بررسي ولايت از نگاه شيخ محي الدين عربي
ولايت استعلايي
|
|
دكتر صالح حسن زاده
متكلمان و عارفان مسلمان درباره موضوعاتي چون تعريف نبوت، رسالت و ولايت و... سخنان بسياري گفته اند، اما با وجود اين به نتيجه واحدي نرسيده و سخنانشان در تعريف و ترسيم تمايز ميان آنها متفاوت است. مقاله حاضر ضمن بيان وجوه تمايز درباره موضوعات مورد اشاره در اقوال متكلمان و عارفان، به طور اخص به عقايد ابن عربي در اين باره مي پردازد.
تعريف نبوت، رسالت و ولايت
در شرح مقاصد آمده: «نبوت بعثت انسان است از جانب حق به سوي خلق» . نبي انساني است كه خداوند او را فرستاده است تا آنچه را كه به وي وحي كرده، به مردم برساند.
رسول هم اغلب بر همين معني به كار رفته است، اما گاهي رسول فقط به كسي گفته مي شود كه، داراي كتاب و شريعتي باشد و يا بعضي از احكام شريعت سابق را نسخ كند، بنابراين رسول اخص از نبي است. «در كلام برخي از معتزله آمده است؛» نبي كسي است كه از جانب خداوند خبر مي دهد به واسطه كتابي يا الهامي يا تنبيهي در منامي. اما رسول كسي است كه فرشته وحي به وي نازل شده و وحي الهي را به اين وسيله به وي مي رساند. «(۱) اما برخلاف آنها قاضي عبدالجبار معتزلي هرگونه فرقي را ميان نبي و رسول انكار مي كند.(۲)
ميرحيدر آملي در تفاوت بين نبي و رسول و ولي مي گويد: نبي و رسول به حسب ظاهر در خلق تصرف مي كنند، لكن ولي به حسب باطن و حقيقت در مخلوقات تصرف دارد. و از اين رو بزرگان گفتند: ولايت، بالاتر از نبوت است. و اگر چه ولي بالاتر از نبي نمي باشد، براي اينكه ولايت تصرف در باطن است و نبوت تصرف در ظاهر. فلذا اگر نبي ولي هم باشد جهت ولايت او بالاتر است. يعني آن تصرف باطني نه از حيث فصل بلكه از جهت معنوي بالقوه برايش حاصل است.(۳)
نظر ابن عربي و پيروان او در خصوص نبوت و رسالت
آنان ميان نبوت و رسالت فرقي بارز مي بينند و آن چنين است: نبوت اخبار از حقايق يعني ذات و اسماء و صفات حق تعالي و معرفت احكام شريعت است از طريق وحي، بنابراين نبي كسي است كه از طرق وحي به حقايق مذكور و نيز به احكام شريعتش آگاه است، اما با اين كه به ابنا و اخبار آن حقايق موظف است، به تبليغ و تعليم شريعتش مأمور نيست، بلكه وظيفه اش عدم تبليغ آن است. نبوت به اين معني را كه نبوت تحقيق، مطلق نبوت و نبوت عامه نيز گفته اند پايان نمي پذيرد بلكه تا قيام قيامت دوام و بقا مي يابد.(۴)
اما رسالت همان نبوت است به اضافه تبليغ شريعت و تعليم احكام و تأديب به اخلاق و تعليم حكمت و قيام به سياست. رسالت را گاهي نبوت تشريع نيز گفته اند پس رسول همان نبي است به اضافه حكم تبليغ شريعت، رسالت واسطه ميان مرسل، مرسل اليه و مرسل به است و آن حال رسول است نه مقام او، لذا برخلاف نبوت و ولايت انقطاع مي يابد و به انقضاي زمان تبليغ احكام زايل مي گردد.(۵)
معاني ولايت
ولايت در لغت به معاني قرب، نصرت، محبت، تملك، تدبير، تولي و تصرف استعمال شده است(۶). در قرآن مجيد نيز معاني مذكور به كار رفته است(۷). با توجه به اين معاني است كه فقها پدر و جد پدري را اولياي اطفال يعني يار و ياور و سرپرست آنان و نيز اولياي عقد يعني متولي امور عقد و بازماندگان نزديك مقتول را اولياي دم يعني صاحبان خون و وارثان او و بالاخره فقيه عادل را ولي مسلمانان يعني متولي و متصدي امور و حاكم آنان مي خوانند(۸).
بيان حقيقت ولايت از نظر ابن عربي
از براي هر يك از نبوت و ولايت دو اعتبار است: لحاظ اطلاق و ملاحظه تقييد، كه از آن به ولايت و نبوت عام و خاص تعبير كرده اند. ولايت عامه كه همه مؤمنان را است، كه همه آنان از بركت ايمانشان به حق تعالي نزديكند و او يار و ياور و مدبر و متولي امور ايشان است و ولايت خاصه، كه مخصوص واصلان ارباب سير و سلوك است و عبارت است از غناي عبد در حق و قيام عبد با حق يعني عبد در اين مقام از خود رها شده، در حق فاني گشته و با بقاي او باقي مانده است. البته نيل به اين مقام با تولي حق تحقق مي يابد و ولي كه به اين مقام نايل مي آيد، در وقت حصول فنا از معارف الهي آگاه مي شود و در وقت بقاي بعد از فنا از آن حقايق و معارف خبر مي دهد.
مقام ولايت به مقام نبوت و رسالت احاطه دارد يعني هر كس كه به صفت نبوت و رسالت متصف است به ولايت نيز متصف است. به تعبير ديگر ولايت عام، شامل و محيط است. پس هر نبي و رسولي ولي هست اما هر ولي نبي و رسول نيست، همان طور كه هر نبي رسول نيست، كه گفته شد نبي نسبت به رسول عام است و رسول نسبت به او خاص. ولايت انقطاع نمي يابد ولي نبوت و رسالت انقطاع مي يابند، لذا خداوند خود را به اسم نبي و رسول نناميده، اما خود را ولي ناميده است كه «الله ولي الذين آمنوا و هو الولي الحميد» ، لذا اين اسم همواره در دنيا و آخرت در بندگانش جريان و سريان مي يابد و ظاهر مي شود كه، مظاهرش اولياءالله اند كه جهان هرگز از وجودشان خالي نمي ماند(۹). مقام ولايت برتر از مقام نبوت و رسالت است.در عرفان ابن عربي اين نكته كه ولايت برتر از نبوت و رسالت است، مورد تأكيد قرار گرفته است و چنانكه خواهيم ديد، در اثر سوء فهم باعث شده است، تا از سوي مخالفانش انتقادات شديدي بر وي وارد آيد. مخالفان چنين پنداشته اند كه ابن عربي مطلق ولايت را در هر كسي كه تحقق يابد، به نبوت و رسالت برتري مي دهد، در صورتي كه اين چنين نيست و نكته اين است كه او ولايت نبي و رسول را به مرتبه نبوت و رسالت او برتري مي دهد كه به عقيده او و پيروانش ولايت نعمت الهي است.(۱۰) و باطن نبوت و رسالت تصرف در خلق است به حق(۱۱) و حكمش متعلق به خداي تعالي است و در دنيا و آخرت دائم و باقي است.(۱۲)
به علاوه چنان كه گفته شد ولايت نسبت به نبوت و رسالت عام است و هر رسولي و نبي داراي ولايت است. همان طور كه نبوت نسبت به رسالت عام است و هر رسولي داراي مرتبه نبوت است. به تعبير ديگر مرتبه رسول برتر از مرتبه نبي و ولي است كه جامع مراتب سه گانه است، اما مرتبه ولايت او از مرتبه نبوتش و مرتبه نبوتش از مرتبه رسالتش بالاتر است، زيرا ولايت جهت حقيقت اوست(۱۳).
هر يك از نبوت و ولايت، به اعتبار آنكه صفتي از صفات الهي است، مطلق است و به اعتبار استناد به نبي و ولي مقيد است. مقيد قائم و متقوم به مطلق و مطلق. مقوم مقيد است. سريان مطلق در مقيد. سرياني مجهول الكنه است. (سيد جلال الدين آشتياني شرح مقدمه قيصري ص ۸۹)
نبوت جمع انبياء و همچنين ولايت كافه اولياء، از جزئيات و فروع و ظهورات و تجليات نبوت و ولايت مطلق محمديه است.انبياء (ع) به اعتبار جنبه ولايت كه مقام باطن نبوت است به حضرت الهيه، راه پيدا مي كنند. مقام باطن ولايت خاتم انبياء «ع» مقام جامعيت اسم اعظم است.صاحب اين مقام، واسطه بين حق و انبياء و اولياء است(همان).
در فتوحات مي نويسد: خداوند راخليفه اي است كه موجود ظاهر مي گردد و ظهورش در زماني است كه دنيا پر از جور و ستم باشد و او دنيا راپر از عدل و قسط فرمايد و اگر از عمر دنيا نماند مگر يك روز خداوند آن را طولاني مي گرداند تا آن خليفه ولايت كند؛ او از عترت رسول الله(ص) و جدش حسن بن علي بن ابي طالب است
ختم ولايت
مراد ما از ختم اولياء اين نيست كه بعد از او ولي نباشد؛ بلكه مراد از خاتم اولياء كسي است كه به حسب حيطه ولايت و مقام اطلاق و احاطه؛ محيط بر جميع ولايات و نبوات باشد. نزديكترين موجودات بحق را اصطلاحاً خاتم ولايت مي ناميم، از اين ولايت، تعبير به ولايت خاصه نيز نموده اند.(۱۴)
حقيقت محمديه، به حسب باطن ذات و مقام كلي ولايت، محيط بر جميع مراتب وجودي است. ولايت مطلقه محمديه، به اعتبار سعه و كليت، جامع جميع شئون و مراتب و مبدأ جميع تجليات و ظهورات و متصف به كافيه اسماء حسني و صفات عليا است. به اين اعتبار، آن حقيقت مطلقه، همان اسم اعظم الهي است، ولايت محمديه، به اعتبار روح جزئي و تعلق به بدن شخصي و ظهور در نشأه مادي به وجود خاص خود، متصف به ولايت مقيده و جزئيه است؛ اگرچه اين روح متعلق به بدن جزئي شخصي، متصل و متحد با مقام كينونت الهي و ربوبي، ولايت كليه او مي باشد. حقيقت كليه محمديه، متجلي در مظاهر جميع انبياء و اولياء و مقيد به قيود ناشي از تعينات اعيان ثابته اولياء و انبياء مي گردد. به همين لحاظ، ولايت انبياء و اولياء از مراتب و شئون و قيود ولايت كليه حضرت ختمي است و جميع انبياء و اولياء در اتصاف به كمالات ناشي از كمالات وجودي مقام ولايت، تابع آن حقيقت كليه مي باشند.(۱۵)
اضطراب عبارات ابن عربي در موضع ختم ولايت
در هيچ موضوعي مانند موضوع ختم ولايت عبارات وي مضطرب و متضاد به نظر نمي رسد. از پاره اي از عباراتش استفاده مي شود كه او خود مدعي ختم ولايت بوده است .(۱۶)
و همچنين بعضي از عباراتش دلالت دارد كه او حضرت مهدي موعود عليه السلام را خاتم اولياء مي دانسته است، چنانكه در فتوحات مي نويسد:« خداوند را خليفه اي است كه موجود ظاهر مي گردد و ظهورش در زماني است كه دنيا پر از جور و ستم باشد و او دنيا را پر از عدل و قسط فرمايد و اگر از عمر دنيا نماند مگر يك روز خداوند آن را طولاني مي گرداند تا آن خليفه ولايت كند؛ او از عترت رسول الله(ص) و جدش حسن بن علي بن ابي طالب است.(۱۷)
اما اكثر عبارات وي صراحت دارد كه عيسي عليه السلام داراي مقام ولايت مطلق است. از جمله در فتوحات مي نويسد: «چاره اي نيست از نزول عيسي(ع) و حكم او در ميان ما به شريعت محمد، خداوند شريعت محمد را بدو وحي مي كند و او به تحريم و تحليل چيزي حكم نمي كند مگر آن طور كه محمد(ص) حكم مي كرد.» (۱۸)
و گاهي ابن عربي با عبارت «واقرب الناس اليه علي ابن ابي طالب و سرالانبياء» برتري علي(ع) و ختم ولايت توسط وي را بيان كرده است.(۱۹)
همان طور كه در آغاز بحث اشاره شد عبارات و مقالات وي در اين خصوص مضطرب و پريشان است و بلكه متضاد و متناقض. بعضي از تابعان و شارحان وي كوشيده اند تا به نحوي عباراتش را به هم نزديك سازند و تضاد و تناقض را رفع كنند.
مثلاً شيخ محمد خاكي تابع سني وي كه از مدافعان جدي عرفان وي بوده در اين مقام مطالبي گفته كه خلاصه ا ش اين است:«ولايت بر دو قسم است، يا ولايت مطلقه است و يا ولايت خاصه محمدي. ولايت خاصه محمدي نيز بر سه نوع است، نوع اول ولايتي است كه جامع است ميان تصرف در عالم، هم به حسب معني و هم به حسب صورت و مقرون به خلافت نيز هست.
نوع دوم ولايتي است كه جامع است ميان تصرف در عالم به حسب معني و صورت هر دو، ولي مقرون به خلافت نيست. نوع سوم ولايتي است كه حقيقتش فقط تصرف در معني است. خاتم ولايت مطلقه عيسي(ع) است و او خاتم اكبر است و بعد از وي ولي نباشد.
خاتم نوع اول ولايت محمدي، علي بن ابي طالب است و اين خاتم، خاتم كبير است.خاتم نوع ولايت محمدي دوم مهدي(ع) است كه در آخرالزمان ظهور فرمايد و او خاتم صغير است.(۲۰)
محمدرضا قمشه اي تابع شيعي و استاد بلامنازع عرفان در ايران اسلامي در مقام رفع تضاد از عبارات ابن عربي در خصوص ختم ولايت در رساله ذيل فص شيثي فصوص الحكم مطالبي نگاشته است كه حاصلش اين است: «ولايت بر دو قسم است؛ ولايت مطلقه يا عامه و ولايت خاصه. ولايت مطلقه و عامه همه مؤمنان را شامل است و آن را مراتب و درجات است بر حسب مراتب و درجات ايمان. خاتم اين قسم ولايت عيسي عليه السلام است.ولايت خاصه مخصوص اهل دل است، يعني اهل الله و صاحبان قرب الفرائض است كه در ذات حق فاني و به صفات او باقي اند. اين قسم ولايت مختص محمد(ص) و محمدييين است و بر دو نوع است؛ مطلقه و مقيده.مطلقه در صورتي است كه عاري از جميع حدود و قيود، جامع ظهور جميع اسماء و صفات حق و واجد انحاي تجليات ذات او باشد. مقيده در صورتي است كه به اسمي از اسماء و حدي از حدود و نحوي از تجليات محدود باشد. هر يك از اين دو را خاتمي موجود است. خاتم ولايت مطلقه محمدي علي ابن ابي طالب و مهدي موعود است، مقصود اين كه خاتميت اين نوع ولايت گاهي به صورت علي بن ابي طالب و گاهي نيز به صورت مهدي موعود ظهور مي يابد. ولايت مطلقه به اين معني از ولايت مطلقه عامه به معني اول برتر و خاتم آن يعني علي و مهدي موعود عليهما السلام از خاتم آن يعني عيسي عليه السلام افضل است. (۲۱)
*منابع در دفتر روزنامه موجود است.
|