پنجشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۸۴ - - ۳۸۰۱
آرش  در آينه
گروه تئاتر شاليزه در آخرين روزهاي اجراي كار تازه شان پر از انرژي هستند. اين نخستين چيزي است كه در تمرين هاي قبل از اجرا ديده مي شود
001560.jpg
ميكائيل شهرستاني سرپرست گروه شاليزه و كارگردان نمايش آرش، ساعتي پيش از اجرا با شاگردانش صحبت مي كند.
عكس: علي اكبر شيرژيان

استاد دارد توضيح مي دهد كه برخوان ها در فلان صحنه چگونه بايد سخن گويند. دستانش را بالا مي برد و صدايش لحن حماسي مي گيرد: ايشان، مردان - مردان ايران - با دل خود، با دل اندوهبار خود مي گويند: ما اينك چه مي توانيم؟ كه كمان هامان شكسته، تيرهامان بي نشان خورده و بازوهايمان سست است و رو به يكي از برخوان ها مي گويد: اين جوري! همه ساكت هستند و شايد دارند اجراي استادشان را سال ها پيش در نقش آرش مجسم مي كنند؛ اجرايي كه قطب الدين صادقي از همين متن بهرام بيضايي روي صحنه برده بود.
پشت صحنه  نمايش آرش است در خانه نمايش اداره تئاتر و گروه شاليزه در حال تمرين پيش از اجراست. ميكائيل شهرستاني، كارگردان نمايش، در واقع سرپرست گروه شاليزه هم هست. اعضاي اين گروه همه از دانشجويان و هنرجويان نمايش هستند.
نمايش آرش دومين تجربه گروه شاليزه پس از اژدهاك از نمايشنامه هاي بيضايي است. ميكائيل شهرستاني گفته است كه اجراي بعدي اين گروه كارنامه بندار بيدخش خواهد بود؛ يعني سومين برخواني بهرام بيضايي.
با اينكه كارگردان آرش از نحوه اطلاع رساني رسانه ها گلايه دارد، اما سالن كوچك خانه نمايش از تماشاگر پر شده است. بهار امسال، اجراي پيشين اين گروه نيز با استقبال قابل توجهي روبه رو شده بود.
ميكائيل شهرستاني اعتقاد دارد آرش روايت متفاوت و ديگرگون است از آنچه مادران و پدرانمان نقل كرده اند و ما هم به خاطر سپرده ايم: انسان آزاده اي كه بدخواه دشمن هم نمي تواند باشد .
او در نوشته اي در بروشور نمايش آورده است: پروسه اي كه آدمي در جهت آگاهي و شعور طي مي كند همواره در هر عصر و دوره و سرزميني با رنج همراه است. به قول شكسپير هرقدر آدمي بيشتر بداند، تن رنجورتر مي شود و به قول راسل هرقدر بزرگ تر، تنهاتر. از اين رو آرش چون ساده دلي كه ناخواسته و برحسب تصادف در اين محاق درمي افتد، يا بهتر است بگوييم درمي اندازندش، به اين حد از شناخت و شعور دست مي يابد كه او را از جمع گول برحذر مي دارد، جمعي كه همواره در هر گذار و تنگي و سختي به جاي حركت، مي ماند و در عوض اقدام مي نشيند به انتظار و چاره اي براي آرش مگر مي ماند جز دست شستن از همه و خود؟ تقدير محتوم و سرنوشت محكوم تمامي خردورزان و خردمندان؛ تنهايي و بي پناهي .
سرپرست گروه نمايش شاليزه مي گويد: ما براساس همان روايت و تاليف متفاوت آقاي بيضايي از افسانه قديمي آرش و همچنين اصول و شيوه هاي نمايش ايراني، اجرا را پي ريزي كرده ايم. نمي خواستم نسبت به نمايشنامه حرف متفاوتي بزنم و دقيقا همان حرف نگارنده نمايشنامه را مبنا قرار داده ام، فقط نمايش را با فشردگي و حذف پاره اي از تعاريف و توصيف ها اجرا مي كنم. در اصل توصيف ها به اعمال نمايشي تبديل شده اند .
يكي از ابتكارهاي اين نمايش، شايد اجراي آينه وار قسمتي از نمايشنامه باشد. دو برخوان، يكي سخن مي گويد و ديگري لب مي زند و جايشان گاه به گاه عوض مي شود تاآرش مكرر  شود.
صحنه نمايش كه خود شهرستاني طراحي كرده، كوه دماوندي نايلوني دارد. چادري نايلوني كه به شكل كوه روي صحنه قرار گرفته است و در واقع جلوه گر شكوه دماوند به عنوان نماد ايران زمين است. جلوي اين دماوند، دو برخوان، قصه آرش را روايت مي كنند.
نمايشنامه آرش را بهرام بيضايي در 21سالگي نوشته است، متني كه غناي نثر و درام بي نظيري دارد.
اين نمايشنامه در كنار اژدهاك و كارنامه بندار  بيدخش ، در كتابي با عنوان سه برخواني منتشر شده است. گروه شاليزه اين سه برخواني را براي شروع كارش به عنوان يك سه گانه انتخاب كرده است.
آرش كه از ششم شهريور روي صحنه آمده، روزهاي پاياني اجرايش را مي گذراند. يكي از اعضاي گروه شاليزه مي گويد: انتظار داشتيم كه اجراي آرش يك ماه ديگر تمديد شود اما متاسفانه سالن را به گروه ديگري داده اند و جمعه آخرين اجراي اين نمايش است .
خانه نمايش در اداره تئاتر، تا سه، چهار سال پيش فقط ويژه كارهاي تجربي بود و حالا با اين استقبالي كه از نمايش آرش شده، به نظر مي رسد دوباره به دوره پررونق خودش برمي گردد.
نمايش ساعت 7 هر روز در مدت زمان 65 دقيقه در خانه نمايش اجرا مي شود. در آرش دو برخوان بازي مي كنند و شش هم سرا و نوازنده در صحنه، زير همان چادر نايلوني كه نماد دماوند است، حضور دارند و به هنرنمايي مي پردازند.
در اين نمايش مجتبي دانشي و محمدرضا علي اكبري به عنوان برخوان حضور دارند. موسيقي نمايش را الكساندر آوانسيان ساخته كه خود او همراه با مريم ميرحبيبي، آرمين جوان، آرش عسگري، پيمان قاسم زاده و پرنيان گودرزي اجرايش مي كنند.
خورشيد به آسمان و زمين روشني مي بخشد و در سپيده دمان زيباست. ابرها به نرمي مي بارند. دشت ها سبزند. گزندي نيست. شادي هست؛ ديگران راست. آنك البرز، بلند است و سر به آسمان مي سايد و ما در پاي البرز به پاي ايستاده ايم و در برابرمان دشمناني از خون ما، با لبخند زشت و من مردمي را مي شناسم كه هنوز مي گويند؛ آرش بازخواهدگشت .
آخرين جملات برخوان ها كه تمام مي شود، كف زدن هاي پي درپي، گروه را روي صحنه مي آورد. تنها فرد غايب، الكساندر آوانسيان است. كمردرد به سراغش آمده است و او را زير چادر نايلوني، زمين گير كرده است. ميكائيل شهرستاني، دسته گل خودرا پشت صحنه مي برد و قول مي دهد به آوانسيان اهدايش كند؛ هنرمندي كه با درد جسماني شديدش، تمام اجرا را در اختيار گروه قرار داده بود.

آينه هاي روبه رو
يكي از مهمترين ويژگي هاي كاري كه ميكائيل شهرستاني روي صحنه برده، شكل متفاوت برخواني كار است. دو چهره رو به تماشاگر كه صحنه هايي مربوط به هم را رو به ما بازي مي كنند و گاه حتي نقش يك كاراكتر را به فراخور صحنه، هر يك در مقطعي به عهده مي گيرند. اين شكل آينه وار در بازي جايي به اوج مي رسد كه قرار است صحنه درگيري آرش با درون خود اجرا شود؛ اتفاقي كه به دليل تمرين هاي فراوان به بهترين شكل ممكن در آرش با كارگرداني ميكائيل شهرستاني رخ مي دهد.

امروز و فردا
براي ديدن آرش، فقط امروز و فردا را فرصت داريد. روي بروشور نمايش البته نقش بسته شهريور و مهرماه اما گويا اجرا به همين يك ماه محدود شده. دليل اين مسئله هم نمايش ديگري است كه براي اجرا در خانه نمايش آماده شده است. اگر اين نكته را در نظر بگيريم كه خانه نمايش در يك سال اخير تقريبا بدون اجراي هيچ نمايشي كار كرده و حالا با استقبال نسبي از آرش جان تازه اي گرفته، بايد اين حق را هم به گروه شاليزه بدهيم كه توقع داشته باشند، دو ماهي كارشان را بي دغدغه مقابل مخاطبان اجرا كنند؛ اين مسئله اي است كه رخ نداده.

يادداشت
سفر در تاريكي
سياوش بختياري - سفر را هرقدر هم كه دم دستي بگيري، باز هم پديده اي رمزآلود است. رمزآلود از اين نظر كه نمي داني چه پيش رو داري. به جاده كه آغوش گشاده، نگاه مي كني و قدم در راه مي گذاري و مي روي.
رفتن هميشه براي كساني كه اندكي بيشتر به دور و اطراف خود توجه مي كنند، موضوع و سوژه جالبي بوده است. از جمله اين افراد، قطعا شعرا و اديبان هستند. داستان نويسان زيادي يا مستقيم يا غير مستقيم به سفر پرداخته اند. سفر در سنت عرفاني شرق هم موضوع مهمي است. عرفان شرقي با رفتن در آميخته، حتي دين اسلام هم با سفر عجين شده است. هجرت پيامبر از مكه به مدينه، هم آغاز فصل نويني از ابلاغ دين است و هم مبدا تاريخ مسلمانان.
اين اهميت به سفر تا امروز هم ادامه پيدا كرده است. اين روزها دو فيلم در سينماهاي كشور در حال نمايش است كه اساسشان بر سفر است؛ خيلي دور، خيلي نزديك به كارگرداني رضا ميركريمي و بيد مجنون ساخته مجيد مجيدي.
توجه ميركريمي به سفر و هجرت در فيلم هاي قبلي اش نيز به چشم مي خورد. اين توجه آنقدر پررنگ است كه وسايل سفر اعم از قطار، اتومبيل، مترو و ... به وفور در فيلم هاي ميركريمي ديده مي شوند. سفرهاي فيلم هاي ميركريمي گرچه در ظاهر ديده مي شوند، اما در اصل نمادي هستند از سفرهاي دروني. سفر از وضع نامطلوب كنوني به شرايطي جديد، دستمايه اصلي ميركريمي است. سفر كردن همواره با مخاطراتي همراه است كه جذابش مي كند و البته اندكي هم ترسناك. سفرهاي قهرمانان فيلم هاي ميركريمي هم از اين قاعده مستثني نيستند.
شايد اوج اين مشكلات در خيلي دور، خيلي نزديك باشد كه به نوعي مي توان آن را يك فيلم جاده اي دانست، مانند اولين فيلم ميركريمي كه هيچ گاه نمايش عمومي نشد. در آخرين ساخته ميركريمي نقش اول فيلم، از شهر با تمام مظاهر مدرنيته اش با خودرويي تمام اتوماتيك حركت مي كند و به راهي مي رود كه كم كم از هرگونه مظاهر مدرنيته تهي مي شود و در آخر راه، حتي خودرواش هم از كار مي افتد و او ميان شن ها محاصره مي شود. دكتر عالم در اين فيلم از همه چيز كنده مي شود تا به حقيقتي بپيوندد كه در تمام عمر از آن غافل مانده است.
سفرهايي كه ميركريمي آنها را به تصوير مي كشد، سفرهايي دروني هستند كه نمادي بيروني نيز دارند. او به سنت عرفاني ايران كه تغييرات دروني را موقوف به سفرهاي بيروني مي كند، پايبند است. در همه اين سفرها، مقصد مشخص نيست، بخصوص در فيلم اينجا چراغي روشن است كه قهرمان فيلم براساس كشف و شهودهايي كه دارد، به راه مي افتد و به سمتي مي رود كه براي هر كس مشخص نيست.اما سفري كه در فيلم بيد مجنون ديده مي شود از جنسي ديگر است. يوسف كه نقشش را پرويز پرستويي بازي مي كند، به قصد معالجه اي جزئي و براي رهايي از مرگ به فرانسه مي رود، اما در آنجا با وضعيتي روبه رو مي شود كه مي تواند كل مسير زندگي اش را تغيير دهد. يوسف به گمان خودش از قعر چاهي تاريك بيرون مي آيد تا طبق عهدي كه با خداي خود بسته، بهتر از ديگران از روشنايي استفاده كند، اما... سفر براي يوسف در ظاهر دستاوردي دارد و در باطن دستاوردي ديگر.
در پايان فيلم، فرصت مانند موريانه اي از كف مي رود و يوسف با يادآوري عهد خود مي فهمد آن طور هم كه فكر مي كرده، قدردان روشنايي نبوده است. انگار قهرمان بيد مجنون دو سفر در امتداد هم دارد؛ سفري كه با پايان تاريكي به انتها مي رسد و سفري كه با آغاز تاريكي پايان مي پذيرد؛ سفري در نور و سفري در تاريكي؛ سفري در عالم خارج و سفري در درون. مجيدي برخلاف ميركريمي دو سفر را يك جا به تصوير نمي كشد، اما قطعا سفر بيروني بر وضعيت درون تاثير دارد.
اما در هر صورت سفرهاي ميركريمي نزديكي بيشتري به سنت عرفاني شرقي دارند؛ فرو گذاشتن تمام داشته ها و تعلقات و حركت در راهي كه انتهايش تاريك و ناروشن است.

فرهنگسراها
فرهنگسراي مدرسه: اگر دوست داريد در جشن هاي ويژه نيمه شعبان شركت كنيد، حتما سري به فرهنگسراي مدرسه بزنيد. جشن نورباران در فرهنگسراي مدرسه به مدت 6 شب متوالي در فضاي باز پارك هلال احمر برگزار خواهد شد. هنرمندان راديو و تلويزيون در اين برنامه حضور خواهند داشت و برنامه هاي طنز، موسيقي زنده، شعبده بازي و مسابقه از ديگر برنامه ها خواهد بود. شماره تلفن 88765509 پاسخگوي شماست.
نگارخانه انديشه:هر كس كه ميل به ديدن سبك خوشنويسي بغدادي دارد، به نگارخانه انديشه سري بزند. امروز و فردا، آخرين روز برپايي اين نمايشگاه است، پس بهتر است اين فرصت را از دست ندهيد. شماره تلفن هاي 15-88505513 پاسخگوي شهروندان است.
جشنواره تك: بازبيني نمايشنامه هاي پذيرفته شده در دومين جشنواره سراسري تئاتر تك  كرج از جمعه آغاز شده و تا 15 مهرماه ادامه خواهد داشت. قرار است 74 متن از بين 260 متن ارسالي از سراسر كشور پذيرفته شود و به بخش مسابقه راه پيدا كند.
فرهنگسراي انقلاب: در اين فرهنگسرا دومين دوره جشنواره فيلم هاي يك دقيقه اي با عنوان زيتون سرخ و با همكاري شبكه 2 سيما آغاز مي شود.
اين فرهنگسرا به منظور تنوير افكار عمومي و افشاي ماهيت شوم صهيونيسم و با هدف حمايت از ملت مظلوم فلسطين، اقدام به برگزاري دومين دوره جشنواره فيلم هاي يك دقيقه اي با عنوان زيتون سرخ كرده است.
اين جشنواره در دو بخش؛ الف- فيلم هاي يك دقيقه اي ب- فيلم هاي يك تا پنج دقيقه اي و با موضوع هاي؛ 1- مظلوميت ملت فلسطين 2- بررسي تفكر شوم صهيونيسم 3- انتفاضه، بيداري اسلامي برگزار مي شود. علاقه مندان مي توانند جهت شركت در اين جشنواره آثار خود را به دو صورت؛ 1- فيلم و نماهنگ 2- پويانمايي (انيميشن) و با موضوع هاي ذكر شده، حداكثر تا تاريخ 6/8/84 (مصادف با روز قدس)، به دبيرخانه اين جشنواره به نشاني: تهران، صندوق پستي 449-13185 ارسال كنند يا جهت كسب اطلاعات بيشتر با شماره تلفن 55408663 يا پست الكترونيكي info@zeytoonsorkh.ir تماس بگيرند.
مجتمع فرهنگي فجر: كساني كه فكر مي كنند زورشان خيلي زياد است مي توانند در مسابقه پرس سينه قدرتي در 10 وزن شركت كنند. البته بهتر است بازوهاي خود را تقويت كنند، چون اين مسابقه با حضور قويترين مردان ايران برگزار خواهد شد. اين مسابقه امروز از ساعت 19 الي 21 در فلكه چهارم خزانه بخارايي، نبش خيابان جمشيد برگزار خواهد شد . تلفن 55311575 پاسخگوي قوي ترين مردان محله است.

پرسوناژ
ساناز اقتصادنيا
001515.jpg
رخشان بني اعتماد
گيلانه   آمده است. مدتهاست كه آمده. مدتهاست كه ساخته شده و ما قرار است تازه ببينيمش.
رخشان بني  اعتماد رفته است. به خاطر گيلانه رفته. بني اعتماد براي نمايش فيلم گيلانه در جشنواره تورنتو به كانادا رفته است.
فيلم گيلانه در اولين شب نمايش در كانادا، مورد استقبال قرار گرفته است (ما كه نبوده ايم. گناهش گردن آنها كه اخبار را به ما منتقل كردند!) اولين بار نيست كه بني اعتماد براي فيلمش به كشوري ديگر مي رود و مسلما آخرين بار هم نخواهد بود. اتفاقا چه خوب كه فيلم هايي از بني اعتماد و كارگردان هايي مشابه او، به عنوان نماينده از ايران بروند.
دست كم اينها، بدبختي هاي ما را نشان نمي دهند و به نمايش بخش كوچكي از اين فلاكت بسنده مي كنند؛ آن هم فلاكتي كه نه تنها قبيح به نظر نمي رسد كه اتفاقا خيلي هم دلنشين و آبرومند عرضه مي شود. فيلم هاي نرگس، روسري آبي، زيرپوست شهر و... را از اين كارگردان به ياد آوريد.
بني اعتماد از جمله كارگردان هاي برتر سينماي ايران است كه با نگاه ويژه اش به اجتماع و مسائل آن، توانسته است موقعيت ممتازي نسبت به ديگر كارگردان هاي هم نسل خود ايجاد كند.
روبرت صفاريان (منتقد) همزمان با جشنواره فيلم فجر و نمايش فيلمي از بني اعتماد، درباره او نوشت: بني اعتماد با وجود توجه آشكار به حقوق زنان و وضعيت دشوار زندگي اجتماعي آنها كه در بسياري از موارد بار زندگي خانواده اي را هم به دوش مي كشند، از فمينيسم تبري مي جست؛ البته اين تبري بيشتر به درك عمومي رايج از واژه فمينيسم برمي گشت كه فمينيسم را هواداري غيرمنطقي و افراطي و يكجانبه از زنان و نوعي مردستيزي مي شمارد، وگرنه توجه آگاهانه به حقوق زنان و كوشش در راه طرح مسائل آنان در جامعه، حتما نوعي از فمينيسم است. اما اين تبري در عين حال با محافظه كاري پنهان در همه لايه هاي آثار بني اعتماد، اعم از موضوعاتي كه انتخاب مي كند، نوع نگاه به آن موضوعات و سرانجام پايبندي به سبك هاي سينمايي كلاسيك و جا افتاده نيز بي ارتباط نيست .
بني اعتماد با دغدغه هاي اجتماعي، سياسي و فرهنگي اش، شخصيتي خود ساخته است باصلابت و عميق. او با اين شخصيت، كمتر اجازه ورود به حريم هايي كه دارد، مي دهد و با اين حريم ها حتي اجازه شوخي هم نمي دهد؛ جدي و بدون طرحي از لبخند. شايد دغدغه ها و حريم هايش زياد باشد كه اين چنين در عكس هايش، بي خنده است.
001512.jpg
بهاره رهنما
در جلسه نقد و بررسي فيلم نان و عشق و موتور 1000 گفت: شايد اصلا يكي از دلايلي كه آقاي داوودي من را براي اين نقش انتخاب كرد، اين بود كه براحتي مي توانم گريه كنم و اشكم زود سرازير مي شود .
براستي اين بارزترين مشخصه بهاره رهنما به عنوان بازيگر است كه اتفاقا خيلي مواقع، هم به درد خودش و باقي عوامل فيلم مي خورد. او از جمله بازيگراني است كه به خاطر شفافيت حضوري كه دارد و به خاطر پرهيز از حاشيه، معمولا نقش هايش براساس شخصيتش انتخاب مي شود. براي همين هم به دل مي نشيند.
رهنما فعال است و همين امسال در يكي، دو كار سينمايي و تلويزيوني بازي كرده كه از آن جمله فيلم تازه ابوالحسن داوودي يعني تقاطع است. او علاوه بر اينكه در سينما، تئاتر و تلويزيون نقش آفريني مي كند، مي نويسد و اگرچه سعي مي كند زود به زود بنويسد، اما به خاطر مشغله هاي زيادي كه دارد، معمولا اين اتفاق كم مي افتد.
او مطلبي در مورد حضورش در يكي از پنجره هاي نمايش پنجره ها با عنوان اتاق تاريك نوشته است كه خواندن آن دور از لطف نيست: اين روزها هر شب دو ساعت از عمرم توي اتاق تاريكي مي گذره كه پنجره من از تئاتر پنجره هاست، پنجره اي كه گاهي هم روشن ميشه، اما من تو تاريكي اش دارم چيزهاي جديدي را حس مي كنم.
آدم ها را مي بينم و تو تاريك روشني براي آمدنشان به نمايش ما قصه مي سازم. زندگي مي كنم: مادر بچه اي هستم كه توي كماست و زني كه سر دو تا شوهر را خورده، گاهي تو هوا جن هاي نازنين تئاتر شهر را مي بينم.
به همه چيز فكر مي كنم و تو تاريكي هم با اتاقم كلي حال مي كنم. تو تاريكي زندگي كردن عجيب عالمي است، شايد براي همين است كه زماني كه هنوز، برق اختراع نشده بود، آدم ها آسماني تر بودند.
راستي مي دانستيد وقتي برق اختراع شد، كلي از زن هاي هنرپيشه تئاتر در دنيا، از كار بيكار شدند، چون نور، سن واقعي آنها را نشان مي داد و ديگر براي نقش هاي جوان فقط صدا كافي نبود.
به هر حال من اتاق تاريكم را خيلي دوست دارم، البته نه به اين دليل .
رهنما آنقدر شفاف است كه هيچ نمي تواند احساسات غلو شده اش را ابراز نكند. به عنوان مثال، او هميشه و همه جا گفته است كه وقتي بهروز افخمي با او تماس گرفته و درباره ساخت فيلم گاوخوني از روي كتاب جعفر مدرس صادقي گفته، رهنما كلي خوشحال شده و از خوشحالي جيغ زده است.كسي چه مي داند؟ شايد اگر او اين سطرها را بخواند (از خوشحالي يا ناراحتي اش را نمي دانم)، ولي بازهم جيغ بزند.

ذهن زيبا
يك كار خوب بهتر از هزار انديشه خوب است و كساني كه كار خوب مي كنند، بسيار بهتر از كساني هستند كه خوب مي انديشند.
بودا

زندگي شما وقتي زيبا و شيرين خواهد شد كه پندارتان، كردارتان و گفتارتان نيك باشد.
زرتشت

بي حق دانستن خويش، بزرگوارانه تر است از بر حق دانستن، بويژه آنگاه كه حق با تو باشد.
نيچه

از صبح تا شب
حميدرضا پورنصيري
فكر مي كنم قبل از هر چيز بايد توضيح بدهم كه اگر مي بينيد مسئولان پخش شبكه هاي مختلف با ما هماهنگ نيستند، تقصير ما نيست؛ آنها با روزنامه رسمي صدا و سيما هم همين مشكل را دارند؛ يعني اصلا توجه نمي كنند كه ما چه برنامه اي را براي پخش معرفي كرده ايم و هر كاري دلشان بخواهد مي كنند.
اوج اين مسئله هم در نمايش فيلم هاي سينمايي است و اينكه هنوز براي دوستان تلويزيوني جا نيفتاده كه مي توانند از مدتي قبل، فيلم هايشان را براي پخش مشخص كنند تا هم خودشان بتوانند بيشتر براي آن فيلم ها تبليغ كنند و تماشاگر جذب كنند و هم ما اين وسط شرمنده خوانندگان نشويم.
امروز مي توانيد حدود ساعت 19 به سراغ شبكه تهران برويد تا مجموعه قلب را تماشا كنيد و بعد هم به سراغ سريال پرده عشق برويد كه ساعت 9 شب از شبكه۲ پخش مي شود و كارگردانش جمال شورجه است؛ البته در همين ساعت از شبكه۳ ، فيلم سينمايي پخش مي شود كه مثل هميشه هنوز مشخص نيست چه فيلمي براي اين ساعت در نظر گرفته شده است. از قضا سينما يك اين هفته هم، چنين مشكلي دارد و جناب حميدي مقدم و دوستانشان اعلام نكرده اند چه فيلمي را براي اين هفته در نظر گرفته اند، ولي يك تجربه قديمي مي گويد وقتي سينمايكي ها نمي گويند چه فيلمي مي خواهند پخش كنند، احتمالا برنامه شان تكراري خواهد بود.
فردا شبكه۲ ساعت 18:30 حلقه را پخش مي كند كه پيش از اين از شبكه۴ پخش شده بود. حلقه كه در ژانر ترسناك قرار مي گيرد، محصول كشور ژاپن است و ماجراي يك نوار ويديويي ا ست كه تماشاكردن آن باعث مي شود تا پس از يك هفته شما با مرگ روبه رو شويد. پس از مرگ چند نفر به اين صورت، خبرنگاري به موضوع علاقمند مي شود و وقتي خودش هم فيلم را تماشا مي كند، مي فهمد كه فقط يك هفته براي فرار از مرگ وقت دارد.
ژاپني ها عاشق فيلم هاي ترسناك هستند و معمولا فيلم هاي خوبي هم در اين گونه مي سازند كه حلقه يكي از بهترين هايش است. سال 2002 هم گور وربينسكي اين فيلم را بازسازي كرد كه نيامي واتس نقش اول فيلم را برعهده داشت.
سينما چهار اين هفته هم كه حدود ساعت 20:30 پخش  مي شود، به نمايش فيلم اعتراف به گناه (يا من اعتراف مي كنم ) هيچكاك اختصاص دارد. اين فيلم را استاد در سال 1953 ساخته و ماجراي كشيشي  است كه به اتهام قتل، بازداشت مي شود و همان موضوع مورد علاقه هيچكاك را دنبال مي كند؛ يعني كسي كه با فرد ديگري اشتباه گرفته مي شود. در اين فيلم مونتگمري كليفت، آن باكستر و كارل مالدن بازي مي كنند.
چند سالي مي شود كه با رسيدن موج خصوصي سازي به شبكه ويدئويي كشور، اين بازار هم رونقي گرفته و در آن مي شود نسخه هاي تر و تميزي از فيلم هاي جديد و ارزشمند خارجي را با دوبله هاي نسبتا خوبي پيدا كرد. يكي از اين فيلم هاي درست و حسابي كه البته خيلي هم جديد نيست، شكلات است؛ فيلمي كه چهار، پنج سال پيش با بازي ژوليت بينوش و جاني دپ و به كارگرداني لاسه هالستروم در سينما فرهنگ اكران شد و با استقبال خوبي هم در ميان تماشاگران و هم منتقدان مواجه شد.
داستان فيلم مثل افسانه ها شروع مي شود و در يك روز توفاني زن ناشناسي همراه با دختربچه اي وارد شهر كوچكي در فرانسه مي شوند. آنها يك مغازه كوچك و متروكه را اجاره مي كنند و دستي به سر رويش مي كشند و آن را به يك شكلات فروشي تر و تميز تبديل مي كنند.
پس از مدت كوتاهي كه كارشان رونق مي گيرد، آرام آرام زمزمه مخالفت شهردار و عده اي از طرفدارانش با آنها شروع مي شود. از طرفي ورود عده اي كولي به نزديكي شهر، اوضاع را پيچيده تر مي كند؛ چون مادر و دختر قصه ما برخلاف اطلاعيه انجمن شهر با كولي ها به گرمي برخورد مي كنند و به نوعي تحريم آنها را زيرپا مي گذارند...
شكلات همان داستان قديمي و افسانه اي عشق ورزيدن به زندگي  است؛ اينكه مي توان به خيلي چيزهاي كوچك دل بست و از زندگي لذت برد. حتي اگر اين چيز كوچك، خوردن يك تكه شكلات و چشيدن مزه آن باشد، همان طور كه در فيلم چنين مي شود و اين شكلات ناقابل باعث مي شود تا مردمان اين شهر كوچك بيشتر به هم نزديك شوند و همديگر را بشناسند.
فيلم در سال 2000 ساخته شد و علاوه بر دپ و بينوش، بازيگران مطرح ديگري مثل جودي دنچ، لينا اولين و آلفرد مولينا هم در آن بازي كرده اند. لاسه هالستروم هم بعد از اين فيلم قوانين خانه سايدر را ساخت و تا يكي، دو ماه ديگر فيلم جديدش را با عنوان يك زندگي ناتمام روانه سينماها خواهد كرد. در ايران شكلات به مديريت چنگيز جليل وند دوبله شده و موسسه قرن 21 هم آن را در شبكه ويديويي منتشر كرده است.
همان طور كه بالاتر گفتم، شكلات فيلمي دلنشين و دوست داشتني ا ست درباره  يك زندگي رويايي كه براي يك آخر هفته، پيشنهاد مناسبي ا ست. اگر هنوز فيلم را نديده ايد، پيشنهاد مي كنم از دستش ندهيد.

خبرسازان
آرمانشهر
ايرانشهر
جهانشهر
دخل و خرج
در شهر
سفر و طبيعت
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  سفر و طبيعت  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |