حجت ابراهيمي
آنچه در پي مي آيد مروري است گذرا بر آنچه در آن سالها بر مردم و نظام اسلامي ايران گذشت. يكي از راه هاي به شكست كشاندن انقلاب هاي جهاني توسط ابرقدرت ها، استراتژي نفوذ در دولت هايي است كه پس از انقلاب روي كار آمده اند. در اين روش انقلاب از درون متلاشي و منافع از دست رفته قدرت ها احيا مي شود. مهره هاي وابسته به ابرقدرت ها در دولت هاي روي كار آمده پس از انقلاب نفوذ مي كنند تا زمينه هاي بازگرداندن سلطه فرهنگي، سياسي و اقتصادي اربابان خويش را فراهم كنند.مطلبي كه از پي مي خوانيد اشاره اي است به فعاليت هاي سازمان يافته ابرقدرت ها در سالهاي نخستين پيروزي انقلاب اسلامي براي خشكاندن نهال نوپاي انقلاب.
پس از وقوع انقلاب اسلامي آمريكا سمت و سوي استراتژي هايش را در قبال ايران به نفوذ، مهره سازي و سپس براندازي نظام تغييرداد. توجهي كه آمريكا به دولت موقت و عناصر آن مبذول داشت، گواهي بر اين مهره سازي است. اين روند، در روحياتي كه اعضاي دولت موقت داشتند، به وضوح قابل مشاهده بود. اعضاي دولت موقت به دليل وابستگي هاي فكري به غرب و شيفتگي و ازخودباختگي در برابر مغرب زمين نمي توانستند در برابر آمريكا موضعي قاطع اتخاذ كنند و نكردند و اين كاملا درجهت خلاف روحيات امام راحل (ره) و مردم بود، چراكه مردم روحيه اي سازش ناپذير داشتند و هرگونه مسامحه و كوتاه آمدن در برابر آمريكا و قدرت هاي غربي را نفي مي كردند. اين در حالي بود كه سياست هايي كه دولت موقت در پيش گرفت، در همان جهت فكر و ايده ايشان بود. لبخند رضايت آنها به سياست هاي آمريكا در گفتارها و رفتارهايشان جاري بود.
آمريكا در جهت همان سياست مهره سازي از گرايش متوليان دولت موقت نهايت استفاده را كرد و اين تا بدان جا پيش رفت كه امير انتظام كه سخنگوي دولت بود، به عنوان جاسوس به استخدام «سيا» درآمد.
پس از افشاي اين سازشكاري ها و سقوط دولت موقت، مهره ديگر آمريكا يعني ابوالحسن بني صدر به ميدان آمد. وي با استفاده از احساسات مردمي، تمامي اقدامات خود را به مردم منتسب كرد.
ماموريت وي براي خارج كردن آرام روحانيون از صحنه سياست و سپس جايگزيني ايادي تحت نفوذش، بنيان نهاده شده بود. همانطور كه در اسنادي كه از لانه جاسوسي كشف شده آمده بود، آمريكا اعتراف مي كند مايل است در ايران حكومتي روي كار آيد كه از عناصر ميانه رو تشكيل شده باشد و «روحانيون» هيچ نقشي در آن نداشته باشند.خود امام(رض) نيز در ابتدا اعتقاد به عدم حضور روحانيون داشتند.
بني صدر همزمان با حركت در اين سمت، سعي داشت مردم را در تمام مراحل ماموريت خود همراه كند، چراكه با جدايي مردم از روحانيت در نزديك ترين زمان و بدون صرف كمترين هزينه اي، كار اسلام و انقلاب يكسره مي شد به همان روشي كه كودتاي ۲۸ مرداد صورت گرفت.
او كه تا پيش از رسيدن به قدرت، با احترام و اكرام از روحانيت ياد مي كرد، پس از رسيدن به قدرت، شمشير را از رو بست و عزم خويش را براي نابود ساختن روحانيت جزم كرد. هدف او، نزديك ترين ياران و ياوران امام راحل (ره) بودند.
اگر بگوييم شهيد مظلوم آيت الله دكتر بهشتي اصلي ترين هدف نشانه هاي بني صدر بوده است، سخني به گزاف نگفته ايم. او محور اصلي همه حملات، مخالفت ها و دشمني ها قرار گرفته بود. چرا كه ايشان يكي از كساني محسوب مي شد كه مغز متفكر و تدبيرگر انقلاب اسلامي بود. دانش و بينش عميق او، اعتقاد راسخش به اصل ولايت فقيه كه در تلاش هاي وي درجهت گنجاندن آن در قانون اساسي تجلي يافت و بالاتر از همه عشق عميق و پايدارش به سكاندار اين اصل يعني حضرت امام (ره) از جمله عللي بود كه او را به صورت خطري بزرگ و مانعي اساسي براي دشمنان داخلي و خارجي درآورد.
روحيه سازش ناپذيري وي را مي توان در گفتارش يافت: «به آمريكا بگوييد از دست ما عصباني باش و از اين عصبانيت بمير!» تفكر ريشه دار تشكيلاتي وي در حزب جمهوري اسلامي به انسجام رسيد و از آن زمان تاكنون هيچ گروه و جرياني نتوانسته همانند وي تشكيلاتي را هدايت و راهبري كند. تدبير قوي او در اداره قوه قضائيه بر همگان عيان شد، چراكه او تشكيلات قضائي را از نو بنيان نهاد.
با اين شرايط، بني صدر براي ترور شخصيت شهيد بهشتي و ترويج دروغ و تهمت و شايعات گوناگون درباره او، با سرسخت ترين دشمن انقلاب يعني «منافقان» هم عهد شد و اين تبليغات مسموم را تا دورافتاده ترين نقاط كشور پيش برد تا جايي كه حتي بر ديوارهاي برخي روستاها نيز شعارهايي برعليه او نوشته شده بود.
اين ترور شخصيت، از شهيد بهشتي چهره اي مظلوم ساخت تا آنجا كه امام راحل نيز مراتب فضل و تعبد و تعهد او را نيز مانند مظلوميتش دانست و دليل آن را تعهد بالاي او به انقلاب و مردم عنوان كرد. بني صدر تمام نقص ها و كمبودها و نابساماني ها را به روحانيت نسبت مي داد و جمهوري اسلامي را كه راس آن را روحانيت تشكيل مي داد، به از بين بردن آزادي بيان و قلم و اجتماعات متهم مي كرد و بر آن «حكومت سانسور» نام نهاد.
او خود را در ميان مردم، انساني دلسوز و انقلابي و طرفدار مستضعفان، فردي معتقد به ولايت فقيه معرفي و اينگونه القا كرد كه مي خواهد براي مردم كار كند، ولي افرادي چون شهيد «بهشتي» مانع وي مي شوند. اما دوربيني و واقع گرايي امام راحل و صبر و استقامت ياران ايشان كه در واقعه ۱۴ اسفند در دانشگاه به اوج خود رسيد، باعث شد كه توطئه هاي بني صدر يكي پس از ديگري خنثي شود. با روشن شدن فريبكاري هاي وي، ابتدا از جانشيني فرماندهي كل قوا معزول شد و سپس با راي قاطع اكثريت نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، «عدم كفايت سياسي» بني صدر در اداره كشور تصويب و با حكم امام(ره) از رياست جمهوري خلع شد.
بني صدر براي ترور شخصيت شهيد بهشتي و ترويج دروغ و تهمت و شايعات گوناگون درباره او، با سرسخت ترين دشمن انقلاب يعني «منافقان» هم عهد شد و اين تبليغات مسموم را تا دورافتاده ترين نقاط كشور پيش برد تا جايي كه حتي بر ديوارهاي برخي روستاها نيز شعارهايي برعليه او نوشته شده بود
با بركناري بني صدر، آمريكا تمامي اميدهاي خود را بربادرفته ديد و در جهت يافتن راه فراري براي اين امر، گزينه كودتا را انتخاب كرد؛ كودتايي كه با از ميان برداشتن مسئولان بلندپايه نظام جمهوري اسلامي و ايجاد خلأ فكري و اجرايي در نظام عملي مي شد. محل كودتا، دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي واقع در سرچشمه تهران تعيين شد. مزدوران آمريكا مصمم بودند كه پس از اين كشتار وحشيانه، به يكباره همه مراكز تصميم گيري را در دست خود گيرند. اين تهاجم ها در اوج جنگ تحميلي و در شرايطي صورت گرفت كه هنوز اوضاع در جبهه ها به دليل سياست هاي خائنانه بني صدر به زيان جمهوري اسلامي به پيش مي رفت. در واقع گروهك هاي تروريستي و محارب در آن مقطع هم پيمان رژيم متجاوز بغداد شدند، اما نكته اي كه نبايد فراموش شود، اين است كه اين «وحدت نظر و عمل» تصادفي نبود؛ استكبار تمام توان خود را براي از ميان بردن اسلام و انقلاب به كار بسته بود.
تصور آمريكا بر اين بود كه با ايجاد اين خلأ فكري - اجرايي، انقلاب اسلامي از ميان خواهد رفت و صداي جمهوري اسلامي براي هميشه در نطفه خفه خواهد شد، ليكن فاجعه هفتم تير مردم را بيشتر به صحنه آورد و دشمنان اسلام را بيشتر به رسوايي كشاند و بر حقانيت انقلاب و نظام جمهوري اسلامي مهر تاييدي دوباره زد.
ياس آمريكا را مي توان در نوشته هاي رسانه هاي استكباري در روزهاي پس از حادثه يافت. روزنامه «شيكاگو تريبون» با حسرت و اندوه نوشت: «حادثه بمبگذاري، آتش جنگ داخلي را شعله ور نساخت و در ضمن برخلاف انتظار، طغيان عمومي مردم را عليه رهبران روحاني بازمانده فراهم نياورد.»
«فاينشنال تايمز» اشتباه در محاسبات بزرگان خود را اينچنين عنوان كرد: «در حالي كه حادثه انفجار بمب، كم و بيش به پايان رسيده است، ايران آيت الله خميني تاكنون نشان داده است كه بيش از تصور هريك از مخالفان، قدرت ادامه حيات را داراست.»
اگرچه دشمن با آن حادثه هولناك اميدوار بود بتواند پرونده انقلاب اسلامي را در همان سالهاي اوليه انقلاب براي هميشه ببندد، ليكن در عمل نه تنها نتوانست نتايج موردانتظار خود را كسب كند، بلكه به عكس باعث اوج گيري احساسات پاك مردم در دفاع از اسلام و انقلاب شد.
شايد بتوان ضعف محاسبات دشمن را در دو كلمه خلاصه كرد و آن «مردم» و «رهبري» است؛ «مردمي» كه با الهام از فرهنگ شهادت، رژيمي ۲۵۰۰ ساله را از صدارت ساقط و انقلابي را پديد آوردند كه ذره ذره آن انقلاب از وجود ايشان نشات گرفته بود، يقينا براي پايداري آن نيز از جان مايه خواهند گذاشت و رهبري كه با مدد آموزش هاي عميق ديني و برخورداري از سرمايه بزرگ «توكل به خدا» و «پيوند با مردم» در توفان هاي سخت، كشتي انقلاب را هدايت كرد.
اين حادثه اوج كينه و دشمني منافقان عليه اين مردم را به نمايش گذاشت، ولي مردم هوشمند و دشمن شناس توانستند هفتم تير را به مرحله تثبيت دستاوردهاي انقلاب تبديل كنند و نگذارند خون شهيدان به هدر رود.
هفتم تيرماه از ديدگاه دشمن، فرصتي طلايي براي براندازي نظام بود، ولي مردم با حضور يكپارچه در صحنه آن را به فرصتي براي اثبات كارآمدي هاي نظام در مرحله ترميم كاستي ها تبديل كردند. طبيعتا براي نظامي كه بيش از ۱۷ ماه از كاشته شدن نهالش نمي گذشت، حذف يكباره ۷۲ عنصر كليدي براي قواي سه گانه اش _ رياست قوه قضائيه، قوه مقننه با بيش از ۲۷ نماينده در اين راه همراه شد و قوه مجريه هم كه بيش از چهار وزير و ديگر مسئولان ارشدش را فداي اين راه كرد _ ضايعه اي بزرگ و جبران ناپذير بود، ليكن اين مردم با حضور خود در صحنه، جاي خالي بهشتي و يارانش را پر كردند و نگذاشتند دشمن در اين مرحله به اهداف خود برسد.
نكته مهم ديگر هم قدرت جايگزيني و ترميم سريع نظام جمهوري اسلامي بود كه با درايت امام راحل به سرعت انجام شد و نه تنها زيان هاي وارده را جبران كرد، بلكه با توان و اقتداري دوچندان به اداره امور پرداخت و اين ممكن نبود مگر با ياري خدا، درايت امام و پشتيباني مردم.
پايان سخن آنكه اگر بهشتي مظلوم زيست، مظلوم مرد و خار چشم دشمنان اسلام ماند، بنابر همان روحيه سازش ناپذيري و اعتقاد قلبي اش به رهبري امام راحل بود. اگرچه بايد بر مظلوميت شهيد بهشتي گريست، ولي مظلوميت بهشتي نشاني از مظلوميت اسلام، انقلاب، امام و مردم را با خود به همراه دارد.
اگر بهشتي مظلومانه در معرض تهمت هاي ناجوانمردانه و جنگ رواني خط نفاق قرار گرفت، به خاطر نقش پيشتاز و شاخص آن مغز متفكر بزرگ انقلاب اسلامي بود كه دست در دست خميني بزرگ داد و به ياري ولي نعمتانش شتافت.
شهادت مظلومانه آيت الله بهشتي و ۷۲ يار حسيني اش، طبيعي ترين نتيجه تلاش كينه توزانه خط نفاق عليه خط امام بود.
بهشتي مظلوم بود، ولي نظام بهشتي از او مظلوم تر است.