چهارشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۴
انديشه
Front Page

چشم دل
002139.jpg
نويسنده: محمدعلي امير معزي
ترجمه: عليرضا رضايت
در ميان سلسله مقالاتي كه قلب (دل) و لوازم آن را به عنوان موضوع محوري مورد بحث قرار داده اند، اين بار مقاله اي را از كتاب ارزشمند «The Divine Guide Early Shiism» نوشته دكتر محمدعلي امير معزي پژوهشگر مطالعات اسلامي در دانشگاه سوربن برگزيده ايم. اين مقاله در كل به بررسي قلب به مثابه ابزار شناخت خدا و البته با توجه به بيانات و فرمايشات ائمه معصومين(ع) در آغازين سده هاي هجري پرداخته است.در اين ميان،مراد از شناخت، شناخت نظري و اكتسابي نيست بلكه مشاهده (رويت) است؛ مشاهده خدايي تجلي يافته در نور امام؛ نوري كه در قلب منعكس مي گردد و به گفته امام محمد باقر(ع) از خورشيد نيمروز تابناك تر است. تفصيل اين اجمال را با هم به مطالعه مي نشينيم.
امام هادي(ع): رؤيت تنها زماني ممكن خواهد بود كه ميان شاهد و مشهود هواي [صاف] باشد كه نگاه بتواند در آن نفوذ كند. بدون اين هوا و بدون وجود نور ميان شاهد و مشهود، ديدار ممكن نخواهد بود و [از طرفي] لازمه رؤيت، يكساني است... و اين عين تشبيه است
«الرؤيه  بالقلب» كه به ديدن با [چشم] دل يا بصيرت قلبي نيز تعبير مي شود، ظاهراً  ثمره معنوي حقائق مربوط به «امام نوراني» است و مباني نظري آن را عناصر كيهانشناختي امام شناسي و برخي جوانب الهيات اماميه تشكيل مي دهد. اين موضوع كه تاكنون از سوي محققان مورد غفلت قرار گرفته است با «مراكز لطيف» بدن در ارتباط است و خود نشانگر دو بعد از تعاليم ائمه است؛ يكي بعد انسان شناختي و ديگر جنبه عملي معنويت در اماميه نخستين. پيش از آن كه به [اصل] موضوع بپردازيم لازم است تا برخي نكات را در خصوص علم توحيد اماميه يادآور شويم. اين نكات در پژوهش هاي مختلف به تفصيل مورد بحث قرار گرفته اند، در عين حال اين پژوهش ها آن نكات را عمدتاً  خارج از چارچوب عقيدتي كلي خاصه جدا از مباني كيهانشناختي آنها مورد بررسي قرار داده اند. در اين مقدمه مختصر ما تنها فهرست مطالعات و پژوهش هاي مربوط به اين موضوع را آورده ايم.
بنابر علم توحيد امامان «خداوند» وجودي مطلق و برتر از هرگونه آگاهي، تصور يا ذهنيتي است؛ خداوند در هستي مطلق خود، وجودي غيرقابل درك و متعالي است كه تنها مي توان او را از طريق اوصافي كه خود از طريق وحي به آنها تصريح نموده شناخت و توصيف نمود. لذا واژه «شيء» كه معناي آن كاملاً خنثي است را مي توان در مورد خداوند به كار برد. امام باقر(ع) در پاسخ به اين سؤال كه «آيا مي توان گفت، خداوند شيء است؟» مي فرمايند: «آري، زيرا اين اين واژه خداوند را از تشبيه و تعطيل دور مي كند.»
امام صادق(ع) فرمود: «خداوند شيئي است متفاوت از ساير اشياء، مراد ما از «شيء » معناي عميق آن يعني حقيقت شيئيت بدون صورت و ماده است.» عبدالرحمان بن ابي نجران از ابوجعفر ثاني [=امام نهم،  امام جواد(ع) ]پرسيد: «آيا مي توان خدا را شيء (=چيز) ناميد؟» امام پاسخ دادند: «آري اما شيئي (چيزي) كه غيرقابل درك و نامحدود است؛ او با هر آنچه در مخيله شما مي گنجد متفاوت است. هيچ چيز شبيه او نيست و هيچ ذهني را ياراي فهم او نمي باشد و چگونه اذهان او را دريابند حال آن كه او درك ناشدني است؛ چيزي كه غير از تصورات و افكار است چگونه مي توان آن را دريافت؟ تنها چيزي مي توان در مورد او گفت آن است كه او نامحدود و غيرقابل درك و دريافت است.»
[در تعاليم امامان]  خداوند چيزي است كه انسان درباره آن نمي تواند سخن بگويد مگر با وجهه سلبي و با نفي هرگونه تصوير و تشبيه از او. بسياري از احاديث ائمه درباره خداشناسي ناظر به نفي هرگونه نسبت به خداست: نفي جسم و صورت، نفي زمان ومكان، نفي سكون وحركت، نزول و صعود، توصيف و تمثيل و غيره. اما خداوند براساس لطف بي پايانش دوست دارد كه بندگانش او را بشناسند و براي خود اسماء و صفاتي برگزيده است؛ برخي از اين صفات، صفات ذاتند و برخي صفات فعل. صفات ذاتي صفاتي  اند كه خداوند از ازل آنها را برخود نهاده است و ضد آنها را مطلقاً  ازخود نفي كرده است: خداوند هميشه حي است و هرگز جز اين نيست، او عالم است و مطلقاً  جاهل نيست، همچنين او عادل، قادر، بصير و ... است. صفات فعل خدا تنها پس از آفرينش وجوب يافته اند؛ و ضد آنها نيز درباره خدا به كار رفته است: خداوند بخشنده (العفو) است ولي منتقم هم هست و قس علي هذا.
اين صفات كه انسان آنها را از طريق اسماء الحسناي خدا مي شناسد، محمل، محل ظهور يا «عضو» تجلي خداوند هستند آن چنان كه آنها را مي توان براي تمام آفريدگان و بويژه انسان به كار برد. اين محملها و اين عضوهاي «فعال خدا» ، امامان هستند. از اين رو امامان در تمام احاديث شان مكرراً  بيان كرده اند كه «ما عين الله، يدالله، وجه الله، جنب الله، لسان الله، اذن الله و نهايتاً  مظهر اسماء حسناي الهي هستيم» . تنها از طريق اين اعضاست كه ساير مخلوقات بويژه انسانها مي توانند با صفات فعل خدا آشنا شوند. بدين ترتيب، دو ساحت وجودي در هستي خداوند را مي توان شناسايي كرد: ساحت اول، ساحت ذات است كه وصف ناپذير، غيرقابل ادراك و فراتر از آگاهي، حدس يا تصور است. اين ساحت، ساحت حيرت زايي و در يك كلام ساحت كمون پيش از ظهور است. ساحت دوم ساحت افعال است كه به وسيله اعضاي خداوند[=امامان] به اجرا در مي آيد. اين اعضا وجه شناختي خداوند را به مخلوقات مي شناسانند، اين ساحت، ساحت ظهور و تجلي خداوند است؛ ساحتي كه «پري رو تاب مستوري ندارد.» بدين ترتيب مسأله حجةالله، خليفة الله، صراط الله و باب الله بودن امامان و يا بنا بر پاره اي آيات قرآن، آيت الكبري (سوره ۷۹ نازعات آيه ۲۰) مثل اعلي (سوره نحل آيه ۶۰) و عروة الوثقي (سوره هاي بقره و لقمان آيات ۲۵۶ و ۲۲) بودن ايشان معناي خود را بازمي يابد.
به اين ترتيب، تقسيم «ذات/ اعضا» وجهي است از بخش بندي حقيقت به ظاهر و باطن. ذات خدا همان جنبه باطني و تجلي نيافته وغيبي خداست كه لااسم و لارسم و لاوسم است و اعضاي خدا و يا ظاهر او يعني جنبه تجلي يافته او، امام- هم به معناي وجود كيهاني و هم به معناي مظاهر تاريخي او- است. لذا شناخت حقيقت امام، همان شناخت خدا در مقام تجلي و ظهور است. امام حسين(ع) فرمود: «خداوند خلق را آفريد تا او را بشناسند و زماني كه او را شناختند به عبادتش مشغول گردند و بدين سان خود را از قيد عبادت هر چه غير اوست برهانند.» شخصي از امام سؤال كرد: «معرفت خدا چيست؟ معرفت خدا براي مردم هر زمان شناخت امام آن زمان است كه اطاعت از او براي همه واجب است.»
بنابراين، هدف آفرينش، معرفت خالق از طريق مخلوق [= امام] است كه سمبل اعلاي معرفت خداست؛ امام وجهه تجلي يافته حق و دليل و غايت خلقت محسوب است. «[امامان همواره گفته اند] هر كه ما را شناخت خدا را شناخته است و هر كه ما را نشناخت خدا را نشناخته است.» امام صادق(ع) فرمود: «به بركت وجود ماست كه خدا شناخته مي شود و [باز] به خاطر وجود ماست كه بندگان او را عبادت مي كنند.» و باز فرمود: «ما بدون خدا و خدا بدون ما شناخته نخواهد شد.» «...خداوند ما را چشم خود در ميان بندگانش، لسان خود در ميان مخلوقاتش و دست لطف و رحمت خود در ميان بندگانش قرار داد؛ او ما را وجه خود قرار داد تا خلق به سمت او رو كنند، او ما را آستانه اي قرار داد تا مردم از آن به ساحت مقدسش راه يابند؛ او ما را گنجينه خود در آسمان و زمين قرار داد... از دعاي ماست كه بندگان دست به دعا برمي دارند، بدون ما كسي خدا را نخواهد پرستيد.»
به مسأله رؤيت خدا باز مي گرديم. در مورد مسأله يعني امكان يا عدم امكان رؤيت خدا، ابعاد و وجوه آن، وقوع آن در اين دنيا يا در آخرت ارتباط آن با مسأله كلي تر تجلي خدا و مباحث مربوط به آن تاكنون مطالب بسياري به رشته تحرير درآمده است. ديدگاه اماميه در اين خصوص بر دو مسأله مبتني است؛ يكي نقش و جايگاه امام و دو ديگر فراتر رفتن از عقل نظري و دستيابي به تجربه اي دروني و شهودي. بدين سان، اماميون معتقدند كه نظر به دو ديدگاه مذكور از سقوط در دو دام تشبيه (انسانگونه كردن و جسماني كردن خداوند) و تعطيل (نفي هرگونه صفت از خداوند) رهايي يافته اند؛ چنانكه گفته شد ديدگاه امامان را به دو بخش مي توان تقسيم نمود:
۱) نخست عدم امكان رؤيت خدا با چشم [ظاهر] چه در دنيا و چه در آخرت. در روايتي از امام صادق(ع) به نقل از «پدران» ايشان آمده است كه: روزي پيامبر به شخصي برخورد نمودند كه [در حين نماز] چشم به آسمان دوخته بود.
پيامبر به آن شخص فرمود:«ديده از فلك برگير چرا كه هرگز او را نخواهي ديد.» روزي ابوقره محدث به دعوت يكي از شاگردان امام رضا به مجلس امام حاضر شد. خطاب به امام چنين گفت: «ناقلان حديث گفته اند كه خداوند قدرت شنودن و ديدن [شنيدن كلام خدا و ديدن او] را به دو پيامبر ارزاني داشته است؛ [قدرت] شنودن به موسي و ديدن به محمد» . امام رضا (ع) فرمودند: «پس چه كسي وحي الهي را نزد جن و انس آورد؟»؛ آيا محمد نبود كه ندا در داد كه ديده ها را ياراي ديدن او نيست ولي او بر نگاهها آگاه است، (سوره انعام، آيه ۱۰۳) خلق را هيچ به او احاطه و آگاهي نيست (طه، آيه ۱۱۰) و خداي يكتا را هيچ مثل و مانند نيست (سوره شوري، آيه ۱۱) پس چگونه مي توان گفت كه من خدا را با چشمانم ديده ام، بر او آگاهي دارم يا خدا صورتي انساني دارد؟ شرم نمي كني؟ حاشا كه زنادقه نمي توانند پيامبر را به تناقض  گويي متهم سازند.
احمدبن اسحاق گفت: «در نامه اي به امام هادي(ع) از ايشان درباره رؤيت خدا و نقلهايي كه در باب آن شده است پرسيدم. امام (ع) در پاسخ چنين نوشتند: رؤيت تنها زماني ممكن خواهد بود كه ميان شاهد و مشهود هواي [صاف] باشد كه نگاه بتواند در آن نفوذ كند. بدون اين هوا و بدون وجود نور ميان شاهد و مشهود، ديدار ممكن نخواهد بود و [از طرفي] لازمه رؤيت، يكساني است؛ يكساني شاهد و مشهود، زيرا زماني كه علت ديدار ميان شاهد و مشهود مشترك باشد، يكساني آن دو واجب مي آيد و اين، عين تشبيه است [يعني هنگامي كه براي عمل مشاهده علتي مشترك ميان شاهد و شهود وجود دارد به ناچار اين دو بايد در نهاد يكسان باشند كه اين امر جز تشبيه نخواهد بود كه [في نفسه] مردود است، پس خدا را نمي توان با چشم [ظاهر] ديد.]
۲) دوم آنكه امامان مكررا  گفته اند كه خدا را مي توان با چشم دل مشاهده نمود. يعقوب بن اسحاق، گفته است: «در نامه اي از امام حسن عسكري (ع) پرسيدم: چگونه شخصي خدايي را كه نمي بيند عبادت مي كند؟ پاسخ دستخط امام چنين بود:«ابويوسف! پروردگار من كه لطف و رحمتش نصيب من و پدران من شده است، برتر از آن است كه با چشم ظاهر ديده شود.» سپس پرسيدم:«و پيامبر، آيا او خدا را ديده است؟ » ايشان در پاسخ نوشتند: «خداوند عز و جل، آنچه دوست داشت از نور عظمت خويش به پيامبرش برنمود». يكي از خوارج از امام محمد باقر (ع) سؤال كرد: «ابوجعفر! چه چيز را مي پرستي؟...»
- «خداوند تعالي [را مي پرستم]»،
- «آيا او را ديده اي» ؟
- «چشم ظاهر را ياراي ديدن او نيست اما دلها با نيروي ايمان او را درمي يابند.»
«خداوند را نمي توان با قياس، حواس ظاهري يا تشبيه او به انسانهاي ديگر شناخت، او تنها با آياتش قابل شناخت است».
[در تعاليم امامان] رؤيت خدا با چشم دل از آنجا كه شرط لازم ايمان حقيقي است نه تنها ممكن بلكه ضروري است. يك عالم يهودي از علي بن ابيطالب(ع) پرسيد: «اي امير مؤمنان! آيا هنگامي كه به عبادت پروردگارت مي پردازي او را مي بيني؟» علي(ع) پاسخ داد: «هش دار! هرگز خدايي را كه نبينم نخواهم پرستيد» ، عالم مجدداً پرسيد: «پس چگونه او را مي بيني؟» امام علي(ع) در پاسخ فرمود: «بهوش باش! ديده ها قادر به ديدن او نيستند بلكه اين دل ها هستند كه با نور ايمان پروردگارشان را مشاهده مي كنند.»
ديدگاه اماميه نخستين در باب رؤيت خدا شامل دو مرحله است: در باب مرحله اول يعني محال بودن رؤيت خدا با چشم ظاهر چند فصلي در آثار حديثي اماميه هست و احتمالاً از اين روست كه عمده مطالعات و پژوهش ها حول اين مرحله انجام پذيرفته است. اما بررسي مرحله نخست و ناديده گرفتن مرحله دوم، تعادل كل نظام اعتقادي را به هم مي ريزد و افزون بر اين، ابعاد تعليمي و كاربردي را كه به اعتقاد ما تشكيل دهنده غايت و كمال اين نظريه هست تحت شعاع قرار مي دهد. درست است كه جزئيات مربوط به «ديدن با دل» ، محتوا، وجوه، كاربرد راز آشنايانه و نتايج آن به طور بسيار پراكنده، مبهم و نامنسجم در قالب حجم عظيمي از احاديث فراهم آمده است؛ در عين حال دستيابي به ديدگاهي نسبتاً روشن و دقيق [در اين خصوص] تنها از راه بررسي روشمند آثار و تأليفات موجود امكان پذير خواهد بود.
چنانچه پيشتر ذكر آن رفت، رؤيت تنها هنگامي امكان پذير است كه بين شاهد و مشهود به لحاظ ماهوي شناختي موجود باشد، خدا در ذات خود چيزي است كه كاملاً با ساير اشياء متفاوت است، ذات خداوند تا ابد از ديده ها پنهان است چرا كه از تمام چيزها حتي از رؤيت هم برتر و متعالي تر است. اما در عين حال «مؤمن» ، خدا را در وجهه ظهورش (يعني «آيات» ، «نشانه ها» به فرموده امام پنجم (ع)) با چشم دل خود مشاهده مي كند. اين دو مرحله نظريه رؤيت در دو عبارت امام صادق(ع) به خوبي نشان داده شده اند: مرحله اول در تفسير امام صادق(ع) از آيه ۱۴۳ سوره اعراف است كه در آن موسي(ع) از خداوند درخواست مي كند كه خود را بر او بنماياند، امام صادق(ع) در اين باره مي فرمايند: «سه چيز وجود دارد كه بندگان را ياراي رسيدن به آن نيست: تجلي، دريافت و معرفت؛ چرا كه هيچ ديده اي تاب تجلي او را ندارد، هيچ قلبي را راه به سوي او نيست و هيچ انديشه اي قادر به «شناخت» او نيست» . امام صادق(ع) در جاي ديگري در پاسخ به شاگردي كه درباره حال پيامبر (غشيه=جذبه) هنگام نزول وحي [برايشان] سؤال كرد، فرمودند: «آن زماني بود كه بين خدا و او [= پيامبر] هيچ كس [حائل] نبود، زماني بود كه خدا بر محمد(ص) تجلي نمود» . كلام نخست ناظر به ذات خداوند است كه متجلي نشده، دست نيافتني، لااسم و لارسم است و به هيچ روي قابل شناخت نيست. كلام دوم نيز به خداي تجلي يافته، نشانه، سمبل و عضو او يعني امام وجودي اشاره دارد. آنچه را كه مي توان از خلال اين احاديث پراكنده در باب «ديدن در دل» به دست آورد، نيز در راستاي همين مفهوم قرار دارد.
ادامه دارد

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   علم  |   فرهنگ   |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |