|
|
|
|
|
مديريت زمان در مديريت بازار
|
|
با اين كه زمان نادرترين منبع ارزشمند در اختيار بشر مي باشد، شروع اهميت يافتن مديريت آن از انقلاب صنعتي بوده است. در اين هنگام رقابت مفهومي جدي و جديد يافت و مديران و تجار متوجه شدند كه زمان منبعي بي مانند است و اگر از دست برود جايگزين نخواهد داشت. بعدها در اوايل قرن بيستم كه نخستين توجهات جدي به مديريت علمي صورت گرفت موضوع زمان سنجي مطرح شد تا براي هر كاري و توليد هرقطعه اي زمان لازم معين شود و از آن به بعد بحث مديريت زمان هر روزه اهميت بيشتري يافته است طوري كه حالا زمان سنجي از ابزارهاي مهم و رايج در صنعت و تجارت مي باشد و در ابعادي بزرگتر و وسيع تر مديران در پي استفاده مناسب از زمان در راستاي به كارگيري بهينه و به موقع از نيروي انساني و تجهيزات و منابع مالي در راه رسيدن به اهداف فردي و سازماني مي باشند.
نسل هاي مديريت زمان
در عالم واقعيت تمام اعمال انسان بعد زماني و مكاني دارند. ارتباط اين ابعاد نيز ارتباطي تعاملي مي باشد. زمان داراي دو جنبه اصلي مادي و رواني است. زمان مادي زماني است كه براي انجام كار صرف مي نماييم اما زمان رواني احساس طول مدت ذهني و عاطفي است كه در هنگام انجام يك كار داريم. ما در هر صورت به گذشت زمان واقفيم و حتي اگر در تاريكي و سكوت و بدون هيچ احساس جسمي نيز قرار بگيريم باز نسبت به گذشت زمان واقفيم و طول مدت را حس مي كنيم. شايد دليل فهميدن گذشت زمان وقوف ناخودآگاه ما نسبت به ريتم هاي جسمي مان مثل ضربان و تپش قلب و تنفس باشد. اما رشد توجه به زمان از سوي بشر مراحلي داشته است.
الوين تافلر مي گويد تحولات اجتماعي مسلسل وار يكديگر را تعقيب مي كنند و هر كدام بعد و حياتي تازه به تاريخ بشر مي دهند. مثلاً در رشد و پرورش اجتماعي انقلاب صنعتي بعد از انقلاب كشاورزي ظهور كرد و آنگاه نوبت به انقلاب اطلاعاتي رسيد كه هر كدام از اين امواج متوالي غلياني از پيشرفت هاي اجتماعي و فردي را در پي داشته است. مديريت زمان هم از اين امر مستثني نيست. هر نسلي نقطه نظراتش را بر اساس نقطه نظرهاي نسل پيشين بنا كرده و آدمي را به سوي كنترل دقيق تر زندگي رهنمون كرده است.
اولين نسل مديريت زمان را مي توان با نوشته ها و صورت موجودي ها توصيف كرد. تلاشي كه به صورتي ابتدايي بر اهميت مديريت زمان تأكيد مي كرد و براي تقاضاهايي كه وقت و نيروي ما را طلب مي كرد حدود زماني تعيين مي نمود.
تقويم ها و دفترچه هاي قرار ملاقات معرف دومين نسل مديريت زمان است. اين موج بازتابي از كوشش بي وقفه اي بود كه سعي مي نمود فعاليت هاي آينده را پيش بيني و برنامه ريزي نمايد.
سومين نسل مديريت زمان كه ما با آن روبه روييم نقطه نظرهاي مهمي از قبيل اولويت بندي توصيف ارزش ها و مقايسه ارزشمندي نسبي فعاليت هاي مبتني بر روابط به آن ارزش ها را به نقطه نظرهاي نسل پيشين افزود. هدف گذاري اهداف كوتاه مدت و ميان مدت و بلندمدت را مركز توجه خود قرار داد تا وقت و نيروي صرف شده در آن با ارزش ها جور و هماهنگ باشد. اين نسل شامل برنامه ريزي به شيوه اي است كه اهداف و فعاليت هايي كه از بيشترين ارزشمندي برخوردار است مطرح شود و به منصه عمل درآيد.
اما نسل چهارم مديريت زمان كه با شيوه هاي قبلي كاملاً متفاوت است و بر حفظ و حراست و خودجوشي و كيفيت زندگي تأكيد دارد و محدوديت و احساس دشواري نسل سوم را نيز ندارد هم وجود دارد. اين نسل بر اين ادعا پا مي فشرد كه مشكل مديريت زمان كيفيتي بيروني نمي باشد بلكه اداره اوضاع و شرايط خويش و توجه به خود است. خوشنودي و رضامندي تابع انتظارات و شناخت ماست و هر دو عامل فوق در حلقه نفوذ ما ساكن مي باشند. نسل چهارم به جاي اين كه اشيا و زمان را كانون توجه خود قرار دهد به حفظ و گسترش روابط و تحقق نتايج مي انديشد. در واقع اين نسل مي كوشد توازني بين بازار و قابليت توليد برقرار كند.
ابعاد مديريت زمان در بازار
اين ابعاد نتيجه چهارمين نسل مديريت زمان مي باشد كه به طور كلي سپري شدن اوقات مديران بازار در آن به چهار شيوه مختلف امكان پذير مي باشد. دو معيار اصلي در تقسيم بندي زمان در اينجا مورد نظر مي باشد: ۱- فوريت: كارهايي كه مستلزم توجه فوري مي باشند. براي مثال پاسخ به زنگ تلفن در هر شرايطي امري الزامي است. اغلب مديران نمي توانند نسبت به شنيدن صداي ممتد زنگ تلفن بي تفاوت باشند. ممكن است ساعت ها وقت خود را در تهيه مطلبي صرف كنيم و لباس بر تن كنيم و خود را براي گفت وگو درباره موضوعي خاص در دفتري آماده كنيم در عين حال مادامي كه تلفن زنگ بزند پاسخ به تلفن نسبت به جلسه اولويت پيدا مي كند. موارد فوريت ما را تحت فشار قرار مي دهند و ملموسند و در انجام كار تأكيد مي ورزند و معمولاً انجام اين كارها خالي از لطف نيست و اغلب مطلوب ديگران واقع مي شود با وجود اين غالباً غيرضروري اند. ۲- ضرورت: كه به نتايج كار مربوط مي شود. هر ضرورتي به رسالت و ارزش ها و اهداف مهم و طراز اول ما ياري مي رساند. موارد ضروري فاقد فوريت اما نيازمند طمأنينه و ابتكار عمل و خوي و سرشت عامل بودن مي باشند. اگر تصور و تصويري روشن از موارد ضروري و نتايج مطلوب و دلخواه زندگي پيش رو نداشته باشيم به سادگي در مسيري قرار مي گيريم كه تنها نسبت به كارهاي فوري واكنش نشان مي دهيم. در ادامه چهار بعد اصلي كارهاي ضروري و فوري به صورتي تعاملي بررسي مي شوند:
۱- كارهاي فوري و ضروري: شامل بحران ها و مشكلات حاد و طرح هاي مهلت دار مي باشند. كارهاي اين گونه به طور معمول مسائلي مي باشند كه دردسرساز و ناخواسته هستند. همه ما در زندگي با بحران ها و مسائلي روبه روييم اما بعضي افراد با تمركز بر اين بخش زندگي خود را به ورطه تباهي مي كشند. مثل مديران و تجاري كه به شدت تحت تأثير بحران ها قرار مي گيرند و توليدكنندگاني كه هميشه از برنامه توليد عقب مي باشند. مادامي كه ذهن مديران به مسائلي از اين دست مشغول باشد اين مسائل بزرگتر و بزرگتر مي شوند تا عاقبت به طور كامل مدير را تحت استيلاي خود درآورده و با ضربات كوبنده از ميدان به در كنند. افرادي كه هميشه در بحران زندگي مي كنند ممكن است با تقلاي زياد بپاخيزند و خود را خلاص كنند اما بار ديگر با بحراني ديگر نقش بر زمين مي شوند. يكي از دلايل اصلي گرفتاري در اين وضعيت فقدان ثبات عاطفي در مديران و تجار مي باشد. اين مديران امنيت عاطفي كافي براي پيگيري اهداف بلندمدت خود حس نمي كنند.
۲- كارهاي ضروري و غيرفوري: اين كارها شامل امور برنامه ريزي و تفريح سازنده و شناخت فرصت هاي تازه و ايجاد ارتباط و آموزش و پيشگيري مشكلات بازار مي باشد. اين نوع فعاليت ها كانون مديريت مؤثر بازار مي باشند كه به كارهاي غيرفوري و در عين حال ضروري مي پردازند. كارهايي از قبيل نوشتن رسالت فردي و برنامه ريزي بلندمدت و ورزش و تداركات براي پيش گيري رويدادهاي غيرمترقبه و تمام كارهايي كه همه ما به اهميت آنها واقفيم و تنها به صرف اين كه فوريت ندارند از انجام آنها طفره مي رويم. كنترل و داشتن مسائل محدود و نظم و توازن و بينش و ديدگاه روشن شاخصه اين وضعيت مي باشد. به قول پيتر دراكر افراد مؤثر هرگز مسائل را مركز توجه خود قرار نمي دهند بلكه ذهن خود را به فرصت ها و راه حل ها معطوف مي دارند. در واقع آنها به فرصت ها خوراك مي رسانند و مسائل را دچار گرسنگي مي كنند. قاطعانه مي انديشند و به بحران ها كم توجه بوده و تمركز خود را بر كارهاي ضروري و غيرفوري داده و اهرم نيرومند تمركز را در اختيار مي گيرند.
۳- كارهاي غيرضروري و فوري: رهزنان تمركز و زمان مي باشند مانند بعضي از تلفن ها و نامه ها و گزارش ها و بعضي جلسات و امور فشارآور و رعايت كارهاي عامه پسند. در واقع افراد در اين شرايط كارهايي را انجام مي دهند كه اغلب اين كارها به اولويت و انتظارات تعيين شده از سوي ديگران بستگي دارد.
اين حالت كه از توجه كوتاه مدت ناشي مي شود از بي ارزش دانستن طرح ها و اهداف مي آيد و باعث احساس قرباني بودن و بي ارادگي شده و روابط را سست و گسسته كرده و به نوعي بوقلمون صفتي منجر مي شود.
۴- كارهاي غيرضروري و غيرفوري: بطالت محض است. نه ضرورت دارد و نه فوريت. تمايل به سمت كارهاي سطح پايين و اتلاف وقت و سرگرمي هاي زودگذر. برخي روانكاوان انجام اموري از اين دست را به نوعي فرار از خود نسبت مي دهند كه فرد براي گريز از تنهايي و روبه رو شدن با خود به هر كاري رو مي آورد.
مديران بازاري كه تقريباً تمام وقت خود را به كارهاي ۳ و ۴ اختصاص مي دهند اساساً افرادي بي مسئوليت هستند. اين افراد در زمينه مسائل اساسي متكي به ديگران يا تشكيلات مي باشند و به دليل عدم مسئوليت كامل در اداره كوشش هاي بازار تحت نظارت خود ناكام مي شوند. در صورتي كه تجار مؤثر و موفق هرگز به كارهاي حيطه ۳ و ۴ وارد نمي شوند چرا كه اين كارها خواه فوري خواه غيرفوري هيچ گاه ضروري نيستند. اين مديران بازار بيشتر وقت خود را به كارهاي ضروري و غيرفوري اختصاص مي دهند.
مي گويند ناپلئون نامه هايي را كه به دستش مي رسيد همه را زير فرش مي انداخت و بعد از ۱۵ روز به سراغ آنها مي رفت و معمولاً مشاهده مي كرد كه بيشتر مسائلي كه در نامه ها ذكر شده بودند خود به خود حل شده اند بدون اين كه نيازي به دخالت او باشد و بدون اين كه ذهن او به آن مسائل آلوده شده باشد كه اين مي تواند نمونه بارزي از تمركز حواس به مسائل ضروري غيرفوري باشد.
زمان و وظايف مديريت بازار
متغيرها و عوامل غيرقابل كنترلي كه يك مدير بازار با آنها سروكار دارد بسيار زيادند و غيرقابل پيش بيني. مديران بازار به غير از ارتباط هايي كه در داخل سازمان با همكاران خود دارند با عوامل اثرگذار بسياري در خارج از سازمان نيز در تعاملند كه هر يك از اين عوامل مي توانند به راحتي مدير بازار را وادارند به كارهايي به غير از كارهاي ضروري و غيرفوري بپردازد. بحران هايي مثل برگشت كالاهاي مرجوعي و كاهش نقدينگي و كم بودن مواد اوليه در بازار بحران هايي معمول مي باشند كه مي توانند مدير را هميشه در حيطه كارهاي ضروري و فوري فرو برند. مديريت بازار فرايندي براي شناسايي و پيش بيني و ايجاد و تأمين نيازها و خواست هاي مشتريان براي محصولات و خدمات است.
در بررسي وظايفي كه يك مدير بازار دارد به تنوع متغيرهاي اثرگذار پي مي بريم و بيش از پيش به اهميت استفاده مناسب از زمان براي يك مدير بازار واقف مي شويم. جوئل ايوانس و باري برگمن براي مدير بازار ۹ وظيفه اصلي به شرح زير قائلند: ۱- شناسايي نيازهاي بازار ۲- خريدن ملزومات و تجهيزات ۳- فروختن محصولات و خدمات ۴- برنامه ريزي محصول و خدمت ۵- قيمت گذاري ۶- توزيع ۷- تحقيقات بازار ۸- تجزيه و تحليل فرصت ها ۹- مسئوليت اجتماعي.
در ادامه بعضي از عوامل روزمره كه مي توانند اجراي اين وظايف را مغشوش نمايند و از تمركز مدير بر امور ضروري و غيرفوري جلوگيري نمايند ذكر مي شوند. مغشوش بودن مسئوليت ها و تداخل كارها، مراجعين پيش بيني نشده، ناتواني در گفتن نه به خصوص به رئيس خود، ناكافي بودن كنترل ها و ناقص بودن گزارشات، برداشت نادرست از فرايند برنامه ريزي، فقدان آموزش كاركنان، اطلاعات ناقص، تصور امكان انجام سريعتر و بهتر كار توسط خود، فقدان انضباط شخصي، ناتمام گذاشتن وظايف، پرداختن بيش از حد به بحران ها، كثرت يا قلت بيش از حد جلسات ،ترديد و بي تصميمي، ترس از فراموشي و منيت، ضعف در برقراري ارتباط با ديگران، به تعويق انداختن كارها، پرداختن به حاشيه و مزاحمت هاي ناشي از تماس هاي تلفني و در نهايت نامشخص بودن هدف از مسافرت ها و استفاده نامناسب از طول زمان سفر.
مؤخره
هر كدام از ما در هر لحظه از زندگي بايد كاملاً شفاف و بدون خودسانسوري، بدانيم كه حالا چه كار مي كنيم و آيا اين كاري كه مي كنيم در راستاي اهداف بلندمدت مي باشد؟ بايد اين سؤال را از خود بپرسيم و در پاسخ به خود صادق باشيم كه ما در كدام يك از ابعاد مشغوليم و همين كاري كه حالا مي كنيم و كارهايي كه براي امروز و اين هفته خود داريم تا چه حد با اهداف برنامه هاي بلندمدت ما در زندگي سازگار مي باشند و آيا به كارهاي ضروري و غيرفوري مشغوليم؟ به طور خلاصه مي توان اذعان داشت بعد از گذشت سال ها، آنچه حالا مي دانيم اين است كه مديريت زمان به مفهوم تمركز بر كارهاي اصلي ا ست.
اميرحسين شفقي زاده
|
|
|
گزارش تفصيلي مركز پژوهشهاي مجلس از فرايند عملياتي كردن بودجه
مركز پژوهشهاي مجلس در يك گزارش تفصيلي از فرايند عملياتي كردن بودجه اعلام كرد: توفيق برقراري بودجه ريزي عملياتي در مرحله اول به ارتباط ميان شاخص هاي عملكرد و تخصيص منابع بر مي گردد، در حالي كه اين ارتباط عموما از پيوندي سست برخوردار است.
به گزارش مركز پژوهشهاي مجلس، بودجه ريزي عملياتي به دنبال ايجاد پيوندهاي ميان شاخص هاي عملكرد و تخصيص منابع است و اگر چه چنين پيوندهايي اغلب ضعيف هستند، ولي مي تواند سياست گذاري بودجه اي را تسهيل و نظارت قانون گذاران بر نتايج و دستاوردهاي مرتبط با مخارج عمومي را افزايش دهد.
بودجه ريزي عملياتي از ديرباز در زمره پيشنهادهاي اصلاحي در كشورهاي توسعه يافته و در حال توسعه بوده و در ايران نيز در قالب ماده ۱۴۱ قانون برنامه چهارم و بند ز تبصره يك قوانين بودجه ۱۳۸۱ ، ۱۳۸۲ و ۱۳۸۳ دولت ملزم به عملياتي كردن بودجه شد ؛با وجود اين تعريف، اجراي بودجه ريزي عملياتي همچنان با ابهامات فراواني همراه بوده است.
تعريف نسبتاًمحدود از بودجه ريزي عملياتي اين است كه اين نوع بودجه ريزي منابع را بر مبناي نيل به نتايج مشخص و قابل سنجش تخصيص مي دهد اگر چه اين تعريف، نويد بخش پيوندي خردمندانه و فني ميان شاخص هاي عملكرد و تخصيص منابع است و مي تواند سطح نتايجي را كه با بهره گيري از منافع اضافي قابل دستيابي است را بيان كند، ولي همواره نمي توان نتايج را دقيقاًبه صورت كمي اندازه گيري كرد از طرف ديگر اگرچه اطلاعات عملكرد براي دولت ها سودمند است، ولي نمي تواند ماهيت سياسي بودجه ريزي را حذف كند.
اين گزارش افزود: با اين حال مي توان انتظار داشت كه بودجه ريزي عملياتي ماهيت بحث بر سر منابع را دگرگون سازد ولي درك محدوديت هاي آن نيز حائز اهميت است.
مركز پژوهشها يادآور شد: تدوين يك بودجه عملياتي مركب از دو فرايند است كه يكي از بالا به پايين و ديگري از پايين به بالا به طور همزمان به اجرا در مي آيند. وظيفه برنامه ريزان ارشد و سياستگذاران در سطوح بالا تعيين اهداف و مقاصد برنامه هاست. آن ها بايد به طور تقريبي ميزان منابعي را كه انتظار مي رود براي پشتيباني و كمك به تحقيق اين اهداف مورد نياز است را تعيين كنند علاوه بر اين همين مقامات هستند كه بايد شاخص هاي نتيجه را كه مشخص كننده درجه تحقق اهداف با توجه به ميزان منابع به مصرف رسيده را تعريف كنند.
اين گزارش افزود: البته اهداف، مقاصد، ميزان منابع، و شاخص هاي سنجش نتايج بايد توسط مديران سطوح پايين تر تدوين شده باشد. اين مديران و سازمان هاي تحت امر آنها در موقعيتي قرار دارند كه مي توانند برنامه سالانه ارائه شده از سوي برنامه ريزان و سياست گذاران را تحقق ببخشند و به خوبي ساز و كار اجرايي برنامه ها را مي شناسد و مي توانند فعالانه به سياستگذاران در تعريف و بازنگري برنامه هاي سالانه سازمان هاي خود ياري برسانند. از ديگر سو، برنامه ريزان و سياست گذاران تنها در همكاري نزديك با سطوح اجرايي است كه مي توانند از پايبندي مديران اجرايي به اهداف تعيين شده مطمئن شوند و دريابند كه مديران سطوح مياني رابطه ميان برنامه سالانه و بودجه عملياتي را درك مي كنند.
بر اين اساس بودجه ريزي عملياتي با مسلط كردن تصميم گيران به اطلاعات بهتر درباره نتايج هر برنامه و كل برنامه هايي كه براي نيل به اهداف مشتركي بكار مي روند. توانايي تصميم گيران را در ارزيابي درخواست هاي بودجه اي دستگاههاي اجرايي افزايش مي دهد. البته اين موضوع ابعاد فني مساله را تشكيل مي دهد و تخصيص منابع نيازمند انتخاب هاي سياسي نيز هست.
مركز پژوهشها خاطرنشان كرد: يك بودجه عملياتي، تمامي فعاليت هاي مستقيم و غير مستقيم مورد نياز در برنامه و نيز تخمين دقيقي از هزينه فعاليت ها را در بر مي گيرد. به عنوان مثال اگر در شاخص فعاليت تحقيقات جنايي در يك ارگان دولتي، تعداد پرونده هاي تحقيق به نتيجه رسيده باشد، مراحل انجام كار و فعاليت هاي تشكيل دهنده آن، حلقه رابطي هستند كه منابع را به نتايج مرتبط مي سازند.
اين گزارش افزود: با ثبت و اندازه گيري منابع به مصرف رسيده در هر فعاليت و هر مرحله، هزينه كل و هزينه سرانه هر واحد از اطلاعات حاصل را مي توان محاسبه كرد و آن را به نتايج نهايي مرتبط ساخت.در واقع بودجه ريزي عملياتي به دنبال افزايش درك تصميم گيران از پيوندهاي ميان منابع درخواستي و نتايج عملياتي مورد نظر است. اين مساله براي حفظ و نهادينه كردن اصلاح مديريت عملياتي اهميتي حياتي دارد.
مركز پژوهشهاي مجلس درباره مزاياي بودجه ريزي عملياتي تصريح كرد:تجربه كشورها نشان مي دهد تحميل بودجه ريزي عملياتي به عنوان اقدامي اصلاحي كه پيوند فني ميان بودجه و عملكرد را ايجاد كند اشتباه است. با اين حال بودجه ريزي عملياتي ( با علم به اين كه پيوندهاي موجود ميان شاخص هاي عملكرد و تخصيص منابع خودكار نيستند و از گزينه هاي سياسي تاثير مي پذيرند) داراي مزيت هاي نيز هست. مثلا شاخص هاي عملكرد مي توانند سياست گذاري بودجه را تسهيل و نظارت بودجه ريزي عملياتي به رغم مزايايي كه دارد در مراحل مختلف مستلزم اقدامات پيچيده در ابعاد فني و سياسي نظام بودجه ريزي است. همچنين سيستم حسابداري و نظام مديريت بانك هماهنگ با فرايند بودجه ريزي عملياتي دچار تحول شوند، توافق و هماهنگي در سطوح مختلف قوه مجريه با قوه مقننه از الزامات اصلي موفقيت بودجه ريزي عملياتي محسوب مي شود.
يك بودجه عملياتي ايده آل، بايد فراتر از يك بودجه موضوعي ساده، اطلاعات مربوط به فصول برنامه ها يا دستگاه هاي اجرايي همراه با نتايج پيش بيني شده را به تفكيك در برداشته باشد.
در بودجه ريزي عملياتي، نبايد همواره انتظار داشت كه نتايج خوب فرايند بودجه ريزي با پاداش مواجه شود و نتايج ضعيف، پيامدهاي مالي منفي در برداشته باشند. اين نگرش كه بودجه ريزي عملياتي شيوه اي مكانيكي (سطح مشخصي از عملكرد در مقابل سطح مشخصي از منابع مالي) يا فرايندي تنبيهي است (كاهش منابع مالي به دليل دست نيافتن به نتايج مورد نظر) سودمند نيست.
علاوه بر اين بودجه ريزي عملياتي در تحقق برنامه و تضمين پاسخگويي اهميت بسزايي دارد، ولي خالي از خطر نيست. براي اينكه داده هاي عملياتي در تصميم گيري درباره تخصيص منابع بهتر مورد استفاده قرار گيرند، تصميم گيران بايد به مناسب بودن و دقت اطلاعات مرتبط با نتايج و شاخص هايي كه ارائه شده اند اطمينان داشته باشند.
اين گزارش حاكي است كيفيت و اعتبار اطلاعات عملياتي و توانايي سازمان هاي و دستگاه ها براي ارزيابي و نشان دادن كارايي برنامه ها در موفقيت بودجه ريزي عملياتي نقش بسزايي ايفا مي كند.ضمن اينكه موفقيت بودجه ريزي عملياتي به هم راستايي اهداف عملياتي با فعاليت هاي مديريتي وابسته است.
اين گزارش اضافه مي كند بايد از بودجه ريزي عملياتي و دستاوردهاي احتمالي آن تعريف روشني ارائه كرد تا از پذيرش همگاني برخوردار باشد .
|
|
|
اقتصاد انرژي
سرمايه گذاري در صنعت نفت جهان امسال به ۱۷۰ ميليارد دلار خواهد رسيد
فارس: موسسه نفتي «آي اف پي» فرانسه در تازه ترين گزارش خود اعلام كرد: ميزان كل سرمايه گذاري انجام شده در صنعت نفت جهان تا پايان سال ۲۰۰۵ ميلادي، با ۱۳ درصد افزايش به بيش از ۱۷۰ ميليارد دلار خواهد رسيد.
يونايتد پرس به نقل از اين موسسه افزود: پيش بيني مي شود رشد سرمايه گذاري در صنعت نفت جهان تا پايان سال ۲۰۰۶ ميلادي نيز به ۸ تا ۱۰ درصد افزايش يابد.
اين رقم طي سال ۲۰۰۴ ميلادي، با ۵/۸ درصد رشد به بيش از ۱۵۰ ميليارد يورو خواهد رسيد.
گرچه از سال ۲۰۰۲ ميلادي تا كنون، قيمت جهاني نفت به بيش از دو برابر افزايش يافته است و از ۲۵ دلار در هر بشكه اكنون به بيش از ۶۰ دلار رسيده است ولي رشد سرمايه گذاري جهاني در بخش اكتشاف و توليد نفت به هيچ وجه با روند رشد قيمتها هماهنگ نبوده است.
اين موسسه نفتي فرانسه تأكيد كرد: محدوديتهاي موجود بر سر مالكيت پروژه هاي نفتي در روسيه و برخي از كشورهاي خاور ميانه و افزايش ماليات بر درآمد شركتهاي نفتي از مهمترين علل عدم سرمايه گذاري كافي در بخش نفت به شمار مي رود.
هند از مالزي گاز مايع مي خرد
يك گروه از مقامات و كارشناسان صنايع هند براي گفتگو با همتايان خود درمالزي درباره مشاركت در اجراي طرح هاي زيربنايي اين كشور در كوالالامپوربسر مي برند.
به گزارش واحد مركزي خبر از كوالالامپور اين هيأت چهارده نفره راههاي افزايش سرمايه گذاري مشترك هند و مالزي را بررسي مي كنند.
موضوع صادرات گاز مايع از مالزي به هند و همچنين سرمايه گذاري هند در بخش فناوري و اطلاعات و انتقال دانش رايانه اي به مالزي از جمله محورهاي مذاكرات مقامات هند و مالزي در كوالالامپور است .
در ديدار اين هيأت با معاون نخست وزير و وزيران اقتصاد و دارايي ،كار، علوم و فناوري و اطلاعات بر استفاده مالزي از تجربه هاي هند در بخش داروسازي نيز تأكيد شده است .
مازاد بودجه ۲۸ ميليارد دلاري عربستان
بانك مركزي عربستان اعلام كرد صعود بهاي نفت و تغييرات ساختاري در عربستان موجب ادامه رشد اقتصادي اين كشور در سال دو هزار و چهارشد و مازاد بودجه اي معادل بيست و هشت و نيم ميليارد دلار داشت .
به گزارش خبرگزاري فرانسه از رياض به نقل از خبرگزاري رسمي عربستان حمد السياري رئيس بانك مركزي هنگام ارائه گزارش سالانه اين بانك به ملك عبداله پادشاه عربستان در جده گفت توليد ناخالص داخلي عربستان پنج و سه دهم درصد افزايش داشت و مازاد بودجه كشور نيز به بيست و هشت ميليارد و پانصد ميليون دلار رسيد.
موازنه پرداختها در سال دو هزار و چهار براي ششمين سال متوالي به نفع عربستان بود و ميزان آن حدود پنجاه و دو ميليارد دلار اعلام شد.
سياري افزود: تورم در اين سال تنها سه دهم درصد بود.
به گفته سياري اقتصاد عربستان در سال دو هزار و چهار براي سومين سال متوالي رشد داشت و با توجه به افزايش درآمدهاي نفتي اعتمادفزاينده سرمايه گذاران و سياست بازسازي ساختاري اين رشد ادامه خواهد يافت .
عربستان روزانه نه ميليون و ششصد هزار بشكه نفت توليد مي كند.
|
|
|
سايه روشن اقتصاد
ذخاير خارجي ۳۵ ميليارد دلار نرخ تورم ۶/۱۷درصد
گزارش اكونوميست از شاخصهاي اقتصادي ايران در پايان سال ۲۰۰۵
واحد اطلاعات اقتصادي اكونوميست، در تازه ترين برآورد خود شاخصهاي اقتصادي ايران تا پايان سال ۲۰۰۵ را اعلام كرد.
ارزش توليد ناخالص داخلي اسمي ايران تا پايان سال ۲۰۰۵ به حدود ۱۹۹ ميليارد و ۹۰۰ ميليون دلار خواهد رسيد كه بيش از ۲۳ ميليارد دلار نسبت به رقم سال گذشته ميلادي رشد نشان خواهد داد.
ارزش توليد ناخالص داخلي اسمي ايران بر اساس واحد پول ريال به يك تريليون و ۹۲۵ ميليارد ريال خواهد رسيد.
اكونوميست پيش بيني مي كند، رشد توليد ناخالص داخلي ايران تا پايان سال ۲۰۰۵ به ۵/۵ درصد برسد.
در همين مدت مصرف بخش خصوصي ۲/۶ درصد، مصرف دولت ۸/۶ و سرمايه گذاري ثابت ۵/۹ درصد رشد خواهند كرد.
رشد بخش كشاورزي ايران ۴ درصد، بخش صنعت ۳/۵ توليدات كارخانه اي ۵/۹ و رشد بخش خدمات ۶ درصد تخمين زده مي شود.
بعلاوه ارزش سرمايه گذاري هاي ثابت به ۳/۳۲ درصد توليد ناخالص داخلي، صادرات كالا و خدمات به ۸/۱۱ درصد، واردات كالا و خدمات به ۷/۸ درصد، درآمدهاي بودجه به ۲/۲۵ درصد، و هزينه هاي بودجه به ۳/۳۲ درصد توليد ناخالص داخلي ايران خواهد رسيد.
به علاوه سهم بخش كشاورزي از اقتصاد ايران ۸/۱۱ درصد، بخش صنعت ۴۰ درصد و بخش خدمات ۳/۴۸ درصد پيش بيني شده است.
اكونوميست ميانگين توليد نفت خام ايران تا پايان سال جاري ميلادي را سه ميليون و ۹۳۲ هزار بشكه در روز، يعني ۱۰ هزار بشكه بيش از رقم سال ۲۰۰۴ و ذخاير نفت ايران را نيز ۱۳۳ ميليارد و ۲۵۰ ميليون بشكه تخمين مي زند.
اكونوميست نرخ تورم در ايران را تا پايان سال ۶/۱۷ درصد، نرخ رسمي ارز را در پايان سال ۹ هزار و ۳۰۶ ريال به ازاي هر دلار و نرخ ارز در بازار غيررسمي را ۹هزار و ۳۵۶ ريال پيش بيني مي كند.
جمعيت ايران تا پايان سال ۲۰۰۵ به ۷۰ ميليون و ۶۵۰ هزار نفر خواهد رسيد كه به طور ميانگين رشد جمعيت ايران در سال جاري ۲۴/۱ درصد بوده است.
بعلاوه، جمعيت نيروي كار ايران به ۲۳ ميليون و ۶۷۰ هزار نفر خواهد رسيد و سرانه توليد ناخالص داخلي ايران نيز به مرز۲۸۰۰ دلار نزديك خواهد شد.
اكونوميست ميزان سرمايه گذاري مستقيم خارجي جذب شده در ايران را تا پايان سال جاري ميلادي ۲۸۰ ميليون دلار و ميزان افزايش ذخاير بين المللي ايران را ۵ميليارد و ۴۳۰ ميليون دلار پيش بيني مي كند.
بر اين اساس، ذخاير ارز و طلاي ايران تا پايان سال ۲۰۰۵ به ۱/۳۵ ميليارد دلار خواهد رسيد كه فقط ۲۵۰ ميليون دلار آن طلا و مابقي ارز مي باشد.
تراز تجاري ايران به ۶/۵ درصد توليد ناخالص داخلي و تراز حساب جاري نيز به ۵/۳ درصد آن خواهد رسيد.
اكونوميست مهمترين مقاصد صادرات ايران را ژاپن، چين، ايتاليا، و كره جنوبي و مهمترين مبداهاي واردات ايران را نيز آلمان، فرانسه، چين و ايتاليا اعلام كرده است.
صادرات نفت وگاز نيز۵/۸۶ درصد كل صادرات ايران را تشكيل خواهند داد.
كالاهاي واسطه اي ۵/،۴۵ كالاهاي سرمايه اي ۵/۳۶ و كالاهاي مصرفي ۱۸درصد كل ارزش واردات كالاي ايران را تشكيل خواهند داد.
بر اساس اين گزارش، ارزش صادرات كالا و خدمات ايران به ۵۶ ميليارد دلار و ارزش واردات نيز به ۴۳ ميليارد دلار خواهد رسيد.
كل بدهي هاي خارجي ايران تا پايان سال به ۱۶ ميليارد و ۶۲۰ ميليون دلار خواهد رسيد كه ۲/۹ ميليارد دلار آن بدهي هاي كوتاه مدت و مابقي بلندمدت و ميان مدت است.
اكونوميست همچنين مازاد تراز بودجه ايران را ۷/۴ درصد توليد ناخالص داخلي آن تخمين زده است.
|
|
|