پنجشنبه ۳۱ شهريور ۱۳۸۴
حكايتي ديگر
001491.jpg
مهدي قمصريان
در خلال تابستان ۱۹۷۹م/۱۳۵۹ ش، در حالي كه به دنبال كشف طرح يك كودتا در ايران (نوژه)، تصفيه وسيعي در ميان نيروهاي نظامي كشور در جريان بود، دولت عراق آخرين هماهنگي هاي منطقه اي براي نهايي كردن طرح حمله نظامي به ايران را به عمل مي آورد و سفر كوتاه صدام حسين به عربستان سعودي در ماه اوت ،۱۹۸۰ آخرين گام سياسي- ديپلماتيك دولت عراق براي حمله به ايران قلمداد مي شود. در اين مقاله سعي نموده ايم تا گوشه اي از پيشينه روابط دو دولت ايران و عراق را تجزيه و تحليل نموده و نقش اين روابط را در شكل گيري حمله عراق به ايران در شهريور ۵۹ ارزيابي نماييم. لازم به يادآوري است در گردآوري اين مجموعه از تأليفات علي اكبر ولايتي وزير پيشين امور خارجه و همچنين مقالات و اسناد مركز مطالعات و تحقيقات جنگ بهره برده ايم.
عامل جغرافيا نقش انكارناپذيري را در وقوع جنگ ها ايفا مي كند. دولتمردان كشورهايي كه با محدوديتهاي ژئوپليتيكي روبه رو هستند، براي تغيير اين وضعيت، غالباً ديدگاههاي توسعه طلبانه اي نسبت به همسايگان خود دارند كه ايران نيز همواره دستخوش فرآيند فوق بوده است. در عهد قديم و عصر جديد ايران چندين بار به دليل ويژگي هاي ژئوپليتيك اش هدف توسعه طلبي هاي كشورهاي همجوار قرار گرفته است. حملات متعدد روسها در شمال و همچنين قدرتهاي استعمارگر قرون گذشته نظير پرتغال و انگلستان در جنوب از جمله اين تجاوزات محسوب مي شود. اما تجاوز عراق به ايران و جنگ هشت ساله در پي آن را مي توان آخرين مورد از اين دست اشاره كرد.
عراق به منزله كشوري كه بيشترين مرز زميني را با ايران دارد با توجه به موقعيت جغرافيايي نامناسبي كه به ويژه در دسترسي به سواحل خليج فارس از آن برخوردار است، همواره ادعاهاي توسعه طلبانه اي را نسبت به ايران مطرح كرده است. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، حاكمان وقت بغداد ترغيب شدند تا به توسعه طلبي هاي خود درباره ايران جامه عمل بپوشانند، بنابراين جنگ خانمانسوزي را سالها دنبال كردند كه البته پس از خسارات فراوان مادي و معنوي، كمترين نتيجه اي را براي اين رژيم در پي نداشت.
اختلاف تا انقلاب
با خاتمه جنگ جهاني اول، امپراتوري وسيع عثماني تجزيه شد. كشورهاي فاتح و به طور عمده، انگلستان، فرانسه و آمريكا طبق معاهده سور در ۱۰ ماه اوت سال ،۱۹۲۰ متصرفات وسيع امپراتوري عثماني را در اروپا و خاورميانه از آن جدا كردند كه از جمله آنها كشوري با نام عراق و داراي سه استان بغداد، موصل و بصره است. اين سرزمين ابتدا به دليل داشتن منابع سرشار نفت تحت سلطه مستقيم انگلستان قرار گرفت اما به دلايل گوناگون، از جمله مبارزه استقلال طلبانه مردم و قيام شيعيان به رهبري مراجع عظام تقليد نظير ميرزاي شيرازي دوم، آيات عظام سيدمصطفي كاشاني و سيدمحمدتقي خوانساري دولت انگليس تصميم گرفت تا عراق را مستقل كند. دولت انگليس كه علاقه مند بود تا ايران، عراق را به رسميت بشناسد، با دولت ايران وارد مذاكره شد. ايران نيز كه پيش از اين بر سر اروند رود با امپراتوري عثماني و بعدها با عراق اختلافات اساسي داشت، به رسميت شناختن عراق را به موافقت بغداد با به رسميت شناختن حقوق مسلم ايران در اروندرود و همچنين محترم شمردن حقوق اتباع ايراني در اين كشور موكول كرد.
در سال ۱۹۲۹ (۱۳۰۸ش) دولت ايران پس از كسب اطمينان از طرف دول انگليس و عراق مبني بر استرداد حقوق قانوني ايران در اروندرود، دولت عراق را به رسميت شناخت، اما پس از اين اقدام دولت ايران، نه تنها به دعاوي ايران رسيدگي نشد بلكه اختلافات دو كشور بيش از پيش گسترش يافت. دولت عراق در ۲۹ نوامبر ۱۹۳۴ (۱۳۱۳ش) رسماً به جامعه ملل شكايتي را تسليم داشته و طي آن از ايران به دليل ناديده انگاشتن قرارداد ارزروم شكايت نمود. در پي اين شكايت، جامعه ملل دو طرف را به مذاكرات مستقيم فراخواند و سرانجام، بر اثر اصرار و فشار انگلستان، در ۴ ژوئيه ۱۹۳۷ بين دو كشور قراردادي به امضا رسيد. بدين ترتيب و طي اين قرارداد و البته با پيشنهاد و اعمال نظر وزارت خارجه انگلستان، حق كشتي راني در سراسر اروند رود به استثناي پنج كيلومتر از آبهاي مقابل آبادان تا خط تالوگ، به دولت عراق واگذار شد.
اما اين قرارداد هم با وجود اجحاف عليه ايران و واگذاري امتيازات نابه جا به دولت عراق، به دليل عدم تصويب به موقع آن توسط رژيم وقت عراق، اعتبار خود را از دست داد و عملاً نتوانست به اختلافات دو كشور پايان دهد. نقض اين عهدنامه از سوي مقامات عراقي، باعث تنزل سطح مناسبات دو كشور گرديد. اما در همين دوره زماني تا جنگ جهاني دوم، ايران با ارسال يادداشت هاي متعدد به وزارت خارجه عراق، حقوق خود را در اروندرود به مقامات عراقي يادآور مي گرديد. در سال ۱۳۳۶ ه.ش با سفر ملك فيصل دوم به ايران و پس از آن مذاكرات نخست وزيران دو كشور در كراچي كه در خلال اجلاس پيمان بغداد صورت پذيرفت زمينه ايجاد تفاهمي بين دو كشور براي حل اختلافات مرزي با همكاري يك داور بين المللي از سوئد فراهم شد.
اما با كودتاي عبدالكريم قاسم در سال ۱۳۳۷ ه.ش هيچ اميدي به از سرگرفتن مذاكرات با مقامات جديد عراق وجود نداشت و روابط فيمابين تيره تر شد. قاسم طي يك كنفرانس مطبوعاتي قرارداد ۱۹۳۷ م را تحميلي ناميد و خواستار اعاده حيثيت عراق شد.
ادعاهاي عراق اين كشور را به صف كشورهاي تندرو عرب پيوند داده و موجب شكاف بيش از پيش ميان ايران و اين كشور گرديد.
سخنان و ادعاهاي كريم عبدالقاسم موجب واكنش دولتمردان ايران شد اما دولت عراق با تكرار ادعاهاي خود از طرق مختلف از جمله انتشار كتابي تحت عنوان «كتاب سفيد عراق» سعي در محق جلوه  دادن خود داشت.
در سال ۱۹۶۹م بار ديگر كودتايي به رهبري حسن البكر در عراق به وقوع پيوست كه حاصل آن روي كار آمدن حزب بعث بود. اين تغيير سياسي در حاكميت عراق روابط دو كشور را بيش از پيش تيره كرد چرا كه سياست خارجي دولت ايران مبني بر اتحاد با غرب خصوصاً ايالات متحده بود اما رژيم بحث گرايشهاي كمونيستي خود را آشكارا بيان كرده و حتي در اين راستا، موجب ظهور و حضور ناوگان شوروي در اروند رود شد كه همين موضوع به تشديد منازعات فيمابين منجر گرديد. اختلافهاي سياسي موجود و وقوع بعضاً برخوردهاي نسبتا شديد موجب شد تا دولت عراق به سازمان ملل شكايت كند و اجلاس اضطراري شوراي امنيت را خواستار شود.
پس از مدتي قطعنامه ۳۴۸ صادر شد كه طي آن از طرفين درخواست رعايت آتش بس، عقب نشيني سريع از نواحي مرزي، اجتناب از اعمال خصمانه و انجام مذاكرات بدون قيد و شرط شده بود. پس از صدور اين قطعنامه، از شدت منازعات كاسته و روابط ديپلماتيك در حد سفارت برقرار گرديد. در اين مجال ذكر اين نكته نيز خالي از لطف نيست كه از جمله عوامل عقب نشيني دولت عراق از مواضع خصمانه خود، مخالفت كردهاي شمال عراق با دولت اين كشور و حمايت اقتصادي و نظامي غيرملموس دولت ايران از مبارزان كرد بود؛ چرا كه دولت عراق از توانايي لازم براي برخورد با آنها برخورد نبوده و با احساس خطر نسبت به تزلزل حكومت خود مصمم شد تا هرچه زودتر با ايران مصالحه كند تا از اين طريق بتواند قيام كردها را به طور اساسي سركوب نمايد.
در فرصت تشكيل اجلاس اوپك در اسفند ۱۳۵۳ ه.ش (مارس ۱۹۷۵) در الجزيره، موقعيت مناسبي فراهم شد تا بار ديگر، دو كشور با انعقاد قرارداد جديدي به تيرگي روابط پايان دهند. ايران و عراق در الجزيره قراردادي را امضا كردند كه در آن چنين آمده بود:
۱) علامت گذاري قطعي مرزهاي زميني بر اساس پروتكل استانبول مورخ سال ۱۹۱۳وصورت جلسات تحديد حدود مرزي سال ۱۹۱۴ تعيين گرديد. ۲) تعيين مرزهاي رودخانه اي بر اساس خط تالوگ قرار داده شد. ۳) دو كشور متعهد شدند امنيت و اعتماد متقابل را مجدداً در طول مرزهاي مشترك برقرار كنند و... «پس از اين توافق، سطح روابط دو كشور به حد اعلاي خود رسيد و در تاريخ ۶ فروردين ،۱۳۵۴ نخست وزير وقت ايران، هويدا از عراق ديدار كرد. پس از آن به فاصله يك ماه، صدام حسين نيز رسماً از ايران ديدار كرد. از جمله نتايج توافق الجزيره مي توان به مواردي از قبيل بهبود روابط اقتصادي فيمابين، از سر گرفته شدن پروازهاي بين دو كشور و همچنين سفر زوار ايراني و عراقي براي زيارت اماكن مقدس و سركوب شورشيان كرد اشاره نمود. صدام حسين نيز پس از اين با تجديدنظر در سياستهاي خارجي خود، به تدريج روابط عراق را با بلوك غرب بهبود بخشيد و به احياي نظامي و اقتصادي عراق پرداخت. انعقاد قرارداد الجزاير آرامش نسبي را در روابط دو جانبه ايران و عراق ايجاد كرد. موضع دولت عراق در برابر ناآرامي هاي داخلي ايران، كه به وقوع انقلاب اسلامي منجر شد، در آغاز مثبت بود. اما اين آغاز راه بود.
001494.jpg
انقلاب تا حماسه
با سقوط شاه ايران، ستون نظامي ساختار امنيتي متمايل به غرب در منطقه فروپاشيد. بر هم خوردن موازنه قوا در ميان كشورهاي منطقه و هم در سطح دو ابر قدرت آن روزگار، زمينه براي ايفاي نقش توسط بازيگران جديدي كه از وضع گذشته ناراضي بودند همچون عراق و شوروي فراهم گرديد.
ريچارد نيكسون در اين خصوص مي گويد: «تنها سؤالي كه براي همگان مطرح مي باشد اين است كه كدام كشور مي تواند جانشين ايران بشود؟ براي ايالات متحده آمريكا دلايل كافي و منطقي زيادي در مورد بهبود روابط با كشور عراق موجود است.» در توضيح اظهارات نيكسون مي توان اينگونه بيان داشت كه چون پيمان سنتو به دور كمونيزم پيچيد، استراتژي منطقه آمريكا(دكترين نيكسون) پايه و بازوي نظامي خود يعني ايران را از دست داد. رويداد ديگري كه سياست خارجي ايالات متحده را دچار مشكل كرد، ورود نيروهاي ارتش سرخ به بهانه حمايت از دولت افغانستان در آن كشور بود. سير حوادث شش ماهه اول سال ۱۳۵۹ نشان از شدت گرفتن اقدامات آمريكا عليه ايران دارد. اقداماتي نظير قطع روابط ديپلماتيك، عمليات نظامي طبس و طرح ريزي كودتاي نوژه از جمله اين اقدامات است. عراق نيز در اين برهه با استفاده از فضاي آشوب زده و مشكلات داخلي ايران، مكرراً اقدام به تجاوز هوايي، زميني و دريايي به ايران نمود، از تاريخ ۱۳ فروردين ۱۳۵۸ لغايت ۳۰ شهريور ۱۳۵۹ جمعاً ۶۳۶ مورد تجاوز زميني، هوايي و دريايي از جانب عراق به مرزهاي جمهوري اسلامي ايران انجام شد. تفكيك و ملاحظه آمار اين تجاوزات در دوره هاي زماني مختلف ما را به اين نتيجه مي رساند كه عراق برنامه ريزي دقيقي براي حمله به ايران داشته است.
تعداد تجاوزات ثبت شده عراق به ايران
سه ماهه اول ۱۳۵۸ - ۱۴ مورد
سه ماهه دوم ۱۳۵۸ - ۱۱ مورد
سه ماهه سوم ۱۳۵۸ - ۲۶ مورد
سه ماهه چهارم ۱۳۵۸- ۳۳ مورد
سه ماهه اول ۱۳۵۹ - ۱۴۲ مورد
سه ماهه دوم ۱۳۵۹ - ۴۱۰ مورد
عراق و مسئولين دولتي آن پيش از اين اعلام كرده بودند دولت برخاسته از رأي ملت ايران را به رسميت مي شناسند رفته رفته با متشنج ديدن مناسبات ايران و غرب علي الخصوص آمريكا، ضعف نيروهاي مسلح ايران و احساس خطر از تأثير انقلاب اسلامي بر شيعيان عراق، موضع خود را تغيير داده و صدام حسين در مصاحبه اي اعلام كرد: «گمان مي كردم فرزند شاه حكومت را در دست خواهد گرفت و (تنها) شخص شاه كنار خواهد رفت و مجلس قدرتمند ايران نخست وزير جديدي را روي كار خواهد آورد و آخوندها نقش خود را به گونه اي ايفا خواهند كرد كه عراق به دردسر نيفتد.» با اين تغيير موضع، نگاه خصمانه عراق به انقلاب اسلامي ايران بيش از پيش آشكار شد.
از اوايل سال ۱۳۵۹ با افزايش تجاوزات مرزي عراق، سران اين رژيم ديگر نتوانسته ماهيت خود را پنهان نگه داشته و از ايران خواستند تا سه جزيره ايراني استراتژيك تنب كوچك و بزرگ و ابوموسي را به اصطلاح تخليه و به دولت عراق تحويل دهد. همچنين عراق به كمك عوامل خود به يك رشته خرابكاري ها نظير بمب گذاري جهت متشنج كردن اوضاع داخلي ايران دست زد.
عراق همزمان با ترغيب معدود عوامل نفوذي و خودفروخته خود در داخل ايران براي ايجاد اغتشاش، به زدوخوردهاي مرزي شدت بخشيد و دست به نقل و انتقالات نظامي و انعقاد قراردادهاي خريد هواپيماهاي مدرني نظير ميراژ، ميگ، و توپولف و همچنين تجهيزات پيشرفته نظامي و احداث چند فرودگاه اضطراري زد. عراق همچنين در صحنه بين المللي فعال شد. وزارت خارجه عراق هشت روز قبل از حمله به خاك ايران، يعني در ۱۴ سپتامبر ۱۹۸۰ نامه اي به هشت شخصيت جهاني، سازمان بين المللي و منطقه اي زير ارسال كرد:
دبير كل سازمان ملل متحد، رئيس ششمين كنفرانس سران كشورهاي غيرمتعهد، فيدل كاسترو، سازمان كنفرانس اسلامي، اتحاديه عرب، سازمان وحدت آفريقا، بازار مشترك اروپا، سازمان جنوب شرقي آسيا و سازمان كشورهاي قاره آمريكا.
با وجود تمام اين اقدامات، چند روز قبل از حمله سراسري در ۱۷ سپتامبر ۱۹۸۰ صدام حسين در مجلس ملي عراق حاضر شد و اعلام كرد كه موافقتنامه ۶ مارس ۱۹۷۵ الجزاير ملغي است. وي پايبندي به اين قرارداد را دليل كاهش ميزان محبوبيتش در نزد مردم دانست. وي پس از اين اظهارات در مقابل دوربين هاي تلويزيوني اين قرارداد را پاره كرد و در همان روز طي يادداشتي كه از سوي وزارت خارجه عراق به كاردار ايران در بغداد تسليم شد، به طور يك جانبه قرارداد الجزاير را لغو كرد. مجلس عراق نيز در يك جلسه فرمايشي در همان شب، موافقتنامه مزبور را باطل اعلام نمود. به دنبال اين اقدامات، دولت عراق اعلام كرد كه از تمام كشتي ها و نفت كش هايي كه قصد عبور از اروندرود را دارند، خواسته مي شود تا پرچم عراق را بر عرشه خود نصب كنند و ماليات عبور را نيز كه مبلغ آن در بغداد تعيين خواهد شد، بپردازند. با اين اقدام، عراق حق كشتيراني در اروند رود را براي خود انحصاري اعلام كرد و بالاخره در تاريخ ۳۱ شهريور ماه سال ۱۳۵۹ شمسي به طور رسمي و با چند لشكر پياده و زرهي از طريق مرزهاي غربي، به ايران وارد شد و همزمان با اين اقدام، هواپيماهاي عراق نيز فرودگاه هاي تهران، اهواز و تبريز را بمباران كردند.
ادعاهاي بي پايه
وقوع انقلاب اسلامي در ايران و تغيير شرايط منطقه اي و سياست بين المللي، صدام حسين و دولت عراق را به تغيير وضعيت موجود و توسعه طلبي ارضي ترغيب كرد. از اين رو بود كه رهبر وقت عراق قرارداد ۱۹۷۵ را لغو و زمينه حمله ناجوانمردانه به ايران را فراهم كرد. اما دلايل عراق در توجيه لغو يك جانبه عهد نامه ۱۹۷۵ و حمله به ايران عمدتاً  به شرح زير بود: نقض عهدنامه توسط ايران، عدم استرداد سرزمين هايي كه به موجب عهدنامه ۱۹۷۵ مي بايست به عراق بازگردانده مي شد(!) رفتار نارواي ايران با اعراب خوزستان و عدم استرداد جزاير سه گانه خليج فارس. اما درمورد موارد فوق بايد اظهار داشت كه درباره ادعاي نقض عهدنامه يا عدم اجراي آن، بايد گفت كه اگرچه اين ادعا مردود است اما به فرض صحت، در عهدنامه ۱۹۷۵ مكانيسم كاملي در ماده ۶ براي حل اختلافات گنجانده شده است.
اما دولت بعث عراق بدون آن كه به هيچ يك از راههاي پيش بيني شده در آنها (مذاكرات مستقيم، مساعي جميله دولت ثالث دوست، داوري،  دادگاه) متوسل گردد، به بدترين شكل يعني تجاوز به تماميت ارضي ايران متوسل شد. به علاوه در حقوق بين المللي نيز راههاي متعددي براي حل اختلافات پيش بيني شده كه حتي اگر در عهدنامه الجزاير نيز چنين ضوابطي تعيين نشده بود، بايد به آنها رجوع مي گرديد. صدور انقلاب نيز كه گه گاه از جانب مقامات عراقي به عنوان دليلي بر حمله به ايران عنوان شده بود، يك مفهوم معنوي و ايدئولوژيك است. اما حمله و تجاوز مفهوم عيني و ملموسي دارد و براساس ماده ۵۱ منشور ملل متحد، تنها در صورت حمله مسلحانه مي توان به دفاع پرداخت آن هم با رعايت اصل تناسب. پس اين بهانه نيز مستمسك مطلوبي براي آغاز جنگ به شمار نمي رود. از جمله اقدامات مذبوحانه رژيم بعث عراق، تحركات فراوان در خوزستان ايران بود. دولت عراق ماهها پيش از آغاز هجوم گسترده نظامي، نيت تجاوزكارانه واقعي خود را با انجام تحريكاتي در استان خوزستان آشكار كرد. دولت عراق تا آنجا پيش رفت كه حتي براي عوامل خود در خوزستان كارت شناسايي صادر كرد. همچنين دولت عراق به نيروهاي تجزيه طلب خوزستان اجازه داده بود كه از خاك آن كشور به عنوان پايگاهي براي حمله به ايران استفاده كنند. به طور كلي مي توان هدف اصلي مقامهاي دولت عراق را در سخنان صدام حسين در ۱۶ دي ۱۳۵۹ كه به مناسبت سالروز ارتش عراق ايراد شده،  دريافت. وي هدف اصلي دولت عراق را در يك جمله چنين خلاصه كرد: «لازم است كه ايران سرزمين هايي را كه از عربها گرفته باز پس دهد.»
مشكل ژئوپلتيك به زعم زمامداران عراق، محدوديت اين كشور در دسترسي به آبهاي آزاد خليج فارس بود كه حوزه مانور عراق را هم از نظر نظامي و هم از لحاظ اقتصادي در خليج فارس محدود مي كرد تا جايي كه از آغاز استقلال، دسترسي آسان و وسيع به آبهاي خليج فارس پيوسته در زمره رؤياهاي رهبران عراق به شمار مي رفت. پيروزي انقلاب ايران و سقوط شاه، حكومت عراق را وسوسه كرد تا با هوس اشغال خوزستان و اروندرود، هم مشكل ژئوپلتيك خود را حل كند و هم از طريق مقابله با انقلاب ايران كه خواست دولتهاي منطقه و كشورهاي غربي بويژه آمريكا بود به قدرت برتر در مركز تصميم گيري هاي جهان عرب تبديل شود. هيأت حاكمه وقت ايالات متحده و دولتهاي غربي نيز معتقد بودند كه عراق جانشين مناسبي براي ايران جهت تفوق  نظامي بر منطقه است و آمريكا بايد به جاي ايران از دست رفته، به عراق روي آورد.
حرف آخر
انگيزه هاي مؤثر در آغاز جنگ عراق عليه ايران را مي توان به دو دسته ساختاري و كارگزاري تقسيم نمود. عوامل ساختاري در معضلات ژئوپلتيكي، ساختار حكومتي و تعارضات فرهنگي و تاريخي ريشه داشته و عوامل كارگزاري بيشتر به سياستها و درك و اقدام سياستمداران باز مي گردد. هر چند براي وقوع جنگ هشت ساله اي كه، ۳۱ شهريور هر سال طنين آغاز آن براي تاريخ است؛ علل و عوامل مختلفي وجود دارد اما اختلافات مرزي و توسعه طلبي ارضي حكومت عراق يكي از ديرپاترين عوامل و انگيزه هاي اين رژيم براي آغاز جنگ با ايران و يكي از اساسي ترين اصول حزب بعث به شمار مي رود. شايد در نگاهي سطحي به اختلافات ارضي و مرزي ديرينه و استمرار تنش و تشنج  سياسي و حتي نظامي بين دو كشور در دهه هاي گذشته، شعله ور شدن آتش جنگ بين آنها به گونه اي طبيعي يا اجتناب ناپذير جلوه گر شود. دولت عراق نيز در شرايط فقدان هرگونه استدلال معقول كوشيده است تا توسل به تجاوز و تحميل جنگ از جانب خود را از اين زاويه توجيه كند. ليكن اين جنگ  را حكايتي ديگر است. ولي ما در روايت اين حكايت در كجاي پرده نقال ايستاده ايم؟

گفت وگو با محمدقاسم فروغي جهرمي
در قلمروارزش ها
001500.jpg
عليرضا جاويد
هشت سال دفاع مقدس، جاي ويژه اي در تاريخ ايران دارد. انگيزه ها و چگونگي حضور پرشور و گسترده مردم در اين عرصه باعث شد تا درباره آن مطالعات بسياري انجام و بحث هاي فراواني شكل گيرد. در اين ميان ادبيات دفاع مقدس، حرف هاي زيادي براي گفتن دارد. دفاع مقدس باعث پيدايي ادبياتي شد كه به دنبال بيان ارزش ها و كيفيتي است كه در جنگ نمايان بود. امروزه اين نوع ادبيات توانسته است دامنه وسيعي به خود بگيرد. رمان ها و شعرهاي زيادي در اين زمينه نوشته شده و همين امر بررسي آن را يك ضرورت انكارناپذير مي كند.
محمدقاسم فروغي جهرمي از جمله نويسندگان و كارشناساني است كه سال هاي متمادي در نهادهايي چون بنياد حفظ آثار و ارزش هاي دفاع مقدس در حوزه ادبيات دفاع مقدس فعال بوده است. گفت وگو با او را مي خوانيد:

*آقاي فروغي، بفرماييد كه ادبيات دفاع مقدس، برخاسته از چه نوع فكر و انديشه اي است؟ تا نويسنده هايي كه در اين عرصه قلم مي زنند و يا تمايل به ورود به اين عرصه را دارند، همچنين خوانندگان آثار ادبي، با زواياي مختلف آن آشنا شوند.
- خاستگاه حوزه فرهنگ دفاع مقدس عزم ملتي ست براي دفاع از شرافت، كيان و موجوديت خود؛ و به لحاظ آن كه اين حوزه با چارچوبهاي ديني همراه شده، هويت اسلامي هم يافته است. بنابراين، منشأ آن، همان «عزم ديني» و در برخي از موارد نيز «عزم ملي» را بايد نام برد. اينكه عزم ديني يا فكر و انديشه اسلامي، چه ويژگيهايي را بروز داده است، يا عزم ملي توانسته است چه حضوري را ترغيب كند، جاي بحث دارد . فكر مي كنم كه اگر پژوهش عميق و گسترده اي در اين زمينه انجام شود، معيارها و عوامل مؤثر تاثيرگذار آن مشخص خواهد شد. اين عرصه لازمه هايي دارد كه ورود به آن با هم انديشي، شناخت از شرايط و موجوديت حضور رزمندگان، نيازها و ضرورتهاي آن زمان (چه در حوزه داخلي و چه در حوزه خارجي)، همچنين شرايط برآمده از انقلاب اسلامي در سالهاي اوليه تشكيل نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران و آمادگي هايي كه بالطبع در جامعه موجود بود، و برخي موارد ديگر را بايد در اين كار دخيل دانست. به هر حال، بدون داشتن زمينه هاي فكري و اجتماعي لازم و عدم درك آن حالات و روحيات، نمي توان به خلق اثر ماندگار در اين عرصه اميدوار بود. بنابراين، براي اينكه بتوانيم با سلامت از درياي مواج عبور كنيم، بايد شناگر قابل و ماهري باشيم و تمهيدات لازم را بكار گيريم.
* وجه تمايز بين ادبيات دفاع مقدس با ادبيات جنگ در چيست؟
- وجه تمايز اين دو مقوله در نوع فرهنگ ها يا باورهاي آنها نهفته است. دفاع مقدس، داراي چارچوبي خاص، مبتني بر اعتقادات فكري، ديني و ملي شناخته شده اي است كه ما را به دفاع در مقابل تهاجم دشمن برانگيخت؛ و با احاطه اخلاق و رفتارهاي هنجارگرايانه فرهنگي ما، كه ريشه در اعتقادات ديني مان دارد، همراه شده است. بنابراين، تلقي رايجي كه از جنگ وجود دارد، خارج از اين حيطه ها قرار مي گيرد. «ميان ماه من تا ماه گردون/ تفاوت از زمين تا آسمان است» .
* مهم ترين مفهوم و مضموني كه در ادبيات دفاع مقدس به آن پرداخته مي شود، چيست؟
- همه مفاهيم، باورها و سلايقي كه در حوزه فرهنگ دفاع مقدس قرار مي گيرد، در جاي خودش نياز به كار و توليد مناسب دارد؛ بنابراين نمي توان گفت كه كدام مفهوم از همه مهمتر است. مفاهيم دفاع مقدس چون حلقه هاي زنجير به هم تنيده هستند. منتها نكته بر سر پرداخت مناسب و بسط اين مفاهيم است. به عنوان مثال حضور مردم از همه قشر، از آغاز تا پايان، براي اداره جنگ و دفاع مقدس امر مهمي است كه در سايه آن، جهاد پيروزمندانه انجام شده است، نبايد اين حضور تحت تأثير مسايل ديگر قرار گيرد. جنگ نبايد سياسي تلقي شود. حوزه فرهنگ و دغدغه هاي فكري و روحي عاملي است كه بايد موشكافانه با آن برخورد كرد تا زواياي انساني و فكري آن بارزتر جلوه كند. البته اين موارد نياز به مطالعه و پژوهش بيشتري دارد.
* آيا براي ادبيات دفاع مقدس رسالت اجتماعي قائل هستيد؟
- مسلماً اگر نوشته اي به انسان در راه پروازهاي فكري، روحي و جسمي كمك نكند، مانند كاغذ بي فايده اي است كه در تلاطم بادها، سرگردان و حيران است و باعث رنجش و آزار محيط مي شود. هر نويسنده اي اگر در راه رذالت انساني، خلق و خوي حيواني، و صرفاً ارضاي نيازهاي اوليه، كاري عرضه كند، در همان سطح بايد ارزيابي شود؛ زيرا به حيوانيت انسان كمك كرده است، ولاجرم خود نيز بهره اي از آن نخواهد برد؛ لذا مقام و مرتبه او در همان حد قرار مي گيرد. در مقابل، نويسنده هر چه از اين سطح به كمال جويي و رشد و انديشه انساني توجه بيشتر كند، رتبه و اندازه او در مرتبه بالاتري قرار مي گيرد.
بنابراين مي  توان چنين گفت كه، رسالت اجتماعي يعني همان توجهي كه براي جمع انسانها در رسيدن به شعور، آگاهي و معرفت مورد نظر قرار مي گيرد؛ و اگر اين توجه معطوف به انسان كامل باشد، مي توان گفت كه نويسنده رسالت اجتماعي و تعهد خود را به صورت كافي و وافي مبذول داشته است.
* منظور شما از اين تعهدي كه بيان كرديد چيست؟ از سوي ديگر، وجه مميز آن با تعصب در كجاست؟ اگر نويسنده اي فصل بين اين دو را نداند به تصور اينكه دارد به تعهد خود عمل مي كند، از در تعصب وارد مي شود. پيامد اين امر، افراط و تفريط مي شود؛ در نتيجه فضايي را براي تأمل و تفكر بر آن چيزي كه خود را به آن متعهد مي داند، باقي نمي گذارد.
ببينيد! تعصب و واژه هاي ديگري مثل فشار و سانسور، كه توسط برخي روشنفكرزده ها در حوزه دفاع مقدس تكرار مي شود، حقيقتاً جايگاه كاذب خود را در فرهنگ ما نمي تواند پيدا كند. اين سمت وسو دادن هاي غير طبيعي، برخاسته از فرهنگ وارداتي و غيربومي ماست. ما بايد به سمت و سويي توجه كنيم كه در فرهنگ اصيل ما جا و مكان شايسته اي را به خود اختصاص داده است. آيا به فرض حافظ، مولوي، سعدي و نظامي در ادبيات مي خواستند به اين واژه هاي تبليغاتي پاسخ بدهند؟ مسلماً جواب ما روشن است، آنكه رو به سوي نور دارد، نور را مي بيند و به سمت آن حركت مي كند. دغدغه ها و تشويش هاي بي مورد از آن آنهايي است كه، راهي را تشخيص نداده يا ترديد در خانه دل آنها سكني گزيده است. تعهد همان به سمت نور رفتن و مقام انساني را يافتن است، ولاغير. «روز آخر نگاه نوحه گرش پرده در پرده اين رجز مي خواند/ از كرامات عقل دم نزنيد، از مقامات عشق پا نكشيد.»
* آيا در چارچوب ادبيات دفاع مقدس، فضايي براي نقد شرايط حاكم بر جنگ وجود دارد؟
- دفاع در هر مكتب و اقليمي امري پسنديده و پذيرفتني است. تنها كساني به امر دفاع از خود يا جامعه و كشور خود اقدام نمي كنند كه انسانهايي ذليل، بزدل و غير مسئول هستند. شخصي كه راحتي را بر عزت و شرفت خود مقدم مي دارد، شرف انساني خود را بروز نمي دهد. بنابراين، ظالمي است كه نسبت به خود، و جامعه خود ظلم روا داشته است. آن كه گوهر وجودي خود را هويدا نكند، گنجينه اي را در خاك مدفون كرده، و مسلماً هيچ كس هم جز خود او توان استخراج آن گوهر ارزشمند  را ندارد. لذا اگر تعبير دفاع در مقابل هر نوع هجمه دشمن را بكار بريد، مي بينيد كه هر انسان داراي عقل و منطق بايد حوزه اي را براي خود فرض كند كه ديگران از تجاوز به آن منع شوند .اگر پندارهاي ما به حوزه جامعه و كشوري تسري يابد، آنگاه اين دفاع يك دفاع جمعي و ملي را شامل مي شود كه در همين سطح، نام دفاع ملي مي توان بر آن گذاشت. احتمال مي دهم كه اكثريت جامعه ما در دفاع از شرف و كيان ملي، و باورهاي مذهبي خود، گامي عقب نگذاشته اند و تجاوز را سركوب كردند. جنگ در ذات خود امري مذموم و ناپسند است؛ و جز سلطه گران و ارباب زور و زر به آن رفتار نمي كنند. اگر در جامعه هم فردي از حدود خود تجاوز كند، به نوعي جنگ را عليه ديگران آغاز كرده است. شما در جامعه مي بينيد كه افراد در مقابل حريم شكنان آزادي ايستادگي مي كنند. بنابراين، جايگاه پذيرش اين تفكر در نهاد انسانها وجود دارد، و معرفتي است كه انسان شايد در برخي از موارد ناخودآگاه آن را بروز مي دهد، تا جايي كه حاضر است براي مقابله، جان خود را بگذارد. اين كار امري بسيار ممدوح است؛ يعني در مقام دفاع از شرف و عزت فردي يا جمعي، عزيزترين چيز خود را عرضه كند. «تمام حجم قفس را شناختيم بس است/ بيا به تجربه در آسمان پري بزنيم.»
* من هنوز جوابم را نگرفتم، به همين دليل سؤالم را به اين شكل طرح مي كنم كه چرا جنگ براي بسياري از كشورهايي كه متجاوز نبودند، بلكه مدافع حريم خاك، وطن و جان مردمان خود بودند، حالت تقدس را ندارد؟ نمونه هاي كشورهايي كه در جنگ دوم جهاني شاهد تجاوز به خاك خود بودند، كم نيستند، اما داستانها و رمانهايي كه برمبناي اين تجاوز نوشته شده اند بيشتر به عوارض جنگ و پيامدهاي منفي آن پرداخته اند. ولي اين نگاه در ادبيات دفاع مقدس يا وجود ندارد و يا با آثار اندكي كه نگاه انتقادي به مسأله جنگ دارند برخورد مناسبي صورت نمي گيرد. شما دليل اين امر را در چه مي بينيد؟
- اين نگاه وجود دارد و مي تواند وجود داشته باشد، منتها نكته مهم بر سر چگونه ديدن است. متأسفانه بعضي از نويسندگان خوب و متعهد ما به جاي نقد سالم و اصولي، وارد حاشيه اي شدند كه بيشتر بر اثر افكار دشمن يا دوستان ناآگاه و يا توجه به دغدغه هاي شخصي و لحظه اي است. البته اگر بخواهيم تعهد و رسالت نويسنده را در شرايط زماني و مكاني خود ببينيم، بايد مقداري به او حق داد تا آنچه را كه تجربه كرده است بيان كند. ولي خدا نكند كه وسوسه ها و ديدن چشم اغيار و نظاره آنها بر كار ما ملاحظه شوند. اين امر موجب مي شود كه نويسنده دفاع مقدس از جاده تعهد انساني صحيح خارج شود، و مسلماً انقلاب هم با هيچ كس خويشاوندي ندارد. حوزه ادبيات دفاع مقدس، حوزه ارزشهاي پسنديده شهدا و ايثارگران است، ولاغير. بهتر است تلقي ما از زندگي و هستي آن باشد كه راست كرداران و اولياء به آن نظر داشتند، نه خلوت نشينان ذهن گرا، پوچ طلب يا دنيا خواه. «ياران! نكند اين همه دل بستن بر خاك/ كم رنگ كند باور فردايي ما را» .
* به نظر مي رسد اين ديدگاهي كه بر ادبيات دفاع مقدس حاكم است با روح آزاده خواهي شهدا در تضاد قرار دارد. وقتي كه يك هاله قدسي به دور ادبيات دفاع مقدس ايجاد كنيم، ديگر هيچ گونه نقدي را برنمي تابد.
- اگر روح آزاده خواهي شهدا براي شما معيار باشد، بسيار جاي خوشحالي دارد؛ و اين از بركاتي است كه فرهنگ دفاع مقدس توانسته است روح آزادگي را كه جلوه كامل آن عاشورا است، به نوعي در دفاع مقدس ما نيز بروز دهد. موردي كه اشاره كرديد بسيار صحيح و بجاست. اين نكته مهم، در دست نوشته ها و وصيت نامه هاي شهدا به وفور موجود است.
ما هيچ گاه نبايد هاله اي تحميلي و به عنوان پرده اي بر خرمن حقايق بكشيم تا آن را حفظ كنيم. اين حقيقت، خودش آن قدر جنبه هاي عرفاني و معنوي دارد كه ما با اين كارها باعث تنزل و كم شدن رتبه آنها مي شويم. لفظ مقدس كه در حوزه دفاع ما مي آيد نبايد اين را تداعي كند كه ما آن را مقدس كرده ايم. آن قدر جنبه هاي ارزشي، اخلاقي، معنوي و عرفاني در سلوك و منش رزمندگان بوده است كه خواه ناخواه آن را به سطح عالي معرفت و عشق رسانده است. ما نيز براي پاك نگهداشتن آن و حفظ و اشاعه آن بايد به اين جنبه هاي روحاني و غيرمادي توجه كافي نماييم، زيرا با ايمان الهي مردم ما پيوند خورده و جايگاه والايي پيدا كرده است.
لفظ «مقدس» براي اين نوع ادبيات، هيچ مانعي براي نقدپذير شدن آن نيست. آيا در حوزه اسلام و اعتقادات اسلامي جاي بحث، نقد و بررسي، ديده نشده است؟ كه حال ما چون آرمانهاي مقدس را مدنظر داريم به انتقادها و توصيه هاي اصلاح بخش توجه نكنيم و آنها را خارج از حيطه فكر و انديشه خود قرار دهيم؟ انسان موجودي است كه بايد نقدپذير و اصلاح طلب باشد، زيرا رفتارها و كنش هايش، مسلماً داراي نواقص و كمبودهايي است كه بايد مورد دقت و تأمل غير قرار گيرد.
001497.jpg
همه مفاهيم، باورها و سلايقي كه در حوزه فرهنگ دفاع مقدس قرار مي گيرد در جاي خودش نيازبه كار و توليد مناسب دارد بنابراين نمي توان گفت كه كدام مفهوم از همه مهمتر است. مفاهيم دفاع مقدس چون حلقه هاي زنجير به هم تنيده هستند. منتها نكته بر سر پرداخت مناسب و بسط اين مفاهيم است
* تلقي شما از نقد اصولي و سالم چيست؟
- ببينيد! حوزه نقد در كشور ما هنوز داراي چارچوب و معيارهاي شناخته شده اي نيست. هر كس به فراخور انديشه و باورهاي ذهني خود، نسبت به يك اثر هنري يا ادبي يا حتي سياسي، نظري دارد كه به آن نقد مي گويند. حقيقتاً مفهوم و عملكرد حوزه نقد در گستره كارهاي هنري و ادبي چيست؟ ما كه هنوز نتوانسته ايم به اين واقعيت كه بالاخره براي هر مفهوم بايد مؤلفه هايي كمي و كيفي را ارائه دهيم تا مورد پسند يا تأييد اغلب اهالي آن حوزه قرار گيرد و مبتني بر يافته هاي علمي باشد و از قضاوت هاي شخصي و سليقه اي محفوظ بماند، دست پيدا كنيم.
نقد سالم آن است كه حب و بغض ها كنار گذاشته شود و صرفاً به متن توجه شود و با معيارهاي ادبي و هنري و توجه به اهداف و آرمان ها و محتواي اثر، نتايج تحليلي و انتقادي از آن استخراج شود و هر كار نيز به تناسب موقعيت و رسالت خود ارزيابي شود و چارچوب هاي فني و كارشناسانه نيز در كار لحاظ شود. اگر چنين شد، آن گاه بايد به قضاوت نشست كه در كشور ما اين همه نقدها داراي اين مشخصه ها بوده است، يا خير!
* با توجه به اين كه شما معتقد هستيد ادبيات دفاع مقدس يك نوع خاص و ويژه اي از ادبيات است،چرا نتوانسته  است يك اثر برجسته را خلق نمايد، به گونه اي كه در كنار اقبال از سوي خوانندگان و صاحب نظران كشورمان، در عرصه جهاني نيز مطرح شود؟
- كار برجسته يعني چه؟ چه ملاك ها و ضوابطي براي اين قضاوت وجود دارد؟ براي فضاي ادبيات جهان چه تعريفي داريم؟ آيا باور نداريد كه اين عبارات خود را كم ديدن و كوچك انگاشتن است؟ از سوي ديگر، چه كسي كارها را دقيقاً بررسي كرده و به اين نتيجه رسيده است؟ اگر حقيقت ادبيات جهان را(كه ادعا مي كنيم مشخصات و عوامل بارز آن را مي شناسيم) درست شناخته و درك نماييم، سپس به ادبيات دفاع مقدس و برخي از حوزه هاي ديگر(از قبيل انقلاب، مسائل ديني، مسائل اجتماعي و...) نظري غير مغرضانه بيندازيم، مشاهده مي كنيم كه جايگاه ما كجاست و جايگاه آنها كجا. اين همه گونه هاي ادبيات مفيد در كشور ما از هزاران سال پيش تاكنون، آيا قدرت رقابت با ادبيات به اصطلاح جهان را نداشته اند؟ آثار بزرگي چون شاهنامه، ديوان حافظ، مولوي، سعدي و ديگران جزو گنجينه هاي تاريخ هنر و ادبيات جهان نيستند؟ شما به اشعار بسيار غني و سرشار از خوبي ها و ارزش هاي والا در بهترين زبان و ادبيات روز، كه در حوزه دفاع مقدس است توجه كنيد و اين همه استعداد را تجزيه و تحليل كنيد، بعد ببينيد نتايج چه مي شود. اين همه خاطرات سرشار از روح زيبا و صفات انساني كه در حوزه دفاع مقدس منتشر شده و اتفاقاً اغلب آنها ويژگي ادبيات جهان را دارند ناديده مي گيريد؟ در حوزه ادبيات داستاني كارهاي بسيار خوبي عرضه شده است، داستان هاي كوتاه بسيار قوي كه در اوج ادبيت و محتوا هستند. منتها نكته بر سر اين است كه، ادبيات دفاع مقدس همانند خود انقلاب و فرهنگ و اعتقاد اسلامي ما در جهان، مورد ظلم و بي توجهي قرار مي گيرد و در هاضمه فرهنگي- سياسي بنگاه هاي تبليغي جهاني ناديده گرفته مي شود. در حوزه تبادل فرهنگي و تأثيرات فرهنگ ها بر يكديگر، هر ابزار يا نظريه اي نمي تواند بي تأثير بر ديگري باشد، گرچه ميزان اثرگذاري آنها متفاوت است. ادبيات نيز از اين امر مستثني نيست. امروزه آن كه از ابزار و امكانات بيشتري برخوردار است، زمينه هاي فعاليت تبليغي و فرهنگي بيشتري را براي خود اختصاص مي دهد. عرصه رقابت سياسي و نظريه هاي فرهنگي- سياسي در دنياي امروز به نوعي به صحنه زورآزمايي انديشه و خاستگاه هاي مدرن تبديل شده است. امپراتوري هاي خبري، رسانه اي و انتشاراتي، در پي ترويج نگاه ويژه خود هستند و براي اين امر، از ابزارها و روش هاي بسيار متنوع استفاده مي كنند. برخي از اين كارها هم مربوط به حوزه ادبيات مي شود. اين نوع ادبيات كه با رويكرد توجيه آميز عملكرد قدرت هاي بزرگ باشد، امروزه كم نيستند و نمونه هاي آن در مورد ويتنام، آفريقا، آمريكاي جنوبي، بوسني و هرزگوين و بسياري ديگري از نقاطي كه حضور نظامي قلدران جهاني در آنجا وجود دارد، كارهاي مكتوب، از قبيل داستان، گزارش، خاطره و... بسياري ارائه شده است. گرچه در برخي موارد نيز كارهايي كه جنبه انساني و اجتماعي دارد به چشم مي خورد، ولي در لابه لاي آنها نيز مسائلي گنجانده شده كه باز هم به نوعي به نيش زدن ها و تحريف  حقايق پرداخته شده، كه به همين دليل مجالي براي حضور در ادبيات جنگ جهاني را پيدا مي كنند. در موارد كمي مي توان كارهايي را سراغ داشت كه مي تواند از لحاظ فرم و مضمون براي جامعه كتابخوان و نويسنده هاي ما موثر باشد، البته آنها را بايد با تفحص و دقت زيادي پيدا كرد و با ترجمه خوب در اختيار علاقه مندان گذاشت، تا مفاهيم به درستي به زبان ما منتقل شود. از سوي ديگر، آثار ادبيات جنگ جهان در دهه هاي قبل بسيار مفيدتر و قابل استفاده تر از امروز بودند، به گونه اي كه شايد تا دهه هاي بعد هم نظير آنها را نتوان يافت. اين آثار مسلماً در ادبيات امروز ما تأثير گذار بوده و مي توانند براي نويسندگان ما مرجع و منبع خوبي باشند.
* به نظر مي رسد كه شما ادبيات جنگ جهان را نه به عنوان منتقد جنگ، بلكه ياري رسان قدرت هاي جهاني مي دانيد؟ چگونه از قلم نويسنده اي كه در سرتاسر كتابش خشونت، مرگ، فقر، فحشا، وحشت و در مجموع آسيب هاي رواني و اجتماعي متعددي را منعكس مي كند، چنين تلقي داريد؟
- ببينيد! اصولاً آنچه امروزه در حوزه ادبيات جنگ جهان وجود دارد، اغلب توسط كساني نوشته مي شود كه خود به نوعي در جنگ افروزي نقش داشته اند. آثاري كه مربوط به جنگ  ويتنام يا جنگ جهاني دوم است، بيشتر توسط كساني نگارش و تدوين شده است كه يا از جبهه تهاجم بوده اند و يا با هدف تحقير، ذليل و نااميد كردن طرف متخاصم اوليه كاري را نوشته و منتشر كرده اند. نبايد از نظر دور بداريم كه چنانچه در مورد دوم نيز به ريشه يابي بپردازيم، باز هم ردپاي اين تخاصم اوليه، توسط همفكران نويسنده كه داراي منافع مشترك سياسي- اقتصادي با متخاصم اوليه هستند، به خوبي ديده مي شود. يعني باز هم وجه اول به نوعي غلبه دارد. شما اگر كارهاي ادبي و سينمايي كه در مورد اين وقايع نوشته يا تصوير شده است، ديده باشيد حضور قدرت هاي متجاوز و مستكبر جهاني در اين وقايع چگونه توجيه يا نقد مي شود. تراكم اين همه آثار در مورد جنگ جهاني دوم، مبين چه نكات ارزشي و انساني در جايگاه و شأن حقيقي انسان و شرافت و اهداف كمال جويي اوست!؟ آمار اين نوع كارها با توجه به رده بندي  آنها در حوزه نظامي، اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و سياسي نشان مي دهد كه اين آثار به نوعي در جهت تحكيم پايه هاي زورمدارانه قدرت هاي امروزي جهاني است. جنگ افروزان اروپايي ديروز چه تفاوتي با جنگ افروزان آمريكايي امروز و هم پيمانان آنها دارند؟ استبداد و استكبار در هر زمان با شكل و توجيه خاصي بروز مي كند و اغلب از يك پايه و اساس فرهنگي و اجتماعي استفاده مي نمايند و آن حفظ توسعه قدرت سياسي، اقتصادي و اجتماعي خود و نابود كردن همين عوامل به همراه ناديده گرفتن حقوق انساني در جامعه مقابل است. امروزه استكبار و صهيونيست هاي متجاوز، چه حقوقي براي ملت مظلوم فلسطين قايل است؟ امروز متجاوزان آمريكايي در افغانستان و عراق براي تحقق چه ارزش هاي انساني وارد و مستقر شده اند؟ امروز هم پيمانان آمريكايي چه از نوع اروپايي، چه از نوع آسيايي و چه از انواع ديگر آن چه حرف هاي قابل اعتنا و تأمل برانگيزي در حوزه فرهنگ و باروري انديشه انساني براي مبارزان و آزادي خواهان جهان دارند؟ اينها كه يا در جبهه زورمداران جهاني براي گرفتن چند دلار بيشتر هستند يا مرعوب شده و به توجيه و سكوت بسنده كرده اند. روشنفكراني هم ندارند كه تعالي زندگي خود را با اداي حق و محكوم كردن ظلم آنان هويت بخشند. اگر هم چند نفري پيدا شوند كه اعتراض كوچكي داشته باشند، با انواع ابزارها و روش هاي سركوب گرايانه، آنها را نارسا مي كنند. بنابر اين امروز ادبياتي در جهان به نام ادبيات پايدار جهاني كه مبين تعهد ، آرمانخواهي ، عدالت طلبي و روشنگري باشد، مشام آزاديخواهان جهان را نوازش نمي دهد و از اين روست كه ما نمي توانيم مقايسه اي بين اين نوع ادبيات و ادبيات متعهد كشورمان، چه از نوع دفاع مقدس، چه از نوع انقلاب اسلامي و چه از نوع ديني و اجتماعي آن انجام دهيم. ادبيات دفاع مقدس ما آرمانخواه است، انساني است، الهي است، روبه فرداست، پرجاذبه است، دشمن ظلم و يار مظلوم است، انتقادپذير است، نوآور و متنوع است، به سلايق مخاطب توجه دارد، حاوي منطق، شور و آگاهي است، ايمان آور است، مسائل اجتماعي را مد نظر دارد، متعهد است، اهل مبالغه و تحريف نيست، الگو ساز است، اهل ذلت و تسليم نيست، عزت آفرين و كمال جوست و در يك كلام، ادبيات دفاع مقدس ما در پي ساختن انسان كامل و بنده خداست. بنابر اين اگر اين ويژگي ها در كارهاي ادبيات جهان يافت شود، آن گاه مي تواند اهل قلم، نويسندگان، فرهيختگان، صاحب نظران و جامعه انقلابي و مؤمن ما را با خود همراه بداند. در نتيجه مي توانيم چنين ادعا كنيم كه امروز حرف اول را در حوزه ادبيات پايداري در جهان، نويسندگان ما مي زنند. اگرچه آثار جهاني به عنوان شكل و فرم، تجربه هاي موفقي داشته و جاذبه هايي براي اهل كار فراهم كرده است، اما نويسندگان دفاع مقدس ما خودشان با تجربه و انديشه شخصي و بومي توان انجام كار را به دست آورده اند و الگوي غربي را پيش خود نگذاشتند و اگر كسي هم غير از اين باور كند به ادبيات ما مراجعه كند تا بهترين آثار داستاني را در فرم و محتوا در سده هاي قبل ادبيات ايران پيدا كند. نويسندگان نمونه بسياري هم در حوزه دفاع مقدس وجود دارند كه بدون الگوگيري و تنها با ذوق و استعدادهاي ذاتي و شخصي شروع كرده اند و تجربه هاي خود را با مطالعه گسترده و عميق پيوند داده تا نشان دهند كه چون ديگر عرصه هاي انقلاب اسلامي مي توان به استعدادها و نبوغ ايراني مسلمان تكيه كرد و حوزه فرهنگ و ادبيات رانيز در جهت استقلال و خودكفايي سوق داد. شما در آينده شاهد آثار ارزشمندي با اين رويكرد خواهيد بود. گرچه امروز هم دست ما خالي نيست، ولي بايد براي رشد و تعالي اين نوع ادبيات، تجربه هاي عميق تر و ادبي تر صورت پذيرد، كه اين امر نيز چون پيمودن هر راهي نياز به مؤلفه هايي موثر دارد تا اين فعاليت، جايگاه ويژه خود را پيدا كند.

سياست
ادبيات
اجتماعي
سينما
|  ادبيات  |   اجتماعي  |  سياست  |  سينما  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |