يكشنبه ۱۳ شهريور ۱۳۸۴
گوته؛ ادبيات جهاني و آموزه هاي شرقي
000687.jpg
سيد محمود حدادي
گوته از شاعران و انديشمندان بزرگ جهاني است كه ديدگاهش براي هر انساني جذابيت دارد. او آموزه هاي الهي و اخلاقي را به زيباترين شكل بيان كرده و عميق ترين انديشه ها را در اين راه ارايه داده است.
گوته را شاعر شرقي نيز مي نامند. گرچه او زاده كشوري اروپايي است اما تاثيرپذيري اش از جهان بيني شرقي و شاعران بزرگ ايراني چون حافظ باعث شده است وي را شاعري با نگاه شرقي بنامند.او سال ها در ادبيات و انديشه هاي شرقي تفحص و تحقيق كرد و آشنايي اش با عرفان شرقي او را به سوي ديدگاهي متفاوت با آنچه در غرب در حال رشد و نمو بود سوق داد. آنچه مي خوانيد به تاثيراتي اشاره دارد كه گوته از شرق و انديشه هاي ايراني پذيرفته است.

ديوان غربي _ شرقي گوته بزرگ ترين دفتر شعر اين شاعر كلاسيك آلماني است و همچنان كه عنوانش نيز نشان مي دهد، هدفش آن  است كه از سخن و سلوك شرق و غرب تركيبي فراهم آورد تا به سهم خود ادبيات جهاني را تقويت كند و بسترساز تفاهم فرهنگي ملت ها شود. اما طبيعي است كه خود اين اثر را هم بايد حاصل ادبيات جهاني دانست، ادبياتي كه در پرتو جاذبه اسطوره هاي يوناني _ رومي و بيش از همه قصص توراتي، تاريخي هزاران سال يافته است و ميراث مشترك همه ملت ها و انسان هاي روي زمين به شمار مي آيد.
ازجمله درونمايه هاي بنيادين ادبيات جهاني، تاكيد بر خون و تبار مشترك همه انسان ها به رغم نژاد و قوم است كه اين خود مي تواند پايه اي براي تبليغ صلح و برادري در ميان اديان و اقوام باشد. ما نمونه اي دل انگيز از اين تاكيد بر ريشه يگانه انساني را در كهن ترين نمايشنامه تاريخي جهان، يعني در «ايراني ها» ، اثر اخليوس، تراژدي نويس بزرگ يونان باستان مي يابيم.
طبيعي است كه اين وسعت ديد و نگاه جهان وطنانه را در غزل هاي حافظ نيز بازمي يابيم، ازجمله آن جا كه ندا مي دهد:
ما قصه سكندر و دارا نخوانده ايم
از ما به جز حكايت مهر و وفا مپرس
بي شك اتفاقي نيست اگر گوته هم در ديوان غربي _ شرقي خود همانند اخليوس دوملت فرهيخته ايراني و يوناني را _ البته اين بار در عرصه آفرينش هنري _ با يكديگر همپايه و همشان مي شمرد و معتقد است يوناني در تنديس تراشي به چنان درجه اي از استادي رسيده كه حاصل دستش آسماني و ملكوتي است و به همين درجه از استادي و رفعت هم ايراني در عرصه آفرينش شعر نايل آمده است. اين سنجش را ما در مغني نامه، يعني نخستين دفتر ديوان گوته، آن جايي مي يابيم كه وي در قطعه «شعر و پيكره» مي گويد:
يوناني خمير گلش را،
در قالب پيكره مي گنجاند.
و از اين فرزند دستان خود،
شاديش افزون مي شود.
اما شادي ما شاعران آن كه
دست در فرات فرو برويم،
و گه گاه در اين عنصر روان
به گشت و گذار درآئيم.
چون آتش روح بدين سان فرو نشست،
ترانه طنين برمي دارد.
و در دست پردازنده و معصوم شاعر،
آب، قالب پيكره مي گيرد.
اين نگاه جهان نگر، گوته را به اوجي مي برد كه با چهارسوي جهان احساس پيوند و خويشي مي كند و در تكرار آيات قرآني مي گويد:
از آن خداست مشرق
از آن خداست مغرب
دياران شمالي و جنوبي
در صلح دستان او آرميده اند.
گوته در آستانه دوران استعمار، به هنگامي كه قدرت هاي برتر صنعتي و اقتصادي اروپا با نگاهي آقامنشانه و سياستي عاري از اخلاق درپي تسلط و حكومت بر قاره هاي كهن آسيا و آفريقا بودند، به پژوهش در ميراث فرهنگي مشرق مي پردازد و در ادبيات اين خطه از جهان، خاصه ايران به انديشمندان و شاعراني برمي خورد كه آثارشان را شايسته الهام گرفتن، بازپردازي و بازگويي به زبان آلماني مي يابد.
در دوران گوته در حوزه زبان آلماني از غزل هاي حافظ با نام ترانه هاي او ياد مي كردند، اگرچه اين قالب شعري به عنوان نوعي خاص از تغزل فارسي براي اهل فن مقوله اي آشنا بود و مقدر بود اندك زماني بعد، خاصه با ترجمه هاي روكرت از شمس تبريزي، به ادبيات اروپا نيز راه يابد و همه جا نام حافظ و مولوي را تداعي مي كند.
با اين همه ما، در ديوان غربي _ شرقي به عنوان حاصل الهام گوته از ادبيات فارسي به ندرت شعر نزديك به قالب غزل مي يابيم. بلكه برعكس، اشعار اين كتاب همه در قالب هاي مأنوس و آشناي شعر آلماني سروده شده اند. همين امر خود نشان مي دهد كه آن چه گوته از ادبيات فارسي الهام گرفته است، برخلاف نظر نقاداني كه براساس تفكري اروپامحور ديوان او را جدي نمي گيرند و آن را نوعي بازي با صور شعر فارسي مي دانند، آرمان ها و انديشه هاي مشرق زمين و ايران بوده است.
گوته به عنوان شخصيتي جهان وطن و شاعري كه از كودكي به واسطه تورات با دنياي مشرق زمين آشنايي داشته است، در ديوان غربي _ شرقي خود گوشه هايي از بينش و منش شرقي را منعكس ساخته و با سلوك خاص اين ديار همسويي نشان داده است.
از خود مي پرسيم آيا به راستي در دوراني كه سياست استعماري كشورهاي صنعتي اروپا در قبال كشورهاي مشرق زمين جز نگاهي اقتصادمحور و استثماري نداشت، گوته به پيروي از آرمان هاي روشنگران بزرگ اروپايي چه انديشه ها و بينش هايي را در سخن شاعراني چون حافظ، عطار و سعدي مقبول و در خور انتقال دانسته و يا به عبارتي ديگر كدام يك از عقايد و نگرش هاي خود را با آثار اين شاعران خويشاوند و همانند يافته است؟
نخست آن كه گوته اگرچه به طور عام با مكتب رمانتيسم همسويي ندارد، اما در ديوان خود به پيروي از شاعران اين نهضت، آسيا را گهواره تمدن بشري مي خواند، زيرا كه آسيا خاستگاه پيامبران و كهن ترين آموزه هاي آسماني است.
كودكي بشر در اين خطه شكل گرفته است، آن هم در قالب مناسباتي ساده، روستايي و طبيعي، در قالب جوامعي كه خون و خويشاوندي پيوند دهنده آحاد آن بوده است، و ايمان راهنمايش در پيچ و خم زندگي و گوته در سرآغاز ديوان خود، در شعر هجرت از آن چنين ياد مي كند:
آن جا، در حريم صدق و سادگي
مي خواهم به ژرفا و سرچشمه تبار انساني برسم
به روزگاراني كه هنوز آموزه آسماني را
به زبان زميني از خدا مي گرفتند،
و به وسوسه عقل تن درنمي دادند.
روزگاري كه پدران را ارج مي گذاشتند.
و از خدمت بيگانه سرمي پيچيدند.
مي خواهم بر دور جواني شادي كنم،
بر دوري كه ايمان گسترده بود و انديشه تنگ.
با چنين نگرش اخلاقي كه ايمان را بر انديشه برتر مي داند، گوته در همان ابتداي ديوان خود به درون فكر و فضاي شعر فارسي درمي آيد كه از جمله موضوعات عمده آن دوگانگي ميان قلب و سر، و يا به تعبير عارفاني چون حافظ تقابل ميان عشق و عقل است، خاصه اگر بنگريم كه در سنت ديرينه طريقت، عشق را انگيزه پاكبازي مي دانند و عقل را ابزار مصلحت انديشي. عشق را حس پيوند دهنده با جهان هستي، و عقل را در خطر ابتلاي به خودپرستي، به اين ترتيب گوته از همان شعر آغازين ديوان خود با يادكردي ستايش آميز از حافظ به جان فكري او نيز نزديك مي شود، چنان كه ما را به ياد اين بيت از حافظ مي اندازد كه:
حريم عشق را درگه بسي بالاتر از عقل است
كسي آن آستان بوسد كه جان در آستين دارد.
بديهي است همسويي شاعر ژرف بيني چون گوته با سنت عرفان اسلامي، و تاكيد او بر عشق به مانند خصلتي نافي خودپرستي، به معناي خردستيزي نيست. بل گوشزد اين خطر است كه محك عقل، به تعبير شاعران عهد عرفان اگر كه حساب خود را از طبع و سرشت نهادين انسان كه در دل او خانه دارد و در عشق تجلي مي يابد، جدا كند و همه چيز را از نظر سود و زيان خويش ببيند و بسنجد، ديد و داوري اي خودمحورانه مي يابد، اين ديد آدمي را به گفته حافظ از درك «منظور از كارگاه هستي» و رسيدن به معناي خدايي وجود، باز مي دارد: با مدعي مگويد اسرار عشق و مستي _ تا بي خبر بميرد در رنج خودپرستي.
ديگر انديشه و سلوكي كه گوته از سخنوران شرق مي گيرد، چشم پوشي از خواسته و اهداف شخصي به مثابه فضيلتي است كه انساني را به تمكين در برابر قدرت برتر كارگاه كيهاني مي خواند. و گوته در اين بي ملاحظگي و مطلق خواهي خطري را مي بيند كه پيش تر، در قصه شاگرد جادوگر به زباني طنزآميز به آن اشاره كرده است: آگاهي انساني بالقوه ناقص است و از اين رو بسا نيرويي را به حركت درآورد كه خود در متوقف ساختن آن ناتوان باشد.
حافظ انساني را به فروتني و صبوري مي خواند، آن جا كه مي گويد: چو قسمت ازلي بي حضور ما كردند _ گر اندكي نه به وفق رضاست، خرده مگير.
به مفهوم همين سخن حافظ، گوته در بخش تفسيري ديوان خود، در باب تفكر نامه اش مي گويد: «در مشرق زمين در هر نكته تفكري مي كنند كه ميان حس نفساني و روحاني در نوسان است... و يك ويژگي دارد و آن اين كه تنها بر زيركي متكي نيست... و به باريك بيني در همه مسايل حيرت زاي زندگي خاكي نيز مي پردازد.
طبيعي است، انسان صنعت زده امروزي، با تكيه بر هنر فناوري خود مي پندارد كه ُمهر خواست و اراده خود را مي تواند كه بر نظام جهان بزند از اين رو از فضيلت فروتني دور افتاده است. و اما آيا او قادر خواهد بود هر نيرويي را كه با فناوري خود به حركت درآورده، به موقع و پيش از وقوع فاجعه متوقف سازد؟ صرف طرح اين پرسش از طرف گوته نشان ترديد او و دست كم هشداري است كه به ما مي دهد. از همين منظر هم هست كه بر شيوه رضا و فروتني شرقي چون فضيلتي تاكيد مي كند و از زبان فردوسي در حكمت نامه اش مي گويد:
در كار جهان چه مي كوشي كه از پيشش ساخته اند،
جهان دار سامان كارها را پرداخته است
قرعه قسمت را انداخته اند، به شيوه باش!
سفر آغاز شده است، به انجامش برسان
از غم و رنج چه بر مي خيزد، جز آن
كه تا جاويدان قرار از تو بگيرد!
نكته اي ديگر كه گوته در جهان بيني عرفان اسلامي _ ايراني در پي تاييد آن بوده و مصداقي براي آن مي جويد، انديشه دوئاليسمي كه ظاهر و باطن هر چيز را مد نظر قرار مي دهد است. اين انديشه در اثر برجسته اش، يعني فاوست، با جنگ ميان خير و شر پايه فلسفي نمايشنامه قرار مي گيرد. بارزترين كلامي كه وي از اين حيث در ديوان خود مي گنجاند، درآمد گلستان سعدي است كه با انطباقي نزديك به عين ترجمه از صافي انديشه او مي گذرد و در ديوانش چنين طنين مي اندازد:
در هر نفسي دو نعمت است
دم فرو بردن، و از بار آن رهيدن
آن تنگنا مي آورد، و اين تازگي
چنين، زندگي تركيبي است سحرآميز
دمي كه در تنگنايت مي گيرد، بر خدا سپاس بگزار،
و سپاس بر خدا آن دم نيز كه رهايي ات مي بخشد
گوته كه در دانش هايي گوناگون ژرفاي ديد داشت، به يقين در پس اين جزر و مد سينه انساني ديدگاه فراگير فلسفي خود را پنهان كرده است، آن بازي دوگانه اضداد كه در همه پديده ها تجلي مي يابد: در نيكي و بدي، زايش و مرگ، سوخت و ساز، تنش و آسايش، روز و شب و چرخه فصول تضادهايي كه در كاركرد خود دگرديسي جاويدان را مي سازند و ما را با گرداننده كارگاه هستي پيوند مي دهند. چندان كه شاعر به زبان زليخا مي نشاند كه بگويد:
آيينه مي گويدم كه زيبايم
شمايان اما زنهارم مي دهيد كه پيري
در سرنوشته من نيز آمده است
بر ماست كه جلوه اي از جاودانگي خدا باشيم
اين يك لحظه را _ باري _ در منش دوست بداريد.
اين شعر تاكيدي است بر انديشه اي كه گوته در بازپرداخت مداخل گلستان سعدي متجلي ساخته است. اين قطعه به موجز ترين معنا و زيباترين صورت ما را فرا مي خواند كه در همه حال به عنوان جزئي در پيوند با آفريدگار، جزئي آگاه و خردمند از آفرينش، پاسدار ارزش هاي آن باشيم.

سايه روشن
تحليلي بر شعر دفاع مقدس
000684.jpg
فارس: عليرضا قزوه و خليل عمراني با موضوع «تحليلي بر شعر دفاع مقدس» در چهارمين جلسه از سلسله نشست هاي تخصصي فرهنگ ايثار و شهادت در دبيرخانه شوراي هماهنگي و نظارت بر امر ترويج فرهنگ ايثار، براي حاضران سخن گفتند.
در ابتداي اين نشست عليرضا قزوه كه آغازگر بحث بود، با اشاره به اين كه ادبيات دفاع مقدس با نامي كه امروزه شاهد آن هستيم در برهه اي از زمان شعر جنگ و در زماني ديگر شعر مقاومت ناميده مي شد، ادامه داد: نامي كه ما امروزه شاهد آن هستيم، بعد از امضاي قطعنامه به وجود آمد.اين شاعر و منتقد در ادامه با بيان اين مطلب كه شاعران جنگ و مقاومت در مواجهه با شاعران جناح هاي مقابل حمايت هاي جدي نمي شدند، افزود: غربتي را كه رزمندگان ما در جبهه هاي جنگ و در مقابله با دشمنان داشتند، شاعران دفاع مقدس در مواجهه با جريان هاي اجتماعي و جناح هاي مقابل با آن روبرو بودند.وي در ادامه با اشاره به اين كه ادبيات جنگ تعاريف گوناگوني دارد، يادآور شد: به عنوان مثال در آلمان ادبيات در هنگام جنگ، جنگ آفرين بود و مبارزه  طلبانه سروده مي شد.اين ادبيات بعد از جنگ جهاني دوم، ادبيات ضد جنگ شد و شاعران در اشعار خود به سمت طرح سؤال و محاكمه جنگ آفرينان رفتند.
اما ادبيات ما هم در زمان جنگ و هم پس از آن، ادبيات پاكي بود.قزوه گفت: دفاع مقدس در ايران با زمان اوج گيري سروده هايي درباره انقلاب هم زمان شد و اين همزماني باعث شد كه شاعران انقلابي حرف هاي تازه اي براي گفتن داشته باشند.اما همچنان به حفظ ارتباط خود با ادبيات كلاسيك اصرار ورزيدند.وي در ادامه با اشاره به اين كه محمدرضا شفيعي كدكني و سهراب سپهري با اشعار و گفته هاي خود به طور نامحسوسي در معنا بخشيدن به اين نوع از شعر نقش داشتند، ادامه داد: يكي از افرادي كه تاثير زيادي از شاعران پيش از خود داشت، سلمان هراتي بود، به طوري كه سروده هاي وي متاثر از اشعار شاعران پيش از خود است.قزوه در پايان با بيان اين مطلب كه شعر انقلاب و دفاع مقدس از رباعي به نفع حماسه استفاده كرده، گفت: كساني كه خيلي خوب از اين جريان استفاده كردند، مرحوم سيد حسن حسيني و قيصر امين پور بودند.
ادامه نشست با سخنان خليل عمراني دنبال شد، وي با توضيح اين مطلب كه ما جنگ را نخواستيم، جنگ به ما تحميل شد؛ به چگونگي شكل گيري ادبيات دفاع مقدس پرداخته و گفت: ادبيات دفاع مقدس از همين جريان شكل گرفت و آنچه شعر دوره ما را از ساير دوران متمايز ساخت، حضور باور افراد در لابه لاي شعرها بود، باوري كه در شعر دفاع مقدس ما حضور داشته و ريشه در عمل، اعتقاد و عشق شاعران دارد.

ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
علم
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |