سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴ - - ۳۸۱۶
ضرورت مشاوره قبل و بعد از ازدواج براي زندگي بهتر
قفل سكوت مي شكند
002649.jpg
عكس:محمد رضا شاهرخي نژاد
آرش اقبالي
اكنون كه جوانان براي ازدواج مستقل تر از گذشته عمل مي كنند و راي و نظر پدر و مادر و ساير بزرگترهاي فاميل در زمينه انتخاب همسر اندكي كم رنگ شده است، توجه به مشاوره قبل از ازدواج، بسيار پراهميت تر از گذشته است. در اينجا منظور از مشاوره، سلسله اقداماتي براي شناخت بهتر دو طرف ازدواج از يكديگر است. به عقيده كارشناسان مسائل خانواده، اين نوع مشاوره نيز همانند مشاوره ژنتيكي پيش از ازدواج بايد اجباري شود، چون همان طور كه سلامت جسمي اعضاي خانواده تشكيل شده بسيار پراهميت است، سلامت رواني زوج كه پايداري كانون خانواده را موجب مي شود، توجه بيشتر را مي طلبد. اين پاسخ كساني است كه مي پرسند چرا مشاوره؟
مشاوره ژنتيك
لزوم مشاوره ژنتيك قبل از ازدواج، بخصوص در ايران كه ازدواج هاي فاميلي بسيار رواج دارد، غيرقابل انكار است.
در حال حاضر، در جهان بيش از 8 هزار بيماري ژنتيكي شناخته شده كه ابتلا به آنها بعد از تولد خود را نشان مي دهد و به سبب آنكه براي بيشتر اين بيماري ها، درمان موثري وجود ندارد، بهترين راه موجود، پيشگيري از بروز اين بيماري هاست كه با انجام چند آزمايش ساده امكانپذير مي شود، سپس بحث مشاوره ژنتيك پيش مي آيد كه در اين جلسات به بيمار كمك مي شود تا واقعيت هاي پزشكي مربوط به خودش را بفهمد و از خطري كه در آينده ممكن است براي فرزنداني كه هنوز به دنيا نيامده اند، پيش بيايد، آگاه شود؛ البته اين مشكلات ممكن است در هر دو طرف ماجرا وجود داشته باشد. به طور مثال، در مورد بيماري مهلك تالاسمي، اگر هر كدام، يعني پدر و مادر به طور جداگانه داراي ژن تالاسمي مينور باشند، بدون شك فرزند آنها مبتلا به تالاسمي ماژور يا پيشرفته خواهد شد و مشاوره ژنتيك پيش از ازدواج براحتي مي تواند از بروز اين فاجعه در زندگي آينده افراد جلوگيري كند.
مشاوره ژنتيك با توجه به رابطه مستقيم و درگير با علم پزشكي، داراي جواب هاي مشخص است و برگه آزمايش تكليف كار را روشن مي كند، اما مشاوره پيش از ازدواج، فقط محدود به علم ژنتيك نيست و موضوعاتي از قبيل مشاورات روان شناسي و آشنايي افراد با مشكلاتي كه اغلب بعد از ازدواج منجر به بروز ناهنجاري هاي خانوادگي مي شود را دربرمي گيرد كه البته براي پيشگيري از اين مشكلات، بهترين موقع پيش از ازدواج است، چون تا قبل از آنكه بين دو نفر پيوند برقرار شود، آنها فرصت دارند تا خوب يكديگر را بشناسند؛ البته در سنت ازدواج هاي ايراني، در روز خواستگاري به پسر و دختر، دقايقي فرصت داده مي شود تا با يكديگر گفت وگو كنند و به قولي نخستين آشنايي بي واسطه با هم را تجربه كنند. به طور معمول در اين گفت وگوي كوتاه، حرف هاي اساسي مطرح نمي شود و اگر هم بشود، بسيار كلي بوده و پسر و دختر به علت حجب و حياي ناشي از احساس غريبگي كه به هم دارند، در برابر يكديگر كوتاه مي آيند و تعارف مي كنند، حتي بعد از اينكه قول و قرار ازدواج گذاشته مي شود و به اين واسطه ديدارهاي ايشان افزايش خواهد يافت، بازهم در گفت وگوهايشان به شناخت درستي از هم نمي رسند، شايد به خاطر اينكه اصلا نمي دانند درباره چه بايد صحبت كنند. اين دوره بيشتر حال و هواي رمانتيك و احساسي دارد و برمبناي ديد عقلي و آينده نگرانه دقيق پيش نمي رود. پدر و مادر طرفين نيز به طور كلي درگير مراسم ازدواج و نيازهاي مادي اين دو جوان مي شوند و به نوعي همگي در يك خواب خرگوشي، اما خوش فرو مي روند، اما اگر قرار باشد چند ماه بعد از ازدواج يا حتي چند روز بعد از آن متوجه اشتباهات احتمالي شان بشوند، بهتر اين است كه از ابتدا با چشم و گوش باز، پاي در اين وادي بگذارند و اين مهم با وجود شخص يا اشخاصي كه در اين موارد تجربه و علم كافي دارند صورت بگيرد؛ البته ممكن است در بعضي خانواده ها، كساني باشند كه با تجزيه و تحليل درست شرايط، توانايي راهنمايي زوج جوان را داشته باشند، اما اين مورد معمولا بندرت پيش مي آيد و به همين دليل شايسته تر است تا از كساني كه به عنوان مشاور خانواده، عمده فعاليت خود را در اين كار متمركز كرده اند، استفاده شود. گرچه استفاده از اين قبيل مشاوره ها در فرهنگ ما جا نيفتاده است.
مشاوران خانوادگي
بسياري از كارشناسان معتقدند با اجباري شدن اين نوع مشاوره ها، همانند مشاوره ژنتيك، كمك زيادي به جواناني كه در شرف ازدواج بوده و اطلاعات كمي در مورد زندگي زناشويي دارند، خواهد شد. در كشورهاي اروپايي و آمريكا به علت رابطه بدون محدوديت زن و مرد، قبل از ازدواج و همچنين آموزش هاي همگاني كه از دوران نوجواني در معرض آن قرار مي گيرند، نياز چنداني به مشاوره قبل از ازدواج حس نمي شود، در عوض مشاوره هاي خانوادگي در طول زندگي مشترك طرف مشورت خانواده ها واقع مي شوند، اما در كشور ما و با توجه به فرهنگ غالب، بيشتر خانواده ها تمايلي ندارند كه در مورد مسائل زندگي زناشويي با فرزندانشان مشورت كنند. فقط چند سالي است كه در دانشگاه هاي كشور، واحدي را به اين امر اختصاص داده اند كه البته آن هم بيشتر به مسئله كنترل مواليد و جلوگيري از بارداري هاي ناخواسته مي پردازد كه با توجه به درصد جمعيت دانشگاهي كشور، اين تلاش ناكافي به نظر مي رسد.
مشاوره هاي قبل از ازدواج به صورت گفت وگوي تك به تك يعني مشاوره با زوج يا زوجه يا به صورت مشاوره جمعي صورت مي گيرد و طي اين پروسه، مشاور كمك مي كند تا پسر و دختر به درك واقعي از هم و نيازهايشان و همچنين آينده اي كه مي خواهند رقم بزنند برسند. مشاور با گوش كردن به صحبت هاي آنها و تجزيه و تحليل شرايط، واقعيت را به آنها نشان مي دهد تا احيانا اگر از يكديگر و حتي از زندگي توقع نامعقول و حساب نشده اي دارند، به هوش بيايند. البته همانطور كه گفته شد اينجا نوع مشاوره اجباري نبوده و بسيار كم صورت مي گيرد كه شايد يكي از دلايلش، هزينه بالاي آن باشد، پس غير طبيعي نيست اگر زوج هاي جوان در ابتداي زندگي نخواهند زيربار خرج اضافه مشاوره؛ آن هم با قيمت هايي نظير ساعتي 10 هزار الي 30 هزار تومان بروند. اگر دولت  همانند مشاوره ژنتيك اين نوع مشاوره را نيز اجباري كند و در عوض تسهيلاتي را در جهت پايين آمدن هزينه هاي آن ارائه دهد، به شهادت كارشناسان امور خانواده مي توان از بسياري از طلاق هايي كه منشا آن عدم تفاهم اخلاقي زوج هاي جوان است، جلوگيري كرد.
هم اكنون قبل از ازدواج مشاوره هايي ترتيب داده مي شود كه اگرچه بيشتر مسائل كلي و بعضي نكات در مورد اقدام به بچه دار شدن زوج ها در آنها توضيح داده مي شود، اما باتوجه به اينكه اغلب اين مشاوره ها به صورت گروهي انجام مي شود و زوج هايي كه قصد ازدواج دارند در يك سالن مي نشينند و به صحبت هاي يك سخنران گوش مي دهند، به طور قطع نمي تواند اثرات يك مشاوره مخصوص و منحصر به فرد را ايفا كند. با اينكه در كشور ما سن ازدواج بالا رفته است، اما كارشناسان استفاده از مشاوره را براي زوج هايي با سن بالا و سن پايين توامان توصيه مي كنند. بخصوص اين مشاوره ها براي زوج هايي با سن و سال پايين  بيشتر ضروري است . در اين موارد اگر لازم باشد مشاور با دعوت از پدر و مادر زوج ها، با آنها نيز گفت وگو مي كند، مشاوران ازدواج معمولا پس از صحبت  كوتاهي كه با زوج جوان انجام مي دهند، از آنها تست شخصيت به عمل مي آورند. يك نكته را بايد توجه داشت و آن درك درست زوج از مشاوره است؛ اول آنكه همه مشاوران تاكيد دارند مشاوره قرار نيست مشكلات زوج ها را حل كند، بلكه تنها چشم آنها را به واقعيت گشوده و نگراني هاي دروني آنها را آرامش مي بخشد و ديگر اينكه موفقيت يك مشاوره بستگي به شناخت مشاور از كار خود و آگاهي مشاوره گيرنده از انتظاري است كه از مشاور دارد؛ در صورت فراهم نشدن اين موارد مسلما مشاوره مفيدي صورت نخواهد گرفت. زوج هاي جوان با كمي توجه مي توانند بهره وري جلسات مشاوره را نيز بالاتر ببرند، به طور مثال باتوجه به مواردي كه توسط مشاور مطرح مي شود و طرفين به آن پاسخ گفته يا در مورد  آن بحث مي كنند، زوجين با ذهنيت و طرز تفكري كه در جلسات مشاوره نسبت به هم پيدا كرده اند مي توانند با تنظيم سئوالاتي و پرسيدن آنها شناختي را كه از هم دارند كامل تر كنند. همانطور كه پيشتر نيز گفته شد، مشاوره راهي است تا جوانان در شرف ازدواج نقاط ضعف و قوت خود و طرف مقابلشان را شناسايي كنند تا بعدها به بعضي از كنش هاي شريك زندگي شان كه به نظر ناموجه مي آيد، واكنش درستي نشان دهند و در جهت حل آن مشكلات به يكديگر كمك كنند.
مسلما طرفين ماجرايي كه قرار است يك زندگي پايدار را تشكيل دهند، بهتر از هر كس ديگري مي دانند كه دوام و قوام اين زندگي به درك مشترك و صبوري در برابر مشكلات و اغماض در برابر خطاها وابسته است .
اثري شفابخش
اينكه فكر كنيم با مشاوره قبل از ازدواج، بيشتر مشكلات پيش روي زوج هاي جوان برداشته مي شود نظر درستي است، اما كافي نيست. در زندگي مشترك هم مي توان از مشاوره بهره برد و به وسيله آن حل مشكلات ايجاد شده بين زن و شوهر را تسريع كرد. واقعا چه اشكالي دارد كه زوج هاي جوان و حتي پا به سن گذاشته در مواردي كه دچارعدم تفاهم اخلاقي مي شوند با كمك مشاور هاي خانواده از حاد شدن موضوع جلوگيري كنند اين موضوع كه زن و شوهر تا به بيخ طلاق و جدايي نرسيده اند به سراغ مشاور نمي روند، سنت مذمومي است كه در كشور ما جريان دارد. با اينكه فرهنگ ما و غربيان بسيار تفاوت دارد، اما از بعضي رفتارهاي اجتماعي ايشان مي توان نمونه برداري اصولي كرد؛ مثلا همين كه اكثر آنان داراي دكتر و همچنين روان شناس خانوادگي هستند، كمك مي كند تا در بحران هاي خانوادگي از كمك هاي فكري آنها بهره مند شوند. در كشور ما متاسفانه مراجعه به مشاور روان شناس مساوي با اعتراف به ديوانگي تلقي مي شود و معمولا هيچ كس به ميل خود به ملاقات دكتر روان شناس نمي رود. استفاده از مشاورهاي خانوادگي در هنگام بروز اختلاف ميان زن و شوهر در مملكت ما كه پيوندهاي فاميلي همچنان مستحكم است و مي توان از نظر بزرگترهاي فاميل استفاده كرد، شايد زياد لازم به نظر نرسد، اما ضرري هم ندارد. در حال حاضر كه روند جهاني شدن، شرايط زندگي در مملكت، ما را نيز تحت تاثير قرار داده و مقتضيات زماني نوع مشكلات زوج ها را نيز دستخوش تغيير كرده است، شايد ديگر نتوان با روش هاي كدخدامنشانه و ريش سفيدي بزرگترهاي فاميل به حل آنها اقدام كرد، مخصوصا اينكه باتوجه به شرايطي كه در بالا گفته شد بعضي مشكلات و ناهنجاري هاي نوظهور در بين خانواده ها ضرورت مشورت با يك مرجع آگاه و مطلع را طلب مي كند. با علم به اينكه زندگي كنوني ما پيچيده تر از قبل شده و شرايط زندگي افراد با استرس ها و فشارهاي حاصل از اين زندگي دستخوش توفان هاي مقطعي و گاه ويرانگر مي شود، مشاور خانواده مي تواند راهكارهاي مناسبي را براي سازگاري افراد با شرايط جديد و به نوعي مديريت بحران فراهم كند.

نقطه آغاز اختلاف نظر
در ماه هاي اول ازدواج ممكن است اختلاف خاصي پيش نيايد، اما بروز اختلاف سرانجام از جايي يا دست كم در برخي موقعيت هاي خاص شروع مي شود.
هر چند وجود برخي مشكلات در بيشتر خانواده ها به صورت جزئي طبيعي است، اما مواردي نيز وجود دارد كه با مشكلات حادتري روبه رو هستند.
بحث و بررسي اين نوع اختلاف ها در جريان مشاوره خانواده، كمك شايان توجهي به اين خانواده ها مي كند. گرچه در گذشته حل چنين مسائلي اغلب با ريش سفيدي بزرگان فاميل و آشنايان صورت مي گرفت، اما امروز باتوجه به شرايط زندگي نوين و دور شدن خانواده ها از يكديگر و فقدان اطلاعات مناسب افراد در زمينه مسائلي كه خانواده با آنها روبه روست، اهميت مشاوره خانواده بارزتر به نظر مي رسد.

پيوندي براي مدرسه و خانواده
002604.jpg
معمولا وقتي از ارتباط سازنده دو نهاد مدرسه و خانواده حرفي به ميان مي آيد، بلافاصله به ياد اين موضوع مي افتيم كه والدين در منزل بايد به تكاليف دانش آموزان خود توجه كنند، برايشان كاردستي بسازند و حتي بخشي از وظيفه فرزندان خود در قبال آموزش و پرورش را برعهده بگيرند؛ مثلا به جاي آنها پاسخ سئوالات سخت را بدهند، جدول هاي حل نشدني را حل كنند و گاهي هم در تورهاي علمي تفريحي خطرناك، مثل ديدار از باغ وحش، فرزندان دلبند خود را مشايعت كنند تا اتفاقي نيفتاده باشد يا اگر خداي ناكرده از همان اتفاقات ناگواري كه در ذهن همه ما هست افتاد، همه چيز به پاي مشاركت در امر آموزش نوشته شود. گناه از ما نيست، ارتباط سازنده خانواده و مدرسه را اينگونه به ما تفهيم كرده اند. البته يك طرفه، پيش قاضي نرويم. سوي ديگر موضوع هم صادق است؛ اينكه معلمان هم گاه ناچار مي شوند بخشي از وظايف تعليمي و تربيتي خانواده ها را عهده دار شوند تا نوعي تعادل آموزشي و پرورشي بروز پيدا كند.
سرپرست وزارت آموزش  و پرورش، چندي پيش به تفصيل در اين زمينه اظهار نظر كرد كه يادآوري بخش هايي از آن خالي از لطف نيست.
بايد به پيوند ميان خانواده و مدرسه اهميت بيشتري داده شود و آموزش و پرورش بايد سهم بيشتري در تصميم گيري هاي نو براي خانواده ها قائل شود و موقعيت هايي را فراهم كند كه مردم در طراحي و اجرا و نظارت بر برنامه هاي آموزش وپرورش دخالت بيشتري داشته باشند. بايد در برنامه هاي درسي مدارس جايگاه والاتري براي علوم انساني و اجتماعي كه زمينه ساز هويت خانوادگي و ملي افراد است در نظر بگيريم.
بايد به اصل آزادي در يادگيري ها، بهاي بيشتري بدهيم تا فرزندان ما در يك محيط آزاد بياموزند كه درست فكر كرده و درست عمل كنند، ضمن اينكه بايد دانش آموزان را با پيشرفت ها و عدم موفقيت هاي بشر در طول تاريخ بيشتر آشنا كنيم. آنها بايد بتوانند هر حادثه تاريخي و اجتماعي را بدرستي تحليل كرده و از آن نتيجه بگيرند .
امروزه در كشورهاي توسعه يافته، مدرسه نقش خانواده و خانواده نقش مدرسه را بازي نمي كند، آنها وارد حيطه يكديگر نمي شوند، بلكه هر كدام سعي مي كنند تا نهاد مقابل، وظيفه خود را بخوبي انجام دهد، پس كودك وقتي وارد منزل شد ديگر خبري از درس و مشق و انجام تكاليف به كمك والدين نيست، همچنين مدرسه نيز وارد حوزه هاي تربيتي و آموزشي مربوط به خانواده ها نمي شود، بلكه با پررنگ كردن جايگاه خانواده بر آن اصول تاكيد مي ورزد، اين موضوع تا حد امكان از بروز تضادهاي تربيتي و چندگانگي هاي تربيتي نيز جلوگيري مي كند، اما موضوع ارتباط خانواده و مدرسه همچنان امري حياتي است كه بايد چگونگي آن بدرستي تبيين شود.
به اعتقاد كارشناسان آموزشي، يكي از مهمترين راهكارها براي تقويت اين تعامل سازنده، تقويت بنيه انجمن اوليا و مربيان است. اين انجمن ها اگر بر مبناي شايستگي شكل گيرند و نه صرفا به عنوان واسطه هايي ميان خانواده ها و مدرسه براي جمع آوري كمك هاي نقدي و غيرنقدي، مي توان اميدوار بود كه در عين تفكيك نقش ها و وظايف، حوزه هاي همكاري و تعامل سازنده، بخوبي شكل گيرد و هر روز پررنگ تر از گذشته ايفاي نقش كند.

يادداشت
زنان فرهيخته، پيشقدم شوند
002613.jpg
طي سالهاي اخير با گسترش حضور زنان در عرصه هاي مختلف اجتماعي و مشاركت با مردان در امرار معاش و گردش اقتصادي خانواده، موضوعي كه مدام از سوي صاحب نظران و كارشناسان مسائل اجتماعي و اقتصادي بدان پرداخته شده، رعايت حقوق اين قشر در حوزه هاي كاري، بويژه بخش هاي خصوصي است.
در آخرين اظهارنظر از سوي رئيس دفتر رئيس جمهوري مي خوانيم: نبايد زنان را با نگاه معيشتي به ورطه استثمار شركت هاي خصوصي و دولتي كشاند .
موضوع فوق از چند زاويه قابل تحليل است:
۱ - برپايه پژوهش هاي متعدد علمي مي توان گفت، زنان در محل كار، هم پركارتر و فعال تر از مردان هستند و هم انعطاف بيشتري دارند، به عبارت ديگر مسئوليت پذيرترند.
۲ - زنان جامعه ايران به دلايل مختلف اجتماعي و خانوادگي، مسئوليت پذيرتر، منعطف تر و پركارتر از زنان ديگر جوامع هستند كه از جمله اين دلايل در هر دو بعد خانوادگي و اجتماعي مي توان به بازشدن فضاي فعاليت بيشتر و فرهنگ پذيرش خانواده اشاره كرد كه عمري طولاني ندارد؛ به عبارت ديگر، بتازگي موضوع به رغبت زنان براي تلاش بيشتر دامن مي زند و آنها را به فعاليتي مضاعف وامي دارد تا بتوانند موقعيت هاي به دست آمده را تثبيت كنند.
۳ - هرچند قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران بزرگترين حامي اشتغال زنان و فعاليت اين قشر در حوزه هاي مختلف اجتماعي است، اما از آن جهت كه جامعه ايران اين حضور چشمگير را به يكباره تجربه مي كند، هنوز جاي طرح مواد قانوني گوناگون براي حمايت از بانوان و صيقل خوردن قوانين وجود دارد.
اگر موارد فوق را كنار هم بگذاريم، يعني ويژگي هاي ذاتي زنان در مورد كار، ويژگي هاي شخصيتي بانوان ايراني در حوزه فعاليت هاي اجتماعي و اشتغال و صيقل نخوردن قوانين، به علاوه موضوعاتي چون نيازمندي خانواده ها به كار بيرون از خانه زنان و... به اين نتيجه مي رسيم كه اين قشر مظلوم براحتي مورد استثمار اقتصادي شركت هاي مختلف قرار مي گيرند و كمتر اعتراض مي كنند.
لازم به ذكر است كه وقتي از كار بانوان صحبت به ميان مي آيد، به هيچ وجه نبايد كار غيرپولساز زنان خانه دار را از نظر دور داشت. حال براي مرتفع كردن مشكلات بانوان چه بايد كرد؟ به نظر مي رسد بانوان فرهيخته و صاحب مشاغل بالاي دولتي و حتي غيردولتي، مي توانند پا پيش گذاشته و با بررسي علمي و شناسايي نقاط ضعف از جمله خلاءهاي قانوني و نظارتي، كليتي از مسئله را ترسيم و آن را به مراكز تصميم سازي ارائه كنند.

امروز
نقش همسران دلسوز در استرس هاي شغلي
002682.jpg
زماني كه فشار كاري بيشتر مي شود، جهت كمتر شدن تاثير منفي اين استرس بر فشار خون، داشتن همسري دلسوز و مشوق مي تواند تا حد زيادي موثر باشد.
به گزارش خبرگزاري فارس و به نقل از انجمن قلب آمريكا، پژوهشگران كانادايي با تحقيق روي 216 داوطلب مرد و زن طي يك سال، دريافتند كه فشار كاري هم از لحاظ باليني و هم ازجنبه آماري، روي فشارخون افراد تاثير مي گذارد.
بر اساس اين گزارش، فشار كاري و عدم انسجام زناشويي يا نبود پشتيباني از سوي همسر، به افزايش فشار خون مي انجامد.
اين گزارش مي افزايد: موارد اصلي فشار عبارتند از: حساسيت بالاي كاري و كمي آزادي عمل در تصميم گيري كه به عوان مثال مي توان به شغل پرستار اتاق عمل اشاره كرد.
به گفته محققان بهتر است افرادي كه فشار كاري بالا و انسجام زناشويي پاييني دارند، جهت كنترل ميزان فشارخون شان به پزشك خانواده شان رجوع كنند كه در صورت خرابي رابطه مسالمت آميزشان نياز به كنترل فشارخون دارند.
اين مطالعه به اين نكته اشاره دارد كه كاركنان بخش سلامت نياز دارند كه بدانند فشار شغلي باعث بيماري شده و استرس در كار و در خانه مي تواند باعث تغيير در سلامت بيماران شود.

نگاه
رسم رفاقت
002616.jpg
بيژن مشفق- معرف است كه از طرف پرسيدند اهل كجايي؟ گفت: هنوز ازدواج نكرده ام. قضيه ما هم يك جورهايي همين طوري ست. خانواده همسر گرامي و تقريبا تمام فاميل درجه اول به بعد ايشان، در محله دروازه دولاب و مشخصا در سه راه باقرآباد، ساكن هستند. خدا انشاءالله به همه مومنان و مومنات خير دنيا و آخرت بدهد (كار است ديگر، يك وقت ديدي يكي از اعضاي پرشمار خانواده ايشان زد و ناغافل روزنامه خوان درآمد). البته مقر اصلي فرماندهي، خانه وزير جنگ (مادر زن گرامي) در خيابان شكوفه است.
هفته گذشته، ظهر جمعه، مثل همه دامادهاي خوب، بي هيچ مناسبتي خودمان را دعوت كرده بوديم خيابان شكوفه. بقيه دامادها و پسرهاي خانواده هم به همين منوال خراب شده بودند همان جا. خلاصه همگي به كمك زن ها و بچه هامان، خانه را توامان و به طوررسمي، كرده بوديم بازار مسگرها و ديوانه خانه و مهد كودك.
بعد از ناهار كه همچنان سرسام داشت از سر و كول مغزمان بالا مي آمد، قصد كردم بيرون بروم و به مغز بيچاره ام استراحتي بدهم. اين بود كه مجله اي برداشتم و زدم بيرون. در همان نزديكي، پارك شكوفه است كه گاه به گاه ما را ميهمان خودش مي كند. به تابلوي ورودي كه نگاه مي كني، دقيقا مي تواني سن اين جانب را روي آن بخواني: تاسيس 1350 . پارك شكوفه هم درست در همين سال تاسيس شده است. به همين خاطر در آن احساس خوبي دارم. انگار آدم با يكي از رفقاي قديمي اش قرار گذاشته باشد و حالا دارد مي رود سر قرار.
بعدازظهر جمعه، طبعا پارك خلوت بود. زير يك درخت (كه اي بسا همسن خودم بود) روي يكي از نيمكت ها نشستم و مجله را باز كردم. همان ابتداي خواندن مجله، سرم را كه بالا آوردم در آن دورها پيرمردي را ديدم. اول گمان كردم ايستاده است. 20دقيقه بعد كه سرم را بالا آوردم ديدم نه، انگار بنده خدا دارد راه مي رود، اما آرام آرام. يك ربع بعد در چند قدمي ام بود. هر قدم را با هزار مصيبت برمي داشت و نفس نفس هم مي زد. سريع بلند شدم و زير بغلش را گرفتم و روي نيمكت نشاندمش. دو، سه دقيقه اي طول كشيد تا نفسش عادي شود. اولين سئوالش اين بود: پسرم، مسجد جابري كجاست؟
شروع كردم با كلام و دست و اشاره به آدرس دادن. اما خب، هم آدرس پر پيچ و خم بود و هم حال پيرمرد طوري نبود كه بتواند تا آنجا پياده برود.
ـ آدرسي كه مي خواهيد برويد، نزديك مسجد است؟
ـ نه، خود مسجد مي خواهم بروم. مجلس ختم.
- آخر اين جوري كه نمي شود پدر جان تا آنجا پياده برويد. تازه اگر مجلس ختم است، از همين جا فاتحه را بفرستيد؛ خدا و آن مرحوم قبول مي كنند.
در نگاه و صورتش انگار كمي موافقت ديده شد. باز هم ادامه دادم كه خداوند رحمان است و رحيم و انشاءالله همه رفتگان خاك را مي آمرزد.
ـ حالا چرا تنها آمديد حاج آقا. چرا بچه ها نياوردنتان؟
انگار كبريت كشيده بودم. سر درددلش باز شد: كدام بچه ها پسرم؟ يك عمر زحمتشان را كشيديم و بزرگشان كرديم، نامردها سر بزنگاه كه ما احتياج به مراقبت داشتيم، فيلشان ياد هندوستان كرد و ولمان كردند و رفتند. اين سالهاي آخر اگر همين دوستم كه حالا دارم مي روم ختمش نبود، از غصه و تنهايي دق كرده بودم. با خدابيامرز بچه محل بوديم؛ محله درخونگاه. هر دو هم، سال 1300 به دنيا آمده بوديم. بچه هاي من كه يه خرده بزرگ شدند، مجبورمان كردند از آن محله برويم، مثلا بالاي شهر، اما حداقل آن جا هم نماندند و ما را ميان آن همه غريبه توي بالا شهر ول كردند و رفتند.
نرمه باد اواخر تابستان از ميان برگ هاي درختان رد مي شد و ميان سرود كلاغان شكاف مي انداخت. يكهو ديدم كه مجله را رها كرده ام و دارم به 80 سال خاطرات پيرمرد از تهران گوش مي دهم. مثل همه پيرمردهاي زنده دل، خوش سخن بود. در همه پيچ هاي بزرگ زندگي اش، همين مرحوم، بچه محل باسابقه ، ياريگر او بوده. سربازي با هم بودند؛ شهريور 20. همان موقع رضاشاه از مملكت فرار كرد و رفيقش از دست ارتش متفقين او را نجات داده، 12 سال بعد هم توي ميدان بهارستان (28 مرداد سال 32) باز او را از زيردست شعبون بي مخ و افرادش نجات مي دهد. خرداد 42 و بهمن 57 هم در كنار هم بودند، اما پسران او به فرنگ مي روند و پسران آن مرحوم به جبهه هاي غرب و جنوب و يكي از آنها شهيد مي شود، اما باز هم اين دوستش بوده كه به او روحيه مي داده نه او به دوستش. حرف پسر شهيد دوستش كه پيش آمد از جا بلند شد.
- كجا پدرجان؟
- مي روم مسجد جابري. گفتم كه مجلس ختم آنجاست.
- مگر قرار نشد فاتحه را از همين جا بخوانيد؟
- نه پسرم اين رسم رفاقت نيست. تو تمام زندگي همين يك كار مانده كه مي توانم در حق دوستم بكنم. اگر از همين هم وابمانم، چند صباح ديگر كه مي روم پيشش، چطور سرم را بالا نگه دارم. گفتي مسجد جابري كجاست؟

توضيح
احتراما در پاسخ به مطلب مندرج در شماره 3777 مورخ 27/5/84 ، ستون  از ميان پيام ها تحت عنوان آلودگي صوتي در نيمه شب به اطلاع مي رساند:
تذكر و توصيه لازم در رابطه با حذف آلودگي صوتي ناشي از فعاليت غرفه داران شهربازي بسيج از سوي حوزه معاونت امور اجتماعي و فرهنگي اين منطقه به بهره بردار ابلاغ گرديده است.
روابط عمومي شهرداري منطقه 14

آرمانشهر
ايرانشهر
جهانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
زيبـاشـهر
سفر و طبيعت
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  زيبـاشـهر  |  سفر و طبيعت  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |