نگاهي به علل طرح اتهامات آمريكا عليه ايران
راهبردهاي دوگانه
|
|
فريبا مسعود پور شيرازي
اشاره: ايالات متحده پس از ربع قرن خصومت عليه جمهوري اسلامي ايران، امروز سياست هاي سخت گيرانه تري را در قبال كشورمان اتخاذ كرده است. اين مواضع در قالب اتهام در چهار محور اصلي صورت مي گيرد. حمايت از تروريسم، تلاش براي دستيابي به سلاح هاي هسته اي، مخالفت با روند صلح خاورميانه، و حقوق بشر.
طرح اين اتهامات بي اساس در حالي است كه ايران و اغلب كشورهاي جهان تعريف و شاخص بندي هاي آمريكا را در قبال مسائل فوق به رسميت نمي شناسند و همواره با استناد به ادله كافي و اثبات دوگانگي سياست هاي واشنگتن در قبال محورهاي چهارگانه مطروحه، عملكرد آمريكا را محكوم مي كنند. نوشتار زير تحليلي است بر ريشه هاي عوامل طرح اتهامات چهارگانه آمريكا عليه ايران و مواضع متناقض دوگانه بوش در خصوص آن.
حمايت از تروريسم
تحولات رخ داده پس از حوادث ۱۱ سپتامبر حاكي از دور جديدي از حمله آمريكا به كشورهاي منطقه خاورميانه كه اين بار نه به صورت غيرمستقيم كه به صورت اقدام نظامي آشكار عليه كشورها با بهانه مبارزه با تروريسم است. ايالات متحده كه به دنبال توجيه حضور خود در كشورهاست تلاش مي كند تا در پوشش «مبارزه با تروريسم» به اهداف خود جامه عمل بپوشاند.
در همين راستا، آمريكا پس از حوادث ۱۱ سپتامبر با قرار دادن برخي كشورها از جمله ايران در مثلث محور شرارت، اين كشورها را به حمايت از تروريسم متهم كرد. در اين ميان، البته نبايد از نقش صهيونيست ها و به ويژه گروه هاي فشار آنها در آمريكا در مطرح شدن اين اتهام عليه كشورمان غافل شد.
رسانه هاي وابسته به صهيونيست ها در همه اقدامات تروريستي گذشته بلافاصله انگشت اتهام را به سوي ايران،نشانه گرفته اند و جالب اين كه اين سياست به طور مداوم در همه موارد موجود تكرار شده و به نوبه خود موج خبري اوليه را به دنبال داشته است.
يكي از مقامات اطلاعاتي رژيم صهيونيستي گفت: «ما بايد خطر حمايت از تروريسم بين المللي را در دنيا مطرح كنيم. ما بايد خرابكاري ها و آدم ربايي ها را به ايران نسبت دهيم و از طريق وسايل ارتباط جمعي كه در دنيا در اختيار داريم مرتباً تكرار كنيم كه هيچ كشوري در دنيا به اندازه ايران خطرناك نيست.» (۱)
جيمز آدامز و آنتوني كوردزمن در كتاب خود با عنوان جاسوسان نوين چنين نوشته اند: «امروز چشم ها به تهران دوخته شده است و تهران را باعث همه چيز مي دانند؛ از جنگ داخلي الجزاير گرفته تا بمب گذاري در مركز تجارت جهاني آمريكا. شايد متهم كردن ايران راه حل ساده اي باشد ولي هيچ مدرك و دليلي براي حمايت از اين تفكر و نظريه ترفند جهاني تروريستي به سركردگي ايران وجود ندارد.» (۲)
البته سخنان خانم فلورا لوييس نيز قابل تأمل است.
وي گفت: برداشت حكومت ما از مفهوم تروريسم اين است كه اگر كسي در برابر ادعاهاي ما قد علم كند، تروريست بالفطره است و چنين فردي وقتي مورد حمله ما قرار مي گيرد، بايد به حقانيت اين حمله به سان كيفري آسماني اذعان كند! حمله ما به چنين فردي شامل قوانين مربوط به جنگ نمي شود، زيرا اين كار ما نيست، بلكه جهاد مقدس صليبي است!
اين اتهامات در حالي است كه ديوان بين المللي لاهه، آمريكا را به تروريسم دولتي عليه كشور مستقل نيكاراگوئه در سال ۱۹۸۵ محكوم كرده است. حتي هيچيك از كشورهايي كه عضو ثابت فهرست هاي سياه سالانه وزارت امور خارجه آمريكا درمورد تروريسم هستند، چنين سوءپيشينه اي ندارند.
در همين راستا جان كولي در كتاب جنگ هاي نامقدس از همكاري وزارت امور خارجه و سازمان سياسي آمريكا در دهه ۱۹۸۰ در آواره كردن ۲۵۰ هزار رزمنده مسلمان در سراسر جهان سخن مي گويد. كولي در كتاب خود از تداوم روابط سيا با بن لادن تا سال هاي اخير پرده برمي دارد.
ايالات متحده همچنين از متهمان بزرگ تروريسم دولتي است. پروفسور جيمز بيل، در اين باره مي نويسد:حكومت آمريكا در دهه ،۱۹۸۰ از اين كه عراق خاك ايران را مورد تجاوز قرار داده بود، پشتيباني كرد. همچنين با حمله به تأسيسات دريايي و نفتي ايران در خليج فارس، محاصره اقتصادي و سرنگون كردن هواپيماي مسافربري ايران دشمني خود را با جمهوري اسلامي ايران نشان داد.
جيمز بيل چنين نتيجه گيري مي كند: اين وارونه سازي حقيقت است كه تهران را پايتخت و پايگاه مركزي تروريسم در جهان امروزي بخوانيم و آن را براي همه حوادثي كه در دنياي اسلام رخ مي دهد سرزنش كنيم.
در اين ميان، موضوع فلسطين مصداق روشني براي نشان دادن دوگانگي ايالات متحده در قبال تروريسم است. تداوم برخورد دوگانه آمريكا با اين پديده، آخرين توجيهات واشنگتن را حداقل در جهان اسلام براي مقابله با تروريسم،از بين مي برد،اما به نظر مي رسد كه آمريكايي ها حتي به قيمت متهم شدن به تروريسم حاضرند در كنار صهيونيست ها ايفاي نقش كنند. بخش عمده اتهامات بوش عليه ايران در اين زمينه قابل بررسي است. پس از حمله به برج هاي مركز تجارت جهاني در نيويورك، رسانه هاي آمريكا نقشه هاي مختلفي را براي اقدامات ضدتروريستي منتشر ساختند. اين مؤلفه ها به طور كامل از فهرست هاي سياسي وزارت امور خارجه آمريكا الگو گرفته بود. در اين فهرست تنها نام كشورهايي به چشم مي خورد كه با واشنگتن داراي اختلافات سياسي هستند. بنابراين آمريكا همواره از هر بهانه اي براي وارد آوردن فشار بر دشمنان خود و يا اعمال نفوذ در اين كشورها، سازمان هاي بين المللي و مراجع فرادولتي استفاده كرده است.
در واقع، آمريكا با اتهام حمايت از تروريسم به ايران تلاش دارد تا خود از خشونت و تروريسم و جنايات سازمان يافته براي حفظ وضع موجود و مقابله با كشورهايي كه منافع درازمدت خود را در تضاد با آمريكا مي دانند، بهره گيرد. بدين ترتيب، سياست «مبارزه با تروريسم» ايالات متحده تنها توجيهي براي افزايش سلطه و هژموني بر كشورهاي ضعيف است.
پيگيري برنامه هاي هسته اي
ازجمله محورهاي ديگر اتهامات ايالات متحده عليه جمهوري اسلامي ايران، پيگيري برنامه هاي هسته اي و تلاش براي دستيابي به سلاح هاي اتمي از سوي كشورمان است. ادعاي بي اساس آمريكا عليه ايران در حالي مطرح مي شود كه جمهوري اسلامي ايران كنوانسيون منع تكثير سلاح هاي هسته اي را پذيرفته است و گزارش بازرسان اين كنوانسيون درمورد غيرنظامي بودن فعاليت هاي هسته اي ايران طبق قوانين حكايت دارد. به علاوه طبق پيمان NPT ايران از حق دستيابي به فن آوري صلح آميز هسته اي برخوردار است. اين در حالي است كه آمريكا با اعمال فشار بر ايران از طريق آژانس بين المللي انرژي اتمي و تلاش براي تأثيرگذاري بر رفتار سه كشور اروپايي براي به بن بست كشاندن مذاكرات دائما ً درصدد نفي موقعيت و جايگاه ايران هستند.
آمريكا و اسرائيل نه تنها برآنند كه مانع دستيابي ايران به فناوري غيرنظامي و مسالمت آميز هسته اي شوند، بلكه فراتر از آن با مطرح كردن منع هرگونه آزمايش علمي هسته اي، با فعاليت هاي علمي و دانشگاهي نيز در اين زمينه مخالفت مي كنند. مواضع خصمانه ايالات متحده در طرح ادعاي تلاش ايران براي دستيابي به سلاح هاي كشتار جمعي در حالي است كه كشورهاي مختلف جهان به رقابت فناوري هسته اي، سالم يا ناسالم ادامه مي دهند. در دهه هاي اخير، به ويژه در نيمه قرن گذشته (از ۱۹۵۰ تا ۲۰۰۱) برخي كشورها بيش از صد هزار تن زباله هسته اي با سطح راديواكتيو يك ميليارد كوري را به دريا ريخته اند.(۳)
در همين خصوص هانس بليكس، رئيس اسبق بازرسان تسليحاتي سازمان ملل در عراق در پاسخ به اين ادعا كه آيا ايران همانند عراق، مؤسسه را فريب داده است در مقاله اي با عنوان «علني بودن فوق العاده در ايران» مي نويسد:اجازه دهيد بگويم كه ايران در مقايسه با عراق پيش از جنگ خليج فارس، جامعه بسيار بازتري است. بازرسان مؤسسه بين المللي انرژي اتمي تعدادي از نيروگاه هاي هسته اي ايران را بدون هيچ مشكلي و به طور منظم بازديد كرده اند. ايران همچنين متعهد شد كه بازرسان بتوانند از هر محلي كه مايل باشند در هر زماني كه خود بخواهند بازديد كنند. در دو نوبت نيز كه يكي از آنها بر پايه اين تعهد بوده است، از تأسيسات اعلام نشده بازديد صورت گرفته است، بدون اينكه هيچ چيز چشمگيري در آنجا مشاهده شود.»
اظهارات فوق بخشي از اعتراف مقامات آمريكايي نسبت به فعاليت هاي هسته اي صلح آميز جمهوري اسلامي است. گزارشهاي البرادعي مديركل آژانس بين المللي نيز حاكي از همكاري گسترده ايران با بازرسان سازمان ملل و عدم انحراف از فعاليت هاي صلح آميز هسته اي است. با اين حال آمريكا تلاش مي كند موضع نهاد آژانس بين المللي انرژي اتمي را نه بر پايه واقعيات و اسناد، بلكه با وارد آوردن فشارهاي سياسي تغيير دهد.
واقعيت آن است كه عمده ترين دليل اتهامات آمريكا عليه ايران بهانه سازي براي محروم كردن جمهوري اسلامي ايران از فناوري صلح آميز هسته اي است؛ چرا كه وجود ايراني قدرتمند در منطقه براي كاخ سفيد چندان خوشايند نيست. از سوي ديگر، سياست هاي واشنگتن در قبال برنامه هاي هسته اي كشورها از دوگانگي برخوردار است. بوش در حالي كه رويكرد سخت گيرانه اي عليه ايران برگزيد اما در تعارض آشكار نه تنها مانع فعاليت هاي هسته اي غيرصلح آميز و نظامي رژيم صهيونيستي نشد، بلكه با حمايت از اين رژيم به سران تل آويو امكان داد تا با بهره گيري از بيش از دويست كلاهك اتمي منطقه خاورميانه را با بحران جدي توسعه و گسترش سلاح هاي اتمي مواجه سازند. ايالات متحده همچنين با مصالحه از كنار برنامه هسته اي هند و پاكستان گذشت. پرواضح است كه اين اتهامات در فضايي كه ايران به موقعيت ژئوپلتيك، منابع سرشار و اراده ملي مبني بر دستيابي به فن آوري صلح آميز هسته اي متكي است، نمي تواند مانع از دستيابي جمهوري اسلامي ايران به توان هسته اي شود.
مخالفت با روند صلح خاورميانه
در آذرماه سال ۱۳۷۶رهبر معظم انقلاب در سخنراني افتتاحيه اجلاس سازمان كنفرانس اسلامي در تهران طرحي را ارائه دادند كه در قالب آن مي توان به بحران كهنه در خاورميانه (فلسطين) پايان داد و طولاني ترين مناقشه جهان را براساس الگويي عادلانه به انجام رساند.
براساس اين طرح، تمام فلسطيني هاي اصيل (غيرمهاجر) در داخل و خارج اعم از يهودي، مسلمان و مسيحي بايد در قالب رفراندومي سراسري تكليف نظام و وضعيت سياسي آينده كشور را روشن كنند. نظام و دولت حاصل از اين رفراندوم نيز درمورد سرنوشت مهاجران يهودي وارد شده به فلسطين تصميم خواهند گرفت. طرح فوق طرحي عادلانه است چرا كه حقوق همه اقوام و پيروان اديان در فلسطين را در نظر گرفته و حق تعيين سرنوشت را براي همه فلسطيني هاي داخل و خارج (آوارگان) از سرزمين هاي اشغالي محترم شمرده است.
جمهوري اسلامي اين طرح را به طور رسمي در سازمان كنفرانس اسلامي ارائه كرد، ولي متأسفانه به علت فضاي فرمايشي حاكم بر سازمان ره به جايي نبرد و جالب آن كه هنوز هم آمريكا و رژيم صهيونيستي ارائه دهنده اين طرح را مخالف صلح خاورميانه مي دانند. بنابراين اتهام مخالفت با روند صلح خاورميانه به ايران بر اين مبنا طرح مي شود كه جمهوري اسلامي ايران وضع موجود و استيلاي صهيونيست ها بر فلسطين را وضعي نا عادلانه و زمينه ساز صلح نمي دانند.
جمهوري اسلامي ايران اگرچه رسماً اعلام كرده است كه روند صلح در مسأله فلسطين ناعادلانه است و آن را نمي پذيرد ليكن بر سر راه آن كارشكني و سنگ اندازي نمي كند. با اين وجود آمريكا و اسرائيل مي خواهند ايران رسماً به فرايند صلح بپيوندد تا بدين وسيله حركت هاي الگو گرفته از انقلاب اسلامي ايران، از جمله انتفاضه نوميد و سركوب شود.
از سوي ديگر، آمريكا و رژيم صهيونيستي، جمهوري اسلامي را متهم مي كنند كه با حمايت از گروه هاي مبارز فلسطيني همچون جهاد اسلامي و حماس، امنيت اسرائيل و صلح خاورميانه را تهديد مي كند.اين در حالي است مسلمانان مبارز فلسطيني براساس اصل دفاع از خود و حقوق سياسي خويش، از حق طبيعي مبارزه تا پايان اشغال فلسطين برخوردار هستند و رژيم صهيونيستي با مقاومت مسلحانه در مقابل اين خواست به حق به عمليات گسترده تروريستي متوسل شده است. آمريكا نيز براساس راهبرد ثابت حمايت از رژيم صهيونيستي بسياري از مواد حقوق بين الملل را زير پا گذاشته است. از سوي ديگر نگاه واشنگتن به خاورميانه برحسب معيار دوري و نزديكي كشورها به رژيم صهيونيستي تنظيم مي شود. پرواضح است كه جمهوري اسلامي ايران به دليل به رسميت نشناختن رژيم صهيونيستي و تأكيد بر غيرقانوني و نامشروع بودن آن، در نوك حمله پيكان كاخ سفيد قرار گيرد. اتهاماتي نظير مطرح كردن موضوع حقوق بشر، پيگيري برنامه هاي هسته اي، دموكراسي، تنبيه، تحريم و حتي تهديد به اقدام نظامي را مي توان از جمله راهبردهاي اصلي آمريكا در مواجه با كشورمان دانست.
كلينتون در يكي از سخنراني هاي خود گفت: «ما عهد كرده ايم كه با حمايت هاي ايران از گروه هاي تروريستي، تلاش هاي آن براي به دست آوردن سلاح هاي شيميايي و تبليغات آن عليه رژيم هاي ميانه رو مقابله كنيم. ما از دوستان خود درخواست كرده ايم كه از نيات واقعي ايران آگاه باشند و به ما كمك كنند كه به ايران بفهمانيم كه رفتار شيطاني آن را تحمل نخواهيم كرد. سياست ما بسيار واضح است: تضعيف و منزوي كردن كساني كه آينده صلح آميز مردم اين منطقه بحراني (خاورميانه) را به مخاطره مي اندازند.» (۴)
جالب آنكه هيچيك از كشورهاي منطقه خاورميانه، ايران را تهديدي براي صلح و آرامش خود تلقي نمي كنند.
حقوق بشر
نقض حقوق بشر يكي ديگر از اتهامات بي اساس آمريكا عليه ايران است. طرح اين اتهام طبق قواعد بين المللي نقض حاكميت و استقلال ملي دولت ايران تلقي مي شود. پروفسور سيمپسون، استاد دانشگاه هاي آمريكا در نقد سخنان بوش در خصوص اتهام نقض حقوق بشر عليه ايران گفت:«ايران از معدود كشورهاي خاورميانه است كه تمام مقامات سياسي آن با آراء مستقيم مردم انتخاب مي شوند. اما بوش مقامات اين كشور را غيرمنتخب مي خواند و جالب آن كه بهترين دوستان منطقه اي آمريكا در ميان بزرگترين ديكتاتورها و مستبدان خاورميانه قرار دارند.»
از سوي ديگر، واكنش متحد جناح هاي سياسي داخل ايران به اتهامات اخير آمريكا نشان مي دهد كه موضوع حقوق بشر تنها بهانه اي سياسي با هدف مداخله در امور داخلي ايران است. جنايات آمريكا در گوانتانامو و عراق و پيشتر از آن در پاناما و ويتنام و دخالت هاي آشكار اين كشور در براندازي رژيم هاي قانوني و نقض آشكار حقوق بشر بر افكار عمومي دنيا پوشيده نيست.
در اين راستا، سياست هاي مداخله جويانه آمريكا سه ميليون دلار براي حمايت از پيشبرد دموكراسي و حقوق بشر در ايران اختصاص داد. اين اقدام كه با اعتراض دولت ايران مواجه شد موجب گرديد، ايران در يك موضع رسمي اعلام كند كه از حق گزينه طرح دعوا در دادگاه لاهه برخوردار است. اين نخستين اقدام آ مريكا عليه ايران نبود. آمريكا سالهاست كه منابعي را براي دخالت در امور داخلي ايران اختصاص مي دهد. هدف آمريكا از اتخاذ اين سياست ها، پيگيري راهبردهاي پيچيده اي است تا از يكسو با تقويت مخالفين خارج و داخل كشور و برخورد نهادهاي امنيتي و قضايي با آنها بهانه اي براي طرح نقض حقوق بشر در ايران پيدا كند و بدين ترتيب با قرار دادن كارنامه حقوق بشر ايران در وضعيتي نامناسب راه را براي اهداف بعدي خود كه همانا تغيير در نظام سياسي ايران است دنبال كند.
*فهرست منابع در دفتر روزنامه موجود است.
|