پنجشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۸۴ - - ۳۸۰۱
باركن تا بگريزيم به فرسنگ از شهر
001551.jpg
عكس:علي اكبر شيرژيان
مريم پاپي- مسافران دقيقه 90 همين روزها بايد دست به كار شوند. نفس هاي گرم زمين به پايان مي رسد، دست و دلبازي طبيعت به پايان مي رسد و در انقباض سرماي زمستان همه چيز را براي خود حفظ مي كند تا سالي ديگر كه به بهاي بخشش دوباره، گرماي طاقت فرسايش را نيز به انسان ها تحميل كند. آخر تابستان همه كساني كه سفري در ذهن دارند، بايد از خانه دور شوند و تا پاييز نيامده بازگردند.
سفر آخر تابستان بعضي ها، حكايتي شبيه همان خانه تكاني نوروز دارد. انگار فرا رسيدن نوروز زنگي است كه نواخته مي شود و بعد از آن،  همه دست ها از كار مي افتند و ديگر اجازه انجام هيچ كاري نيست. آخرين لكه شيشه ساختمان ها هم به سرعت پاك مي شود و تنها انتظار رسيدن سالي نو باقي مي ماند. سفرهاي دقايق آخر تابستان بهانه اي محكم تر از عجله هاي نوروزي دارد؛ مدارس و دانشگاه ها بازگشايي مي شوند.
ولي چرا همه سفرهاي تابستاني تا دقيقه آخر به تعويق مي افتد؟
طبقه متوسط
تابستان ها فصل آوارگي دانش آموزان است. كلاس هاي تجديدي، تقويتي، هنري، ورزشي و ... كه بعضي از آنها مورد نياز بچه ها هستند و برخي ديگر ناجي پدر و مادرها از بيكاري و بهانه هاي تابستانه بچه ها مي شوند، بيشتر وقت آنها را مي گيرند. تا حد امكان بايد درس هاي سال بعد را در آموزشگاه هاي آزاد يادگرفت، چون خيلي از معلم ها وقتي سر كلاس بيايند به جاي درس دادن، كتاب را دوره مي كنند و با لحني كه هم رضايتمندانه هست و هم نيست، مي گويند كه همه شما اين درس ها را در آموزشگاه آموخته ايد . حالا اگر دانش آموزاني اين كلاس ها را نگذرانده باشند، چيزي از كتاب هاي سخت درسي عايدشان نمي شود. پس رفتن به آموزشگاه هاي خصوصي به صورت تك درس، يكي از لازمه هاي دانش آموز بودن است.
هر ساعت سرگرمي و آموزش تابستاني دانش آموزان، ارزش هزاران تومان پول را دارد و نمي توان با رفتن به سفر، بچه ها را از اين كلاس ها محروم كرد. از طرف ديگر سفرهايي كه با هزينه نه چندان كم و نه چندان زياد صورت مي گيرد، وقت زيادي صرف خواهد كرد.
در خبرها مي شنوي كه جشنواره تابستاني مناطق آزاد كشور برپاست. باتوجه به برنامه ريزي هاي صورت گرفته، به رغم ركود نسبي گردشگران در تابستان امسال، ميزان سفر گردشگران به اين جزيره در مقايسه باجشنواره سال قبل۱۰، درصد افزايش يافت. طي مدت دوماه برگزاري جشنواره تابستاني كيش، حدود 150 هزار گردشگر به جزيره كيش سفر كرده اند. كيش هم جاي خوبي است، اما فكر مي كني كه يكدفعه با اين هزينه به دبي بروم. مي ماني تا هزينه سفرت به دبي فراهم شود... يك ماه، دو ماه، سه ماه و... فراهم نمي شود. خودت هم از اول مي دانستي كه فراهم نمي شود. بالاخره بايد با يك سفر بچه ها را آرام كرد. با يك سفر كم هزينه به يكي از شهرهاي سياحتي يا زيارتي يا رفتن به خانه اقوامي كه در ساير شهرها زندگي مي كنند، سر و ته قضيه را هم مي آوري.
طبقه مرفه
مهم نيست چه زماني مسافرت بروي يا چقدر در سفر بماني، دغدغه پيدا كردن بليت نيست. با يك تلفن بليت هواپيما رزرو مي شود يا خودروهاي آخرين مدل رسيدن به مقصد را هموار مي كنند. تحصيل بچه ها با مشكلي مواجه نمي شود، چون مزاياي برخورداري از معلم خصوصي اين است كه مي توان تنظيم وقت سفر خانواده را به اختيار تنظيم كرد.
در صورت كمبود وقت هم سفر چند ساعته با هواپيما حتي به كشورهاي همسايه، مي تواند در طول دو، سه روز انجام شود.
طبقه پايين
از آغاز تابستان هم نياز به فكر كردن در مورد سفر نيست، بچه ها و تنظيم وقت آنها هم خيالي نيست، چون پولي نيست كه براي آنها سرگرمي تابستاني فراهم كرد. پدر و مادر مي مانند و كنترل و جوابگويي به بچه هايي كه هميشه حوصله شان سررفته يا اگر خودشان سرگرمي پيدا كنند، معلوم نيست اين سرگرمي تابستاني چيست!
يك حالت ديگر هم وجود دارد، البته براي رفتن به اين سفر هم محدوديت زماني وجود ندارد؛ بستن باربند بر خودرويي كه نمي توان هيچ اطميناني به ايمني آن در سفر داشت، سير بي هدف جاده ها و خوابيدن كنار خيابان ها و پارك ها، در حالي كه چادر يا كمپي هم براي استقرار نيست. اين كشمكش هاي دروني افراد يا خانواده ها براي سفر، از چارچوب ذهن آدم ها و خانواده ها بيرون نمي آيند.
اگر سفر را در اينترنت جست وجو كني، از يكصد مطلب در مورد سفر، 95 مورد به سفر روسا و مسئولان كشورها مربوط مي شود و تعداد كمي خبر به آدم هاي عادي امثال تو اختصاص دارد. شما آدم ها وقتي خداي نكرده تصادف كنيد و بميريد ( آن هم به صورت دسته جمعي) سفرتان خوراك خوبي براي رسانه ها مي شود.
سازمان جهاني بهداشت در آخرين تعريف خود از زندگي بيان كرده است كه زندگي عبارت از كار، استراحت و فراغت.
روان شناسان سفر را تركيبي از استراحت و اوقات فراغت مي دانند كه انسان دربند زندگي صنعت و ماشيني را از قيد فعاليت هايش آزاد مي كند. به اين ترتيب، وضعيت نخستين شرط سلامت رواني يك جامعه روشن مي شود، ولي جامعه ما پر از انسان هاي بسيار قوي است كه با نداشتن اين شرايط كه در سطح جهاني تعريف شده اند هم نهايت سعي خود را براي داشتن سلامت رواني به كار مي بندند.
*عنوان مطلب برگرفته شده از مثنوي معروف محمدعلي معلم دامغاني است.

يادداشت روز
راهي به رهايي
رحمان بوذري
سفر؛ فرار از متروپلي چون تهران و پناه به حاشيه؛ حاشيه امن كلانشهرها. شيءواره هايي كه از كار و بار روزانه خسته اند و از ترافيك و شلوغي و سروصدا ديوانه. سفر در اين ميان، چه مي تواند بكند؟
پيش از اين، سفر به مفهوم امروزي، كمتر نمودي داشته است و شايد بتوان آن را از رفتارهاي شايع عصر كنوني دانست. آبا و اجداد انسان پيش از اينها، زيستگاهشان آنجايي بود كه از آن لذت مي بردند. آدم ها به آنچه كه مي خواستند رسيده بودند. سفر براي فرار از وضع موجود سالبه به انتفاع موضوع بود و سفري هم اگر بود به اميد يافتن چيزهاي نيافته و ديدن چيزهاي نديده. كار و تفريح نيز اينچنين مرزبندي شده و دقيق، از هم تفكيك نشده بودند. كار براي فرد همان قدر تفريح بود كه تفريح، كار.
امروز اما وضعيت ديگري است؛ كار به شري واجب بدل شده است كه از آن گريزي نيست. شر است، چون با كسالت و بي حوصلگي انجام مي پذيرد. انگيزه و علاقه در اين شر جايي ندارد و واجب است از آن رو كه ناچار فرد بايد بدان تن دهد؛ تن دادن به امري ناخواسته. اينجا ديگر فرديت از ميان مي رود. فرد همچون شيئي كه به كل سيستم كمك مي رساند، نگريسته مي شود و مهم حفظ سيستم است. هيچ گونه اختياري در كار نيست. همه چيز در محيطي جبرگونه پيش مي رود و رهايي از اين جبر، توهمي مضاعف است. ديگر حرف زدن از گذشته و ژست نوستالژيك به خود گرفتن، حال آدم را به هم مي زند؛ دم زدن از دوران طلايي پدربزرگ ها و مادربزرگ ها كه چه راحت و با آرامش و آسايش خيال مي زيستند و در طبيعت و با طبيعت بودند و عمري دراز مي كردند؛ اين خاطرات نه تنها كمكي به رهايي از وضع موجود نمي كند كه به وخيم تر شدن اوضاع مي انجامد؛ چشم وگوش را بر آنچه كه هست، بستن و در تونل زمان سير كردن. نگوييم كه آدمي با خاطرات زنده است و هستي اش به روياهاي ذهني بسته. اينكه فرد با نوستالژي گذشته مي زيد، چيز تازه اي كه نيست هيچ، غرق شدن در اتمسفري موهوم است و نيازي به راندن سخن در اين باب نيست، چه اينكه واضح است و توضيح واضحات. درك اينكه كجا ايستاده ايم، مهمتر از هرگونه خاطره پردازي است؛ فهم موقعيت كنوني. آدم ها يا همان شيءواره هاي توخالي، صبح خسته و كوفته از كار شب قبل بيدار مي شوند و با اتوبوس و مترو به سر كار مي روند. صبحانه شان را اگر فرصتي شد، در آپارتمان كوچكشان وگرنه در صف مترو و اتوبوس مي خورند. ناهار هم ساندويچي است كه در حين انجام كار، به كمك نوشابه راحت تر هضم مي شود. همان كه مك دونالدي شدن دنيا نام گرفته و زندگي ساندويچي. همه چيز به سريع ترين شكل و در كمترين زمان ممكن صورت مي پذيرد. بعدازظهر هم ماجرا تكرار مي شود. سوار مترو شدن و بازگشت به آپارتماني كوچك؛ قفسي خودساخته. اينجا تعطيلات آخر هفته همچون روزنه اي مي درخشد و خود را نمايان مي كند. كوله پشتي هاي سفر بسته مي شود و افراد گرچه به اختيار، اما درست همان طور كه سيستم مي خواهد به تفريح و سرگرمي و سفر مي روند تا خود را براي هفته اي ديگر و كاري طاقت فرسا آماده كنند. گريز از سيستم ممكن است يا خير؟ اين سئوالي است كه بايد بدان انديشيد. راه حل آن، البته در بازگشت به گذشته و دوران اسطوره اي آبا و اجدادي نيست، چه اينكه چنين راه حلي از اساس غيرممكن است. چاره را بايد در جاي ديگر جست.

ايرانشهر
آرمانشهر
جهانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
سفر و طبيعت
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  سفر و طبيعت  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |