا كنم، اما مي دانم كه هدف او از انحلال اين بخش اخراج من از كار بوده است.
وي مي گويد: ديگر نمي توانم در زمينه تخصص شغلي خود به فعاليت ادامه دهم، چراكه اين شغل هنوز در كشور و در بسياري از كارخانه ها تعريف نشده است.
او مي افزايد: با علم به اينكه مي دانم شكايت كردن از آنها فقط به نوعي وقت تلف كردن است، اما من اين كار را مي كنم تا حداقل حركتي براي احقاق حقوقم انجام داده باشم.
وزارت كار، سازمان تامين اجتماعي و سازمان ملي جوانان از جمله نهادهايي هستند كه مي توانند زمينه ايجاد فرصت هاي شغلي را فراهم و با اتخاذ سياست هاي درست و هماهنگ، امنيت شغلي را تضمين كنند.
اما ظاهرا امروزه سياست هاي آنها در حد تدوين برنامه باقي مانده و عملياتي نشده است.
|
|
|