يكشنبه ۲ مرداد ۱۳۸۴
انديشه
Front Page

گسترش ارتباطات و فقر معنويات
001488.jpg
جواد منصوري
تأثيرگسترش مخابرات بر شئون زندگي انسان غيرقابل انكار و بررسي جزييات آن مستلزم تحقيق گسترده اي است. آنچه در اين مختصر مورد تأكيد مي باشد افزايش روز افزون فقر معنويات و پيامدهاي آن در قرن بيست و يكم مي باشد. ضعف جنبه معنوي زندگي انسان بي سابقه نيست، اما آنچه كه امروز مورد توجه فلاسفه، جامعه شناسان و كارشناسان ارتباطات قرار گرفته ارتباط تشديد ضعف و فقر معنويات و گسترش مخابرات و اطلاعات است.
عده اي جهان آينده را دهكده ارتباطات و مواصلات مي دانند و در اين زمينه آنقدر خيال پردازي و گزافه گويي مي كنند كه گويا «انقلاب انفورماتيك» و «عصر مخابرات» دوران اوج رشد و شكوفايي آگاهي و استعدادها است.آيا نفوذ وسايل انتقال پيامهاي صوتي و تصويري به درون خانه ها و در امور شخصي و بهبود روابط انسانها و ارتقاء شخصيت و تقويت هويت آنان را به دنبال خواهد داشت. تحول شگرف در زمينه ميكروالكترونيك موجب ارتقاء كيفيت، كميت، ظرفيت و سرعت عملكرد كامپيوترها، ماهواره ها و رباطها و در نتيجه افزايش ظرفيت جامعه انساني،  ارزشها و معيارهاي فراموش شده اخلاقي مي شود.
پيشرفتهاي فني در حوزه فناوري مواصلات و مخابرات بي شك بسيار عظيم است. ولي عجيب اين كه ارتباط ميان افراد، همدردي و همراهي آنان با يكديگر در جوامع مختلف پيشرفتي نداشته است. زيرا ابزارهاي جديد نظير تلفن، راديو، تلويزيون و كامپيوتر نه تنها عامل پيوند و ارتباط عاطفي، روحي و فكري انسانها با يكديگر نشده، بلكه آنان را به درون گرايي، جدايي از ديگران، بي اعتنايي به منافع، مصالح و حيثيت آنان كشانده است.
دردها و رنج هاي مادي و روحي بشر امروز بسيار گسترده و جوامع مادي دستخوش بحران شديد است. جسم و جان تمدن مادي سرمايه داري به شدت بيمار است. به گونه اي كه بعضي معتقدند در پايان عصر مختصر مادي و طلوع تمدن معنوي قرار داريم. زيرا كه در ماوراي اين شب هول انگيز، صبح اميد فرهنگي نو و جامع ماده و معنا در انتظار انسانهاي آينده است.
«امروز جهان بر سر دو راهي سرنوشت ساز و تاريخي اي قرار گرفته است. آثار متقابل تحولات، رفتارها و موضع گيري هاي زيانبار مي تواند جهان ما را به سقوط بكشاند. در حالي كه زايش دوباره معنويت انساني، امكانات تازه اي براي بقاي بشر خلق مي كند. از اين رو عده اي راه نجات بشر از اين بن بست را گرايش دوباره انسان به معنويات مي دانند.
به اين مناسبت مي خواهم بويژه به يكي از انديشه هاي انساني اشاره كنم. تحول عميقي كه بايد در ما اتفاق بيفتد تا بشريت در مسير تازه اي قرار گيرد، كه در حوزه امكانات ما قرار دارد. به اين شرط كه قبول كنيم تحول فرهنگي بس بزرگي است و نه تنها نخبگان جامعه كه تمامي انسانها را در تمام نقاط دنيا در برمي گيرد. اين حركتي است كه تنها زماني مي تواند به راه افتد، گسترش يابد و هر بار از نو آغاز گردد كه استعدادها و تواناييهاي فطري انسانها پرورش يابد و شكوفا شود. استعدادهاي انسان بايد تا آنجا پرورش داده شود كه بتواند پاسخگوي مسئوليت هاي فزاينده او باشد. من براي چنين تحولي واژه«انقلاب بشري » را انتخاب كرده ام اين امري است ناگزير و پيشرفت تكنولوژيكي، اقتصادي يا چيز ديگري نمي  تواند جايگزين آن شود.» (۱)
دانشمندان كه نگران فقر معنوي انسان در عصر گسترش مخابرات و كثرت اطلاعات مي باشند ترجيح مي دهند واژه انقلاب را براي تحول كيفي بشر در صحنه زندگي قرن بيست و يكم بكار برند. ميكروالكترونيك با چنان سرعتي پيش مي تازد كه تصورات فلسفي و سياسي مرسوم ما را، كه «معرف واقعيت انسان در جهان كنوني است» زير و رو مي سازد.
سوروكين براساس نظريه تكاپوشناسي اجتماعي خود حدود شصت سال قبل وضعيت عصر حاضر را پيش بيني  كرده و مبتني بر شناخت خود نظريه حركت انتقالي كانون رهبري خلاق از اروپا به آمريكا و سپس به آسيا و آفريقا را ارائه داده است.
او معتقد است پس از عصر طلايي يونان و روم، هنگامي كه اروپا را شب يلداي قرون وسطي فرا گرفته بود، رهبري خلاق بشريت، در ميان مردم آفريقاي شمالي و آسياي غربي (اسلام)، پايگاه داشت، در سلسله مراتب نوبت رهبري، اصولاً  مردم اروپا بويژه اروپاي باختري، واپسين گروهي بوده اند كه مسئوليت رهبري مدني را عهده دار شده اند.
سرچشمه هاي اين رهبري را بايد در كانونهاي ديگر، در خارج از اروپا، در مصر، در بابل، در ايران، در بين سومريها، فنيقي ها، هيتي ها، هندوان و چينيان جست وجو نمود.
طي پنج قرن گذشته، به نظر مي رسيد كه رهبري تمدن و فرهنگ انساني، تنها در انحصار اروپا باشد. ليكن اينك آمريكا، با آن كه دنباله و گسترش تمدن اروپايي محسوب مي شود، با اين وصف با شركت در رهبري خلاق تمدن غرب، دست كم، كانون جغرافيايي اين رهبري را ظاهراً  در اختيار دارد. اگر چه علائمي از انتقال اين كانون تمدني به خاورميانه بويژه با تحولات آغاز قرن بيست و يكم، ديده مي شود.
سوروكين پيش بيني انتقال كانون رهبري از اروپا به آمريكا را زماني مي كند كه هنوز انگليس و فرانسه و آلمان از اقتدار سياسي، اقتصادي و فرهنگي بالايي برخوردار بودند. تصور انتقال كامل كانون رهبري تمدن غرب از اروپا به آمريكا شصت سال قبل پيش بيني عالمانه اي بوده است كه از انحصار اروپا و شرق اقيانوس اطلس خارج ساخته است.(۲)
آئورولوئيجي معتقد است: نظام بين المللي در معرض از هم پاشيدگي است. نهادهاي كشوري و بين المللي توانايي اين كه چنين تحولي را از سر بگذرانند ندارند. از اين رو زمان آن رسيده است كه ما با حركتهاي مخالف روبه رو شويم، حركتهاي سياسي تازه اي پيدا شده كه درباره ارزشهاي اجتماعي نوين فكرهايي ارائه داده است. در شمال و جنوب، اين نيروها توانسته اند تعادل سياسي موجود را در هم بريزند. حركتي ايجاد شده است. او خطاب به برنامه ريزان سراسر عالم و دولتها مي گويد: «آنچه شما تاكنون عرضه كرده ايد پذيرفتني نيست، به دفترهاي برنامه ريزي خود برگرديد! آنچه تاكنون به عنوان برنامه ارائه داده ايد غير انساني است.« فرهنگ »و« اخلاق »را كه ملتهاي ما طي قرنها ايجاد كرده اند نابود مي  كند!  و من هم معتقدم كه ما كارشناسان و برنامه ريزان بايد به دفترهاي خود برگرديم و به جست وجوي پاسخهاي تازه اي برخيزيم.»
آئورولوئيجي، سوروكين و عده اي ديگر از انديشمندان كه نسبت به مسائل عصر حاضر حساس شده اند موضوع را از موضع معضل بشريت نگاه كرده اند و فقر معنويت را عامل رو آوردن عده اي به مكاتب الهي دانسته اند. اما هانتينگتون به موضوع از ديدگاه منافع ملي آمريكا نگاه كرده و نظريه رويارويي اسلام در حال احياء با تمدن غرب را مطرح مي كند، كه منظور او از غرب بيشتر آمريكا است. اظهار فوق در اصول مرز گسل برخورد تمدن كنوني را با فرهنگي در حال احيا ترسيم مي كند.
جوامع اسلامي امروز از نظر مدنيت با تعريف استفاده از تكنولوژي پيشرفته و برخورداري از اصول سازماندهي و مديريت بهره ور، آنچنان توسعه اي ندارند كه با تمدن مسلح غرب برخورد نمايند، اگر چه خطر از ديد استراتژيست هايي چون هانتينگتون جدي است و تمدن غرب مخصوصاً  نوع آمريكايي آن، خود را در خطر مي بيند. اين فرهنگ اسلامي است كه توجه بسياري از نااميدشدگان از پاره اي از دستاوردهاي علمي و تكنولوژي را به خود جلب كرده است نه تمدن اسلامي، نكته حائز اهميت اين است كه امروز فرهنگ اسلامي به عنوان يكي از غني ترين مكاتب الهي با فقر معنويت عصر حاضر روبه رو است.
سوروكين دلايل يا قرائن انتقال كانون رهبري خلاق از اروپا به آمريكا و سپس در آينده به آسيا و آ فريقا را به اين شرح توصيف مي كند:« از هم گسيختگي و افول امپراتوري هاي بزرگ اروپايي،  كاهش نفوذ فرهنگي و سياسي اروپا، گسترش و جابه جا شدن مراكز ثقل تمدن اروپايي، به كانادا و ايالات متحده و پاره اي از كشورهاي آمريكاي لاتين و بويژه روسيه و پيشرفت فوق العاده قسمت آسيايي آن، نسبت به گذشته، همه به نيكي آغاز اين «تحول» را خاطر نشان مي سازد. بيداري ملل آسيايي و آفريقايي و تجديد حيات ادبي و فرهنگي آنان و استقلال روز افزون كشورهاي استعمار زده كه توازن و تعادل سياست هاي بين المللي قدرت هاي بزرگ اروپايي قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم را دگرگون ساخته اند، همه را مي توان از اين شمار دانست. اين تحولات و يك سلسله پديده هاي بي سابقه ديگر، ما را نسبت به «پايان عصر انحصار رهبري غرب» مطمئن مي سازد و شكست اين انحصار، اثري شگرف و بي سابقه، در سير آينده تاريخ بشر، به جاي خواهد گذاشت.»(۳)
تقسيم بندي تمدن هاي بزرگ بشري
سوروكين بيش از بيست تمدن و فرهنگ بشري را در طول تاريخ به سه گروه :الف- فرهنگ مادي ،ب- فرهنگ معنوي، ج- فرهنگ جامع مختلط ،دسته بندي كرده است.
الف- فرهنگ مادي
او معتقد است كه در عرصه تمدن و فرهنگ مادي آزمايش و تجربه علمي محك واقعيت قرار مي گيرد كه موجب كشف و اختراع وسائل مادي و تكنولوژي مي گردد. ليكن در عرصه «ارزشهاي معنوي»و عرفاني و ماوراي حسي، نه تنها پيشرفتي نصيبش نمي شود، بلكه نسبت به آنها بي اعتنا و كينه توز مي گردد. بعد از آن كه جامعه رفاه دستخوش بحران شد. تنها چيزي كه به فكر ما مي رسد اين است كه آن را بيشتر خراب كنيم و با فدا كردن سالخوردگان و تنگدستان، بر حس بهره وري اقتصاد ملي، به پيشرفت اجتماعي دست يابيم. آيا وقت آن نرسيده است تا درباره جامعه رفاهي بازانديشي كنيم و جانشيني براي آن بيابيم: چه طور مي توانيم زندگي سياسي و اجتماعي خود را در جهت انساني تر شدن و مفيدتر شدن بازسازي كنيم؟
ب- فرهنگ معنوي
در برابر فرهنگ مادي، فرهنگ مذهبي يا معنوي و اصالت مفاهيم ذهني قرون وسطايي اروپا، از حدود سده هفتم ميلادي شكوفا شد و تا قرن سيزدهم ادامه يافته است. اين تمدن بيشتر براساس اين اصل استوار است كه:«حقيقت راستين » ماوراي حس، ماوراي ادراك عقلاني است. مجرد است. مطلق است عين ذات برتر از خيال و قياس و فهم و وصف پروردگار است. در صورتي كه واقعيت هاي حسي و مادي، يا سراب فريبا و كاذب اند و يا گناه آلوده و پليد و در خور اجتناب و پرهيزند.
ج- تمدن و فرهنگ جامع و مختلط
در كشاكش فرهنگ مادي و معنوي، هر چند گاه يك بار، نوع سومي، به صورت ميانگين طلايي تمدن مادي و معنوي، تمدني آميخته و جامع، براي مدت كوتاهي پديدار مي گردد. تمدن جامع، براساس اين اصل مبتني است كه: ارزش ها و واقعيت  راستين«تنوع بي پايان »است. در آن، مايه هاي حسي، ماوراي حسي و عقلاني، از يكديگر جدا نيستند.جنبه تجربي و متافيزيكي و ماوراي تجربي واقعيت، هيچ يك به زيان ديگري، مورد غفلت قرار نمي گيرند. در تمدن جامع، دانش، هم شامل علوم تجربي و هم شامل الهيات و فلسفه ماوراءالطبيعه مي گردد. هنرهاي زيباي آن، هر دو جنبه مادي و جنبه هاي واقعيت عيني و حسي مي پردازد و از آنچه پليد و پست و نازيباست در جهان حواس، آگاهانه و با عمد، روي برمي تابد. سبك آن، قسمتي تمثيلي و رمزي (سمبليك) و بخشي،«واقع گرا»و طبيعي است. رنگ عاطفي آن نيز، بيشتر در عين زندگي و پويايي، آرام و دور از تندي و زنندگي است.
تجديد حيات مذهبي
از يك طرف«الحاد پرستي »و يك نوع«عناد مسلح نسبت به دين »، توأم با شدت و مجهز به حربه تهمت و سختگيري در جهان ديده مي شود و از طرفي ديگر نيز يك نوع طلايه ظهور «انساني مذهبي »و«تجديد حيات ديني »و« نشئه اصيل عرفاني»، درست در ميان كساني كه كمتر، از آنان انتظار مي رود، مانند دانشمندان علوم رياضي؛ طبيعي، فيزيكي و ساير علوم دقيقه، اندك اندك آغاز گشته است. به عبارت ديگر مي توان نتيجه گرفت كه فقر معنوي و گرايش به دينداري دوروي يك سكه هستند. آنهايي كه فقر معنوي را حس مي كنند گرايش به دينداري پيدا كرده اند و آنها كه توانايي تناقض ندارند غرق در فقر معنوي هستند. غرض از تأكيد بر حذف واژه انقلاب از پيشوند« انقلاب انفورماتيك »يا«انقلاب ميكروالكترونيك »و اخيراً  به كار بردن «انقلاب بيوتكنولوژي »اين است كه اگر چه توسعه هر يك از اين رشته هاي علمي ممكن است تحولي در زندگي انسان عصر حاضر به وجود آورد اما تعبير از انقلاب به هيچ يك از اين موارد صحيح نمي باشد. آنچه كه انسان عصر حاضر به آن احتياج دارد دست يازيدن به يك انقلاب فرهنگي مبني بر جهان بيني الهي است.
پانوشت ها:
۱- لوئيجي، آئورو:«جهان در آستانه قرن بيست و يكم »، ترجمه علي اسدي، تهران، ،۱۳۶۷ ص ۷.
۲- از نظريه پردازان ماركسيسم كه پس از مدتي ترديد مخالف مكاتب و حكومت شوروي شد و به آمريكا رفت و عليه سرمايه داري ماترياليسم نيز شورش كرد.
۳- صاحب الزماني، ناصرالدين؛« خداوند دو كعبه »، ص ۴۵.

تازه هاي انديشه
درس هايي از قرآن
دكتر غلامعلي حدادعادل، انتشارات سروش ، چاپ اول ۱۳۸۴ ، شمارگان ۳۰۰۰ نسخه
001485.jpg

كتاب درس هايي از قرآن تاليف دكتر غلامعلي حداد عادل در ۳۵۷ صفحه توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامي منتشر شد. اين كتاب كه شالوده آن سال ها قبل و به منظور تدريس در كلاس هاي اول تا چهارم دبيرستان توسط مولف محترم ريخته شده بود، اخيرا مورد بازبيني قرار گرفت و با اضافاتي به صورت يك كتاب مستقل به طبع رسيد. علاقمندان ورود به بحر عميق معارف نوراني قرآني در اين كتاب در قالب عباراتي ساده و به دور از مباحث پيچيده و فني تفسيري، با بخشي از معارف اسلامي _ آنگونه كه در قرآن آمده است _ آ شنا مي شوند.
اين كتاب تحت سي و شش درس تنظيم و تقسيم بندي شده است. سوره حمد؛ سرود اعتقادي مسلمانان، مومنان باهم برادرند، زمين، آسمان، دريا؛ نشانه هاي او، اصحاب كهف، شهيدان نمي ميرند، ثروتمندان بي درد و مغرور ، موسي در پيشگاه خدا، خانه عنكبوت، چه كسي دوباره او را زنده خواهد كرد، انجام وظايف اجتماعي در پرتو ايمان و تقوي، همراه با طالوت در نبرد با جالوت، آنجا كه بايد به ياد خدا بود، جلوه هاي دينداري در زندگي انسان، و دعايي از قرآن ازجمله عناوين درس گفتارهاي قرآني نويسنده است. در انتهاي مقدمه اي كه دكتر حداد عادل نويسنده «فرهنگ برهنگي يا برهنگي فرهنگي» بر كتاب درس هايي از قرآن نگاشته، آمده است؛ ما در روزگاري زندگي مي كنيم كه مسلمان بودن و مسلمان ماندن، خاصه براي نسل جوان، ديگر با اكتفا به شيوه هاي تبليغي و ترويجي و آ موزشي گذشته ممكن نيست، زمان، زمان رويارويي و مقايسه انديشه ها با يكديگر و زمان بيداري و آگاهي جوانان مسلمان در همه كشورهاي اسلامي است.
امروزه با خيزش و جهشي كه در همه آفاق و اقطار جهان اسلام براي اداره جامعه بر پايه مفاهيم و احكام اسلام و معارف و ارزش هاي قرآني پيدا شده است، آشنايي با حقايق قرآني و شنيدن پيام قرآن از زبان قرآن، ضرورتي روزافزون يافته است.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |