نوشته اي از استاد احمد ابراهيمي به ياد استاد حسين عمومي
ياد آن آواي ماندگار
|
|
استاد احمد ابراهيمي
درآمد: استاد زنده ياد حسين عمومي از جمله مدرسان صاحب ذوق و بصيرت در شيوه آوازي اصفهان بود كه ساليان درازي به آموزش آداب آوازخواني به هنرجويان و علاقه مندان آواز پرداخت.
مراسم چهلمين روز آن زنده ياد دو هفته گذشته و در وضعيتي نه چندان درخور اين استاد برگزار شد. به همين مناسبت استاد احمد ابراهيمي، از مدرسان پيشكسوت آواز كه حشر و نشري طولاني با استاد عمومي داشتند نوشته اي در اين باره نگاشتند كه از نظر شما گراميان مي گذرد .
شيان لوبكت الدماء عليها
عيناك حتي تؤذنا بذهابي
لم يبلغا المعشار من حقي هما
فقد الشباب و فرقته الاحبابي
حضرت علي عليه السلام
گلي پرپر شد از باد خزاني
كه كار بلبلان شد نوحه خواني
گل من بلبل من هر دو او بود
كه شد تاراج اميال خزاني
چهل روز از وفات استاد بزرگ زمانه جناب آقاي دكتر سيدحسين عمومي گذشت. او مردي بزرگ و هنرمندي بي بديل و فريد بود. او درجه دكتراي خود را از دانشكده حقوق در رشته علوم قضايي با رتبه اي ممتاز دريافت نمود و تا روزگار بازنشسته شدنش در پست هاي مهم قضايي از قبيل بازپرسي، دادياري، مستشار ديوان قضا و رياست دادگاههاي دادگستري را پشت سر گذاشت. او قاضي بود شجاع و پاكدامن . ما را با مقام و رتبه و قاضي بودن اين مرد شريف حرفي نيست. وظيفه يك انسان والا انجام دادن وظائف انساني است، اما به شرط اين كه ديگران نيز به روش خداپسندانه عمل كنند؛ ما را با هنر اين مرد بزرگ حرف است. او هنرمندي والا در رشته سبك آواز ايراني بويژه سبك آوازخواني اصفهان، كه سبكي است مشكل، توانايي و تبحر خاص داشت كه فقط منحصر به اين عزيز بود. استاد دكتر عمومي شيوه آواز خواندن خوانندگان نامي اصفهان را از قبيل استادان سيد رحيم- قاضي عسگر- حبيب شاطر حاجي- حسين خضوعي ساعت ساز و اديب و تاج را به خوبي مي دانست و روش و سبك تك به تك اين استادان خواننده را مي دانست و آواز هر كدام را به روش آنها مي خواند.
استاد روش آواز صدر و شهاب را نيز به خوبي اجرا مي كرد. بنده مي گويم دانستن اين همه هنر برجسته در توانايي هيچ خواننده اي نيست فقط او بود- او بود- او بود.
روزي از روزهاي گذشته در خدمت اين دوست هنرمند بودم؛ گويا اگر فراموش نكرده باشم آقارضا موسوي زاده نوازنده چيره دست تار كه دانش آموخته از مكتب استاد عمومي بود حضور داشت.
استاد دكتر عمومي به آقاي موسوي زاده تكليف كرد كه ساز را كوك دستگاه چهارگاه كند و اين غزل حضرت حافظ را با آن صداي آسماني خود شروع كرد و گفت آقاي ابراهيمي من فقط اين دو مصرع را در چند سبك آواز اصفهان مي خوانم مي خواهم توجه داشته باشي (حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت/ آري به اتفاق جهان مي توان گرفت).
در شروع آواز اول سبك استاد اديب خوانساري را خواند و بعد سبك آواز استاد تاج. گفت توجه كنيد اين دو سبك آواز چقدر با هم متفاوت است. بعد با همراهي تار آقاي موسوي زاده؛ سبك سيد رحيم، سبك صدر و شهاب را خواند و هر كدام با روش آواز ديگري متفاوت بود، قدرت صدا و توانايي به ياد آوردن آواز خواننده هايي كه در عصر خود بي نظير بودند و به خاطر سپردن روش هر يك از آنان؛ من به جرأت مي گويم درخور توانايي هيچ خواننده اي نيست. استاد عمومي تمام اين سبكهاي آواز را ادغام كرده بود و سبكي ايجاد شده بود كه الاماشاءالله در اين اواخر وقتي دهان به آواز مي گشود تمام شنونده ها را سر جاي خود ميخكوب مي كرد. مسلماً آنهايي كه كنسرت پژوهشي اين استاد را ديده و آوازش را شنيده اند بر گفته من صحه خواهند گذاشت. او صداي آسماني داشت. اجراي تحرير و تكيه و خواندن شعر را طوري اجرا مي كرد كه هيچ خواننده استادي نمي توانست يك مصرع از آواز او را تقليد كند. افسوس كه يك دنيا حسن و ملاحت آواز ايراني را به زير خاك برد. او آخرين باقيمانده هنر آوازي اصفهان بود. مي گفت آواز را از سن ده سالگي با خواندن سوره هايي از كلام الله مجيد شروع كردم و چون پدرم صاحب تكيه اي بزرگ در اصفهان بود و اين تكيه از اجدادش به او رسيده بود و در اين تكيه در ايام و ليالي عزيز ماه محرم و صفر مركز روضه خواني و ذكر اباعبدالله الحسين بود من هم خدمتگزار اين تكيه بودم و خواننده هاي بزرگي مانند قاضي عسگر، حسين شاطر حاجي، شهاب، صدر و ديگر روضه خوانهاي نامي اصفهان كه هر كدام خواننده اي از همه جهت توانا بودند و در اين تكيه هنر خود را به پاي حضرت امام حسين(ع) و خاندان نبوت مي ريختند و در اختيار مردم عزادار مي گذاشتند من هم بنا به امريه پدرم تحت تعليم اين بزرگان قرار مي گرفتم.
بنده به خاطر دارم كه قبل از سال ۱۳۴۰ براي ديدار شادروان استاد نواب صفا به اصفهان رفتم. آقاي نواب صفا مدير كل تبليغات و راديو مركز استان اصفهان بود. از آنجايي كه شانس با من ياري كرد، پس از ده سال حضرت استاد دكتر عمومي را زيارت كردم و شبهاي به ياد ماندني و خوشي را در حضور اين عزيز از دست رفته و استاد تاج و خوانندگان و نوازندگان عزيز اصفهان گذراندم. من در آن روزگار هميشه مورد لطف و محبت بي شائبه هنرمندان خواننده و نوازندگان عزيز اصفهاني قرار مي گرفتم؛ با اين وصف در مقام آوازخواني در مقابل دانش آواز و دلنشيني صدا و احاطه به شعر را كه استاد دكتر عمومي داشتند نه تنها من بلكه ديگر خوانندگان نيز كميتشان لنگ بود. در آن روزگار سال ۳۸ يا ۳۹ ايشان سمت مستشاري ديوان قضا را داشت و به من مي گفت آقاي ابراهيمي من در تمام روز هشت ساعت كار قضا را انجام مي دهم و بعد از، آن همه روزه بعد از انجام كار اداري چهار ساعت نيز به هنر و انجام كار آواز و موسيقي مي پردازم. توصيه ايشان اين بود كه هنرمند نبايد از تمرين و آموزش موسيقي بويژه آواز خواني غفلت كند. اين استاد بزرگ پس از بازنشستگي در تهران منزل خود كلاسي داير كرد و به مدت ده سال تعليم خوانندگان و نوازندگان را به عهده گرفت و خوشبختانه خوانندگان عزيزي چون: عليرضا قرباني، استاد فلاح، هنرمند خوش صدا و استاد آقاي قنبري و استاد دكتر خداياري و آقاي احمدي وند و برادرانش از اين كلاس بهره گرفتند. استاد دكتر عمومي چون از تظاهر و خودنمايي به دور بود اجازه نمي داد هنرجويان حتي دوستان نزديك او صدايش را ضبط كنند. متأسفانه اثر ضبط شده اي از اين هنرمند در دسترس نيست. در سال ۱۳۸۳ روزي به منزل بنده تشريف آوردند؛ ضمن صحبت هاي متداول هنري گفتم مي دانم مرا دوست داري شما را به دوستي قسم مي دهم اجازه بفرماييد لااقل دو كاست از صداي شما با اركستر ضبط شود. ايشان با آن چهره مهربان و دوست داشتني نخواست روي مرا به زمين اندازد موافقت خود را اعلام نمود. بنده با يك نفر از دوستان عزيز آقاي عليرضا پوراميد كه اين امر مهم را قبول كردند كه با چند نفر نوازنده برجسته در استوديو اين نوارها ضبط و در اختيار دوستداران هنر قرار گيرد، ولي متأسفانه استاد دكتر عمومي مانند هدهد سليمان قفس زندان سكندر را شكست و به ديار سليمان رخت بربست. اي كاش زمانه هنري ما هنرمند ديگري را نظير دكتر عمومي به مردم هنردوست ما تقديم كند. من اين ضايعه در عالم هنر را به كليه دوستان و هنرآموختگان و دوستان اين استاد بزرگ تسليت مي گويم .دكتر عمومي فقط متعلق به خانواده خود نبود ؛ اين مرد فرهيخته متعلق به تمام مردم هنردوست اين كشور است. خانواده اين مرد بزرگ به اين دليل كه بليط مسافرت به كشور كانادا را قبل از فوت ايشان تهيه كرده اند در نتيجه هشت روز بعد از درگذشت اين عزيز گرامي ايران را ترك كردند و بدانجا كوچ نمودند. من نمي دانم كه اين كار در اين روزگار سرد و سخت و هجرت و كوچ و اقامت و خروج و ويزا و پذيرش و اخراج (ديپورت) و ... چگونه تعبير مي شود و در اين وانفساي قحط عاطفه ها و فقر مهرباني ها، آيا صحيح است يا نه؟ ولي اين را مي دانم كه در روز چهلم اين مرد بزرگ و با ديدن مزار و آرامگاه او و عدم حضور خانواده اش چقدر بر غربت و مظلوميت پنهانش به همراه حاضران اندك و انگشت شمار گريستم...
با احترام احمد ابراهيمي ۳/۶/۱۳۸۴
|