پنجشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۸۴
غرشي در آن سوي سكوت
001146.jpg
آرين دخت فرناد پور
برايم دعاكن كه زودتر بميرم... مي خواهم همه بدانند كه از دست آزارهاي خانواده ام خودسوزي كردم... اينها جملات تلخي است كه از زبان كساني مي شنويد كه لااقل در آخرين لحظات عمرشان دردي را احساس نمي كنند و از اين در هراسند كه مبادا اين بي دردي نشاني از بهبودي و بازگشت آنها به زندگي باشد در حالي كه وقتي تمام بدن بسوزد و سوختگي آنقدر شديد باشد كه بدن فرد دچار اختلال الكتروليتي شود، سيستم ايمني و عصبي بدن كاملاً  به هم ريخته و در نتيجه شخص در يكي دو ساعت قبل از مرگ هيچ دردي را احساس نمي كند، هنگامي كه بدن ديگر دردي را حس نمي كند؛ يعني مرگ.
بدون شك آغاز كردن مقاله اي با اين جملات چندان دلچسب نيست. ولي گاهي شايد بي پيرايش بازگو كردن حقيقت بتواند تلنگري باشد براي برداشتن قدمي جهت پيشگيري از يك فاجعه؛ كه هدف ما جز اين نيست.

طبق آمار سازمان بهداشت جهاني سالانه يك ميليون نفر در سراسر جهان به علت خودكشي فوت؛ و ۱۰ تا ۲۰ برابر اقدام به خودكشي مي كنند و در هر ثانيه يك نفر در جهان دست به خودكشي زده و در هر ۶۰ ثانيه يك نفر به علت خودكشي از دنيا مي رود. به علاوه طي ۳۰ سال گذشته خودكشي در جهان ۳۰۰ درصد افزايش داشته و اكنون در بيشتر كشورها، سومين عامل مرگ و مير جوانان و نوجوانان ۱۵ تا ۲۵ ساله و به طور كلي هشتمين عامل مرگ و مير در دنياست. مردان ايران ۲ برابر زنان، خودكشي كامل داشته و در استانهاي ايلام، بوشهر، خوزستان، كهگيلويه و بوير احمد، فارس وكرمان نرخ خودكشي زنان بالاتر از مردان است.به علاوه بالاترين ميزان خودكشي در ايلام با ۷۰ مورد موفق از ۳۴۰ مورد اقدام به خودكشي روي مي دهد. تهران نيز با آن كه تعداد موارد خودكشي ثبت شده آن نسبت به ساير استانها بيشتر است به دليل جمعيت زياد، از نظر خودكشي در كنار سيستان و بلوچستان در آخرين رتبه ها قرار دارد. طبق گزارش ملي خودكشي زنان، متأسفانه استانهاي كردنشين كشور در مورد خودكشي زنان در رتبه هاي اول تا سوم قرار دارند به طوري كه استان كرمانشاه در رتبه اول، استان ايلام در رتبه دوم و استان كردستان در رتبه سوم قرار گرفته است و بين استان كرمانشاه و استان ايلام در كسب رتبه اول همواره مسابقه شومي برقرار است.
در سال ۱۳۸۳ حدود ۴۰۰ مورد اقدام به خودكشي در استان ايلام گزارش شده كه نيمي از آنها توسط زنان انجام شده است.
طبق گزارش ايرنا ۱۶ اسفند ۱۳۸۳ بين ۱۵ تا ۲۰ درصد خودكشي زنان استان ايلام ناشي از اختلاف خانوادگي است.
خودكشي به عنوان يك رفتار، مرگي است كه به دست خود شخص انجام مي گيرد به گفته اشنايدمن «خودكشي عمل آگاهانه آسيب رساندن به خود است كه مي توان آن را يك ناراحتي چند بعدي در انسان نيازمندي دانست كه براي مسأله تعيين شده او اين عمل بهترين راه حل تصور مي شود.» از نگاه زيگموند فرويد شخصي كه دست به خودكشي مي زند قرباني مرگ پرخاشگرانه است كه در عوض متمايل شدن به خارج به سوي خود شخص متوجه مي شود.
فرويد احساس گناه و نياز به مجازات را نيز عامل ديگري براي خودكشي مي داند، اما دوركيم برخلاف فرويد كه انگيزه هاي شخصي را در علت خودكشي سهيم مي داند، عقيده دارد خودكشي ها نمودهايي فردي اند كه داراي علل اساساً  اجتماعي هستند، منشأ اين جريان هاي خودكشي زا نيز در اجتماع است. طبق تقسيم بندي خودكشي توسط دوركيم اكثر خودكشي هاي زنان ايلامي از نوع خودكشي سرنوشت گرايانه است.
خودكشي سرنوشت گرايانه نتيجه تنظيم آن است كه آينده افراد به صورت بي رحمانه اي تعيين شده باشد و تمايلات و خواسته هاي افراد به صورت خصمانه اي توسط فرمان ناعادلانه تحريم مي شود. بردگاني كه در قرون وسطي دست به خودكشي مي زدند از اين دست بودند فراواني خودكشي در مناطق روستايي و سنتي نيز از اين قبيل است. بهترين مثال اين نوع خودكشي همانطور كه گفته شد در ميان اكثر خودكشي هاي زنان ايلامي است كه ساخت قبيله اي و عشيره اي دارند. در واقع به دليل جبر بستر اجتماعي خود، اين زنان چون توان رويارويي با مشكلات زندگي خود را ندارند و همواره حرف مرد را برتر از ايده خود ديده اند از مظلوميت خود گله مندند، از اين كه نمي توانند كاري براي خود كنند در عذابند، در فرهنگ و باور اين زنان جايي براي انتقاد از مردان وجود ندارد و چون نمي توانند جواب زورگويي هايي آنان را بدهند اين گونه از خود انتقام مي گيرند .خودكشي از نظر شغلي در محصلان و سپس در زنان خانه دار شايع تر است. فشارهاي وارد بر زنان بيشتر ناشي از بيكاري، مشكلات تحصيلي، اختلاف خانوادگي، ازدواجهاي تحميلي، تهمت هاي ناموسي، روابط نامشروع و ترس از مجازاتهاي عرفي بوده است. با وجود اين فشارها در محيط اجتماعي بسته ايلام، خودكشي براي اين قشر از زنان تنها راه حل در واقع تنها راه فرار از بازخواست هاي اجتماعي، پيگردهاي عوام و رفتارهاي شديداً  كنجكاوانه نزديكان است.
يكي از عوامل عمده زمينه ساز افسردگي در زنان وابستگي بيش از اندازه به طرف مقابلشان است. اين زنان هويت فردي و عزت نفس خويش را در چنين ارتباطي مي بينند. البته لازم به تذكر است كه دل بسته شدن و تكيه كردن؛ نبايد به مفهوم وابستگي تلقي شود بلكه بايد به عنوان يك نياز طبيعي و سالم انسان قلمداد شود كه در واقع خود، منبع و منشأ يك نيرومندي و توانمندي با ارزش است و انسان در صورت داشتن يك تكيه گاه قابل اعتماد به طور كارآمدي عمل مي كند. اما شك و ترديد نسبت به يك حامي و يا تكيه گاه حالتي را به وجود مي آورد كه «باولبي» آن را رفتار دلبستگي اضطراب آور مي خواند و اين امر در مورد كودكان و بزرگسالان به يك نسبت صدق مي كند. اين امر سبب مي شود كه انسانها به شخص دلخواه خويش مثل يك زالو چسبيده و از ترس جدايي وحشت زده شوند. تشخيص دلبستگيهاي مرضي از ارتباطات كارآمد بسيار دشوار است. اما يكي از علتهاي دلبستگي هاي مرضي عدم اعتماد به نفس در زنان است. يعني گاهي فرد در زندگي مشترك خود در شرايطي قرار مي گيرد كه قادر به ادامه زندگي نيست. اما به دليل سنتي بودن بافت جامعه، عدم امكان بازگشت به خانواده پدري، كنجكاوي هاي بيش از حد اطرافيان و عدم امكان زندگي مستقل براي فرد در چنين جامعه اي فرد هرگز نمي تواند به طلاق فكر كند.
در نتيجه ظاهراً  خودش را با پيوند سازگار نشان مي دهد. ليكن همزمان متوسل به عصيانگري هاي غيرمستقيم مي شود كه اين امر موجب تشديد خشم و اضطرابش مي گردد. زنان افسرده عدم رويارويي مستقيم در خصوص تعارضات و اختلافات را از مادرشان آموخته اند.
گاهي اين زنان براي حفظ پيوند خود نقش بازي مي كنند چرا كه سعي بر اين دارند كه خشم طرف مقابلشان را برنيانگيزند و بدين ترتيب پيوند را حفظ نمايند. روشن است كه براي اين اهداف نيازمند انفعال هستند. بروز دادن سازگاري بيروني، مستلزم فعاليت هاي شناختي گسترده اي است. مشكل زنان افسرده اين است كه اين خشم توفنده دروني را مهار كنند تا عواقب ويرانگري نداشته باشد. اما چند درصد افراد اين توانايي را دارند و تا چه زماني مي توان نقش بازي كرد. آمار نشان مي دهد كه در ايران خودكشي در افراد بالاي ۳۰ سال كمتر رخ مي دهد به نظر مي رسد كه اين افراد گاهي به زندگي خود عادت كرده اند و نقش خود را در زندگي پذيرفته اند و گاهي دلبستگي ها و مسئوليت هايي كه در زندگي پذيرفته اند آنها را به زندگيشان وابسته كرده و از جايي كه نمي توانند با ديد غالب جامعه مبارزه كنند به ناچار براي حفظ پيوند خود تن به قواعد بازي مي دهند در حالي كه افراد جوانتر نمي خواهند نقش مادران خويش را تكرار كنند سطح آگاهي هاي افراد هر روز بالاتر مي رود و در نتيجه بين خواسته خود و جامعه تعارض و تضاد مي بينند آنها از نقش زن بودن براساس تجويز فرهنگ و سنت غلط جامعه بيزارند از طرفي جامعه و فرهنگ و سنت حاكم بر آن تنها تجويز خود را قبول دارد در نتيجه زنان در چنين جامعه اي دچار عزت نفس پايين و احساس درماندگي مي شوند و اين دو از ويژگي هاي افسردگي مي باشد كه ناشي از شكاف اجتناب ناپذير بين« من ايده آل»و« من واقعي»مي شود و هر چه اين شكاف بيشتر شود از عزت نفس فرد بيشتر كاسته مي شود. زنان در چنين بافتي نمي توانند خواسته هاي خودشان را به زبان آورند دليلش هم روشن است زيرا نابرابري جنسيتها موجب مي شود كه زنان نتوانند حرف دلشان را بزنند آنها نه خواسته هايشان را معقول مي دانند و نه اين كه انتظار تحقق شان را دارند و مجبورند كه براي حفظ ارتباط خود با جنس برتر از نظر جامعه عمده فرديت و خوديت خويش را از دست بدهند خويش را سركوب كرده و مبتلا به از خود بيگانگي شوند. آنها مجبورند خواسته ها، نيازها و تواناييهاي خود را براساس موازين ديگران مورد ارزشيابي قرار دهند آنها خوب بودن خود را از نگاه مردان و فرهنگ و سنت حاكم بر جامعه مي بينند نه براساس درون داشتهاي اصيل خود.
در چنين جامعه اي مرد بودن يعني زن نبودن و زن بودن يعني پذيرش هويتهاي جنس زنانه كه از فرهنگ و سنت جامعه ناشي شده و موجب سلطه پذيري زنان مي شود.اما چرا اكثر زنان اين جوامع براي رهايي از سلطه پذيري خودسوزي را انتخاب مي كنند، آيا واقعاً تنها علت آن دسترسي داشتن به مواد سوختي و الگوپذيري از افرادي است كه قبلاً اين كار را انجام دادند به نظر مي رسد اين نوع انتخاب با توجه به خشن بودنش ناشي از نوعي ابراز دشمني و خصومت در افراد افسرده است.
فرويد عقيده دارد كه اشخاص افسرده با توسل به نشانه هاي آن از شخص محبوبشان انتقام مي گيرند آنان خود را به وحشتناك ترين طريق از بين مي برند كه اعتراض خود را به جامعه بفهمانند كه از ناتواني خود و از كساني كه آنها را آزار داده اند انتقام بگيرند. آخر اگر زنان در پيوندها و زندگي مشتركشان فرودستي و حاشيه نشيني را به كناري بيفكنند بدون ترديد عوامل زمينه ساز افسردگي را دفع كرده اند.

نگاه
براي فردا
حالا مي فهمم چرا مادر صبح زود از منزل بيرون زد، توي اتاقي كه به اندازه يك تنهايي است دل او كه به اندازه يك دنياست دارد مثل سير و سركه مي جوشد، اين را مي شود از التهابي كه در گرفتن شماره تلفن دارد به خوبي دريافت. صورتش ديگر آن طراوت و شادابي را ندارد، آثار خستگي و درماندگي را مي شود از چروك هاي زودرسي كه در سن چهل سالگي كاملاً خود را بر زيبايي او تحميل كرده اند به خوبي فهميد. بيشتر به پيرزنها شبيه شده است هر بار كه شماره را مي گيرد و گويا اشغال است كمي غرولند مي كند و دوباره مشغول گرفتن مي شود، به خاطر اين كه خودم را در هيجاني كه دارد شريك نشان دهم سرم را از توي رختخواب بيرون مي آورم و مي گويم: مادر جان حالا خيلي زود است، تازه ساعت ۸ صبح است لابد طرف هنوز بيدار نشده است. مي گويد: نه مامان اشغال مي زنه. از اين مسئله كه كسي جلوتر از او موفق شود و هراس دارد، حق دارد چيزي به سر برج و پرداخت اجاره منزل نمانده، ماه مهر هم در پيش است و خريد لوازم التحرير و كيف و كفش و پرداخت آن شهريه زورياري سارا خواهرم كه امسال تازه به دوم راهنمايي رفته از اينها بدتر پرداخت قسط موتورسيكلت مرتضي برادر كوچيكه كه به بهانه كسب درآمد به عنوان پيك موتوري يك قسط ماهيانه گذاشته روي دوش مادر بدبختم ولي در عوض صبح تا شب با رفقاي نابابش در خيابانهاي شهر با موتور روي اعصاب مردم راه مي رود. تك چرخ مي زند و سيگار دود مي كند(غم مرتضي از همه بيشتر مادر را آب مي كند) دست آخر پرداخت شهريه دانشگاه من با اين دست و پاي افليج كه سوغات ايام كودكي و بي مبالاتي در گرفتن واكسن فلج اطفال به سرم آمده بود و هزاران خرج و مخارج ديگر كه چون كوهي بر زندگي ما سنگيني مي كند و تنها با كار كردن مادر بيچاره در منازل مردم به عنوان خدمتكار و گرفتن يك جيره بخور و نمير از كميته امداد همه و همه دست به دست هم داده تا از ما واقعاً يك مستضعف حقيقي بسازد، مستضعفي كه سعي دارد در حين حفظ آبرو با كار كردن و تلاش يك زن دردمند كه ۱۰ سال است به علت اعتياد همسري نگون بخت ناچار به طلاق گشته، در عين حال غم سير كردن شكم خود و سه فرزند و پرداخت خرج و مخارج و مريضي و... همه را به تنهايي بدوش بكشد.
ديروز وقتي كه به منزل برگشت خيلي گرفته و غمگين بود. از او پرسيدم مادر ديگه چي شده؟ باز هم با صاحب كارت مشكلي ايجاد شده؟ در حالي كه اشك در چشمانش حلقه زده بود گفت: آره پسرم آن هم چه جور مشكلي! مرتيكه كور فيلش ياد هندوستان كرده، با اين كه مي داند، من يك زن نجيب و آبرومندم كه فقط وظيفه ام نظافت و پرستاري است معهذا ديروز به طور ناگهاني مچ دستم را گرفت و رها نمي كرد، وقتي پي به مقصود كثيف و فكر پليدش بردم از مادرش كه مرا استخدام كرده بود خواستم كه اين ۲۷ روز كاركرد مرا حساب كند و عذرم را خواستند.با يادآوري آن مسئله و ديدن چهره پر از اضطراب مادر به يكباره جوش آوردم، دلم مي خواست كه مي توانستم و قدرت داشتم كه يك راست به سراغ آن صاحب كار پست فطرتش بروم و حسابي دق و دلي تمامي اين بلاها را به سرش خالي كنم. مادر مثل برق گرفته ها يك مرتبه صورتش از اين كه شماره وصل شده است از خوشحالي برق مي زند. آقا ببخشيد شما آگهي داديد خدمت كار زن مي خواهيد؟ خواستم بپرسم شرايطش چطوريه؟ كمي براي گرفتن جواب مكث مي كند و اين بار با عصبانيت و دلخوري مي گويد: ببخشيد قربان اين چه رسميه كه بايد حتماً طرف را ببينيد؟ نمي شود هر سؤالي داريد تلفني بپرسيد؟ حتي در مورد ظاهرم يا اين كه خوشگلم يا ...؟ و توي اين آفتاب گرم تابستان مرا از جواديه تا قيطريه نكشيد؟ مي ترسم مثل دفعات قبل با گفتن يك جمله- بعداً تماس مي گيريم- من بدبخت را با يك هزينه كرايه رفت و برگشت و خستگي راه بكشانيد اون طرف شهر. مثل اين كه اين بار هم طرف قبول نمي كند. با دلخوري گوشي را مي گذارد، مانتو و روسري اش را مي پوشد و به قصد رفتن به مسلخ مثل دفعات قبل از منزل خارج مي شود قبل از رفتن صبحانه من و سارا را هم آماده و سفارشات لازم را به من مي كند و چون ديشب مرتضي به خانه نيامده از من مي خواهد اگر پيدايش شد به او حرفي نزنم تا خودش برگردد. بعدازظهر حدود ساعت ۲ خسته و هلاك برمي گردد. از ظاهرش معلوم است كه موفق نشده است، از او علت را مي پرسم، از شنيدن پاسخي كه مي دهد واقعاً اعصابم تير مي كشد، دلم مي خواهد فرياد بزنم... اما جز بغض در گلو چيزي به شكل فرياد نمي شود. مي گويد حدود چهل پنجاه نفر متقاضي زن و دختر جوان همه براي قاپيدن اين كار آن هم در آن منزل مخوف و دورافتاده كه اصلاً معلوم نبود كه قصدشان از استخدام خدمتكار آن هم با آن شرايط چه مي باشد، همه صف كشيده بودند و اين قدر براي اين ماهي صد هزار تومان شيرين زباني مي كردند كه جايي براي من آزرده دل خسته و چروكيده نبود و همان طوري كه حدس زده بودم آقا فرمودند بعداً تماس مي گيريم و ديگر هيچ!
واقعاً دوستش دارم و اين بار من او را دلداري مي دهم، مادرجان نبايد نااميد بشوي.
بعدها كه اين نوشته ها را به عنوان تحقيق (در موضوع فقر و فساد و تبعيض) براي امتحان پايان ترمم سر كلاس مي خواندم هرگز اشاره نكردم كه آن زن دردمند مادر خودم بود.
محمود دالايي

راه زندگي
مهارت هاي مقابله با خشم
هر يك از ما در قبال مشكلاتي كه برايمان رخ مي دهد از خود واكنش هاي بخصوصي بروز مي دهيم كه خشم يكي از پيچيده ترين آنهاست. همه ما در طول زندگي خود در برخي موقعيت ها دچار خشم شده ايم.
تعريف خشم
حتماً مي دانيد كه خشم هم، مثل بسياري از احساسات ديگر مانند اندوه، غم، سردرگمي و غيره يك احساس بوده و واكنش ما به ناكامي است. در هنگامي كه خشمگين هستيم، دست به پرخاشگري مي زنيم. اين پرخاشگري يا به محيط و ديگران صدمه مي زند مثل زماني كه با لگد به چيزي يا كسي مي كوبيم يا به خودمان مثل زماني كه به خود ناسزا گفته و اعتماد به نفس خود را مورد حمله قرار مي دهيم . به طور كلي هر آنچه مانع ما براي ادامه روال عادي زندگي مان باشد ممكن است ما را دچار خشم كند. مثلاً رانندگي بد ديگران ممكن است موجب تصادف شده و اين امر لااقل يك روز از وقت ما را تلف كند. در چنين حالتي اگر مهارت هاي مقابله با خشم را ندانيم، دچار آن خواهيم شد. خشم را مانند ساير هيجان ها مي توان از روي حالت هاي چهره مانند اخم، تنفس سريع، برافروختگي و لحن تند صحبت كردن شناخت.
آيا نبايد از چيزي خشمگين شويم؟
نداشتن احساس، امري ناممكن است چرا كه آدمي مملو از احساسات است، اما مي توان به جاي خشم، آزرده شد، يا به جاي حس انتقام، حس گذشت داشت. يعني با آموختن مهارت هاي مقابله با خشم مي توان احساس هاي منفي شديد را با انواع خفيف تر آن جابه جا كنيم. اين كار را مي توان با استفاده از نيروي انديشه و كنترل هيجاني انجام داد. يك موضوع ممكن است براي فردي فاجعه باشد و براي ديگري تنها يك موقعيت ناخوشايند. و آنچه موجب اين تفاوت واكنش مي شود همان تحليلي است كه فرد از موقعيت انجام داده است. برخي احساسات مثل خشم، افسردگي و خودكم بيني به فرد آسيب مي رسانند و به اصطلاح مخرب هستند. با كمي تمرين مي توان آموخت كه چگونه احساسات مناسب را جايگزين احساسات مخرب كرد. مثلاً ما مي توانيم نارضايتي را جايگزين خشم يا اندوه را جايگزين افسردگي نمائيم.
001149.jpg
راهكارهاي مقابله با خشم
جملات زاييده انديشه هاي ما هستند. در هنگام خشم از جملاتي كه بار احساسي شديد دارند استفاده نكنيد. مثلاً نگوييد از تو متنفرم يا اين يك فاجعه بود. بلكه بگوئيد ناراحتم مي كني. ميزان خشم تان را ارزيابي كنيد. دانستن اينكه آيا ديوانه وار خشمگين هستيد يا تنها ناراحتيد مي تواند در نوع واكنش تان مؤثر باشد.
هر گاه به حد انفجار خشمگين شديد، پيش از هر عملي ده نفس عميق بكشيد. اين زمان چند ثانيه اي، نه تنها فرصت تفكر منطقي را به شما مي دهد بلكه موجب تخليه هيجاني و حواس پرتي تان از موضوع نيز مي شود.
به خود بگوئيد چرا مردم نبايد بد رانندگي كرده يا حتي به من خيانت كنند؟ ديگران در طرز رفتارشان آزادند. اين ما هستيم كه بايد رفتارمان را برحسب شرايط تغيير دهيم.
كمي فكر كنيد. آيا اين موضوع ارزش اين همه ناراحتي را دارد يا داريد مسأله را بزرگ مي كنيد.
به جاي شعله ور ساختن آتش ماجرا، به دنبال راهي جهت خاموش كردن آن باشيد و در اين ميان هر كاري كه از دستتان برمي آيد انجام دهيد.
بدترين كار اين است كه همه چيز را در خودتان بريزيد اين كار مي تواند موجب طغيان احساسي و خرابكاري شود. با صراحت به او بگوئيد كه ناراحتتان كرده است. اما متهمش نكنيد. به او هم فرصت صحبت كردن بدهيد.با انجام فعاليت هاي بدني مانند ورزش، تمرين هاي ذهني مانند يوگا يا ريلاكسيشن انرژي حاصل از خشم را تخليه نمائيد.
منطقي باشيد. قسمت بزرگي از خشم و ناراحتي به اين خاطر است كه ما نمي خواهيم كوتاه بيائيم. اين بايدها و نبايدها هستند كه ما را دچار خشم مي كنند.
اگر نمي توانيد جلوي خشمتان را بگيرد، لااقل ميزان آن را برآورد كرده و براساس آن به ديگران هشدار دهيد يا محيط را ترك كنيد.از ديد ديگران هم به موضوع نگاه كنيد. شايد طرف مقابل كار ديگري از دستش برنمي آمده تا شما خشمگين نشويد.
بخشنده باشيد. اين كار به معناي فراموش كردن ماجرا نيست بلكه بزرگ منشي شما را مي رساند. فراموش نكنيد كه شهامت كسي كه مي بخشد از كسي كه انتقام مي گيرد بيشتر است.
در هنگام خشم هميشه سعي كنيد كه آهسته تصميم گيري كنيد. چرا كه هر تصميم احياناً احساسي مي توانيد اوضاع را خراب تر نمائيد.
مواظب رفتارتان باشيد. هتك حرمت، فحاشي، كتك كاري دور از شأن شماست و از سوي ديگر پل هاي پشت سر شما را هم خراب مي كند و جاي بازگشتي باقي نمي گذارد.
اعتماد به نفس داشته باشيد چرا كه كمبود احساس اعتماد به نفس اغلب ما را به سوي رفتارهاي غيرمنطقي مانند پرخاشگري هاي شديد سوق مي دهد.
يادداشت برداريد. وجدان شما بهترين مرجع جهت بررسي رفتارتان است. اين كار رفتارهاي نامعقول و معقول را به شما نشان مي دهد. براي رفتارهاي معقول به خود پاداش داده و جلوي رفتارهاي نامعقول را بگيريد.
بچه بازي در آوريد. اگر نتوانستيد جلوي خشم تان را بگيريد، بين بد و بدتر، بد را انتخاب كنيد يعني به جاي آسيب رساندن به ديگران يا به خطر انداختن موقعيتتان به چيزي لگد بزنيد يا در خلوت فرياد بكشيد تا آرام شويد.
فراموش كنيد. چه بخواهيد و چه نخواهيد اين اتفاق رخ داده و پس اين قيافه را به خود نگيريد.
ايده  آل گرا نباشيد. هيچ كس بهترين نيست. اگر بخواهيد نقش بهترين را بازي كنيد، چون نيستيد عصباني مي شويد.
نسبت به خشم و رفتارهاي پرخاشگرايانه تان هوشيار باشيد. اين شما هستيد كه بايد رفتارتان را تحت كنترل درآوريد در غير اينصورت رفتارهايي از شما سرخواهد زد كه پشيمان كننده هستند.
فنون «آرميدگي سريع» را بياموزيد.
تهيه وتدوين: رامين كريمي

اجتماعي
ادبيات
اقتصاد
انديشه
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |