محمود براهيمي
در شماره ۳۷۵۱ مورخه ۲۸/۴/۸۴ روزنامه همشهري مقاله اي با عنوان «آيا اين سفر بي بازگشت است؟» به قلم س. مشعشعي به چاپ رسيده است كه طي آن نقدي بر نمايش ۷۰ اثر موزه ملي ايران كه قرار است در تاريخ ۱۶ شهريورماه در نمايشگاهي با عنوان «امپراتوري از ياد رفته» در لندن برگزار شود نوشته شده كه براي رعايت اصل اختصار نويسي مطالعه آن را به خوانندگان اين سطور در همان مقاله توصيه مي كنم و در عوض موضوع را با نگرشي ديگر و با شيوه و بياني همسوي با آن مطالب به پيشگاه علاقه مندان به ميراث فرهنگي كشور و اهداف همان امپراتوري از ياد رفته معروض مي دارم.
در دي ماه سال ۱۳۸۰ نگارنده اين سطور از موضع يك موزه دار مسئول و امين اموال فرهنگي نامه اي به مدير كل وقت اداره كل موزه ها نوشتم و در ۱۱ بند خطراتي را كه اشياي نمايشگاه ۷۰۰۰ سال هنر ايران كه در كشورهاي اروپايي در گردش بود، خاطرنشان كردم. مخلص كلام اين بود كه مواردي در تاريخ مراودات فرهنگي ايران با خارج مخصوصاً قبل از پيروزي انقلاب اسلامي وجود داشته است كه اشيايي براي شركت در يك نمايشگاه به خارج منتقل شده و بعداً هيچ گاه به كشور بازنگشته اند.
پيشرفت تكنولوژي در عصر حاضر، امكان مشابه سازي ماهرانه آثار نظير جام حسنلو، ريتون هاي هخامنشي و غيره و تهيه مولاژ از آنها به گونه اي ميسر ساخته است كه تشخيص اصل از بدل حتي براي خبره ترين كارشناسان كار كشته هم ممكن است امكان پذير نباشد. با عنايت به اهميت اين مسئله است كه با تمام محكم كاري ها و ريزه كاري هايي كه ان شاءالله مسئولين برگزار كننده در نظر گرفته اند و با كمال صداقت و امانتي كه ان شاءالله كشورهاي درخواست كننده خواهند داشت، نمايش آثاري با چنين كميت و كيفيت را در خارج از كشور مدلل نمي دارد.
متأسفانه اينك پس از سه سال و نيم كه از صدور آن نامه گذشته است، نه تنها اقدامي در جهت پايان بخشيدن به چنين حركتي فرهنگي خطرناك نشده، بلكه با كمال تعجب مشاهده مي كنيم كه اين بار اين آثار با پيام بي زبان به ميهماني ناخوانده كشوري مي روند كه حداقل دو قرن سابقه استعماري در مملكت ما داشته است.
مقوله اشياي تاريخي، فرهنگي كه سند هويت تاريخي يك ملت را تشكيل داده و پشتوانه اقتصادي و فرهنگي آن ملت است، چيزي نيست كه به اين آساني ها قابل ريسك كردن بر روي آن باشد. يك ضرب المثل عشيره اي كه ريشه در اعتقادات ما دارد، مي گويد يك داغ براي يك قبيله كافي است. آيا وقت آن نرسيده است كه از حادثه اي كه در همين موزه ملي ما رخ داد و آن سر به نيست شدن لوح زرين هخامنشي بود، درس عبرت بگيريم. اين اتفاق دردناك كه به اعتقاد نگارنده از سقوط حكومت هخامنشي به دست اسكندر مقدوني و به آتش كشيده شدن كاخ هاي با عظمت تخت جمشيد هولناك تر بود، تا مدتها كارشناسان سازمان ميراث فرهنگي كشور را عزادار ساخته بود. آيا وقت آن نرسيده است كه مديريت محترم موزه ملي ايران كه سالها است حجمي عظيم از ذخاير آثار تاريخي، فرهنگي ما را سخاوتمندانه بر منقار هدهد آهنين بال زمانه نشانده و بر فراز بام گيتي به پرواز درآورده اند، از خود بپرسند كه اگر هيچ اتفاقي هم نيفتد، غير محتمل نخواهد بود كه در يك سانحه هوايي و سقوط هواپيما يا بلوكه شدن اشياء در لندن به دلايل سياسي فعلي و جوسازي هايي كه در خارج عليه انقلاب اسلامي مي شود، داغي بر دل هموطنان خود بگذارند كه زدودن آن تا آخر الزمان ممكن نخواهد بود.
|
|
اگر افسانه گنج بادآورده كه در شاهنامه فردوسي آمده است كه بر طبق آن امپراتور روم براي نجات جواهرات خود به قصد انتقال به حبشه به كشتي نهاد و با امواج دريا اين ذخاير را به خسرو پرويز شاه ساساني رسانيد، صحت داشته باشد، همين حكايت براي ما كافي است كه از انتقال غيرموجه آثار فرهنگي خود برحذر باشيم. زيرا كه هميشه باد مساعد به سوي ريسك كنندگان اينچناني وزيدن نخواهد گرفت به هوش باشيم كه نخبه هاي اشياء و آثار تاريخي، فرهنگي خود را با هيچ توجيهي و حتي با در دست داشتن همه ضرايب حفاظتي و امنيتي و اطمينان به حصول موفقيت از كشور خارج نسازيم و اين نكته را هم از نظر دور نداريم كه دولت فخيمه انگليس كه مي خواهد نمايش هنر ايران را با عنوان امپراتوري از ياد رفته به خاطره ها تداعي كند، گرچه روزگاري آفتاب در پهنه امپراتوريش غروب نمي كرد، اما امروزه خود در جايگاه يك امپراتوري غروب كرده نشسته است.
همچنين خاطرنشان مي شود كه از ماهها قبل طبق اعلام رسانه اي كه خود مديريت موزه ملي انجام داده بود، قرار بوده است اصل استوانه كورش كبير يعني منشور كهنسال حقوق بشر كه اينك در موزه بريتانيا نگاهداري مي شود، براي مدتي به كشور مادر خود سفر كرده در موزه ملي ايران به نمايش گذاشته شود، اما تا حال چنين اتفاق فرهنگي به وقوع نپيوسته است، آيا كارشناسان سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري حق دارند از خود و از موزه ملي بپرسند چرا وقتي چنين نمايشگاهي برگزار نشده، چگونه ۱۷۰ اثر ايران به سرزمين ماوراي بحار منتقل مي شود؟ اينها سؤالاتي است كه اگر امروز هم دلسوزان مواريث فرهنگي از مسئولين امر نكنند در صورت وقوع سانحه اي ناگوار تاريخ آينده پرسشگر آن خواهد بود. متذكر مي شوم با تمام علاقه و احترامي كه براي مدير محترم موزه ملي ايران قائل هستم به قول ارسطو كه گفت: افلاطون را دوست دارم اما حكمت را از افلاطون بيشتر دوست دارم، ميراث فرهنگي ايرانيان را كه هر كدام در حكم سلولي از سلولهاي بدن آنان است، بيشتر از ايشان دوست دارم.
در پايان فرصت را مغتنم شمرده از متوليان امور فرهنگي كشور به ويژه آنها كه عنقريب تصدي امور را به عهده مي گيرند، مي خواهم مانع از انجام اين سفر مجهول العاقبت بشوند.