|
|
|
|
|
|
|
راه هاي برخورد با كودكان كلاس اولي و نقش آموزگاران، پدران و مادران
ميهمانان ويژه
ليلا امجدي
مهرماه در راه است و بيش از يك ميليون كودك ايراني، در كنار 16 ميليون نفر از ديگر دانش آموزان، براي نخستين بار پاي در مدرسه و پايه اول خواهند گذاشت و دوران پرفراز و نشيب تحصيل خود را آغاز خواهند كرد.
ورود اولي ها به مدرسه، توام با ناراحتي، ترس، گريه و اضطراب است. آنچه در پي مي آيد، راهكارهاي ساده اي است براي كاهش اين تنيدگي ها و جذب نوآموزان پايه اول ابتدايي به مدرسه.
هيچ لحظه اي، سخت و حساس تر از زماني كه كودك، مادرش را ترك مي كند، نيست. اگر كودك براي اولين بار جدايي از مادر يا خانواده اش را تجربه كرده باشد، اين مسئله حادتر مي شود و كودك در اين موقعيت، لحظه هاي بسيار دشوار و غم انگيزي را مي گذراند؛ لحظه هايي توام با درد جدايي، غم تنها ماندن، دور شدن از منبع امنيت مادر و همين طور حضور در يك مكان جديد با افرادي متفاوت و ... و مجموعه اين موارد است كه مي تواند كودك را خرد كند و بغض او را بشكند.
درك اين لحظه ها از جانب اوليا، آموزگاران و مدرسه ها مهم است و آموزگارها بايد بتوانند آنچنان فضايي به وجود آورند كه كودك از درد و غم جدا شده و در لذت آموزش مدرسه اي غوطه ور شود. توجه به اين لحظه ها را نبايد دست كم گرفت و نبايد ساده و بي قضاوت از كنار آنها گذشت.
هر عكس العمل و هر حرفي، مي تواند جاده اعتماد را باز و آن را عريض تر كند يا مي تواند در انسداد آن نقش ايفا كند و اينجاست كه آموزگاران بايد تمام هم و غم خود را به كار ببرند تا محيطي آرام و در عين حال دوست داشتني براي كودك فراهم كنند. برخي از ويژگي هايي كه مي تواند در ايجاد آرامش در ميهمانان ويژه مدرسه ها در روزهاي آغازين سال تحصيلي نقش ايفا كند و آنها را نسبت به مدرسه علاقه مند سازد، به قرار زير است:
چهره آموزگار: براي كودكان، صميمي و آشنا بودن بسيار مهم است. آموزگاران بايد چهره خود را چنان نشان دهند كه كودك بداند آموزگار مشتاق اوست و او را دوست دارد. كودكان بايد به گونه اي درچهره آموزگاران خود، عناصر آشنا را ببينند و جذب شوند. فراموش نكنيم كودك اول به معلم، سپس به همكلاسي ها و هم مدرسه اي هاي خود علاقه مند مي شود.
عشق آموزگاران به كودكان و كار خود: اگر آموزگاران، كودكان را دوست داشته باشند، مي توانند او را تحمل و درك كنند و صرفا در چنين حالتي است كه آموزگاران مي توانند كودكان را بفهمند و به ياري شان بشتابند.
كلام آموزگاران: كلمات و عباراتي كه آموزگاران به كار مي برند، بسيار مهم است. كودك وقتي مي بيند معلم با او ساده، راحت، صميمي و در عين حال جدي صحبت مي كند، خود را مهم به شمار مي آورد و احساس ارزشمندي خاصي در وي به وجود مي آيد.
لمس كردن كودك: حس عاطفي آموزگار به كودك، از راه لمس كردن او منتقل مي شود. اين شيوه به تبادل انرژي ياري مي رساند و فرصتي فراهم مي آورد تا كودك، احساس آرامش و آسايش كرده و در برقراري ارتباط كوشا باشد.
ظاهر آموزگار: كودكان عاشق زيبايي، تميزي، آراستگي و شادابي هستند و اگر چنين چيزهايي را در ظاهر آموزگار خود مشاهده كنند، قطعا علاوه بر نظم پذيري غير مستقيم، جذب كلاس درس و مدرسه خواهند شد.
توجه به خانواده كودك: گاهي عدم اعتماد و اطمينان متقابل خانواده به مدرسه و بالعكس، سبب نگراني اولياي مدرسه يا پدران و مادران كودكان شده و اين نگراني به طور مستقيم و غير مستقيم به كودكان نيز منتقل مي شود. فقط كافي است پدر و مادر فكر كنند كس ديگري هم هست كه از فرزندان آنها مراقبت مي كند.
فضاسازي جذاب در محيط آموزشي: لازم است محيط مدرسه به گونه اي آماده شود كه كودك در آن احساس راحتي، شادي و آسايش كند. فضاي محيط آموزشي براي تازه واردان به مدرسه، بايد تلفيقي از خانه و مدرسه را تداعي كند؛ خانه به عنوان مكاني آشنا و مدرسه به مثابه جايي متفاوت و جديد.
توجه به فعاليت هاي كلاسي اثربخش: بي برنامگي، سخت بودن قوانين و غلط بودن كارها، كودكان را خسته و بي حوصله مي كند. برنامه ها بايد به گونه اي طراحي شوند كه بتوان هم كودكان ناآرام را جذب كلاس كرد و هم كودكان علاقه مند را راضي ساخت. بايد كار را با فعاليت هايي همچون بازي، شعر و قصه كه براي كودكان آشناست، شروع كرد. حتي مي توان در اولين روز درس، علاوه بر شعر و قصه و بازي، ساخت يك كاردستي ساده را نيز به كودكان آموزش داد كه بتوانند آن را درست كرده و با خود به منزل ببرند. حتي شروع كار مي تواند در فضاهاي باز مثل حياط مدرسه، زمين بازي يا پارك نزديك مدرسه باشد.
آگاهي دادن به كودكان در مورد فعاليت هاي كلاس: آموزگاران بايد به مرور در مورد كارهايي كه قرار است طي سال به كمك كودكان و براي آنها انجام دهند، صحبت كنند. آنها حتي مي توانند نمونه هايي از كارهاي سال گذشته همچون نقاشي ها، لوحه هاي نوشته شده، مشق ها، نمايش ها و كتابخواني ها را به بچه ها نشان دهند.
استفاده از كار گروهي و تشكيل گروه هاي دوستي: فعاليت هاي كلاسي، كودكان را به هم نزديك مي كند. كودكان بايد همديگر را بشناسند و با هم دوست شوند. هرچه زودتر اين اتفاق بيفتد و كودكان دوستان خوبي در كلاس پيدا كنند، ميزان جذب شدن آنها به كلاس بيشتر و اين كار به وسيله آموزگاران و با ياري جستن از اوليا، براحتي امكانپذير است.
توجه به تفاوت هاي فردي كودكان: بايد به همه كودكان فرصت داد تا آرام آرام جذب كلاس و مدرسه شوند. بچه ها، با يكديگر فرق دارند و هرگز نمي توان با يك معيار و الگوي خاص، همه كودكان را جذب كرد. معلمان بايد راه هاي گوناگوني را به ياري اوليا و نيز ديگر كاركنان مدرسه شناسايي كنند و در مورد هريك از دانش آموزان با ويژگي هاي خاصي كه دارند، امتحان كرده و به نتيجه مطلوب برسند.در زمينه آشنا ساختن ميهمانان ويژه با فضاي مدرسه، شناخت دنياي كودكان، شناخت نيازهاي واقعي كودكان و پاسخ به موقع به اين نيازها و جلب اعتماد كودكان در زمينه علاقه هاي اختصاصي آنان نيز مهم است.
|
|
|
كله قندهاي سنگي
|
|
حسين كريم زاده- به زمين كه نشست، هنوز داشت دعا مي خوند. صداشو نمي شنيدم، اما حتما دعا مي خوند. وقتي بلند شديم هم، لب ها همين طوري تكان مي خورد. گهگاهي به بالا نگاه مي كرد، طوري كه فقط چشم هاش حركت مي كرد. خورشيد مايل مي تابيد.
پشت سرمون بود. كسي متوجه اش نبود، فقط من و علي هر از گاهي نگاهش مي كرديم. احتمالا از ارتفاع مي ترسيد.
گفت: ترس چيز بديه، نه چيز خوبيه، نمي دونم. شايد بعضي جاها خوب باشه، ولي هميشه خوب نيست. خيلي وقتا آدم به خاطر ترس از چيزي، كاري رو انجام مي ده كه پشتش موفقيته. ترس از سقوط، ترس از پرواز، ترس از شكست توي كاري، ترس از مرگ، چه مي دونم؟! آدم تو اون لحظه نمي دونه بعد چي مي شه و چه جوري بايد تصميم بگيره .
دو، سه روز بود كه از تهران خارج شده بوديم، به قصد تبريز و يكي، دو تا شهر اطرافش. اين چند روزه تو اين فكر بودم كه مردم چرا و چه جوري مي ترسن. همين پارسال بود كه تقريبا همه مردم اين شهر چند روزي رو تو ترس گذروندند؛ ترس از زلزله، ترس از مرگ، ترس از بي كسي و دربه دري. اون پايين ابرها از همديگه فرار مي كردند و پايين تر مردمي كه توي دشت خدا روزي رو شروع كردند كه معلوم نيست تا پايانش رو چه جوري ادامه مي دن. گفت: از چشماشون نمي شه فهميد كدومشون الان ترسيدن . پشت سرم رو نگاه كردم. اون خانم پير داشت با نوه اش بازي مي كرد. گفتم به نظرت ديگر نمي ترسه.
گفت: بفرماييد چشام از قاب پنجره چرخيد به طرف صدا. مهماندار بسته صبحانه رو داد دستم.
خورشيد جوري به يكي از ابرها تابيده بود كه شكل سر ماموت رو داشت. اصلا همون باعث شد كه دوباره به اين چيزا فكر كنم. ديروز عصر فاصله 45 كيلومتري تبريز تا كندوان رو راننده با توصيف منطقه پر كرد؛ رودخانه پرآب با درختان گردو و ميوه و شكوفه هاي درخت سنجد.رسيده بوديم. پشت آخرين پيچ جاده .كله قندهاي سنگي در بالاي رودخانه اي ايستاده بودن؛ مخروط هايي از سنگ هاي آتشفشاني با ارتفاع هاي متفاوت.
وقتي مغول ها به اين منطقه حمله كردند، مردم از ترس جان به اين كوه ها پناه آوردند و حالا سالهاست كه سنگ ها در كندوان شيريني زندگي مي بخشند.
مي خواستم عكاسي كنم، ولي هنوز نور خورشيد تيز بود اينكه با اين نور و سايه هاي قوي و حجم هايي كه پشت همديگه قايم شدن، چه جوري عكاسي كنم، اذيتم مي كرد. زاويه تابش نور هم مناسب نبود. چاره اي هم نبود؛ بايد شروع مي كردم. بايد قبل از شب برمي گشتيم. راه افتاديم. راننده گفته بود كه مي شه يه جوري با اهالي كنار اومد و توي خونه هاشون را ديد. اولين كوچه رو بالا رفتيم. چند تا بچه با مادرهاشون روي سقف آسفالته اتاقي كه بين كوه ها ساخته شده، نشسته بودن. دوربين رو به طرفشون گرفتم. عصباني و ناراحت شدند. تعجب كردم. كندوان در تمام ايام به جز ماه هاي سرد سال هميشه پر از گردشگر خارجي و داخلي است و عكاسي از مردم منطقه نبايد غير عادي باشه. گفت: از اين طرف بريم شايد بالا بهتر باشه .
كوچه دوم، كنار مسجد قديمي روستا كه سقف سنگي آن ريخته بود، روي تراس سنگي خانه بغلي دو تا دختربچه به منظره رودخانه و تپه روبه رو رو نگاه مي كردن. بدون معطلي دوربين رو آماده كردم، ولي وقتي نزديك شدم تا كادر بهتري داشته باشم، اونا هم با اخم از اونجا رفتن. مي خواستم از كندوان عكاسي كنم، ولي نه بدون مردمش، اما شرايط هر لحظه بدتر مي شد. جواني رد مي شد، هم مسير كه شديم، گفت كه مردهاي كندوان عكاسي از مردم و خانم ها برايشان خوشايند نيست. نور هنوز
تند و تيز بود. نماهاي بسته بهتر جواب مي داد. اختلاف نور آسمان و زمين زياد بود. مي دونستم كه آسموني تقريبا سفيد و بي رنگ توي عكس هام دارم. از چند تا در قديمي، كوچه هاي شيب دار و خانه هاي چندطبقه در يك مخروط سنگي عكاسي كردم تا رسيديم به بالاترين كله قند هاي روستا. يكي، دو ساعت گذشته بود وما بايد برمي گشتيم و من هنوز عكس هاي دلچسبي نگرفته بودم. به فكر افتادم كه رو به آفتاب و ضد نور عكاسي كنم، ولي براي رفتن به شرق روستا فرصتي نبود. نماي عمومي روستا، اون پايين پيدا بود. از سايه دو تا كله قند جلويي براي پر كردن فضاي منفي جلوي كادر استفاده كردم.
برمي گشتيم پايين. پيرزني جلو آخور گوسفندهايش مشغول نظافت بود. وقتي متوجه ما شد كه چند عكس گرفته بودم، زير لب چيزهايي مي گفت كه نمي فهميديم. با دست اشاره مي كرد، عكس نگيريد.
برمي گشتيم پايين، گفت: لطفا كمربندهاتون را ببنديد . دوباره پشت سرم را نگاه كردم و پيرزن داشت دعا مي خوند.
|
|
|
سفر به ديزين
سه ساعت راه تا آرامش طبيعت
|
|
مينا شهني- داشتن هر ماشيني بهتر از بي ماشيني است. يادم نيست اين جمله را چه كسي به زبان مبارك جاري ساخت، اما وقتي براي اولين بار همه توانم را جمع مي كنم تا با ماشيني كه هيچ كس جز من و يك نفر ديگر اعتقادي بهش ندارد، سفر آغاز كنم، خيلي به اين جمله فكر مي كنم.
مقصد، نزديك انتخاب شده تا هر نوع دلهره تهوع آوري را از ساير كسان و بستگاني كه زير لب دعا نجوا مي كنند، دور كنم.اسكي، جذابيت روزهاي برفي است؛ روزهايي كه كمرگاه كوه صاف و يكدست براي سر خوردن آماده است و جاده تنها راه اتصال به جذابيتي كه در آفتاب داغ تابستان آب شده و از دست رفته است.راهور تهران هشدار داده است كه محورهاي زردبند، فشم، ميگون و ديزين با هيچ معيار ايمني سازگاري ندارند و در صورتي كه اقدام عاجلي براي ساماندهي مسيرها صورت نگيرد، بايد منتظر وقوع حوادث ناخوشايند به دنبال خطرات طبيعي همچون سيل، تداوم رانش و سقوط سنگ ها باشيم.
خبر را به فراموشي مي سپاريم تا سفر آغاز شود.
درانتخاب مسير رفت، قرعه به نام جاده چالوس مي افتد و راه آغاز مي شود. به كرج وارد نشده راه كج مي كنيم و شهر را گسترده در دره، نگاه مي كنيم و منتظر مي شويم تا تونل هاي پيچ درپيچ را پشت سر بگذاريم. يكي از تونل ها نفس آدم را بند مي آورد، تمام كه نمي شود، خفه مي شويم از بس كه اين ماشين سوراخ سنبه دارد و دود اگزوز همه ماشين ها را به خوردمان مي دهد.
فقط براي نوشيدن يك چاي مختصر و امر ضروري پياده مي شويم. به دو راهي مي رسيم، چالوس را رها مي كنيم و به يك جاده باريك تر مي افتيم كه تاريكي اش وحشت زده مان مي كند، در دل از سفر پشيمان مي شوم، بس كه راه تاريك است و مقصد دور مي نمايد. با كورسوي چراغ ماشيني از روبه رو به ادامه حيات اميدوار مي شوم. سكوت مي كنم و بالاخره روستايي رخ مي نمايد. از روستا تا هتل، راه درازي نيست. ديدن آدم هايي كه به تعمير جاده مشغول بودند ترسم را از ميان برده و بالاخره هتل رزرو شده را مي يابيم؛ ساكت و آرام روشنايي چراغ هايش را به رخ شب پاي كوه مي كشاند. رخ نمايي هتل در لابي مشهودتر است، كاركنان سعي دارند از خلوتي نگويند و همه چيز را مرتب نشان دهند.كليد يك اتاق را تملك مي كنيم و بالاخره مي رسيم.
جذبه تخفيف
هزينه اقامت، شبي 23 هزار تومان است؛ ساعت تحويل گرفتن و تحويل دادن اتاق همان 2بعدازظهر است. براي ما كه 10 شب رسيده ايم، 8 ساعت وقف تلف شده منظور شده كه به هر حال هزينه اش گردن خودمان است. اما نكته جالب 30 درصد تخفيف براي اقامت است كه هزينه 24 ساعته اتاق را به 16 هزار تومان كاهش مي دهد.3 ساعت طي طريق از خانه تا هتلي در ديزين، سكوت، ستاره هاي درخشان و سياهي شب را جذاب مي كند؛ هر چند تخفيف بي تاثير نيست.
ترك عادت
همه ما از زندگي در شهر پرهياهوي تهران كلافه ايم. گپ هاي روشنفكري مان پر است از كلافگي هاي تهراني. دور هم كه نشسته ايم آروزي سفر و طبيعت داريم. با سفر تنها 3 ساعت فاصله داريم و مدام زمزمه مي كنيم كه وقت نداريم، كه كار داريم، كه پروژه در دست داريم. هزار دليل براي سفر نرفتن داريم كه ذهنمان را هر روز خسته تر از روز قبل بكنيم.
هنوز هوا خوب است؛ يكي دو هفته اي فرصت داريم كه با هر وسيله اي با صرف 3 ساعت وقت، آخر هفته اي متفاوت داشته باشيم. تا ديزين 3 ساعت راه است؛ 3 ساعت راه تا همنشيني با آرامش طبيعت. ديزين فقط پيست اسكي نيست. تخفيف 30 درصدي هم تا نيمه آذر به قوت خود باقي است.
|
|
|
نگاه
اثرات رواني يك سفر
مهديا گل محمدي- تا پيش از اين، سفرها به چهار دسته عرفاني تقسيم مي شد كه دست كمتر كسي به آن مي رسيد. چنين سفرهايي كه پيوسته از سوي عرفا ترويج مي شد، در شرايطي بود كه آدمي بيشتر در پي نان شب بود و اگر قصد سفر از شهري به شهر ديگر را داشت، روزها و ماه ها بايد به طي طريق مي پرداخت.
امروزه دغدغه هاي بشر به نوعي ديگر است و اسفار او اگرچه چهارگانه، اما در جهات ديگري است. تقيسم بندي سفرهاي بشر امروز عبارتند از:
- سفر شغلي كه به اصطلاح همان ماموريت است؛ سفر مذكور آنچنان هم دلچسب نبوده و گرچه بدي آب و هوا و ديگر مزايا ممكن است به آن تعلق گيرد، اما در مجموع غير از ماموريت هاي خارج از كشور، كاركنان به نوع ديگري از آن علاقه چنداني ندارند.
- سفر به شهرهاي دور براي گريز از طلبكارها كه معمولا با ازدست رفتن شغل و درآمد همراه است. هر ساعت از اين سفر به گذر روزها و سالها شبيه است و طي آن هر موجود دوپايي به طلبكار مي ماند.
- سفرهاي روزانه به محل كار، كه طي خريداري خانه اي با قيمت مناسب در حاشيه شهر يا شهري ديگر صورت مي گيرد و طي آن هزينه روزانه به ديگر مزاياي سفر اضافه مي شود.
- سفر تفريحي در اين ميان به بايسته اي مي ماند كه چندان در هست ها به چشم نمي خورد.
اگرچه سفر تفريحي براي گريز از تنش ها و اضطراب هاي ناشي از مشكلات شهري سودمند است، با تصويري از آنچه واقعيات جامعه امروز را تشكيل مي دهد، اين نوع مسافرت بيشتر جنبه تشريفاتي به خود گرفته است.
روان شناسان معتقدند محيطي كه در آن حوادث ناگواري براي فرد روي داده باشد، اگرچه اين حوادث پايان يافته، اما آثار آن همچنان باقي است؛ بدين معني كه با قرار داشتن در محيط استرس زا، باز هم تداعي گذشته به نحوي ناخودآگاه در فرد وجود دارد.
در اين مواقع ترك محل و زندگي در مكاني به دور از اين ناهنجاري ها و تنش ها، فرد را در موقعيت استراحت و بازيابي انرژي قرار مي دهد. چنين فضايي نوعي بازگشت به خود از ياد رفته است؛ خودي كه در هياهوي زندگي شهري جايي براي عرض اندام نداشته و بناچار در خود فرو رفته است.
اما همان طور كه ذكر شد، كمتر خانواده اي به چنين موضوعاتي توجه مي كند و اگرچه مسافرت كيش و قشم هيچ ارتباطي به گذار از هياهوي زندگي نداشته باشد، به نوعي پايگاه و منزلت اجتماعي بدل شده است.
چنين رويكردي براي اندك زمان مسافرت از نوع تفريحي، جايي براي رجوع به خود و كاهش تنش هاي عميق ندارد. اين در حالي است كه نقاط بكر و زيباي كشور ما كم نيست و جدا از كاهش روزافزون انگيزه هاي جلب جهانگرد، خود ايرانيان بايستي به ارزش چنين گردشگاه هايي واقف باشند.
اكنون كه روزهاي پاياني فصل تابستان و تعطيلات را پشت سر مي گذاريم، يك برنامه ريزي صحيح و جست وجوي اطلاعاتي پيرامون گردشگاه هاي مناسب شهرهاي ايران مي تواند قدمي نو در تغيير الگوي گردشگري باشد.
نرخ، كيفيت و سرعت سفرهاي تفريحي نيز از ملاك هايي است كه بهبود آن مي تواند كمك شاياني به گسترش فرهنگ گردشگري داشته باشد. اين در حالي است كه بسياري از مسافران فاقد وسيله نقليه شخصي، از كيفيت سرويس دهي قطارها و اتوبوس هاي مسافرتي و نحوه فروش بليت ناراضي هستند.
مسئولان بايستي اين نكته را در نظر آورند كه اكثر مسافرت ها در زمان تعطيلات صورت مي گيرد و براي اين محدوديت زماني بايد چاره اي انديشيد. چنانچه روند كاهش كيفيت اين وسايل ادامه داشته باشد، مردم ترجيح مي دهند با وسايل شخصي سفر كنند كه انتقال بار ترافيك و كاهش آمار تصادفات امكان نمي يابد.
|
|
|
يادداشت
جاده به سفر وسوسه مي كند
داوود پنهاني
سفر، شناخت تصوير واقعي عالم در پيچ و تاب جاده است. جاده، ما را به خود مي خواند تا ظرفيت هاي فراموش شده دنياي اطراف خود را كشف كنيم. اين كشف مستلزم حضوري عيني است. فرار از عرصه مجاز به واقعيت صورت مي گيرد. دنيا را اين بار نه از دريچه تصوير مجازي رسانه ها كه از دريچه چشمان خود مي نگريم. مي رويم و مي رويم؛ هر آنجا كه باشد. عالم رازي است كه خود را در سفر بر ما نمايان مي كند، حضور خود را به ما اعلام مي كند، كشف مي شود. مي گويند آدمي در سفر به خويش مي رسد، در سفر خود را تكميل مي كند. بعد از هر مسافرت، احساسي از سبكي ناب در ما يله مي شود. اين آرامش، محصول ساده مسافرت كردن به اين طرف و آن طرف عالم است. عالم به ابژه ما تبديل مي شود و در نگاه ما دوباره ساخته مي شود. در اين ساختن، ما خود ساخته مي شويم. خاطرات ما، ذهنيتمان را مي سازند؛ همان ذهنيتي كه قرار است سهمي از آن در گردش تاريخ به نسل هاي ديگر برسد. جاده ها نشانه هستند. راز ماندگاري و جست وجوي اين نشانه در بي انتهايي آن است، در امتداد جاده است كه جهان كشف مي شود. هرجا كه جاده اي باشد، حضور انسان احساس مي شود؛ از مالروهاي پيچ در پيچ كوهستان هاي بلند گرفته تا اتوبان هاي مدرن امروزي. اين جاده ها به هر شهر و دياري كه ختم شوند، ما را به وسوسه شناخت جايي ديگر و مكاني ديگر دچار مي كنند. جاده وسوسه سفر است كه هر از گاه در ما مي ريزد و خونمان را به جوش مي آورد؛ ما را افسون مي كند. جاده راه گريز به جغرافياي دنياي پيرامون ماست، فرا رفتن از خمودگي يكجا نشستن است؛ انقلابي عليه ايستايي است، نشانه تغيير است. به دنيا برو و خويش را در هبوط دوباره بشناس. شناخت، از رهگذر مشاهده شكل مي گيرد. جهان را خواهي شناخت تا خود را در آينه آن بشناسي. سفر آن آينه است كه در برابر ما تصوير عالم را زنده مي كند و انعكاس مي دهد.
|
|
|
فردا
ايده اي در حال شكل گرفتن
يوسف بهمن آبادي - پنج سالي مي شود كه ازدواج كرده اند، اما انگار بخت، آنها را به فراموشي سپرده است. انتظارها كم كم به عبث تبديل مي شوند. فرزند؛ داشتن فرزندي كه به زندگي آنها روح ببخشد. از اين بيمارستان به آن بيمارستان تا شايد درماني، چاره ساز شود. پزشك ها مي گويند چاره مهياست، اما هزينه دارد؛ آن هم هزينه اي سنگين. آنها از طبقه اي متوسطند و ناتوان از تامين هزينه درمان.
توجه به مشكلات چنين قشري بوده است كه پژوهشكده رويان، وابسته به جهاد دانشگاهي، ايده تاسيس صندوق حمايت از زوج هاي نابارور را پايه گذاري كرد. سعيد كاظمي آشتياني، رئيس پژوهشكده رويان درخصوص ميزان آمار ناباروري در ايران مي گويد: آمار دقيقي در خصوص ناباروري در ايران وجود ندارد، اما آنچه بر اساس سرشماري ها به دست آمده، آمار نازايي در تهران، يك درصد است . وي افزود: به غير از 10 تا 15 درصد از ناباروري ها كه علت آن ناشناخته است، ساير ناباروري در زوج ها، يعني بيش از 85 درصد، قابل درمان است و امكان معالجه آنها با تكنولوژي هاي پيشرفته امروز دنيا وجود دارد . رئيس پژوهشكده رويان در ادامه گفت: بر اساس آمارهاي به دست آمده، سهم زنان و مردان در ابتلا به ناباروري يكسان است و اختلاف معني داري بين نقش هر يك از آنان در بارداري وجود ندارد .
صندوق حمايت از زوج هاي نابارور
دكتر ضرابي، مدير داخلي پژوهشكده رويان در مورد چگونگي شكل گيري ايده صندوق حمايت از زوج هاي نابارور مي گويد: با توجه به مراجعاتي كه بيماران به اين مركز (پژوهشكده رويان) داشته اند، مي بينيم كه اغلب اين بيماران به خاطر متحمل شدن هزينه هاي سنگين براي درمان، آن را نيمه تمام رها مي كنند، چرا كه تامين هزينه هاي درماني بيماري، برايشان امكانپذير نيست . وي در ادامه مي افزايد: بيماري ناباروري در زوج ها به علت اينكه از ديدگاه بيمه ها، نوعي مشكل زيبايي تلقي مي شود و در نتيجه هزينه هاي اين بيماري را تقبل نمي كنند، مشكلي مضاعف را براي بيماران مربوط به وجود مي آورد و از سوي ديگر، ديده مي شود كه اغلب مراجعه كنندگان ما از طبقه متوسط و ضعيف جامعه هستند و تامين هزينه هاي درمان برايشان غير ممكن است. اين شد كه ايده صندوق حمايت از زوج هاي نابارور پديد آمد . وي با تاكيد بر اينكه مجوز اين صندوق گرفته شده و مراحل قانوني آن انجام شده است، مي گويد: چگونگي فعاليت اين صندوق و همچنين نوع حمايت از بيماران، نيازمند جلساتي است كه با حضور هيات مديره مشخص خواهد شد .
چگونگي تامين هزينه هاي صندوق
به گفته مدير داخلي پژوهشكده رويان، منابع اين صندوق با اعتبارات پژوهشكده، كمك هاي مردمي و ... تامين شده و از بيماران حمايت خواهد كرد. وي موفقيت اين صندوق را براي حمايت از تمام بيماران مراجعه كننده، در كمك هايي مي داند كه از طريق مراكز مختلف و افرادي كه با اقدام انسان دوستانه خود منابع اين صندوق را تامين مي كنند.
دكتر ضرابي، با اظهار اميدواري از حمايت هاي مردمي، اين اقدام را در رفع مشكلات زوج هاي نابارور، تاثير گذار تلقي مي كند. از اين رو، با حمايت مردمي و مراكز مختلف خيريه، صندوق حمايت از زوج هاي نابارور جايگاه خود را پيدا خواهد كرد و چنين امري مي تواند يكي از قدم هاي بسيار مثبتي باشد براي قشري كه در انتظار داشتن فرزندي با مشكلات مالي درمان مواجه هستند؛ ايده اي كه نويدبخش اميد و زندگي براي زوج هاي جوان است تا روحيه شادابي و سرور بر آنها حاكم شود؛ انتظاري كه زوج ها را در مخمصه اي پيچيده دچار كرده است.
|
|
|