پنجشنبه ۳ شهريور ۱۳۸۴
به مناسبت چهلمين روز درگذشت زنده ياد مجتبي ميرزاده
ساز مهجور نبوغ خاموش
000222.jpg
* ولي الله كاووسي
درآمد:نزديك به ۴۰ روز از درگذشت مجتبي ميرزاده نوازنده و آهنگساز پيشكسوت ويلن مي گذرد. وي در اوايل انقلاب اسلامي و دوران دفاع مقدس آهنگ هاي حماسي متعددي را در جهت روحيه دادن به مردم و رزمندگان ساخته يا تنظيم كرده بود كه هر كدام در خاطره شهروندان و به خصوص رزمندگان جاويد و ماندگار گرديده است، از جمله اين آهنگ ها: «شهيد مطهر» ، «بوي گل سوسن و ياسمن آيد» ، «تواي طراح معمار حرم برخيز» ، «به لاله در خون خفته» و... است.
مجتبي ميرزاده در يكي از معدود گفت وگو هايي كه داشت در زمينه موسيقي پاپ گفته بود : «به نظر من موسيقي پاپ در ايران و در سال هاي اخير، هيچگونه رشدي نداشته، به اين دليل كه متأسفانه خوانندگان امروزي مي خواهند تقليد خوانندگان قبل از انقلاب و يا خارج نشينان را بكنند كه اين تشابه صدايي را به طور كاملاً آشكاري شاهد هستيم و حتي برخي از آنها دقيقاً مي خواهند چهارچوب و اصول صداي آنها را تقليد كنند و هيچگونه ابتكاري از خود ندارند و به نظر من پيشرفتي دراين زمينه صورت نگرفته است، اما موسيقي پاپ نسبت به گذشته طرفداران زيادي پيدا كرده است، مثلا در يك كنسرت پاپ سالن مملو از جمعيت است كه قابل قياس با جمعيت حاضر در سالن هاي موسيقي سنتي نيست و دليل آن هم اين است كه موسيقي پاپ خاص جوانان است و قشر اكثريت هم جوانان هستند كه موسيقي پرتحركي را مي خواهند كه در آنها ايجاد هيجان كند و اين خاصيت در موسيقي پاپ نهفته است و نه تنها در ايران بلكه در تمام دنيا موسيقي پاپ وجود دارد و چيزي نيست كه بگوئيم به موسيقي سنتي لطمه زده، چون اين هم يك سبك موسيقي در قالب امروزي و جوان پسند است و قطعاً اينچنين موسيقي مورد توجه و علاقه افراد ۴۰ يا ۵۰ ساله نيست و حتي علاقه اي هم به شنيدن آن ندارند.» ( روزنامه كيهان ۴ بهمن ۱۳۸۳). نوشته زير نگاهي دارد به زندگي و آثار اين آهنگساز و نوازنده صاحب نام كه از نظر شما گراميان مي گذرد.

از زماني كه استاد ابوالحسن صبا، با شيوه و مكتب خاصي كه در نوازندگي ويولن از خود به جاي گذاشت، جايگاه اين ساز غربي را در موسيقي ملي ايران تثبيت كرد، تاكنون، نسلي از خلاق ترين و مستعدترين موسيقيدانان ايران با تأثير پذيري بيش و كم از شيوه آن هنرمند، نواختن اين ساز را پيشه خود ساخته و آثار جاودانه اي از خود به جاي نهادند كه هرگونه تلاش در جهت نفي ارزش و اعتبار آن آثار در موسيقي ايران،  اثبات ناداني خويش است.
بزرگمرداني همچون علي تجويدي، مهدي خالدي، حبيب الله بديعي، همايون خرم، پرويز ياحقي و اسدالله ملك و در سطوح ديگر هم هنرمنداني نظير مجيد وفادار، عباس شاپوري، جواد و بزرگ لشگري، محمود تاجبخش، شاپور نياكان و ديگران حضور داشته اند كه نام آنها همواره زينت بخش صفحات تاريخ موسيقي معاصر ايران خواهد بود.
باري، در طول اين سالها ، هنرمندان ديگري كه غالباً  دست پرورده مستقيم و يا تأثير پذيرفته غيرمستقيم از استادان نسل پيش بودند، با شور و اشتياق مشعل كم فروغ نوازندگي اين ساز بي جهت طرد شده را همچنان روشن نگاه داشتند؛ گو اين كه چند تن از اين افراد در سالهاي قبل از انقلاب هم به سازندگي و نوازندگي مشغول بودند و در كار خود به تبحر و شهرتي هم دست يافته بودند.
از جمله مشهورترين اين هنرمندان مي توان به نامهايي چون: سياوش زندگاني، لقمان ادهمي، شاملو كاربند، محمدرضا اتابكي، جهانشاه برومند و مجتبي ميرزاده اشاره كرد كه هريك براي زنده نگاه داشتن ويولن، راهي جداگانه را پيمودند.
در اين سالها؛ كاربند و اتابكي غالب توان خود را صرف آموزش و تدريس و تربيت هنرجو نمودند و جهانشاه برومند اجراهايي جديد از آهنگهاي ويولن نوازان نسل اول را در قالب چند نوار كاست به بازار عرضه كرد.
در اين ميان مجتبي ميرزاده هنرمند كم نظيري بوده كه بيش از ۳۵ سال از عمر كوتاه خود را به كار در زمينه هاي مختلف و گاه متناقض موسيقي اختصاص داد. با آن كه ميرزاده هيچ گاه به شهرتي كه شايسته آن بود دست نيافت- و اساساً در پي دستيابي به چنين شهرتي هم نبود- دامنه فعاليتش به قدري گسترده است كه در هر گوشه اي از موسيقي ۳۵ سال اخير مي توان نشاني از او به دست آورد. از تكنوازي ويولن و كمانچه و سه تار گرفته تا همكاري با اركسترهاي مختلف و ساخت موسيقي متن فيلم و آهنگسازي و تنظيم در موسيقي كردي و فعاليت گسترده در زمينه پاپ و ... اينها همه تنها بخشي از قابليتهاي نهفته ميرزاده را در خود دارند و سخن گفتن در مورد هريك از وادي هايي كه وي در آنها گام نهاده، فرصت جداگانه اي مي طلبد و از حوصله خارج است.
مجتبي ميرزاده در سال ۱۳۲۴ در شهر كرمانشاه و در محيطي قدم به عرصه وجود نهاد كه براي رشد و پرورش استعدادهاي دروني او كمترين حد از شرايط مطلوب را هم در اختيار او قرار نمي داد. با اين حال او از همان اوان كودكي به مدد همين استعدادهاي دروني و تلاش خستگي ناپذير خود به فراگيري موسيقي پرداخت و در اين راه از هيچ كوششي فروگذار نكرد. او را بايستي به عنوان نمونه تمام و كمال يك هنرمند خودساخته و استادنديده دانست، چرا كه در تمام طول دوره يادگيري خويش نزد هيچ استادي به شاگردي ننشست و دانش و مهارت گسترده اي را كه بعدها در شاخه هاي مختلف موسيقي به دست آورد (كه از ساده ترين درسهاي نوازندگي و نت خواني تا پيچيده ترين تكنيك هاي آهنگسازي و اركستراسيون را در برمي گرفت) تنها مديون ذوق سرشار و تلاش عاشقانه خويش بود.
هنگامي كه در سال ۱۳۵۰ براي نخستين بار از سوي «نصرت الله كريمي» براي ساخت موسيقي متن فيلم «درشكه چي» انتخاب شد، هيچ گونه سررشته اي از اصول اركستراسيون و هماهنگي نداشت؛ با اين حال دعوت او را پذيرفت و به ياري جديت و پشتكار مثال زدني كه در خود سراغ داشت، دست به كار شد. او خود در اين باره مي گويد: 
«پيش از موسيقي فيلم درشكه چي هرگز قطعه مستقلي براي اركستر ننوشته بودم. حتي اسم سيم هاي كنترباس را نمي دانستم. مهمتر از همه اين كه، از شخصيت  سازها بي اطلاع بودم و نمي دانستم كه، چه سازي در چه مقامي به كار گرفته مي شود، لذا مدت يك ماه مهلت گرفتم و همه اين اصول و قوانين را از طريق پرس وجو از اشخاص وارد آموختم. در آن يك ماه به قدري در تكميل اطلاعات كوشش كردم كه ديگر تقريباً  مي توانستم قطعه هاي مستقلي براي اركستر بنويسم. مشكل اصلي اما، اين بود كه براي فيلم چه كار مي توانستم بكنم؟ در اين مورد نه جايي چيزي خوانده و نه از كسي چيزي شنيده بودم. كليه قوانين را خودم خلق كردم. مثلاً ، بر اساس اين كه مي دانستم هر سازي يك رنگ مخصوص به خود دارد، قطعه را اركستراسيون مي كردم، بدين ترتيب براي خود باني بودم. يك شروع كننده «بدون هيچ آموزش و يا نقطه حركتي.» (۱)
در هر حال ميرزاده موسيقي متن اين فيلم را بر اساس ترانه اي مشهور ،كه با وارياسيون هاي مختلفي براي اركستر تنظيم شده بود، تهيه كرد و از آن به بعد رسماً  قدم در جرگه سازندگان موسيقي فيلم گذاشت و بعدها كه براي بيش از ۴۵ فيلم آهنگ نوشت، موقعيت خود را بيش از پيش به عنوان يك آهنگساز تمام عيار تثبيت كرد.
زنده ياد مجتبي ميرزاده موسيقيداني بود كه برخلاف بسياري از همكاران و هم نسلانش كه با نگاهي تعصب گرا تنها گونه خاصي از موسيقي را درخور اعتنا مي دانند، دايره فعاليتهاي خود را هرگز با جانبداري از يك نوع موسيقي محدود نمي كرد. وي در سالهاي دهه پنجاه دربسياري از موارد به عنوان نوازنده و تنظيم كننده در كنارموسيقي گران پاپ قرار گرفت. در نوازندگي هم اگرچه به دليل فروتني و گوشه گيري ذاتي كه داشت، هرگز ادعايي نكرد، اما به راستي صاحب سبكي شخصي و منحصر به فرد بود كه آميخته اي از شيريني و ملاحت را با تكنيكي قوي و استخواندار به گوش مي رساند. نرمي آرشه و قدرت  فوق العاده اي كه در نواختن «تكيه ها» و «تريل هايي» با حداكثر سرعت از خود به نمايش مي گذاشت، تنها از سوي افرادي كه از نزديك با نوازندگي ويولن اين ساز سركش و چموش آشنايي دارند، قابل درك است. نمونه اي از مهارت و چابكي پنجه او را در تكنوازي كه در آلبوم «نون و دلقك» اجرا كرده است، مي  توان شنيد.
اجرا، تنظيم و بازسازي نغمه هاي قديمي موسيقي كردي، چشم انداز ديگري از دامنه تلاشهاي ميرزاده را به روي ما مي گشايد. خوانندگان كردزباني همچون: حسن زيرك، مظهر خالقي، هاشم ربيعي و ديگران بي گمان بخشي از شهرت خود را مرهون سالهاي همكاري با ميرزاده هستند و امروزه كمتر اثري از اين افراد در دست است كه ميرزاده نقش موثري در اجراي آن ايفا نكرده باشد.
در سالهاي بعد از انقلاب ميرزاده در اكثر كارهايي كه با اركستر بزرگ اجرا شده، به عنوان نوازنده ويولن اول و يا كمانچه حضور داشته است. مثلاً  تكنوازي كمانچه اي كه در نوار گلبانگ به آهنگسازي حسن يوسف زماني و خوانندگي محمدرضا شجريان از او به يادگار مانده است و يا همراهي آواز عليرضا افتخاري در آلبوم «راز گل» كه در دستگاه نوا و باز هم با كمانچه اين هنرمند ضبط شده و وي مسئوليت تنظيم اين مجموعه را هم به عهده داشته و تصنيف زيباي «با ما منشين» هم كه از ساخته هاي اوست در همين اثر اجرا شده و اينها تنها چند نمونه از آثار بي شمار نواخته ها و تنظيمات اوست.
يكي ديگر از نمونه هاي كم نظير از تنظيمات استادانه اين هنرمند كه از سالهاي اخير در دست است، بازسازي چند تصنيف قديمي از ساخته هاي هنرمند فقيد استاد «حبيب الله بديعي» است كه در مجموعه اي به نام «به ياد آن گذشته» با صداي «همايون كاظمي» به بازار عرضه شده است. در اين آلبوم هم مي توان به قدرت اعجاب انگيز و سليقه زيبايي شناسانه اين هنرمند مكتب نديده و خلوت نشين در تنظيم آهنگ براي اركستر بزرگ پي برد و هم مي توان بارقه هايي از هنر تكنوازي او را از قطعات كوتاهي كه در لابه لاي اركستر با ويولن، كمانچه و سه تار نواخته است، شنيد.
جداي از همه اينها، ميرزاده تعليم و تربيت هنر جويان جوان را اگرچه به شكلي پراكنده، اما هيچ گاه فراموش نكرده و تا همين اواخر علاقه منداني را در منزل خويش به شاگردي مي پذيرفت و از گنجينه دانش و هنر خويش بهره مند مي ساخت.
در مجموع مجتبي ميرزاده را مي توان به عنوان نابغه اي خاموش و يكي از آخرين پرچمداران ويولن نوازي به شيوه ايراني دانست كه توانايي و حال و هواي هنرمندان نسل پيش و دانش و انديشه هنرمندان نسل حاضر را به شكل توأمان دارا بود.
در طي اين سالها ويولن نوازان برجسته اي يكي پس از ديگري از ميان ما رفتند. نخست خالدي و بديعي و بعد اسدالله ملك و سياوش زندگاني و اكنون هم مجتبي ميرزاده. با گراميداشت ياد آن بزرگان و اداي احترام به هنرمنداني كه همچنان سايه شان بر سر هنر اين سرزمين است، در انتظار روزي خواهيم بود كه نواي شورآفرين اين ساز، توسط نسلي نو از جواناني كه امروز در كنج خلوت خود به هنرآموزي مشغولند، دوباره طنين انداز شود.
--------------------
۱- زاهدي. تورج؛ موسيقي فيلم؛ ص ۱۸۹.

نوشته اي از محسن الهاميان در معرفي كتاب مباني فرم و فرم هاي موسيقي
اثري كاربردي
درآمد: كتاب مباني فرم و فرم هاي موسيقي، اثر رالف تورك و با ترجمه محسن الهاميان، از سوي نشر گشايش، به بازار كتاب راه يافته است. اين اثر در ۱۳ فصل و دو ضميمه مباحثي چون ملودي، فرم ملوديك، فرم و شكل هاي دراماتيك موسيقي، اصول فرم دوتايي، تكنيك هاي هارموني، كنترپوان و فرم در قرون ۱۸ و نيز فرم هاي سونات و آواز سلو را مورد بررسي قرار مي دهد. نوشته زير را محسن الهاميان در معرفي اين اثر نگاشته است. الهاميان كه خود از مدرسان شناخته شده موسيقي كلاسيك است
000219.jpg
فيلسوفان يونان باستان، شكل را مقدم بر محتوا مي  دانستند و اثري برايشان كمال مطلوب بود كه محتوا به طور كامل در فرم حل شده باشد. رمانتيك ها بر عكس براي محتوا ارزش بيشتري قائل بودند. براي ماترياليست ها، هر دو يك اندازه اهميت دارد.
نوشته آندره هوديه در كتاب فرم هاي موسيقي فرم عاملي دانسته شده كه باعث وحدت و نه يكنواختي در كل اثر مي شود، وحدتي كه از كثرت زاده مي شود و كثرتي كه به وحدت باز مي گردد، درست مثل ارگانيسم زنده اي كه از يك سلول زاده مي شود. در كتابي كه در پيش روي شماست فرم را مشخص كننده قسمت ها، ابعاد نسبي و ارتباطي دروني آنها مي داند كه با شباهت و تضاد مواد سازنده موسيقي مشخص مي شود.به همين دليل من هم فرم را قبل از محتوا مي دانم، ولي اين باعث نمي شود كه محتواي يك اثر هنري فراموش گشته و يك اثر هنري به فرماليسم كشانده شود. هر محتوايي به دنبال فرمي است تا خود را عرضه كند، بدون داشتن فرم، پرمغزترين بيان ها هم تنها يك درهم ريختگي بي معني خواهد بود، حتي در هنر مدرن و موسيقي مدرن. ولي اگر آهنگسازي به هر دليلي نخواست رعايت فرمي را كند، در اين موقع فرم هاي رايج عبارت از دانشي است كه او از فرم كلي دارد، آيا اين به آن معني است كه چنين قطعاتي اصلاً فرم ندارد. برداشت از فرم معاصر «سونات» يا «سنفوني» در مقابل اين عناوين چيست؟
دكتر ارنست توخ در كتاب «نيروهاي شكل پذير موسيقي» چنين مي گويد: «در گسترش فرم موسيقي، نيروي كنتراست يعني تناوب كشيدن و رها كردن، نيروي اوليه تپش ريتميك را در زمينه پشت نگه مي دارد. با نگه داشتن آن در زمينه پشت اين نيرو مطيع و رام مي گردد. به اين ترتيب تقابل دو نيرو هميشه در شكلي از فرم تجلي مي كند و چون ذهن ما در ايجاز و اختصار احساس آرامش مي كند، فرم را چنين تعريف مي كنيم: فرم عبارت است از تعادل بين كشيدن و رها شدن.»
تا آنجا كه مي دانم كلاس هاي فرم هميشه محدود به آناليز بسيار ساده اي از قطعات موسيقي بوده است. در اين كلاس ها اكتفا مي شود به اين كه اين تم اول است، اين هم رابط است، اينجا هم تم دوم، در فلان توناليته، يا اين فلان موتيف است كه از آنجا گرفته شده است. هرگز مباني فرم كه چگونه بايد آجر روي آجر قرار بگيرد ملاط كار چيست و اين ملاط چگونه بين دو آجر قرار مي گيرد تا آجرها به ديواري جسيم تبديل شود، صحبت نمي شود. كتاب مباني فرم و فرم هاي موسيقي به چنين آموزشي مي پردازد. بعد از صحبت در مورد مباني فرم(به فهرست مطالب مراجعه كنيد) در مورد هر يك از فرم هاي دوران باروك، كلاسيك و تغييرات آن در دوره رومانتيك به صورت عملي و با دادن مثال هايي براي هر جزء از مطلب صحبت مي كند، به طوري كه مطلبي براي گفتن باقي نماند، چيزي تا يك قدمي آهنگسازي. هنرجو كافي است با دانش كافي از هارموني و ايده هاي خلاق، با مطالبي كه از فرم موسيقي در اين كتاب آموخته اثري هنري بيافريند. متأسفانه در كلاس هاي آهنگسازي اغلب روال بر اين است كه از شاگرد خواسته مي شود چيزي بنويسد و بياورد، بدون آن كه گفته شود چطور بايد بنويسد و يا در مورد اهميت فرم صحبتي شود. براي آشنايي بيشتر با اهميت فرم به هنرجويان علاقه مند پيشنهاد مي شود تا كتاب نيروهاي شكل پذير نوشته ارنست توخ را حتماً مطالعه نمايند.در هر حال آموزش هاي اين كتاب منحصر به فرد و براي هنرجويان علاقه مند به آهنگسازي دانستن اين مطالب از واجبات است. اميدوارم كه با ترجمه و نيز آموزش اين كتاب گامي در جهت علمي شدن موسيقي كشور برداشته باشيم.

گفت وگو
گزارش و گفت وگويي با مرشد سيد مصطفي سعيدي از رگ تاك
000216.jpg
مرشد سيد مصطفي سعيدي، مرشد و شاهنامه خوان و نقال پيش كسوت از اراك از جمله چهره هاي نامي عرصه نقالي و منقبت خواني و مداحي است. نوشته زير را مطلع و گردآورنده، فولكلور و فرهنگ ايران، خانم فاطمه حبيبي زاده،نوشته اند كه مي خوانيد.
در سه سالگي مادرش را از دست داد. پدرش از زادگاهش هجرت كرد و به بروجرد رفت. آنجا در محله  امامزاده قاسم با زن بيوه اي كه آن هم چهار فرزند داشت ازدواج نمود.
خودش مي گويد: «در اينجا بود كه طعم تلخ نامادري و بيداد زن پدر پروبال من و سه برادرم را سوزاند و خاكستر نمود.»
از درس و مدرسه خبري نبود، در هفت سالگي كتاب اول ابتدايي را با هزار مشقت تهيه كرد و به هر كس مي رسيد با التماس كلمه اي مي پرسيد. شبها كتابش را زير سر مي گذاشت كه از دسترس زن پدر در امان باشد اما صبح مي ديد كتابش پاره شده، از پا نمي نشست و كتاب ديگري تهيه مي كرد و ادامه مي داد، بدين ترتيب خواندن و نوشتن را آموخت، در نه سالگي پدرش او را به دست استادي به نام سيد مهدي صفوي پور سپرد. مدت سه سال همراه او نيمي از ايران را زير پا نهاد، (اكنون مدفن اين استاد فرهيخته در همدان است). در سن يازده سالگي چنان در روضه خواني و وعظ پيش رفت كه عملاً بالاي منبر قرار گرفت و به سخنراني، روضه خواني و موعظه پرداخت .
در سيزده سالگي به قهوه خانه رفت و با مرشد كرم اصفهاني آشنا و مأنوس شد.
مرشد كرم چنان زيبا نقل مي گفت كه او را شيفته حركات موزون و كلام آهنگين خود نمود، از اينجا به بعد قدم در ميدان شاهنامه گذارد و مدت سه سال با اين بزرگوار دوره نقالي و منقبت خواني را طي كرد. ابتدا در قهوه خانه حاجي عباس شاخه نبات در بروجرد نقالي مي كرد به  طوري  كه در چهارده سالگي به نقال حنجره ارغواني ملقب شد.
در پانزده سالگي از بروجرد به ملاير رفت و چنان غوغايي برپا كرد كه هنوز هم مردم ملاير از آن دوره ياد مي كنند.
در شانزده سالگي نوشتن طومار شاهنامه را آغاز، اما نيمه كاره رها نمود چون اميدي به چاپ آن نداشت، در هفده سالگي به زادگاهش اراك رفت در آنجا استقبالي فراوان از او شد .
در نوزده سالگي ازدواج نمود ازدواجي كه فرجام خوشي نداشت ثمره اين ازدواج سه پسر و سه دختر بود.
در بيست سالگي به سربازي اعزام شد، پس از آن به اراك بازگشت و دوباره نقالي را آغاز نمود. سال چهل و يك به خرم آباد رفت و مدت نه سال در اين شهرنقالي مي كرد. از پاتوق هاي او قهوه خانه هاي حاج سيد رحم  خدا، حاج علي فرح مند و شمشير آباد، قهوه خانه درشكه چي ها و قهوه خانه مشهدي قرباني بود.
بعد به دورود رفت و مدت دو سال در اين شهر هم نقل مي گفت و هم منبر مي رفت، پاتوق نقالي اش نيز قهوه خانه شادروان فرخ فال و مرحوم دادامراد بود.
سپس به بروجرد بازمي گردد و در قهوه خانه سيد نور الدين پرچمدار و قهوه خانه حسن داروغه نقل مي گويد.
مدت سي سال در بروجرد مي ماند و پس از جدايي ناخواسته از همسرش به روستاي يكه دانگه كه پيشتر در آنجا منبر مي رفت كوچ مي كند (روستايي كه تا به امروز در آن ساكن است).
«در اينجا همسري اختيار كردم كه در پرهيزكاري سرآمد روزگار است و از ايشان خداوند چهار دختر و دو پسر به من عطا فرمود كه آنها نيز از مادرشان در عبادت كمتر نيستند و خداوند به من نظر لطف فرمود و جان سوخته اين حقير را سبز، بنده هم شكرگزار نعمتش هستم.»
در ديداري با دكتر جابر عناصري به سفارش ايشان نوشتن طومار شاهنامه را از نو آغاز مي كند، طوماري كه شروعش آغاز شاهنامه و پايانش حمله اسكندر به ايران است. هم اكنون اين طومار در قالب دو كتاب ارزشمند و سترگ به چاپ رسيده.
آسيد قريب به هفتاد سال سن دارد و قريب به شصت سال از عمرش را به نقل و منقبت و وعظ و خطابه پرداخت.
«با بودن اين همه وسايل سرگرم كننده باز هم مردم مي آيند و به گفتار اين حقير بي بضاعت گوش داده و از شاهنامه لذت مي برند. حال بنده نمي دانم چه سري در گفتار فردوسي است كه هرگز كهنگي ندارد مدت سي سال در يك مكان و سي بار داستان را از اول تا به آخر بيان كني و كسي نگويد من سي بار است كه اين داستان را شنيده ام به عقيده شما آيا سزاوار نيست چنين كتابي در كتابخانه ها باشد و ما فقط نام شاهنامه را بشنويم به اميد روزي كه هر خانواده در خانه اش كتاب شاهنامه را مانند درس هميشگي به كودكان خود بياموزد زيرا درس اخلاق، جوانمردي و راستگويي، امانت داري، ناموس پرستي، وطن پرستي، خداشناسي همه و همه اينها در اين كتاب ارزشمند مثل خون در رگ انسان جاري است. بنا به اعتراف صدها نفر كه خودشان به اين حقير گفته اند كه ما راه درست زندگي را در پاي سخنان تو ياد گرفتيم و از راه خطا بازگشتيم؛ حمل بر خودستايي نشود يك نقال اول چيزي را كه بايد داشته باشد تقوي است. علمي كه پيش عالم بي عمل است مانند چراغ باشد اندر كف كور.
همان داستان زني كه به رسول خدا(ص) عرض كرد بچه من خرما زياد مي خورد فرمود:  فردا بيا. روز بعد پيامبر عظيم الشأن فرمود بچه جان خرما نخور، مادر گفت: چرا ديروز نفرمودي؟ فرمود: چون كه خود خرما خورده بودم.» (۱)
هم اكنون آسيد با كوله باري از تجربه و گنجينه اي عظيم در سينه مملو از روايات، نقل ها، قصه ها، افسانه ها، اشعار، مسأله ها، مناقب، ذكرها، مدح ها، پند و حكمت و اندرز، مثل، خطابه و...، در روستاي يكه دانگه با همسر و فرزندانش روزگار سپري مي كند، وي در چند سال اخير در جشنواره هاي مهمي در تهران شركت جسته از جمله جشنواره دوسالانه نمايش هاي آييني- سنتي، جشنواره موسيقي آييني، نخستين همايش منقبت خوانان و....
اميد كه اين نام آور بازمانده از آخرين نسل نقالان عمر دراز يابد تا با بودنش بدانيم كه نقالي هنوز هنري ميرا و متروك نشده و جوانان با همت اين پرچم افراشته را از پيشكسوتان بگيرند و برافرازند تا هرگز فراموش نشود.
اميد كه كار نقالان را پاس بداريم و هنرشان را ارج بگذاريم.
پانوشت:۱- سعيدي، مصطفي. طومار شاهنامه، ص ،۲۱ تهران:  خوش نگار، ۱۳۸۰.

موسيقي
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  فرهنگ   |  موسيقي  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |