اين يك بحران نيست
كمبود معلم پديده اي چندوجهي
طي سالهاي آتي به دليل كنترل جمعيت ، تراكم دانش آموزان به ميزان قابل ملاحظه اي كم شده كه در حال حاضر اين وضعيت در مقطع ابتدايي بخوبي قابل رصد است. با اين همه به نظر مي رسد كمبود معلم در مقطع ابتدايي از فوريت بالاتري برخوردار است
محمد مطلق
شايد اين عادت بد ما روزنامه نگاران باشد كه براي توصيف هر آفت و معضل اجتماعي از واژه «بحران» استفاده مي كنيم. تا به اينجا حق با شماست ، چراكه بسياري از اين توصيف ها واقعا در حد بحران نيستند و نگرش غير علمي نسبت به موضوعات خود مي تواند يك بحران باشد! بحراني كه مفاهيم اجتماعي را جابه جا مي بيند و اولويت ها را با تعاريف علمي آن درنظر نمي گيرد. شما خرده نگيريد و نام اين پديده رايج را نگرش احساسي ژورناليستي بگذاريد ، اما حداقل در همين حد به ما حق بدهيد كه برخي پديده ها را براساس نگرش احساسي ژورناليستي ، بحراني ببينيم و يكي از اين پديده ها نه تنها به زعم ما ، بلكه به زعم متخصصان ، مسئولان و كارشناسان ، پديده كمبود معلم است؛ كمبودي كه ديگر به بحراني جدي تبديل شده و هرلحظه بدنه نظام آموزشي ما را مي لرزاند.
مي گويند معلمي جاذبه ندارد
خيلي ها معتقدند شغل معلمي ديگر جاذبه ندارد. اين آفت را از چند بعد ، ناكافي بودن حقوق و درآمد معلمي به نسبت مخارج روز ، افت جايگاه معلم ، دانش آموزمحوري مفرط و... مي توان بررسي كرد. ابراهيم گل محمدي ، معلم مقطع راهنمايي در اين باره مي گويد: «البته مشكل مالي معلمان بسيار جدي است و اين اصلا در شان معلم نيست كه براي جبران مخارجش به شغل دوم و سوم بپردازد ، حتي گاه برخي به اين نتيجه مي رسند كه معلمي به عنوان يك شغل صرفا براي دوران بازنشستگي به درد مي خورد و از نظر بيمه ، تعطيلات و غيره و غيره بد نيست ، يعني همان چيزي كه در فرهنگ عامه به آن آب باريكه مي گويند ، اما با تمام اين حرف ها بعضي از معلمان هم سعي دارند با توسعه شغل خود مشكل مالي شان را حل كنند ، يعني تدريس خصوصي ، تاليف كتب كمك آموزشي و ... كه اين رويكرد هم خصلت هاي آموزشي خود را از دست داده و وارد مسائل حاشيه اي شده. بنابراين شغل معلمي از اين بعد جاذبه خود را از دست داده است.»
همانطور كه عنوان شد مشكل از دست رفتن جاذبه شغل معلمي تنها يك بعد ندارد، مشكلي كه خسرو كي منش ، كارشناس مسائل آموزشي و طراح مشاوره امداد آن را در قالب آفت بزرگتري با عنوان متزلزل شدن منزلت شغل معلمي توصيف مي كند: «شغل معلمي ديگر جاذبه خود را از دست داده و برعكس تراكم جمعيت دانش آموزان با تراكم كمتري در جمعيت معلمان روبه رو هستيم.» وي از زاويه ديگري هم به موضوع مي نگرد كه در نوع خود باعث كمبود معلم در مقطع ابتدايي شده است: «متاسفانه اين نگاه هم وجود دارد كه چون دروس ابتدايي ساده تر از دروس راهنمايي است ، بنابراين معلمي اين دروس هم ساده تر است و معلم ابتدايي قاعدتا بايد از منزلت اجتماعي پايين تري هم برخوردار باشد. اين نگاه آسيب زا است و در نوع خود، گرايش به تدريس در اين مقطع را كم مي كند ، در حالي كه در كشورهاي توسعه يافته سعي مي شود متخصص ترين و كارآمدترين نيروها براي تدريس مقطع ابتدايي در نظر گرفته شوند. مي خواهم بگويم كمبود معلم در مقطع ابتدايي و در عين حال كمبود نيروي متخصص در اين مقطع بسيار آفت زاتر از ساير مقاطع آموزشي است.»
به موضوع فوق ، نابساماني توزيع معلم بخصوص با در نظر گرفتن مناطق محروم و غير محروم را نيز اضافه كنيد كه مشكل فوق در برخي مناطق تبديل به مازاد معلم و در برخي مناطق تبديل به كمبود معلم شده است. چنانچه معاون پشتيباني سازمان آموزش و پرورش استان چهارمحال و بختياري چندي پيش در اين رابطه اعلام كرد حتي استخدام معلمان پاره وقت نيز كمبود معلم در چهارمحال را جبران نمي كند. وي اين استان را نيازمند بيش از 4 هزار نفر معلم ديگر علاوه بر 18 هزار معلم شاغل مي داند.
معلمان پاره وقت ، حق التدريس و ...
در ميان معضلات عديده نظام آموزشي از جمله كمبود معلم و توزيع نابرابر معلمان ، موضوع ديگري مطرح مي شود كه از سوي متخصصان مورد چالش است و آن اينكه آيا براي جبران كمبودها و رفع نقايص ، مي توان از نيروهاي تربيت يافته خارج از كادر آموزش و پرورش استفاده كرد؟ آيا معلم پاره وقت و معلم حق التدريسي مي تواند براي كوتاه مدت و بلندمدت پاسخگوي تمام خواست ها و نيازهاي آموزش و پرورش باشد و به عبارت ديگر مي توان به تعهد و تخصص او اعتماد كرد؟ در همين راستا جا دارد به واگذاري بخشهايي از نظام آموزشي به بخش خصوصي نيز اشاره كنيم.
خسرو كي منش در اين باره مي گويد: «استفاده از نيروهاي حق التدريس ، پاره وقت و ... براي كوتاه مدت و در يكسري درسهاي خاص خوب است ، يعني تا زماني كه مشكل اورژانسي است ، مي توان از اين طريق آن را حل كرد ، اما اگر بخواهيم براي طولاني مدت از اين نيروها استفاده كنيم ، لااقل بايد به آموزش هاي مداوم ضمن خدمت هم توجه داشته باشيم.» وي تراكم دانش آموزان را بيشتر در مقطع راهنمايي و اوايل دبيرستان مي داند ، ضمن آنكه نياز بيشتري به معلم در اين دو مقطع براي تدريس دروس مختلف وجود دارد ، در حالي كه يك معلم مي تواند در مقطع ابتدايي چند درس را يكجا تدريس كند.
كارشناسان مي گويند طي سالهاي آتي به دليل كنترل جمعيت ، تراكم دانش آموزان به ميزان قابل ملاحظه اي كم شده كه در حال حاضر اين وضعيت در مقطع ابتدايي بخوبي قابل رصد است. با اين همه به نظر مي رسد كمبود معلم در مقطع ابتدايي از فوريت بالاتري برخوردار است.
آموزش و پرورش 50 درصد كاركنان دولت را در اختيار دارد ، از سوي ديگر بيش از 2 ميليون دانش آموز از آغاز برنامه سوم تاكنون از جمعيت دانش آموزان كم شده و نيز طي اين مدت بيش از 50 هزار نفر به كاركنان آموزش و پروش افزوده شده است. با اين همه ، بحران كمبود معلم ، بحراني جدي است و همانگونه كه عنوان شد به كارگيري معلمان پاره وقت و حق التدريس خارج از كادر خود آموزش و پرورش نيز با چالش روبه روست. البته به مشكل كمبود معلم و عدم توزيع عادلانه آن ، كمبود كلاس و نيمكت را هم اضافه كنيد و اين در حالي است كه جمعيتي بالاي يك ميليون نفر از دانش آموزان تحت پوشش مدارس غير انتفاعي هستند و عملا باري بر دوش وزارت آموزش و پرورش محسوب نمي شوند. حال به اعتقاد شما اين مشكل چند سويه را چگونه مي توان حل كرد؟
|
|
گذران اوقات فراغت ماشيني
|
|
بخش خصوصي وارد دنياي فراغت افراد مي شود و با از بين رفتن مراكز سنتي گذران اوقات فراغت و در نتيجه خلاء فراغتي و ايجاد زمان مرده و افزايش امكانات مادي افراد بخصوص در جوامع شهري و صنعتي، توجه افراد به موضوع گذران اوقات فراغت، معطوف به بهره گيري اقتصادي نيز مي شود
نوعي خلاء فراغتي در نحوه گذران فراغت جوانان ايراني ديده مي شود به اين مفهوم كه براثر بي برنامگي و نبود اهداف دقيق و همه جانبه، نوعي سردرگمي، ندانم كاري و وقت گذراني بيهوده در مورد پر كردن اوقات فراغت جوانان به چشم مي خورد كه دولت بايد برنامه ريزي هاي دقيق و جامعي را در مورد امور فراغتي جوانان بويژه دانش آموزان و دانشجويان انجام دهد.
از اين گذشته نزديك كردن دنياي كار و فراغت با يكديگر بسيار مهم است تا جايي كه جنبه الزام و اجباركار و احساس فشار در حين كار از ميان برود.
در اين ميان يكي از نكات مهم در نحوه گذران اوقات فراغت، تجاري شدن فراغت است كه چون بخش دولتي از عهده سرمايه گذاري و برنامه ريزي در گذران اوقات فراغت به طور كامل برنمي آيد بخش خصوصي وارد دنياي فراغت افراد مي شود و همچنين با از بين رفتن مراكز سنتي گذران اوقات فراغت و در نتيجه خلاء فراغتي و ايجاد زمان مرده و افزايش امكانات مادي افراد، بخصوص در جوامع شهري و صنعتي، توجه افراد به موضوع گذران اوقات فراغت، بخش خصوصي سرمايه گذاري روي اوقات فراغت، از آن به عنوان ابزاري براي بهره گيري منافع مادي استفاده مي كنند و در نتيجه پيامدهاي بسيار ناگواري از لحاظ اخلاقي، فرهنگي واجتماعي در جامعه به وجود مي آورند.
ديگر اينكه مردم و جوانان در فشار تبليغات رسانه هاي جمعي قرار دارند و به نوعي گذران فراغت را در راستاي منافع اقتصادي خود تبليغ مي كنند.
مردم نيز درك درستي از اوقات فراغت ندارند و بيشتر، فراغت را به معني تفريح، استراحت و بيكاري تصور مي كنند و رفتار آنان در اوقات فراغت مبهم و ناشناخته است.
طبيعي است كه اين وضع به ميزان سواد و درآمد و سطح فرهنگ و خرده فرهنگ هاي مردم بستگي دارد. در جامعه ما فكر مردم بيشتر متوجه تلاش براي تامين حوائج زندگي است و روي هم رفته از استفاده درست از اوقات فراغت و تاثير آن در ارتقا و تكامل خود و زندگي غافليم.
وسايل ارتباط جمعي نيز در گذران اوقات فراغت ايرانيان شهرنشين نقش موثري دارد و نشان دهنده نفوذ روزافزون وسايل ارتباطي الكترونيك در نحوه زندگي آنها بخصوص در زمينه گذران اوقات فراغت است و همچنين نقش گفت وگو و درددل ها درگذران اوقات فراغت را كمتر كرده است.
در حال حاضر به نظر مي رسد جمع شدن اعضاي خانواده در خانه به خاطر استفاده مشترك از راديو، تلويزيون يا ويدئو و كامپيوتر است تا اينكه بخواهند با هم باشند واين نوع گذران فراغت منفعل است و به نظر مي رسد كه به مرور زمان اين مورد هم كاهش پيدا مي كند.
اين درحالي است كه براساس يافته هاي پژوهشي، مراكز سنتي گذران اوقات فراغت، از قبيل قهوه خانه، امامزاده، مسجد، مراسم و مناسك مذهبي به تدريج نقش خود را در زمينه گذران اوقات فراغت بيشتر مردم از دست مي دهند.
|
|
فضاي رخوت انگيز دانشگاه
|
|
الهام اناري- مدرك گرايي امروز به راه گريزي براي مشكلات تبديل شده كه همين موضوع، مانع به وجود آمدن نشاط و شوق آموختن در بين دانشجويان است.
پايه تفكر در دانشگاه هاي كشور ما به صورت ترجمه اي است و همه منتظرند ببينند كه در دانشگاه هاي ديگر دنيا چه اتفاقي مي افتد، تا آن را تكرار كنند. در اين پروسه ترجمه و تكرار، سطح بسياري از مسائل در دانشگاه هاي كشور پايين مي آيد و به اصول اوليه علمي به معناي واقعي توجهي نمي شود.
مدرك گرايي، آفت بزرگ دانشگاه هاي كشور محسوب مي شود كه امروز به راه گريزي براي بيشتر مشكلات مثل سربازي تبديل شده است. همين موضوع مانع به وجود آمدن نشاط و شوق آموختن در ميان دانشجويان است و بدون آن افراد، داراي شان و منزلت اجتماعي نيستند.
دانشجويان دانشگاه هاي آزاد يا پودماني كه بايد در ازاي واحدهاي درسي خود پول بپردازند، مشكل بيشتري با مقوله تحقيقات علمي و نشاط در دانشگاه ها دارند. بيشتر اين دانشجويان به خواندن و حفظ طوطي وار جزوه هاي 100 صفحه اي اكتفا مي كنند كه اين مسئله باعث پايين ماندن سطح علمي اغلب آنان مي شود.
از سوي ديگر اگر به ليست حضور و غياب استادان نگاه كنيم، از آبان ماه كه يك يا دو جلسه اول كلاس ها با گپ و گفت و گو شروع مي شود، تا آخر ترم با وجود تعطيلات بسيار بين ترم و تعطيلي زود هنگام در پايان ترم، به صورت مفيد تنها 7 جلسه كلاس درس تشكيل مي شود. به اين ترتيب خروجي اين جلسات با نشاط علمي همراه نيست.
اين در حالي است كه در دانشگاه هاي معتبر دنيا دانشجو به طور مداوم درس مي خواند و براي اين كار تحت فشار كاري و هزينه هاي سرسام آور زندگي نيست. برخي استادان كم انگيزه، دانشجويان كم انگيزه تري تربيت مي كنند و استادان كم سواد لاجرم دانشجويان كم سوادي پرورش مي دهند. در همين راستا آزادي آكادميك بايد در دانشگاه هاي كشور تقويت شود تا به واسطه اين آزادي، نشاط علمي رشد و توسعه يابد. نشاط علمي، جنب و جوش پژوهشي و حركت به سوي توليد دانش است كه با اين وجود كيفيت پژوهش را ارتقا مي دهد. در همين راستا آزادي آكادميك بايد در دانشگاه هاي كشور ايجاد و تقويت شود و آزادي بيان بايد به صورتي باشد كه استاد و دانشجو براي تفكر، احساس امنيت كنند و تعامل ميان افكار به صورت پاياپاي و منطقي صورت پذيرد. مسائل و مشكلات اقتصادي نيز داراي اهميت بسياري است، به اين صورت كه بايد بودجه ها و امكانات تحقيقي لازم در اختيار دانشجو قرار بگيرد تا به توسعه علمي محيط هاي آموزشي و آكادميك همچون دانشگاه كمك كند. طبيعي است كه دانشجو نمي تواند هم به كار مشغول باشد و هم درس بخواند، اگر دانشجو اطمينان حاصل پيدا كند كه پس از پايان تحصيلات و با شايستگي هاي علمي خود نيز مي تواند شاغل شود، ديگر بي انگيزه نخواهد بود. در صورتي كه دانشجويان دانشگاه هاي ما بعد از فارغ التحصيلي تازه مشكلاتشان شروع مي شود و پايان تحصيلات آكادميك تنها نقطه اي است براي آغاز دوباره زندگي از سر خط...
|
|
امروز
بازسازي درس و كتاب
|
|
رئيس كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس اعلام كرده است كه مدارس خطرآفرين با استفاده از صندوق ذخيره ارزي بازسازي مي شوند.
طبق گفته هاي علي عباسپور تهراني فرد، مقرر شده است طي طرحي، مجلس از دولت بخواهد كه بخشي از صندوق ذخيره ارزي را به بازسازي مدارس خطرآفرين اختصاص دهد.
طبق قانون اساسي، دولت طراح اصلي برنامه و بودجه كشور است و بر همين اساس چنانچه وزارت آموزش و پرورش نسبت به بازسازي و نوسازي مدارس خطرآفرين توجه داشته باشد، بايد اين مقوله را در دستور كار خود قرار داده، به دولت نيز منعكس كند.
بر اساس اعتراض رئيس كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس، وزارت آموزش و پرورش موظف بوده است توجه جدي خود را نسبت به اين مقوله ابراز داشته و اين موضوع را در قالب يك لايحه نزد هيات دولت تعريف كرده و به مجلس منتقل مي كرد.
اين در حالي است كه رئيس سازمان نوسازي مدارس كشور ماه گذشته اعلام كرد مجلس براي بازسازي مدارس خطرآفرين كشور هيچ اعتباري ندارد.
سيد محمد علي افشاني اعلام كرده بود: «ما از مجلس تقاضا كرديم يك دلار به قيمت هر بشكه نفت كه در لايحه بودجه ديده شده است، اضافه شود و مبلغ يكهزار ميليارد تومان به سازمان نوسازي، توسعه و تجهيز مدارس كشور اختصاص دهد تا طي سه سال تامين اعتبار و در مدت پنج سال تمام مدارس خطرآفرين كشور بازسازي شود.»
وي همچنين با اعتراض نسبت به عملكرد مجلس در مواجهه با اين مقوله ابراز كرد: «مجلس به تقاضاي آموزش و پرورش در اين خصوص هيچ توجهي نكرد و اعتباري در اين مورد قائل نشد.»
افشاني عنوان كرده بود: «به رغم تلاش هاي گسترده آموزش و پرورش و صرف وقت فراوان، مجلس براي مدارس خطرآفرين كه مانند بمب ساعتي در معرض ريزش هستند، هيچ اعتباري قائل نشد.»
رئيس سازمان نوسازي مدارس كشور پيش از اين عنوان كرده بود: «نامه اي در خصوص وضعيت مدارس خطر آفرين و درخواست هاي خود به تمام اعضاي كميسيون آموزش و تحقيقات، اعضاي كميسيون برنامه و بودجه، رئيس و نايب رئيس كميسيون امنيت ملي، رئيس و بعضي از اعضاي هيات رئيسه مجلس ارائه كرديم ضمن اينكه من در كميسيون عمران و آموزش و تحقيقات مجلس حاضر شدم و تاكيد كردم 40 هزار كلاس درس در كشور وجود دارد كه به بمب هاي ساعتي مي مانند كه هر لحظه امكان ريزش آنها وجود دارد اما تمام اين فعاليت ها بي نتيجه ماند.
از ديگر سو رئيس كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس اواسط فروردين ماه چيزي خلاف اظهارات تازه خود بيان كرده بود، به اين معنا كه اگر عباسپور تهراني فرد بازسازي مدارس خطرآفرين از محل صندوق ذخيره ارزي را اعلام كرده است، دو ماه پيش از اين عنوان كرده بود كه معيشت معلمان نسبت به بازسازي مدارس خطرآفرين اولويت دارد. وي گفته بود: «در مجلس بيش از هر چيز وضعيت معيشتي معلمان مد نظر بوده است به همين دليل نتوانستيم اعتبار بازسازي مدارس را تصويب كنيم.»
علي عباسپور عنوان كرده بود: «۲۰۰ ميليارد تومان در لايحه بودجه آموزش و پرورش براي نوسازي و بازسازي مدارس در نظر گرفته شده بود كه تصويب نشد.»
هر چند عباسپور از ضرورت بازسازي مدارس خبر داده است اما پيش از اين معتقد بود اگر معلمي نباشد كه تدريس كند، حتي اگر قصر در اختيار دانش آموزان قرار دهيم فايده اي ندارد.
ضرورت بازسازي مدارس و برخي كلاس هاي درس سبب شده تا دولت بر احداث مدارس جديد و جابه جايي دانش آموزان و نيز مرمت هر چه سريعتر مكان هاي تحصيلي اقدام كند.
ضريب امنيت دانش آموزان به هر حال تاثير بسزايي در بالا رفتن توان علم آموزي آنان خواهد داشت .
به تازگي ميزان آسيب پذيري مدارس، خطرآفرين كه در معرص تهديد قرار دارند شناسايي شده و انتظار مي رود به زودي طرح ايمن سازي اين فضاها اجرا شود.
|
|
يادداشت
سايبان آرامش
|
|
گوته:«سخن گفتن يك ضرورت است و گوش دادن يك هنر»
زماني كه «مك لوهان» جامعه امروزي را به يك دهكده جهاني تشبيه مي كند، اين جامعه جهاني توسط همين فن آوري اطلاعات و اينترنت به قدري كوچك به حساب مي آيد كه مي گويد: «زماني كه شما در يك دهكده هستيد، اگر بخواهيد كسي را در آن طرف دهكده صدا بكنيد، كافي است صداي خود را بالا ببريد و فرياد بكشيد، قطعا همه دهكده مطلع مي شوند و به همين سرعت اندك، دنياي امروزي اين امكان را توسط فن آوري و جريان آزاد اطلاعات ايجاد كرده كه شما مي توانيد به آساني با همين سرعت در دورترين نقاط دنيا صدايش كنيد و با او مكالمه داشته باشيد.»
در واقع جامعه جهاني همانند ظرف غذايي است كه هر فرهنگ و ملتي سعي در تحميل مزه و طعم فرهنگ خودش به آن غذاي مشترك دارد. خوراك مشتركي مي خواهد پخته شود و هر فرهنگي در جست و جوي اين است كه طعم مورد علاقه اش را با حجم بيشتر به آن ظرف غذاي مشترك تحميل كند. اكنون جايگاه ما كجاست؟
فدريكو مايور «دبير كل يونسكو»: كودكان و جوانان را با احساسي از روحيه اي آشكار و جامعيت نسبت به ساير مردم، فرهنگ ها و تاريخ هاي مختلف و گوناگون تربيت كنيم و بهره جوئي از ابزارهايي در جهت حل و فصل ناسازگاري ها و مناقشه ها را به آنان بياموزيم.
در نسل هاي آينده احساسي از نوعدوستي و تحمل ديگران، احترام به ديگران، اشتراك مساعي، اداي سهم بر اساس احساس امنيت از هويت خويش و توانايي تشخيص بسياري از ابعاد انسان بودن در بافت ها و متن هاي متفاوت فرهنگي و اجتماعي، در ذهن مردم همانند ساير باورها را ملكه كنيم.»
«شكيبايي» وظيفه مشكل و سختي را براي همه ما تعيين مي كند، كوشش مي كنيم معناي تازه اي از شكيبايي و درك توانايي و ارزش هر فرد را براي صلح، امنيت و گفت و گوي فرهنگ ها ارائه دهيم.
دوستان! آينده در گرو فعاليت ها و رفتار روزانه ما است. براي گسترش شكيبايي و بردباري در محيط هاي آموزشي و جوامع بكوشيم، بويژه در خانه ها و كارگاه هاي توليدي و مزارع و از همه مهمتر در قلب ها و مغزهاي خويش اين ويژگي خردورزي را نهادينه كنيم.
شاخص هاي ناشكيبايي در رفتار، زبان، ادبيات نوشتاري و گفتاري كه حاوي دگرآزاري، تبعيض، بي حرمتي، بدنام كردن، قلدر مآبي (مبارزه طلبي)، فرق گذاري، تخريب، سركوب و ... موج مي زند. با كمي انديشه و تحمل و توجه به دامنه به كارگيري واژگان از بام تا شام در تمامي حوزه هاي ارتباطي خرد و كلان، در واقع براحتي مي توان خود را ارزيابي كرد كه آيا فزاينده فضليت هاي انساني هستيم يا كاهنده و فرساينده.
فرهنگ صلح به وسيله افراد به عنوان يك جامعه با نشاط و زنده تجربه مي شود. روحيه زنده اجتماعي به معني زندگي با يكديگر است. به نحوي كه «فرد» متقابلا فهم را در رفاه سايرين و كل جامعه ادا كند و به اين ترتيب فرد و شهروند متوسط يك جامعه قدرتمند و حياتبخش كه او هم يك بخش اساسي آن است، تقويت و پشتيباني مي شود. ارزش انساني هر شخص در چارچوب متن و بافت اشتراك منافع و تجربه هاي كل جامعه مورد تاييد قرار مي گيرد. جامعه همانند اعضاي خود يك سازمان زنده است كه سلامت و آسايش و رفاه او موكل به فرد فرد اعضا است. جامعه همانند يك چرخه زندگي (اكوسيستم) است كه سلامت آن بستگي به صحت و سلامت همه بخش هاي آن دارد. در اين سامانه هاي (نظام هاي) زنده، شكيبايي نيازي است كه از آن فرهنگ و تمدن جوانه مي زند و به يك جامعه حيات بخش و با روح تبديل مي شود و رشد و نمو مي كند. در فرآيند جوانه زدن است كه امكان توسعه انديشه هاي بالنده فردي و گروهي شكل مي گيرد و بسترساز خردگرايي و راهبردي براي سامان بخشي حيات هوشمند مي شود.
براي درك قلمرو شكيبايي و چگونگي هضم و كاربست آن در گزينش هاي رفتار همه جانبه و ساختار انديشه اي فرد ابتدا با ويژگي مسؤوليت پذيري و در راستاي فرهنگ صلح گام برداشتن سنگ پايه بناي شكيبايي ساخته مي شود. آنگاه با آگاهي و تجهيز به دانش و خرد مردم بوم زاد، جامعه و جهان احترام به تفاوت هاي فرهنگي و سنن و آداب و باورها ... همبستگي انساني را تقويت مي كند و با تكيه به تجربه هاي بالنده، راهگشاي نگراني ها و بيم ها و مشكلات فراگير همگاني جهان كنوني خواهد شد. فراموش نشود كه درك ويژگي هاي (بي مانندي ها) افراد و گروه هاي انساني و احترام به شايستگي هاي آنان از اصول اساسي حقوق بشر است. با قبول گوناگوني و تفاوت و قابليت هاي انساني در بستر صميمت و اعتماد متقابل، آنگاه فضا براي همكاري متقابل و بهينه كردن شرايط زيست و امكانات رفاهي، فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و ... هموار مي شود.
در واقع هدف يك رسانه نوشتاري الكترونيكي، گسترش و تعميق اصول توسعه پايدار است.
مهاتما گاندي پديده اي تكرار نشدني در هزاره بيستم با نگره عدم خشونت و عشق به صلح و دوستي، با پيكره نحيف، هستي مشترك خود را در پهنه گيتي روان كرد؛ قديس نيمه برهنه اي كه در پي يكي شدن با گروه هاي آسيب پذير و محرومان جهان بود، همانند قهرمان رام نشدني عدالت اجتماعي و حقوق بشر كه آهسته پشت چرخ نخ ريسي به تفكر، انديشه و خردورزي مي نشست و چهره بشريت در رنج و اندوه را از هر رشته نخي كه از چرخ بيرون مي آمد نظاره مي كرد. گاندي به خاطر هواخواهي پر شورش به رويه و شيوه عمل غير خشن و آن روحيه متعالي و صادقانه و ساده زيست در خاطر همه ادوار بشر مي ماند و خواهد ماند.
|