ساناز اقتصادنيا
رخشان بني اعتماد
گيلانه آمده است. مدتهاست كه آمده. مدتهاست كه ساخته شده و ما قرار است تازه ببينيمش.
رخشان بني اعتماد رفته است. به خاطر گيلانه رفته. بني اعتماد براي نمايش فيلم گيلانه در جشنواره تورنتو به كانادا رفته است.
فيلم گيلانه در اولين شب نمايش در كانادا، مورد استقبال قرار گرفته است (ما كه نبوده ايم. گناهش گردن آنها كه اخبار را به ما منتقل كردند!) اولين بار نيست كه بني اعتماد براي فيلمش به كشوري ديگر مي رود و مسلما آخرين بار هم نخواهد بود. اتفاقا چه خوب كه فيلم هايي از بني اعتماد و كارگردان هايي مشابه او، به عنوان نماينده از ايران بروند.
دست كم اينها، بدبختي هاي ما را نشان نمي دهند و به نمايش بخش كوچكي از اين فلاكت بسنده مي كنند؛ آن هم فلاكتي كه نه تنها قبيح به نظر نمي رسد كه اتفاقا خيلي هم دلنشين و آبرومند عرضه مي شود. فيلم هاي نرگس، روسري آبي، زيرپوست شهر و... را از اين كارگردان به ياد آوريد.
بني اعتماد از جمله كارگردان هاي برتر سينماي ايران است كه با نگاه ويژه اش به اجتماع و مسائل آن، توانسته است موقعيت ممتازي نسبت به ديگر كارگردان هاي هم نسل خود ايجاد كند.
روبرت صفاريان (منتقد) همزمان با جشنواره فيلم فجر و نمايش فيلمي از بني اعتماد، درباره او نوشت: بني اعتماد با وجود توجه آشكار به حقوق زنان و وضعيت دشوار زندگي اجتماعي آنها كه در بسياري از موارد بار زندگي خانواده اي را هم به دوش مي كشند، از فمينيسم تبري مي جست؛ البته اين تبري بيشتر به درك عمومي رايج از واژه فمينيسم برمي گشت كه فمينيسم را هواداري غيرمنطقي و افراطي و يكجانبه از زنان و نوعي مردستيزي مي شمارد، وگرنه توجه آگاهانه به حقوق زنان و كوشش در راه طرح مسائل آنان در جامعه، حتما نوعي از فمينيسم است. اما اين تبري در عين حال با محافظه كاري پنهان در همه لايه هاي آثار بني اعتماد، اعم از موضوعاتي كه انتخاب مي كند، نوع نگاه به آن موضوعات و سرانجام پايبندي به سبك هاي سينمايي كلاسيك و جا افتاده نيز بي ارتباط نيست .
بني اعتماد با دغدغه هاي اجتماعي، سياسي و فرهنگي اش، شخصيتي خود ساخته است باصلابت و عميق. او با اين شخصيت، كمتر اجازه ورود به حريم هايي كه دارد، مي دهد و با اين حريم ها حتي اجازه شوخي هم نمي دهد؛ جدي و بدون طرحي از لبخند. شايد دغدغه ها و حريم هايش زياد باشد كه اين چنين در عكس هايش، بي خنده است.
بهاره رهنما
در جلسه نقد و بررسي فيلم نان و عشق و موتور 1000 گفت: شايد اصلا يكي از دلايلي كه آقاي داوودي من را براي اين نقش انتخاب كرد، اين بود كه براحتي مي توانم گريه كنم و اشكم زود سرازير مي شود .
براستي اين بارزترين مشخصه بهاره رهنما به عنوان بازيگر است كه اتفاقا خيلي مواقع، هم به درد خودش و باقي عوامل فيلم مي خورد. او از جمله بازيگراني است كه به خاطر شفافيت حضوري كه دارد و به خاطر پرهيز از حاشيه، معمولا نقش هايش براساس شخصيتش انتخاب مي شود. براي همين هم به دل مي نشيند.
رهنما فعال است و همين امسال در يكي، دو كار سينمايي و تلويزيوني بازي كرده كه از آن جمله فيلم تازه ابوالحسن داوودي يعني تقاطع است. او علاوه بر اينكه در سينما، تئاتر و تلويزيون نقش آفريني مي كند، مي نويسد و اگرچه سعي مي كند زود به زود بنويسد، اما به خاطر مشغله هاي زيادي كه دارد، معمولا اين اتفاق كم مي افتد.
او مطلبي در مورد حضورش در يكي از پنجره هاي نمايش پنجره ها با عنوان اتاق تاريك نوشته است كه خواندن آن دور از لطف نيست: اين روزها هر شب دو ساعت از عمرم توي اتاق تاريكي مي گذره كه پنجره من از تئاتر پنجره هاست، پنجره اي كه گاهي هم روشن ميشه، اما من تو تاريكي اش دارم چيزهاي جديدي را حس مي كنم.
آدم ها را مي بينم و تو تاريك روشني براي آمدنشان به نمايش ما قصه مي سازم. زندگي مي كنم: مادر بچه اي هستم كه توي كماست و زني كه سر دو تا شوهر را خورده، گاهي تو هوا جن هاي نازنين تئاتر شهر را مي بينم.
به همه چيز فكر مي كنم و تو تاريكي هم با اتاقم كلي حال مي كنم. تو تاريكي زندگي كردن عجيب عالمي است، شايد براي همين است كه زماني كه هنوز، برق اختراع نشده بود، آدم ها آسماني تر بودند.
راستي مي دانستيد وقتي برق اختراع شد، كلي از زن هاي هنرپيشه تئاتر در دنيا، از كار بيكار شدند، چون نور، سن واقعي آنها را نشان مي داد و ديگر براي نقش هاي جوان فقط صدا كافي نبود.
به هر حال من اتاق تاريكم را خيلي دوست دارم، البته نه به اين دليل .
رهنما آنقدر شفاف است كه هيچ نمي تواند احساسات غلو شده اش را ابراز نكند. به عنوان مثال، او هميشه و همه جا گفته است كه وقتي بهروز افخمي با او تماس گرفته و درباره ساخت فيلم گاوخوني از روي كتاب جعفر مدرس صادقي گفته، رهنما كلي خوشحال شده و از خوشحالي جيغ زده است.كسي چه مي داند؟ شايد اگر او اين سطرها را بخواند (از خوشحالي يا ناراحتي اش را نمي دانم)، ولي بازهم جيغ بزند.