سه شنبه ۱ شهريور ۱۳۸۴ - - ۳۷۸۱
قلمرو ناشناخته احساسات جانوران
حيوانات هم گريه مي كنند
000195.jpg
محمد علي نمازي خواه
چندي پيش مجله علمي Nature مقاله جالبي راجع به اثرات استرس و احساسات  روي زندگي حيوانات چاپ كرد. شايد بسياري از ما نيز حيواناتي را ديده باشيم كه از روي احساسات مادرانه از بچه هاي خود دفاع مي كنند. موسايف ماسون ، عمر خود را در راه شناختن آثار احساسات روي زندگي حيوانات و جنبه هاي روانشناسي آن گذرانده است. جان ليفارد نيز يكي ديگر از محققان و جانورشناسان معروف است كه در اين باره تحقيقات فراواني كرده است.
شادي، غم، عصبانيت، ترس، عشق، نفرت و ... تمام اين احساسات نقش مهمي در زندگي انسان ها ايفا مي كنند، ولي آيا اين احساسات در جهان جانوران نيز جايي دارند؟ اين سئوالي است كه جواب درست آن در مغز خود جانوران جاي دارد!
اگرچه محققان اعتقاد دارند كه احساسات اجتماعي نقش بزرگي در جهان جانوران ندارند، ولي تجربيات و آزمايش هاي جديد نشان مي دهد كه تنش ها و فشارهاي رواني و در يك لغت: استرس ، از احساسات پيچيده اي است كه حتي باعث ايجاد بيماري در جانوران مي شود.
آخرين تحقيقات توسط رابرت ساپولسكي و همكارانش از دانشگاه استانفورد روي بابو ن هاي آفريقايي، 3 ماه در سال انجام مي شود. ساپولسكي 3 ماه در سال را به سمت شرق آفريقا و جلگه سرنگتي سفر مي كرد تا آزمايش هايي را با هدف تشخيص اثر رفتارهاي اجتماعي، شخصيت، رده بندي اجتماعي بابون ها روي ميزان توليد هورمون هاي استرس زاي توليد شده توسط بدن آنها را انجام دهد. با اندازه گيري هورمون هاي درون ادرار اين موجودات، گروه تحقيقاتي متوجه شدند كه اين جانوران تحت اثر استرس گروهي، عكس العمل هاي متفاوتي از خود نشان مي دهند.
ساپولسكي مي گويد: از اين لحاظ ما و بابون ها بسيار شبيه يكديگر هستيم... آنها هم مي توانند مدت زيادي از طول روز را صرف اين موضوع كنند تا با ايجاد استرس هاي اجتماعي همديگر را اذيت كنند!
تيم تحقيقاتي ساپولسكي اعتقاد دارد كه استرس روي زندگي و سلامتي جانوران اثرات زيادي مي تواند داشته باشد به عنوان مثال جانوران ماده تحت استرس و فشارهاي رواني، براي به دنيا آوردن توله ها و كره هاي سالم مشكل دارند. در بچه هاي جانوران نيز ترس بيش از حد و استرس بالا باعث از بين رفتن بخش هيپوكمپوسل مغز مي شود كه مسئول يادگيري و حافظه است.
در ايران نيز اين تجربه به صورتي جالب و آموزنده انجام شده است. به گفته دكتر آريا بديعي، متخصص بيماري هاي دروني دام هاي بزرگ، گوساله هاي شير خوار در يكي از گاوداري هاي تهران به صورت مرتب دچار بيماري هاي معده، بخصوص زخم معده مي شدند. بعد از انجام آزمايش هاي متعدد و نگرفتن نتيجه توسط دامدار، از دكتر بديعي كمك گرفته مي شود،  ولي براي درمان در اولين مرحله،  تنها توصيه به تعويض كارگر قسمت گوساله ها مي كند. شايد عجيب به نظر برسد، ولي دكتر بديعي اينگونه تشخيص داده بود كه استرس حاصل از رفتار ناشايست كارگر با گوساله ها در هنگام شير دادن به آنها، باعث آثار عصبي روي اين جانوران و ايجاد زخم معده در آنها شده و جالب تر اينكه بعد از عوض شدن كارگر در مدت كوتاهي گوساله ها از اين بيماري رهايي يافتند. به گفته دكتر بديعي، استرس در ميزان شيردهي، بروز بيماري ها و رشد اين جانوران آثار مشخص و زيادي دارد.
در سال 1995، ماسون، محقق و روانشناس معروف با نوشتن كتاب وقتي فيل ها گريه مي كنند، راه چارلز داروين كه از سال 1872 شروع شده بود را ادامه داد. كتاب داروين با عنوان ابراز احساسات در انسان و جانوران در افكار قرن 19 تحولات بزرگي را به وجود آورد، اگرچه نظريات داروين در اين كتاب امروز كاملا رد مي شود. ماسون برعكس داروين با توجه به آزمايش هاي جديد و پيشرفته احساسات جانوران را معرفي مي كند. به عنوان مثال داروين اعتقاد داشت كه فيل ها تنها در هنگام درد شديد يا مواجهه با استرس هاي زياد، اشك هاي خود را جاري مي كنند، ولي ماسون اعتقاد دارد كه طبق تحقيقات اخيرش، فيل ها تنها براي غم و غصه گريه نمي كنند و درست مانند انسان ها گاهي در زمان شادي نيز، ناخودآگاه اشكشان جاري مي شود.
حتي انسان هاي عادي نيز قبول دارند كه در وجود جانوران احساسات پيچيده اي وجود دارد كه كاملا قابل رويت هستند. مثلا وقتي گنجشكي به گربه اي كه نزديك لانه اش شده حمله مي كند، عصبانيت را به وضوح در وجود آن مي توان ديد يا اگر سنجابي از ما فرار مي كند حس ترس در او ديده مي شود، يا حس مادرانه اي كه در گربه توله داري كه مشغول ليس زدن آنهاست . تمام اين احساسات كه به صورت مستقيم ديده مي شود، نشان مي دهد كه اين موجودات نيز مانند انسان ها داراي احساسات هستند. به گفته محققان دانشگاه آكسفورد، روانشناسان انساني با روانشناسان حيواني فرق بزرگي دارند و آن اين است كه جانوران مانند انسان ها قادر نيستند كه احساسات خود را به وسيله لغات بيان كنند، ولي اين مسئله نبايد باعث اين طرز تفكر شود كه آنها احساس ندارند.
زيگموند فرويد در مقاله اي در سال 1915، جمله اي معروف به اين شكل دارد: گاهي اين سئوال به وجود مي آيد كه ما احساساتي داريم و داشتيم كه چيزي راجع به آنها نمي دانستيم. جانوران احساسات مشابه هم ندارند، همانطور كه انسان ها هم اينگونه هستند. همانطور كه رفتارهاي گونه هاي مختلف با يكديگر فرق دارد، نوع زندگي كردن و احساساتشان نيز فرق دارد. مثلا اگر غازها در طبيعت به صورت تك تك جفتگيري مي كنند، ولي باقرقره  ها در اين رفتار و احساس با آنها كاملا فرق دارند و هر باقرقره  نر، مسئوليت زندگي چندين باقرقره ماده و جوجه هايش را بر عهده مي گيرد. حتي در ميان خود يك گونه نيز، گاهي اعضا مانند انسان ها با يكديگر فرق دارند. در يك سيرك ممكن است به گفته جفري ماسون، يك فيل بزدل و يك فيل شجاع باشد. تئودور روزولت معروف مي نويسد: خرس هاي گريزلي دقيقا مانند انسان ها در شجاعت و خشم به صورت تك به تك با يكديگر فرق دارند...، يك خرس گريزلي حتي با جثه بزرگش ممكن است براحتي تسليم جانوري شود و ديگري بر خلاف جثه اش تا لحظه مرگ بر سر قلمروش مي جنگد و حتي از بشر و موجودات بزرگتر نيز نمي هراسد...
در تمام تحقيقات انجام شده، هدف، تنها يك معني بوده و آن اينكه آيا با توجه به احساسات جانوران، ما قادر به درك و تغيير روابط خودمان، چه به عنوان جانوران اهلي يا جانوران وحشي هستيم؟ اصلا وظايف ما در قبال جانوران در هنگام مواجهه با احساسات مختلف آنها چيست؟ مثلا آزمايش هاي مختلفي كه روي جانوران انجام مي شود قابل توجيه است؟ آيا شما دوست داريد به جاي موش يا ميمون هاي آزمايشگاهي مقادير زيادي داروهاي مورد آزمايش به شما تزريق مي كردند؟ دردهاي عجيب و غريب حاصل از آزمايش ها روي جانوران چگونه توجيه مي شود؟ كشتن جانوران براي دفاع، آزمايش و تزئين خانه هايمان را چگونه توجيه مي كنيم؟ آيا علاقه ما به يك گوساله تنها به اين دليل است كه در سنين بالاترش براي ما توليد غذا مي كند؟
جفري موسايف ماسون به عنوان يك تحليلگر در مورد احساسات و روان موجودات، سالهاست كه با تحقيقات خود به دنبال جواب اين سئوال ها مي گردد. شما هنگامي قادر به از بين بردن درد خود هستيد كه ابتدا احساس درد كنيد و هنگامي كه اين احساس به شما دست مي دهد، احساس ديگر به نام همدردي به وجود مي آيد كه هيچ گاه دوست نداريد اطرافيانتان اين درد را تجربه كنند، چرا كه مي دانيد تجربه بدي است، پس به قول ماسون چرا در مورد حيوانات، ما اينگونه فكر نمي كنيم؟ چرا تعدادي از افراد، حتي از زدن حيوانات لذت نيز مي برند؟ دليل تنها منفعت طلبي و بهتر بگويم خودخواهي بشر است. ماسون اعتقاد دارد كه اگر انسان حاضر است تا خرگوش هاي آزمايشگاهي را حتي به سلول هاي سرطاني مبتلا كند به دليل اين است تا راهي براي نجات خود از شر سرطان پيدا كند. انسان به عنوان قوي ترين زنجيره حيات وحش، قادر است تا جانوران ضعيف تر را به عنوان پله هاي ترقي خود زيرپا بگذارد.
محققان و آزمايشگران بايد توجه كنند كه جانوران نيز همانند ما درد مي كشند و اين تجربه را در حين آزمايش هاي ما به دست مي آورند. به گفته روسائو در سخنراني درباره منشا نابرابري ها ميان انسان ها و جانوران، اگر انسان نسبت به درد از جانوران حساس تر است، به دليل اين است كه انسان ها از حافظه برتري برخوردار هستند و اين موضوع، آنها را حساس تر مي كند، چون خاطرات زمان پذيرش درد و عامل آن، آنها را اذيت مي كند، ولي جانوران نيز به هر حال درد حاصله را با خود همراه دارند.
جانوران نيز به درد حساسند.به گفته خيلي ها اگر كشتارگاه ها، ديوارهايشان از شيشه بود، مردم خواستار بسته شدن آنها مي شدند و به گياهخواري روي مي آوردند. اگر دولت ها از وضع آزمايشگاه هاي مجهز به آزمايش هاي روي جانوران اطلاع پيدا مي كردند،  آنها را منحل مي كردند، اگرچه گاهي اوقات براي حفظ بقاي خودمان مجبوريم راه را به هر نحوي شده ادامه دهيم.
براي همين هم است كه كشتارگاه ها، بازديدكنندگان را مي پذيرند يا روساي آزمايشگاه ها نتايج كارهاي خود را اعلام مي كنند. مثلا دكتر رابرت وايت، مدير آزمايشگاه هاي تحقيقاتي مغز و اعصاب بيمارستان اصلي متروپوليتن نتيجه كار خود را درباره عمل برداشتن مغز يك ميمون و حمل آن به محلي ديگر و جايگزيني اش در جمجمه ميمون ديگر را به وسيله جراحي عروق، موفقيت آميز و بسيار مهم براي بشر خواند، ولي يك سئوال:
بر سر ميمون بيچاره اول چه آمد؟

مدرسه دلفين ها
000150.jpg
طبق آخرين تحقيقات دانشمندان استراليايي دلفين هاي بيني بطري از مادران خود طرز استفاده از اشيا و وسايل را مي آموزند. اين نوع دلفين ها به خاطر هوش خود معروفند، ولي در يك آزمايش جديد نشان داده شد كه آنها در استفاده از ابزارها نيز هوش خارق العاده اي دارند. دريكي از خليج هاي استراليا، دلفين هاي ماده از مادران خود ياد مي گيرند كه چگونه قارچ هاي دريايي را در جلوي بيني خود قرار داده و حركت دهند تا ماهي ها جذب شوند و بعد آنها را شكار كنند. به گفته مايكل كروتزن از دانشگاه زوريخ در سوئيس، در حين انجام آزمايشاتي براي اثبات به كار بردن حيله در جهان حيوانات براي انجام دادن كارهايشان، اين اولين سند براي اثبات استفاده از ابزارهاي مختلف براي شكار، در جهان پستانداران دريايي بوده است. طبق گزارش هاي معتبر آكادمي جهاني علوم، اين يادگيري تنها توسط دختران از مادران انجام مي شود. دلفين هاي
استفاده كننده از قارچ براي اولين بار در سال 1997 در خليج كوسه شناسايي شدند-خليج كوسه در استرالياست- و از آن زمان به بعد دلفين هايي كه اين كار را مي كردند از خليج هاي مشابه شناسايي شدند و جالب اينكه اكثر آنها نيز ماده بودند. مشاهدات مستقيم از اين حيله عجيب كم بوده است ولي محققان اعتقاد دارند كه دلفين ها از قارچ هاي دريايي استفاده مي كنند تا شن هاي كف دريا را به هم ريخته و باعث بيرون آمدن شكار از ميان شن ها شوند. به نظر دانشمندان، يادگيري و استعداد استفاده از ابزارها در ميان موجودات بسيار كم است. نوعي از سگ هاي آبي قادرند با استفاده از دو عدد سنگ، صدف ها و موجودات دريايي را بشكنند و به داخل آنها دست يابند. گاهي نيز در جهان پرندگان اين موضوع ديده مي شود. كلاغ هاي كالودونيا از شاخه ها و تركه هاي بسيار باريك استفاده مي كنند تا بتوانند موجودات داخل شيارها و سوراخ هاي تنه درختان را به دست بياورند و اين درحالي است كه كلاغ هاي ديگر حتي اين موضوع به فكرشان هم نمي رسد!!
براي اينكه مشخص شود كه رفتارهاي دلفين ها چگونه به ارث مي رسد، كروتزن و همكارانش روي 13عدد از دلفين هايي كه از اين حيله استفاده مي كردند، دست به آزمايش هايي روي DNA آنها زدند و تنها در ميان آنها يك دلفين نر به نام آنتونيو، مشاهده مي شد. در ميان همه آنها DNA ميتوكندري وجود داشت كه از مادرشان انتقال يافته بود و داراي اطلاعات ژنتيك لازم بود.
اين نشان مي دهد كه تمام اين اطلاعات ژنتيك از يك جد مشترك و ماده، در چندين نسل قبل انتقال يافته است. البته تمام دلفين هاي ماده با يك DNA ميتوكندري مشابه قادر به استفاده از اين نيرنگ نبودند و دانشمندان متوجه شدند كه اين ژن يادگيري به صورت غالب و متصل به كروموزوم X نيست و اصلا در DNA جايگاه مشخصي ندارد! در جانوران ژن هاي مختلف و فراواني وجود دارد تا يك جانور بتواند از ابزار آلات براي بقاي خود استفاده كند. اين جمله كروتزن در مورد اين قضيه است.
اندروماتين كه خود يك محقق روي شامپانزه ها در دانشگاه سنت اندروز در انگلستان است، اعتقاد دارد كه كروتزن و همكارانش دست به تحليل هاي ژنتيك مهم و سختي زده اند.
وي مي گويد: تاكنون تنها مدرك قابل توضيح براي اين عمل دلفين ها، مشاهده مستقيم بوده است.
تقلب كردن
كروتزن به اين نكته اشاره مي كند كه دلفين هاي جوان حدود 4 تا۵ سال از عمر خود را در كنار بزرگترها مي گذرانند و اين زمان بسيار طولاني براي يادگيري اين حقه ها از مادرانشان است. جانت مان، يكي از همكاران اين تحقيق از دانشگاه جورج تاون در واشنگتن مي گويد: ما مي دانيم كه آنها تمام وقت به نظاره اين عمل بزرگترها مي پردازند. به گفته كروتزن، دلفين ها تمام وقت از يكديگر تقليد مي كنند.
جانت مان مي گويد: نرها نيز از مادران خود به خوبي اين كلك را ياد مي گيرند ولي در هنگام بلوغ به آن توجه نمي كنند، شايد به اين دليل كه آنها بيشتر به فكر جفت يابي و محافظت از خانواده هستند. اين گروه تحقيقاتي بسيار اميدوار است كه هرچه زودتر راز اين قضيه را بيابد. كروتزن در حين تحقيقات خود متوجه شد كه اين دلفين ها با اين كار خود امتياز بزرگي دارند كه دلفين هاي ديگر ندارند و آن هم دسترسي به غذاهايي است كه تنها با اين حقه به دست مي آيد.

وداع
آلالا ها ديگر باز نمي گردند
000144.jpg
سرمد نمازي خواه- كلاغ هاوايي كه پرنده اي واقعا باهوش و جذاب است، توسط IUCN در سال 2002 جزو جانوران منقرض شده ناميده شده، چرا كه تنها 2 عدد از اين پرنده وحشي و آزاد باقي مانده بود كه از آنها نيز تا سال 2002 خبري نبود!
تغييرات محيط زندگي آنها، دستكاري هاي عجيب بشر در جزاير هاوايي،  جمع آوري آنها و شكارشان توسط سودجويان، شكارچيان طبيعي آنها مثل موش هاي خرما و گربه هاي اهلي تازه وارد به اين جزيره، بازهاي شكاري آن منطقه و مالارياي طيور و آبله كه از طريق پشه ها به آنها انتقال داده مي شد، باعث از بين رفتن و به مرور انقراض آنها شده است. تعدادي از اين كلاغ هاي سياه و دوست داشتني در اسارت و قفس هاي بزرگ ساخته شده از توري هاي محافظ در هاوايي هنوز نگهداري مي شوند. اميدهاي فراواني است تا اين تعداد اندك قادر به توليد مثل و زياد كردن تعداد خودشان باشند.
نسل كلاغ هاوايي كه در زبان محلي مردم هاوايي به نام آلالا ناميده مي شود، به عنوان موجودي كاملا در معرض خطر توسط جانورشناسان شناخته مي شود.
كلاغ هاوايي مانند بسياري از پرندگان جنگلي هاوايي، به دليل كشاورزي و اصلاحاتي كه در اين منطقه انجام مي شود، كاملا رو به انقراض است. با ورود خوك ها، گربه ها و موش ها توسط انسان ها به اين منطقه كاملا جا براي اين پرندگان تنگ شده است. مشكل ديگر ورود بيماري هاي مربوط به پرندگان به اين منطقه به وسيله پشه ها و ابتلاي اين كلاغ  به آنهاست. در سال 1967 براي اولين بار اين پرنده جزو جانوران در معرض خطر انقراض قرار گرفت و درسال 1989 بنياد حيات وحش آمريكا طرحي براي حفاظت آن ايجاد كرد، ولي تا امروز تعداد اين پرندگان در طبيعت كاملا از بين رفته و در اسارت نيز تعداد آنها فقط ثابت مانده است. اين پرنده مثل بقيه كلاغ ها، بزرگ و سياه به همراه منقاري درشت و تيره است. پرها تيره و براق به همراه بال هاي بزرگ است. اين پرنده متاسفانه با هيچ كدام از پرنده هاي ديگر هاوايي سازگاري ندارد. اين پرنده منحصرا متعلق به جزيره هاوايي بوده و اين در حالي است كه تنها تعداد باقي مانده اين پرندگان به صورت وحشي در مناطق جنگلي كنا پيدا مي شدند.
گروه هاي وحشي اين پرندگان متاسفانه در دهه اخير بسيار كم شدند، به طوري كه در سال 1992 تنها 11 يا 12 عدد از آنها باقي مانده بود و در سال 2002 تنها يك عدد و امروز ديگر ديدن آنها به صورت آزاد، آرزويي براي تمام افراد بومي و محلي هاوايي است. اين پرندگان اغلب در جنگل هاي مرطوب اوهايوكرا و مناطق علفزاري كم ارتفاع پيدا مي شدند، ولي تعداد باقي مانده در قفس هاي بزرگ تنها در نواحي جنگلي نگهداري مي شوند. اين پرندگان تقريبا
همه چيزخوارند، ولي اغلب از درختاني ميوه دار به نام يه يه تغذيه مي كنند. اين پرنده اغلب در نواحي
كم ارتفاع پرواز مي كند و به همين دليل به آنها موش پرواز مي گويند. فصل توليد مثل كلاغ هاي هاوايي از مارس يا جولاي شروع مي شود. كلاغ هاي ماده از يك تا پنج تخم مي گذارند، البته گاهي مواقع كلاغ هاي هاوايي به صورت اجتماعي لانه سازي كرده و تخمگذاري مي كنند و آنقدر به پاي جوجه هاي خود مي مانند تا آنها بزرگ و بالغ شوند.
دليل اصلي از بين رفتن اين پرندگان را مي توان از بين رفتن جنگل هاي مرطوب و داراي ميوه دانست، چرا كه منابع تغذيه اي اين پرندگان بشدت كم شده و محل طبيعي آنها به صورت نواحي كاري انسان ها درآمده است. كلاغ هاوايي به صورت رسمي و زير نظر دولت در سال 1967 تحت نظارت و به عنوان جانور در حال انقراض اعلام شد. در سال 1989 تحت پروژه اي به نام بازگشت آلالا نام محلي كلاغ هاوايي برنامه هايي آغاز شد تا تعداد اين پرندگان را تا حدي زياد كنند كه از ليست موجودات در حال انقراض خارج شوند. جامعه جانورشناسي سان ديه گو در سال 1993 طبق يك برنامه توليدمثلي ميان پرندگان تحت اسارت موفق به آزاد كردن 27 عدد از اين كلاغ ها در طبيعت شد. متاسفانه به صورت ناگهاني در اكتبر 1999، 21 عدد از اين پرندگان به دليل بيماري هاي مختلف و شكار توسط بازهاي هاوايي، ناپديد و نابود شدند. 6 عدد باقي مانده به سرعت زنده گيري و به اسارت برگردانده شدند. اكنون بسياري از موسسات و گروه هاي حفاظت از جانوران تنها به اين تعداد محدود، دل بسته اند و اميدوارند كه شايد خاطره پرواز اين پرنده با مزه را بار ديگر در جنگل هاي هاوايي زنده كنند.
عرضه نسل جديد آنتي بيوتيك ها
پژوهشگران ايراني موفق به توليد نوعي آنتي بيوتيك از ترشحات پوستي قورباغه شدند.
محققان بيوشيمي دانشگاه تربيت مدرس موفق به جداسازي و خالص سازي نوعي تركيب آنتي بيوتيك جديد از ترشحات پوستي قورباغه هاي شمال كشور شدند. تركيبات آنتي بيوتيك استخراج شده در اين طرح با توجه به مشكل مقاومت تدريجي ميكروب ها به
آنتي بيوتيك هاي مرسوم، كاربرد منحصر به فردي در مقابله با اين قبيل ميكروب هاي مقاوم شده داشته و با توجه به خواص غيرهموليتيك و حفظ فعاليت ضد ميكروبي آنها در حضور نمك هاي فيزيولوژيك بدن، مي توان از آنها در درمان موضعي عفونت هاي سوختگي، بويژه عفونت هاي P.aeruginosa استفاده كرد.
اين تركيبات همچنين در درمان عفونت ها و بيماري هايي نظير زخم پاهاي بيماران ديابتي، عفونت هاي دهان، عفونت هاي مجاري ادراري، آكنه، ايسكمي قلبي، عفونت هاي قارچي و حتي برخي سرطان ها كاربرد خواهند داشت.

سفر و طبيعت
ايرانشهر
جهانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
زيبـاشـهر
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  سفر و طبيعت  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |