سيد عبدالجواد موسوي
درست در زماني كه محافل ادبي كم رونق ترين محافل فرهنگي به شمار مي آمدند و بسيار اندك بودند مراكز يا نهادهايي كه حاضر شوند شب شعر و يا مراسمي از اين دست را برگزار كنند اتفاقي عجيب رخ داد. قريب به چهار سال پيش مدير وقت دفتر طنز حوزه هنري _ ابوالفضل زرويي نصرآباد _ پيشنهاد شب شعر ماهانه اي را با عنوان «درحلقه رندان» به مسئولان حوزه هنري ارائه داد. شب شعري با موضوع طنز. ابتدا سالن كوچكي براي برپايي اين مراسم در نظر گرفته شد. پيش بيني مي شد به علت تازگي و جذاب بودن موضوع، سالن خالي نماند. اما كسي فكرش را هم نمي كرد كه اين شب شعر- كه يكشنبه اول هر ماه برگزار مي شود- به پرمخاطب ترين نشست ادبي كشور بدل شود. ديگر، تالار اصلي حوزه هنري (تالار انديشه) نيز جوابگوي مخاطبين بي شمار اين محفل دوست داشتني نيست. اينكه چه عواملي باعث اقبال عمومي به «در حلقه رندان» شده است فرصت و مجالي را مي طلبد. اما به اجمال مي توان گفت كه «طنز» في نفسه چنان جذابيتي دارد كه طبايع مختلف و گرايش هاي متفاوت را گرد هم مي آورد.
امروزمطالبي را در باره تلقي عام از طنز و درستي يا نادرستي اين تلقي و نكاتي در باره چشم انداز اصيل طنز مي خوانيم.
قضاوت كردن در «اكنون» از اصل و اساس كار خطائيست و متأسفانه اين خطائيست كه همه ما انجام مي دهيم چرا كه نمي توانيم از «اكنون» فاصله بگيريم و يا از آن بگريزيم.
اين «اكنون زدگي» در ساحت رسانه ها تشديد مي شود چرا كه صاحبان رسانه ها از تو مطلب و سخن «روزآمد» طلب مي كنند و تو مجبوري هنگامي كه مي خواهي في المثل در باره «طنز» بنويسي، حتماً به فلان ستون در بهمان روزنامه نيز اشاره اي داشته باشي و يا در باره فلان سريال پربيننده اظهار نظر كني. بعد هم درست مثل مديران صنايع خودروسازي آمار هم ارايه كني و بگويي چون امسال تعداد طنز نويسان ما نسبت به سال گذشته افزايش داشته است بايد بگويم كه در اين رشته رشد چشمگيري داشته ايم و انشاءالله به زودي جشن خودكفايي طنز را هم برپا خواهيم كرد. مسخره به نظر مي رسد نه؟
طنز، شيرين ترين، جذاب ترين و شگفت ترين فصل تاريخ ادبيات ما را شكل مي دهد. اين كه مدام مي گوييم: «عبيد» بزرگ ترين طنزپرداز تاريخ ادبيات فارسي است، معلوم است كه نه طنز را درست مي شناسيم و نه تاريخ ادبيات فارسي را. تاريخ ادبيات فارسي هم از آغاز نسبت به «طنز» بي اعتنا نبوده، اما از آن جايي كه همه چيز يك سروسامان نسبي داشته، نيازي به جد گرفتن طنز نمي ديدند و حتماً مي دانيد كه طنز در زمان زوال و انحطاط قوت بيشتر مي گيرد. يعني در زماني كه سخن جدي به هيچ گرفته مي شود و گوشي براي شنيدن يافت نمي شود اديب سخنور مجبور مي شود به هزل و هجو روي آورد و به تعبير حكيم انوري ابيوردي مسخرگي پيشه كند و مطربي بياموزد تا بتواند داد خود از كهتر و مهتر بستاند. وقتي چنين وضعيتي پيش مي آيد- يعني همه راه هاي به ظاهر معقول و منطقي بر شاعران و نويسندگان بسته مي شود- هنر آفريني خداوندگاران كلام به اوج خود مي رسد. من نمي دانم به چه اعتباري بايد «عبيد» را بزرگترين طنزآور تاريخ ادبيات فارسي دانست. عبيد در شعر هيچ جايگاهي ندارد.به نظر من شعر جدي او سست است و بي مقدار و شعر طنزش نيز نحيف و ركيك .بعضي از حكايت ها را تنها گرد آوري كرده و برخي را ترجمه. البته بسياري از كارهاي او الحق و الانصاف بي نظير است و به شدت قابل تأمل، اما به نظرم نمي توان به راحتي چنين حكمي را در باره او صادر كرد.
احتمالاً آنان كه قاطعانه چنين حكمي را صادر مي كنند به «حجم» آثار طنز عبيد توجه دارند وگر نه فكر نمي كنم هنر آفريني انوري و خاقاني را بتوان با عبيد مقايسه كرد. مي دانم كه در چنين مجال اندكي نمي توان چنين ادعايي را به اثبات رساند، من هم نمي خواهم سنگي انداخته باشم و گريخته باشم، انشاءالله در فرصتي مناسب -به احتمال زياد در كتاب طنز- به اين موضوع خواهم پرداخت. منتهي مي خواهم بگويم دانسته هاي ما در باره طنز فارسي را مشهوراتي تشكيل مي دهند كه هيچ اصل و اساسي ندارند. هنوز رسالات طنز بسياري در ادبيات فارسي وجود دارند كه تا به امروز چاپ نشده اند و ما از وجود آنان بي اطلاعيم. به همين مقداري كه در دست داريم نيز بي توجهيم. آيا در «مصيبت نامه» عطار نيشابوري به دقت و تأمل نگريسته ايم؟ آيا طنز نويسان ما توانسته اند از اين كتاب شگفت بهره كافي و وافي ببرند؟ من نمي دانم منشاء اين حرف هاي عجيب و غريب كه: در ادب فارسي به طنز بي توجهي شده است و يا ما جز عبيد كسي را در تاريخ گذشته ادب فارسي نداريم كه به طنز پرداخته باشد كجاست؟ آيا اين هم مثل خيلي از احكامي است كه مستشرقين زحمتكش صادر فرموده اند و ديگران طوطي وار آن را تكرار كردند؟ يا تنبلي و بي حوصلگي تاريخي ما سبب شده است تا از تأمل در سخن بزرگان ادب فارسي سرباز زنيم؟
|
|
خوانندگان عزيز صفحه: از آن جا كه اين صفحه نيم صفحه اي بيش نيست، حيفمان آمد مطلب مربوط به شعر طنزناتمام بماند و آن را بدون ارايه نمونه هايي موفق از شعر طنز امروز و آثار پيشكسوتاني چون عمران صلاحي، منوچهر احترامي و... رها كنيم. بنابراين از شما دعوت مي كنيم كه روز پنجشنبه، را مطالعه بفرماييد.
يكي از بزرگترين آفاتي كه قوه تميز ما را در درك و فهم طنز اصيل دچار مشكل ساخته است، سياست زدگي است. يكي از دوستان طنز نويس نقل مي كرد كه روزي از يكي از تئوري پردازان بنام ادبي و به زعم خودش طنز نويس پرسيدم نظرتان درباره آقاي كيومرث صابري چيست؟ و ايشان در پاسخ فرمودند: «طنز نويسي كه به زندان نرفته باشد طنز نويس نيست.» متأسفانه اين تئوري گرانبها مدتي است كه به باور عمومي تبديل شده است. «طنز» رايج طنزي است خالي از هرگونه ظرافت و رندي. به جاي ظرافت، صراحت را نشانده اند و به جاي رندي وقاحت را. آنان كه هنوز جانشان به تصرف سياست و روزمرگي در نيامده است مي دانند هنر و ادبيات را با صراحت و وقاحت پيوندي نيست. آنان كه طنز را در خدمت آراء و اهواء اهل سياست قرار دادند و از آن چماقي ساختند براي سركوب جناح مخالف و نردباني براي برشدن جناح موافق، بيش از همه مقصرند. آنان مي خواستند طنزشان، طنز كاربردي باشد، يكي را بركشد و ديگري را براندازد. به همين دليل آن را به طنز روزنامه اي بدل كردند، طنزي ساده و عامه فهم و كافي است كسي براي يك بار هم كه شده «از پي رد و قبول عامه» به ديگران سواري بدهد تا براي هميشه فاتحه اش خوانده شود. طنز روزنامه اي نحيف ترين و پيش پاافتاده ترين نوع طنز است و متأسفانه در روزگار ما رايج ترين نوع طنز نويسي. علاوه بر برخي روزنامه ها ، رسانه هاي فراگير (راديو، تلويزيون) در اين بي ذوقي همگاني بي تأثير نبوده اند. پخش سريال هاي متنوع و بي حساب و كتابي كه تقريباً از تمامي شبكه هاي تلويزيوني در حال پخش است سطح سليقه عمومي را به شدت متنزل كرده است. اين نظريه ساده لوحانه كه مخاطب تلويزيون مخاطب عام است كار را به جايي رسانده كه برنامه سازان تلويزيوني براي خنداندن مردم دست به هر كاري مي زنند و متأسفانه در اين ميان تلاش هاي ارزشمندي هم چون سريال «كاكتوس» حكم «النادركالمعدوم» را مي يابند.
البته گلايه هايي از اين دست را نبايد به حساب نااميد بودن نگارنده گذاشت. طنز خوب و اصيل ،هم چنان نوشته مي شود. آنان كه «فرد» آمده اند فارغ از هياهوي زمانه و مخاطب خاص و عام در خلوت پر بركتشان مي نويسند و مي سرايند و بر غناي زبان و ادب فارسي مي افزايند. اگر گله ايست از زمانه ايست كه قدر و قيمت سخن «فرد آمدگان» را نمي داند و همچنان بي هنران را قدر مي گذارد و برصدر مي نشاند. حال كه به اين جا رسيديم پر بيراه نمي بينم كه قطعه اي از خاقاني را مرور كنيم تا هم شمه اي از هنرنمايي و طنز آوري شاعران گذشته را يادآوري كنيم و هم به «فردآمدگان» كنج عزلت گرفته دلداري دهيم. ظاهراً خاقاني در مجلسي وارد مي شود و گردانندگان مجلس كه قدر و قيمت او را نمي دانند به او بي حرمتي كرده و او را در پايين مجلس مي نشانند، اين شعر حاصل آن بي حرمتي است:
كاركرد جهان دون عجب است
همه سوك است و نام او طرب است
وانكه نادان ستور او به تك است
وانكه دانا كميت او عقب است
گر فروتر نشست خاقاني
چه كند روزگار بي ادب است
«قل هوالله» نيز در قرآن
زير «تبت يدا ابي الهب» است
در ميان مراكز و موسساتي كه به مقوله طنز مي پردازند دفتر طنز حوزه هنري جايگاه ويژه اي دارد. اين را به حساب فعاليت هاي جدي و بديعي كه در آن جا صورت مي گيرد عرض مي كنم. انتشار يك فصلنامه كه به مباحث نظري و تئوريك درباره طنز مي پردازد، برپايي شب شعر ماهيانه طنز- يكشنبه اول هر ماه- كه به جرأت مي توان آن را پر مخاطب ترين نشست ادبي كشور قلمداد كرد، برگزاري نشست تخصصي در هر ماه با عنوان حكمت شادان- تا آن جا كه به ياد دارم تا به امروز كساني مثل: منوچهر احترامي، موسوي گرمارودي، علي معلم دامغاني، كيومرث منشي زاده و چند تن ديگر از صاحب نظران در اين نشست ها سخنراني داشته اند- جلسات نقد و بررسي شعر و نثر طنز هر دو هفته يك بار (چهارشنبه ها)، برگزاري همايش هاي تخصصي، دفاع از پايان نامه هاي دانشجويي در باره طنز، راه اندازي سايت تخصصي طنز و... از اهم برنامه هاي اين دفتر است. قصد پروپاگاندا ندارم. مي توانيد خودتان برويد و از نزديك ببينيد. البته همه آنچه از سوي اين دفتر عرضه مي شود مصداق طنز اصيل و متعالي نيست اما اين دفتر جايي است كه به طنز نه به چشم ابزاري براي اهل سياست مي نگرد، نه طنز را صرفاً وسيله اي براي سرگرمي غفلت آور مي داند و نه از آن دكاني براي خود فروشي آراسته است. باند و جناح و حزب هم در آن جايي ندارد. هر كس كه فكر مي كند مي تواند طنز بنويسد يا در باره طنز بنويسد يا طرح و برنامه اي در سر دارد كه به كار دفتر طنز مي آيد و يا نه، صرفاً يك علاقه مند به «طنز» است مي تواند سري به اين دفتر بزند.