مايكل وينستين، يوگني بندرسكي
مترجم: رضا محتشم
از زماني كه مداخله آمريكا در عراق محدوديت توانايي واشنگتن را براي اجراي راهبرد امنيتي خود داير بر تبديل شدن به حاكم سياسي و نظامي بي چون و چراي اقتصاد جهاني شده دنيا نشان داد، گرايش هاي زيربنايي به سمت شكل گيري چند قطبي سياست جهاني به صورت واقعيتي سخت و آشكار تحقق يافته است.
سناريوي سيطره قدرت آمريكا در هر منطقه از جهان، همواره مفهومي ايدئولوژيك بود كه معلوم بود خيزش كانون هاي منطقه اي قدرت كه منافع متفاوتي نسبت به اهداف واشنگتن دارند، با آن تعارض پيدا مي كند. دشواري هاي پديد آمده در اشغال عراق، آگاهي كانون هاي قدرت در اين باره را كه مي توان بدون عواقب غيرقابل پذيرش با واشنگتن مخالفت كرد، تسريع كرد.
در تابستان سال ،۲۰۰۴ گرايش به سمت چند قطبي آشكار بود اما توازن قدرتي كه اين پديده در آن به بار مي نشست، هنوز نامعلوم بود. يك سال بعد صف بندي قدرت جهان چند قطبي مورد توجه قرار گرفته و به نظر مي رسد در كوتاه مدت به صف بندي با ثباتي انجاميده است كه در آن هيچ كدام از قدرت هاي بزرگ منفعتي در آغاز ابتكارهاي نظامي عمده ندارد، يعني دوره آرامش نسبي كه در آن برخي قدرت ها مي كوشند تجديد قوا كنند تا شتاب از دست رفته را كسب كنند و سايرين مي كوشند با تداوم رشد اقتصادي و تقويت توانايي هاي نظامي، رشد خود را تقويت كنند.
احتمال ايجاد ثبات در جهان در كوتاه مدت متضمن نتيجه اي مشابه در ميان و بلندمدت نيست. اين امر پيامد شرايط خاصي است كه در آن تمام قدرت هاي عمده منطقه اي به امور داخلي خود پرداخته اند تا فشارهاي سياسي داخلي را مهار و خود را آماده تحقق اهداف بلند پروازانه تر راهبردي در آينده كنند. ثبات جاري به همان اندازه مي تواند مقدمه دوره اي از مناقشه فشرده باشد كه مي تواند سرآغاز آرامش بلندمدت باشد.
ارزيابي از ژئوپليتيك آينده به كوتاه (تا ۵ سال)، ميان (۵ تا ۱۰ سال) و بلند مدت (۲۰-۱۰ سال) تقسيم مي شود و هرگونه پيش بيني بيش از ۲۰ سال گمانه زني است. روشن است كه اعتماد به پيش بيني ها وقتي از كوتاه مدت فراتر مي رود، به سرعت كاهش مي يابد چون احتمالات ممكن با سير هندسي چند برابر شود. حتي پيش بيني ثبات نسبي در كوتاه مدت نيز ممكن است توسط تحولات جاري و احتمالي مختل شود، از جمله تكثير و ارعاب هسته اي، اقدامات انقلابيون اسلامي، جنگ هاي محلي در آفريقا و شايد خاورميانه، چرخشي شديدتر به سمت چپ گرايي در آمريكاي جنوبي، افزايش تنش بين هند و پاكستان يا چين و تايوان و سياست نظامي گرايانه تر در روسيه.
كانون هاي جاري قدرت
منفعت كوتاه مدت در ثبات كه ظاهراً تمام كانون هاي عمده قدرت در آن شريك هستند، بر مبناي شرايط خاص هر مورد قرار دارد و نياز به تجديد سازمان يا هدف حمايت از فرايندهاي توسعه اقتصادي و نظامي عامل آن است. كانون هاي اعاده گراي قدرت شامل آمريكا، اتحاديه اروپا و روسيه و كانون هاي در حال خيزش قدرت چين، هند و برزيل هستند.
حالا كه محدوده ژئواستراتژي نظامي مدار سابق آمريكا معلوم شده است، واشنگتن از خلأ سياست گذاري بيرون آمده و با راهبري كاندوليزا رايس وزير خارجه تدوين راهبرد موازنه كننده كلاسيك را آغاز كرده است كه مبتني بر مشاركت با هم پيمانان منطقه اي عليه دشمنان بالقوه يا محسوس است. آمريكا همچنان يك قدرت ناب جهاني است كه حوزه قدرت آن تمام جهان را در بر مي گيرد اما واشنگتن دچار اين توهم نيست كه مي تواند به تنهايي عمل كند. به همين علت است كه در مواجهه با تكثير هسته اي در كره شمالي و ژاپن به ديپلماسي چند جانبه روي آورده و از اعمال فشار قاطع بر هوگو چاوز رئيس جمهوري ونزوئلا ابا دارد.
اهداف اصلي سياست جاري واشنگتن شامل مشاركت با توكيو براي مهار پكن، بازيابي نفوذ آن در آمريكاي جنوبي به رغم مقاومت برازيليا، ايجاد ثبات در عراق و افغانستان، تشويق ديگر جنبش هاي طرفدار غرب در خارج نزديك روسيه و هم پيماني با كشورهاي حاشيه اتحاديه اروپا براي ايجاد موازنه مجموعه آلمان و فرانسه است. تحقق هيچكدام از اين اهداف به دخالت هاي نظامي ديگر نياز ندارد.
اتحاديه اروپا كه ژئواستراتژي خود را بر پايه قدرت اقتصادي و فرهنگي بنا نهاده است، دست كم به طور موقت به محدوديت يكپارچگي و شايد گسترش به شرق رسيده است چون همه پرسي قانون اساسي اروپا در فرانسه و هلند با راي منفي همراه بوده و در انگليس لغو شده است. مسائل پيچيده عامل رد قانون اساسي كه در وهله اول به آينده دولت رفاه اروپاي غربي مربوط مي شود، مستلزم آن است كه طبقه سياسي اروپا در ژئواستراتژي خود در مورد تبديل اتحاديه اروپا به قطب قدرت موازنه كننده آمريكا و كسب قدرت بيشتر در مذاكره با چين بازنگري كند. تطبيق با از دست رفتن شتاب حركت اروپا به سوي تمركز و گسترش، به معناي افول آن در مقام كانون قدرت نيست، اما اتخاذ هرگونه ابتكار جسورانه و بالقوه بي ثبات كننده را ناممكن مي كند. به اين ترتيب امتيازي به واشنگتن داده مي شود و قدري فشار روي مسكو كاهش مي يابد.
مسكو كه با جنبش هاي اصلاح طلبانه موفقيت آميز طرفدار غرب در نزديك خود يعني در گرجستان، اوكراين و قرقيزستان روبه رو بوده است، توجه خود را صرف كاهش لطمات، رشد اقتصاد و بازسازي ارتش خود كرده است. مسكو فاقد امكانات سياست خارجي فعال است و بيش از ساير كانون هاي قدرت منطقه اي در معرض خطر قرار دارد و از اين رو در كوتاه مدت، اگر خسارات ژئوپلتيك آن افزايش يابد و طبقه سياسي آن حالت جسورانه تري به خود بگيرد، بيشترين تهديد را نسبت به ثبات جهاني خواهد داشت.
پس از ۲۰ سال طرح ژئواستراتژيك توسعه اقتصادي بر مبناي صادرات و بازسازي نظامي، پكن اكنون خود را در مقام قدرتي در حال ظهور مي بيند كه براي تحقق توان بالقوه اش براي تبديل شدن به عامل سيطره در شرق آسيا به زمان نياز دارد. بعيد است چين دست به اقدام نظامي اي بزند كه بازارهاي صادراتي آن را تهديد كند يا باعث مداخله آمريكا شود چون هنوز آماده مواجهه با آن نيست، به خصوص در مورد انضمام تايوان. واشنگتن و پكن هر دو مي دانند در بلند مدت در مسير برخورد هستند، اما فعلا رويارويي به صلاح پكن نيست.
دهلي نو نيز مانند پكن سياست توسعه اقتصادي و نظامي را دنبال مي كند كه هنوز كامل نيست. هند هنوز آماده نيست موضوع كشمير را با پاكستان هسته اي حل و فصل كند كه از واشنگتن كمك نظامي دريافت مي كند و راهبردي دوگانه در پيش گرفته است كه عناصر تنش زدايي و امتياز نظامي را بر دارد. دهلي نو (مانند پكن) معتقد است زمان به نفع آن است و احتمالاً صبوري و خويشتنداري پيشه خواهد كرد.
پوياترين كانون قدرت منطقه اي برازيلياست كه خيزش دولت هاي چپ گرايي متمايل به ميانه در آمريكاي جنوبي به آن جسارت بخشيده است. اين دولت ها به الگوي اقتصادي نوليبرال واشنگتن رضايت نمي دهند. دولت چاوز در كاراكاس رويكرد سوسياليست تري را در قبال جهاني شدن در پيش گرفته است، اما برزيل مي كوشد با استفاده از اين دو عامل نفوذ مسلط را در منطقه عليه واشنگتن كسب كند. برازيليا كه رهبري جنبش جنوب- جنوب را برعهده دارد، يك دستور كار تجاري را پيش مي برد كه خلاف واشنگتن است و مركوسور را جايگزين منطقه تجارت آزاد آمريكا مي داند. به علاوه برزيل سياست هاي صنعتي اتخاذ كرده است كه شركت هاي چند مليتي غربي فعال در عرصه داروسازي و نرم افزار را تضعيف مي كند. تمام اينها مسيري است كه برزيل براي تحقق اهداف ژئواستراتژي خود دنبال مي كند.
براساس اين كه هر كدام از قدرت هاي بزرگ منطقه اي چگونه منافع خود را تشخيص مي دهد، قدرت نسبي خود را مي سنجد و قدرت خود را در آينده محاسبه مي كند، امكان وقوع دوره كوتاهي از ثبات در سياست جهان وجود دارد. پس از اين مدت، احتمال تضاد اهداف استراتژيك بازيگران در درازمدت بيشتر است.
موج دوم
اين مناقشه را بي ترديد بازيگراني برخواهند انگيخت كه بيرون از تفكر غالب ژئوپلتيك قرار دارند. مطالعات اطلاعاتي و جامعه شناختي رشد شديد جمعيت چندين كشور را پيش بيني مي كند كه در حال حاضر يا قدرت منطقه اي هستند يا تحت نفوذ يا سيطره قوي كشورهاي قدرتمند جهان هستند. اين بازيگران ژئوپلتيك جديد به همان اندازه تحت تأثير شرايطي خواهند بود كه احتمالا رشد و توسعه بازيگران اصلي را محدود مي كند، كه تحت تأثير آميزه منحصر به فرد شرايط معين منطقه اي خاص هستند.
فرمولي كه برجستگي ژئوپلتيك نوظهور چندين كشور را در دهه هاي آينده شكل مي دهد، دربرگيرنده حاكميت استوار، نهادهاي قدرتمند حكومتي (كه ضرورتا مطابق اصول دموكراتيك سرمايه داري نيستند)، تسلط دولت بر امور نظامي و داخلي و نيز اقتصاد نيرومندي است كه قابليت رقابت در جهان داشته باشد. ممكن است نبود يك يا تعداد بيشتري از اين شرايط حكومت را از ايجاد امنيت و ايمني براي مردم خود بازدارد و زمينه را براي براندازي احتمالي يا نفوذ قدرتهاي خارجي هموار كند.
يك عامل مهم ديگر كه ضامن قدرت كشورها خواهد بود، دسترسي به منابع طبيعي مانند نفت، گاز و ساير فلزات و كاني ها خواهد بود. افزون بر اين، با توجه به پيش بيني بالاي رشد جمعيت براي چين، هند و تعدادي از ديگر كشورها، دسترسي به محصولات كشاورزي و مديريت آن در داخل كشورها يا در بازار بين المللي نيز به همين شكل از عوامل تعيين كننده توانايي كشورها براي ايجاد امنيت براي مردم خود و مشاركت كامل در تجارت جهاني است.
با وجودي كه براساس پيش بيني هاي اطلاعاتي آمريكا توجه شاياني به خيزش اتحاديه اروپا، چين، هند، برزيل و احتمالا روسيه و ارتقاء آنها به جايگاه قدرت جهاني مي شود، ساير كشورها به زودي در موقعيتي خواهند بود كه يا در مقام موج قدرت دوم ظاهر شوند يا به موانع مشكل آفريني بر سر راه امنيت و ثبات جهاني تبديل شوند. يك كشور از اين دست اندونزي است كه پرجمعيت ترين كشور مسلمان و چهارمين كشور پرجمعيت در جهان است. براساس پيش بيني هاي سيا در خلال ۲۰ سال آينده، اندونزي بر سر چنين دو راهي قرار خواهد داشت. انتظار مي رود جمعيت ۲۰۰ ميليون نفري امروز آن در دهه هاي آينده افزايش يابد. رشد اقتصاد بازارمدار و حضور بين المللي آن بازتاب سياستهاي عمل گرايانه دولت است. با وجودي كه اندونزي اكنون هم پيمان آمريكا در جنگ با تروريسم است، مجموعه عواملي همچون جنبشهاي جدايي خواه، نارضايتي داخلي و بلاياي طبيعي موانع نيرومندي در راه تداوم توسعه كشور و در نتيجه ثبات آن است. افزايش جمعيت در دهه آينده بر منابع طبيعي كشور فشار وارد خواهد كرد و باعث خواهد شد تا جاكارتا براي تأمين منابع به كشورهاي ديگر روي آورد.
با توجه به وجود دستگاه هاي قدرتمند در جاكارتا و تداوم سرمايه گذاري در توسعه سخت افزارها، اندونزي در مقام بازيگري قدرتمندتر در جنوب شرق آسيا پديدار خواهد شد. اگر اين كشور بتواند در مقابله با چالشهاي فزاينده اقتصادي، اجتماعي و طبيعي انسجام خود را حفظ كند، قدرت بازيگري آن در سطح منطقه اي باز هم افزايش خواهد يافت. اگر اندونزي نتواند ثبات و انسجام خود را حفظ كند، بي ثباتي در كل منطقه ايجاد خواهد كرد كه گريبانگير همسايگان آن در شمال و جنوب خواهد شد، به خصوص استراليا.
ديگر قدرتهاي منطقه اي بالقوه كه تا سالهاي
۲۰۲۰ _ ۲۰۱۵ به اين جايگاه دست خواهند يافت، مصر و ايران هستند. جمعيت هر دو كشور به ۱۰۰ ميليون نفر نزديك خواهد شد و هر كدام از آنها بلندپروازيهاي ژئوپليتيك خود را دارد. مصر يكي از مهمترين بازيگران خاورميانه و هم پيمان آمريكا در مسائل اعراب _ اسرائيل و جنگ با تروريسم است. ايران قدرت در حال ظهوري در منطقه است كه پيوندهاي تثبيت شده سياسي، ديني و اجتماعي با كشورهايي مانند سوريه، لبنان و فراتر از آن دارد. هر دو كشور با يك مشكل روبرو هستند، يعني رشد سريع جمعيت كه باعث ايجاد تقاضا براي شغل و رشد اقتصادي خواهد شد.
هر دو كشور نيروهاي مسلح قدرتمندي دارند. مصر از سخت افزارهاي پيشرفته آمريكايي استفاده مي كند. آمريكا از حركات ژئوپليتيك ايران نگران است و نمي داند اين كشور در پاسخ به فشارهاي فزاينده ايالات متحده چه اقداماتي را در پيش خواهد گرفت. كشورهاي ديگر خاورميانه به دشواري خواهند توانست از نظر توان نظامي، جمعيت يا توان بالقوه اقتصادي با مصر و ايران رقابت كنند. اگر تلاشهاي جاري آمريكا براي صدور دموكراسي خود به منطقه ريشه نگيرد، اين احتمال وجود دارد كه دو كشور بخواهند ژئواستراتژي متمايز خود را در پيش بگيرند كه ضرورتا با ژئواستراتژي جاري آمريكا يا اروپا هماهنگ نخواهند بود.
آفريقا روشن ترين نمونه اي است كه ظهور بازيگران قدرتمندتر در آن باعث اصطكاك در سطوح اجتماعي و اقتصادي خواهد شد. نيجريه كه در حال حاضر قدرت مسلط غرب و مركز آفريقاست، رقيبان ديگري با جمعيتهاي فزاينده و بلند پروازيهاي جدي پيدا خواهد كرد كه از سوي دستگاههاي نظامي حمايت مي شوند. انتظار مي رود جمعيت جمهوري دموكراتيك كنگو، اتيوپي و اوگاندا تا سال ۲۰۲۵ بيش از دو برابر شود. اين سه كشور تا همين اواخر درگير مناقشات نظامي در قلمرو خود يا مناقشات داخلي به همراه كشورهاي ديگر بودند. اوگاندا به همراه رواندا هنوز درگير جنگ كم شدت بر سر منابع طبيعي فراوان در جمهوري دموكراتيك كنگو است.
افزايش جمعيت در اين كشورها قويا به طور بالقوه اين احتمال را دارد كه دور جديدي از جنگهاي ويرانگر را بر سر منابع كاهنده طبيعي و زمين به راه اندازد. از آنجايي كه جامعه بين المللي نتوانسته است قاچاق اسلحه و تجارت غيرقانوني را در منطقه وسيع آفريقاي مركزي متوقف كند، قدرتهاي منطقه انگيزه نيرومندي دارند تا براي كسب دستاوردهاي اقتصادي و اجتماعي به نزاع مسلحانه متوسل شوند. انتظار مي رود جمعيت نيجريه تا سال ۲۰۲۵ دو برابر شود. با توجه به توان نظامي، منابع محدود و استعداد نيجريه براي خشونت داخلي و بين مذهبي، ممكن است انفجاري از درون در اين كشور رخ دهد كه مديريت آن از طريق ساز و كارهاي جاري بين المللي دشوار اگر نگوييم غيرممكن است.
ديگر قدرتهاي بالقوه اي كه در پي رفع نارضايتي هاي خود خواهند بود، ويتنام و فيليپين هستند. جمعيت اين دو كشور تا سال ۲۰۲۰ از مرز يك صد ميليون نفر خواهد گذشت. آنها نيز با مشكلات كشورهايي كه نام برده شد، روبرو خواهند شد _ كاهش منابع و فضاي طبيعي و دشواريهاي رفع خواستهاي اقتصادي جمعيت فزاينده. هر دو كشور ارتش استواري دارند كه با بلندپروازيهاي فزاينده چين براي دستيابي به منابع طبيعي در درياي جنوب چين برخورد كرده اند.
به خصوص ويتنام در سايه چين زيسته است و حتي در سال ۱۹۷۹ جنگ كوتاهي با پكن داشت. شايد هر دو كشور از رويارويي بر سر صيانت از دسترسي به منابع طبيعي فروگذار نكنند و هر دو خواهند كوشيد حوزه نفوذشان را به همين منظور حفظ كنند. ويتنام هم اكنون در مسائل داخلي و خارجي كامبوج و لائوس در مقام قدرت منطقه اي دخالت مي كند. اين دو كشور قدرت ژئوپليتيك بسيار كمتري دارند. هيچ بعيد نيست كه ويتنام بخواهد با بلندپروازيهاي فزاينده چين در شرق آسيا مقابله كند تا مردم اين كشور از فشارهاي اقتصادي و اجتماعي آينده خلاص شوند.
مديريت ابهامات ژئوپليتيك
آمريكا طرحهاي احتمالي خود را براي مواجهه با بلندپروازيها و قدرت چين، هند و احتمالا اتحاديه اروپا مطرح كرده است. كاندوليزا رايس وزير خارجه آمريكا اخيرا تلويحا اشاره كرد آمريكا به هند كمك خواهد كرد تا سال ۲۰۲۰ به يك قدرت جهاني بدل شود. احتمالا هدف از اين كار مقابله با چين است. با اين حال، روندهاي نوظهور ژئوپليتيك نشان دهنده الگوي ديگري از تحولات است، الگويي كه فقط دربرگيرنده قدرتهاي عمده و نوظهور كه براي قدرت و نفوذ رقابت مي كنند، نيست بلكه شامل كشورهاي پرجمعيت جهان سوم است كه ممكن است با بلند پروازي بيشتري خواسته هاي خود را مطرح كنند.
ممكن است برخي از اين كشورها در صورتي كه نتوانند نيازهاي فزاينده خود را برطرف كنند، از پيوندها و راهبردهاي سياسي جاري دست بردارند. به علاوه ممكن است در يك سناريوي ژئوپليتيك پيچيده تر، بازيگراني به غير از آمريكا، اروپاي غربي يا روسيه يا ژاپن بخواهند براي نفوذ بر اين قدرتهاي موج دوم وارد عمل شوند. چين، برزيل، هند و تعدادي كشورهاي ديگر توان بالقوه زيادي دارند كه پيوندهاي استواري با اين كشور برقرار كنند. بنابراين، چه بسا نفوذ آمريكا و اروپا در مناطقي كه زير فشار ناشي از مقابله با خطرات، كاهش منابع طبيعي، رشد اقتصادي كند و فشارهاي اجتماعي و قومي قرار دارد، مختل شود.
چنانچه قدرتهاي موج دوم احساس كنند ساز و كارها و قوانين بين المللي جاري براي مقابله با فشارهاي موجود در هر كشور مورد نظر نامناسب است، آنگاه دسته اي جديد از الگوها شكل خواهد گرفت كه براي حل مشكلات خاص هر كشور بهتر است. اين تحول احتمالي مستلزم آن است كه واشنگتن و ساير كانونهاي قدرت در سراسر جهان آماده نه فقط چالشهاي روشن تر ژئوپليتيك ناشي از ظهور سريع قدرتهاي جديد باشند، بلكه آماده مشكلات و ابهامات مواجهه با دوازده بازيگر جديد باشند.