آموزش و پرورش دنيا با مفاهيم جديدي روبه روست
مدرسه بدون كيف
|
|
عكس:گلناز بهشتي
محمد مطلق
براي توسعه كشور بايد بفهميم آموزش ابتدايي و راهنمايي تا چه اندازه مهم هستند، اين آموزش ها بايد جدي گرفته شوند و براي آنها معلمان ويژه تربيت شود، بايد فضاهاي زيبايي براي اين مدارس طراحي كرد و مديريت آنها را به افراد آگاه، بصير و باتجربه سپرد.
اين گفته به نقل از مرحوم دكتر حسين عظيمي به خوبي اهميت و جايگاه مدارس پايه يا مقاطع ابتدايي و راهنمايي را نه تنها در سرنوشت تحصيلي فرد، بلكه در كليت توسعه يافتگي يا عقب ماندگي يك جامعه نشان مي دهد.
قاعدتا در اين مقال كوتاه و نيز در هيچ نوشته و روزنامه اي ديگر نمي توان تمامي زواياي اين بحث را شكافت.
اما ميزان اهميت آن با توجه به شكل گيري مفاهيم جديدي همچون مدرسه بدون كيف ، دانش آموز محوري و فضاي آموزشي به ناچار ما را بر آن مي دارد تا گوشه اي ازموضوع را به مدد كارشناسان مسائل آموزشي حلاجي كنيم.
تاثير نقش خانه و مدرسه بر كيف
مدرسه بدون كيف يكي از آن مفاهيمي ست كه در كشورهاي توسعه يافته به عنوان راهبردي آموزشي درحال اجراست و نيز كشورهايي كه طي سالهاي اخير چرخش چرخ هاي توسعه را شتابي مضاعف بخشيده اند، اين سياست كلان آموزشي را با جديت دنبال كرده اند تا آنجا كه اكنون كشوري مانند تركيه، مدرسه بدون كيف را مهمترين سياست آموزشي خود در مقاطع ابتدايي و راهنمايي مي داند.
در مفهوم مدرسه بدون كيف چند موضوع به صورت توامان مطرح هستند:
الف: تفكيك نقش دو نهاد خانواده و مدرسه: حسين گل محمدي - كارشناس مسائل آموزشي و اجتماعي - در اين رابطه مي گويد: اگر ما دقيق به نقش هاي متفاوت مدرسه و خانواده توجه نداشته باشيم، اين نقش ها در هم تداخل پيدا كرده و علاوه بر ايجاد مشكلات براي خود دانش آموز، مدرسه و خانواده را هم در برابر شكل ايفاي نقش با مشكل مواجه خواهد كرد. مدرسه بدون كيف اگرچه بالا رفتن تكنولوژي آموزشي را به عنوان مهمترين پارامتر پيش روي ما قرار مي دهد، اما معاني ديگري هم در اين موضوع نهفته كه اتفاقا آنها مهمترند. مدرسه بدون كيف به ما مي گويد دانش آموز دفتر مشقش را به خانه نمي آورد و والدين او هم به ناچار وارد پروسه آموزش اجباري مجدد نمي شوند، در واقع الان والدين در كشور ما با به مدرسه رفتن فرزندانشان مجددا پا به پاي آنها درس مي خوانند و بخشي از نقش معلم و نيز بخشي از نقش دانش آموز را همراه با نقش پدري و مادري همزمان بر عهده مي گيرند. يادم مي آيد سالهاي گذشته كه ما مجبور بوديم به جاي بچه ها مشق بنويسيم، مي گفتند كه در كشورهاي توسعه يافته دانش آموزان كيف هايشان را در مدرسه جا مي گذارند و به خانه برمي گردند و وقتي خانه هستند به هيچ وجه به درس و مشق فكر نمي كنند، اما حالا اساسا مدرسه بدون كيف مطرح است كه علاوه بر اين تفكيك نقش، ميزان گسترش تكنولوژي آموزشي را هم نشان مي دهد.
ب: مدرسه پيشرو: مدرسه پيشرو يكي ديگر از سويه هاي مفهوم مدرسه بدون كيف است كه به دو موضوع تكنولوژي آموزشي و محوريت نيازهاي دانش آموز قابل تفكيك است. گل محمدي در اين باره مي گويد: وقتي از تكنولوژي آموزشي حرف مي زنيم ناخودآگاه همه به ياد استفاده از رايانه مي افتند، اما واقعيت اين است كه تكنولوژي آموزشي صرفا به اين معنا نيست، بلكه اين مسئله ابعاد گوناگوني دارد كه شيوه تدريس، طراحي متون و مواد آموزشي و... را در بر مي گيرد. به اعتقاد من طي سالهاي اخير قدم هاي مثبت و موثري در زمينه ورود تكنولوژي آموزشي به مدارس برداشته شده يعني رايانه هاي زيادي تحت عنوان آزمايشگاه رايانه وارد مدرسه ها شده، چهره ظاهري متون آموزشي تغيير كرده، معلمان بيش از پيش زير ذره بين هستند و به همين جهت مجبورند تا به روش هاي نوين آموزش مجهز شوند و...، اما فكر مي كنم در مورد توزيع امكانات، رفتار صحيح با امكانات و مديريت آنها هنوز با مشكلات جدي روبه رو هستيم .
با توجه به اين اظهارنظر در يك تحليل كلي مي توان گفت: تنها راه رسيدن به توسعه فراگير و همه جانبه، تصحيح نظام آموزشي و بويژه ساماندهي آموزش هاي پايه است. حال براي آنكه بتوانيم بدرستي آموزش پايه اي را متحول كنيم، محتاج تكنولوژي به روز آموزشي هستيم، اما در جهت تحقق اين هدف، صرفا با نو كردن چهره آموزش نمي توان تمامي راه را رفت، بلكه مديريت عناصر و مظاهر نوين آموزشي خود بخش مهمي از ماجراست كه در آن كنترل و مديريت مالي، بازانديشي در اهداف آموزشي، بالا بردن سطح دانش معلمان و مديران و... اهميت خواهد داشت؛ موضوعي كه امروزه يكجا در مفهوم مدرسه بدون كيف جمع است .
دانش آموز محوري
دانش آموز محوري نيز يكي از مفاهيم پايه اي نظام هاي آموزشي نوين است كه در يك تعريف، اين مفهوم هم در بحث مدرسه بدون كيف مي گنجد به اين معنا كه امروزه ديگر نياز هاي كودكان و همچنين نياز هايي كه آنها در سالهاي آتي در برخورد با مناسبات اجتماعي و زندگي فردي پيدا خواهند كرد، محور آموزش قرار مي گيرد.
دكتر حميد نوري - كارشناس مسائل تربيتي و اجتماعي - در اين رابطه مي گويد: منظور از دانش آموز محوري جابه جايي با معلم محوري نيست، چرا كه در نظام آموزشي به همان ميزان كه معلم محوري مخرب مي تواند باشد، دانش آموز محوري هم مخرب است. معلم محوري در سالهاي نه چندان دور آموزشي، خواست معلم و سليقه او در نحوه آموزش و همچنين ميزان دانش او را محور و معيار آموزش قرار مي داد .
پس از آن، عده اي فكر كردند كه بايد از اين رويكرد گريخت و تا حد امكان به كودكان بها داد، ولي افراط در اين موضوع هم اين خطر را در پي داشت كه تا حدودي منطق محوري و توجه به نياز هاي واقعي دانش آموز از بين برود و بهانه هاي كودكانه را جايگزين آن كند، بنابراين در دانش آموز محوري اين خواست كودكان نيست كه سرنوشت آموزش را رقم مي زند، بلكه شناخت از نيازهاي اوست كه در اولويت قرارمي گيرد.
يكي از مصاديق مهم و شاخصه هاي اصلي دانش آموز محوري در نظام آموزشي فرار از انباشت حافظه است. سعيد قاسميان - معاون دفتر امور سلامت و رفاه اجتماعي - در اين رابطه اعتقاد دارد: درباره نقش آموزش و پرورش در رشد و توسعه ملي بررسي هاي فراواني بويژه از دهه 1970 به بعد انجام گرفته كه نتايج اين بررسي ها حاكي از آن است در عصر دانايي و دانش كنوني، سرمايه اصلي ملت ها ذخاير فكري آنهاست كه در نظام تعليم و تربيت پرورش مي يابد، اما اين سئوال مهم مطرح است كه كدام آموزش و پرورش و با چه محتوا و روشي داراي چنين آثاري ست؟ ناگفته پيداست نظام آموزش و پرورشي كه خلاقيت و ذهن و روحيه علمي و ابتكار و جست و جوگري را پرورش ندهد و تنها روي حافظه تكيه كند و فارغ التحصيلاني به جامعه تحويل دهد كه حافظه اي پر مغز دارند ولي مغز فعال و خلاقي ندارند، قطعا جوابگوي كشوري كه بايد هر چه زودتر عقب ماندگي را با پرورش ذهن ها و مغز ها جبران كند، نخواهد بود.
موضوع حافظه محوري و توجه روي حفظيات، چالشي ست كه صاحب نظران روي آن توافق ندارند. برخي پرورش حافظه را سدي در مقابل قدرت تحليل تصور مي كنند و برخي ديگر به عكس، اما براي نگه داشتن جانب احتياط و نيز رعايت اصل دانش آموز محوري، مي توانيم بگوييم نبايد از برخواني اشعار، حفظ كردن واو به واو پاسخ سئوالات و... حالت اجباري به خود بگيرد، چرا كه برخي دانش آموزان به شكلي ذاتي چنين كششي را در خود نمي بينند. بايد به دانش آموز اين فرصت را داد تا با هر روشي كه خود مي پسندد، مسئله را حل كند چرا كه در اين صورت نه تنها آموزش را براي او آسان كرده ايم، بلكه موجب بروز راه حل هاي ديگري هم شده ايم.
فضاي آموزشي
يكي ديگر از مفاهيم اساسي آموزش و پرورش نوين تاكيد بر فضاي آموزشي ست كه در ابعاد متفاوتي قابل بحث است. حميد نوري در اين باره مي گويد: در فضاي آموزشي پيش از پرداختن به ظاهر فضا، توجه به نظام سيستماتيك اهميت دارد. به عنوان مثال در نظريه فضا، همه عناصر درگير با آموزش در ارتباط با هم معنا پيدا مي كنند و هيچ يك نمي توانند حضوري مستقل داشته باشند و اراده خود را تحميل كنند، در واقع اين برآيند كلي كار است كه اهميت دارد .
موضوع بعدي اين است كه فضا رفتار ما را شكل مي دهد، يعني ما اگر بخواهيم كه دانش آموزان درس بخوانند و تحليلي قوي داشته باشند، بيش از اينكه آنها را نصيحت كنيم بايد فضا را به شكلي طراحي كنيم كه خود به خود برآيند آن درس خواندن باشد.
بنابراين مي توانيم مفهوم مدرسه بدون كيف را هم نوعي از فضاي آموزشي تلقي كنيم كه در آن هيچ چيزي حرف اول را نمي زند، بلكه همه چيز دست به دست هم مي دهد تا برآيند آن تفكيك نقش دو نهاد خانواده و مدرسه، ارتباط سازنده اين دو نهاد، پرورش قدرت خلاقه... و در نهايت توسعه و آباداني كشور باشد.
سرمايه گذاري آموزشي
مدرسه ها هر چه باشند، نقش غيرقابل انكاري در جامعه بازي مي كنند؛ نقشي كه با كمي دقت، فردايي روشن تر را رقم مي زند و با كمي بي دقتي آينده تيره و تاري را ميهمان كشور خواهد ساخت.
برنامه ريزي براي آموزش و فعاليت دانش آموزان در مدارس كار سترگي است كه اهالي فن را به دقت بيشتر مجبور مي كند؛ دقتي كه امروز شاهد بخشي از آن هستيم. بها دادن به كودكان از آغاز 7 سالگي نوعي سرمايه گذاري ست كه سود بيكرانش نصيب همه مان خواهد شد؛ اگر بهاي خوبي داده باشيم.
|
|
مرگ هاي شغلي
|
|
هر روز 5 زن و مرد در سراسر جهان به علت حوادث و بيماري هاي شغلي، جان خود را از دست مي دهند.
آخرين گزارش سازمان بين المللي كار (ILO) شمار كشته شدگان مشاغل سخت را در سراسر دنيا 2/2 ميليون نفر برآورد كرده است.
جان سوماويا دبيركل سازمان بين المللي كار مي گويد: بهداشت و ايمني شغلي از حيث تكريم كار، حياتي ست. با اين وصف هر روز به طور متوسط شاهد جان باختن حدود 5 زن و مرد در سراسر جهان به علت حوادث و بيماري هاي شغلي هستيم. درحالي كه كار شايسته بايد كار ايمن باشد و هنوز راهي طولاني را براي تحقق اين هدف درپيش داريم .بديهي ست كه در بسياري از مشاغل، خطرات جدي براي سلامتي وجود دارد كه صاحب نظران همواره راه هايي براي كاهش يا برطرف كردن خطرات جدي درنظر مي گيرند.آنچه در اين ميان برنامه ريزي جدي را براي كاهش خطرات سلامتي در محيط كار با مشكل روبه رو مي كند، عدم همكاري دولت ها و مقامات مسئول در ارائه گزارش است.تناقض ميان آمار ارائه شده توسط دولت ها و آمار واقعي چنان آشكار است كه سازمان جهاني كار را به واكنش واداشته است.به طور مثال، آمار ارائه شده از سوي مسئولان كشور هند نشان از 222 مورد حادثه مرگبار دارد. در حالي كه جمهوري چك كه جمعيت كاري آن حدود يك درصد نيروي كار هند است، 231 مورد مرگ شغلي را گزارش كرده.با اندكي دقت در اين آمار مي توان دريافت كه بويژه كشورهايي كه نيروي كارگري انبوهي دارند، در ارائه اطلاعات و آمار صحيح كوتاهي مي كنند.مخدوش بودن آمار ارائه شده سبب مي شود تا دولت ها از پاسخگويي به مجامع بين المللي معاف شوند. چرخه معيوب اطلاعات همچنان ادامه دارد و كارگران در مشاغل سخت و طاقت فرسا، فرسوده مي شوند.
|
|
۴ هزار ميليارد صرفه جويي
|
|
در برنامه بودجه سال 1384 كشور، 4 هزار ميليارد تومان براي صرفه جويي هاي ناشي از افزايش بهره وري درنظر گرفته شده، قرار است صرفه جويي هاي بهره وري در شركت هاي دولتي انجام شود، هر چند گروهي معتقدند با گذشت بيش از نيمي از سال، هنوز اين امر محقق نشده است.
رئيس دانشكده صنايع دانشگاه علم و صنعت ايران كه دبير دومين كنفرانس ملي مهندسي ارزش است، درباره بهره وري مي گويد: تكنيك هاي مدرن و پيشرفته مهندسي ارزش، يكي از موفق ترين راهكارها جهت حل مشكلات، كاهش هزينه و بهبود عملكرد در كيفيت اجرايي طرح هاي مختلف است. با توجه به تاكيد بر توجه كافي به سه مقوله هزينه، زمان و كيفيت در اجراي طرح هاي مختلف، اجراي متدولوژي مهندسي ارزش روشي مفيد براي تمامي بخش هاي صنعتي، نظامي، خدماتي و رفاهي ست. مهندسي ارزش براي كاهش هزينه ها و ارتقاي كيفيت در خروجي فرآيندها، راهكارهاي مناسبي ارائه مي دهد. دومين كنفرانس ملي مهندسي ارزش با برپايي نمايشگاه تخصصي و كارگاه هاي آموزشي در روزهاي اول آذرماه سال جاري برگزار مي شود. در نمايشگاه تخصصي كه همزمان با اين كنفرانس برگزار مي شود، سازمان ها، موسسات و شركت هاي مختلف به معرفي توانمندي و خدمات خود در راستاي تحقق بحث مهندسي ارزش مي پردازند.
دكتر محمد سعيد جبل عاملي مي گويد: بحث صرفه جويي از رئوس برنامه هاي دولت است و با توجه به راهكاري هاي مختلفي چون توسعه فرهنگ مهندسي ارزش در كشور، تبادل دستاوردهاي جديد مهندسي ارزش و انتقال يافته هاي علمي بين دانشگاهيان و مجريان طرح و دفع موانع قانوني و پيشبرد برنامه هاي دولت تاثير بسزايي دارد .
|
|
مدرسه
خانه مكلف
|
|
كوشيناشهني- تكاليف مدرسه بچه ها، باعث پيش آمدن مشكلات زيادي در خانواده مي شود. بچه ها بدون كمك گرفتن از مادر يا پدر - كه البته بيشتر مادر ان قادر به انجام تكاليف مدرسه شان نيستند - دچار مشكل مي شوند كه اين مشكلات از وقتي بچه اول ابتدايي ست آغاز مي شود. مادر بايد همه شكل هاي كتاب درسي را در دفتر بكشد و بچه جواب ها را بنويسد و خوشا به حال بچه اي كه مادرش نقاشي خوبي دارد، چون معلم آنقدر از زيبايي دفترش داد سخن مي دهد كه همه بچه هاي ديگر آرزو مي كنند كه اي كاش مادرانشان جاي شغل كنوني شان، گرافيست يا نقاش بودند و به تجربه ديده ام كه مادراني كه نقاشي نمي دانند در پي تهيه شابلون هاي مختلف برمي آيند تا خداي ناكرده بچه شان از قافله دفتر خوشگل ها عقب نماند و مهرش هر چه بيشتر به دل معلم بنشيند. واي بر روزي كه مادر بيمار باشد يا به هر علتي نتواند به بچه كمك كند، آن وقت است كه بچه دچار اضطراب و استرس مي شود و به هر حيله اي بايد كسي را بيابد تا در انجام تكاليف ياري اش كند و گاهي مجبور است منتظر پدر بماند.
تازه در اين حالت غرولند پدر هم اضافه مي شود. چطور تا اين وقت شب تكاليفت مانده، تو الان بايد خواب باشي . و اگر روزي مادر سر حوصله نبوده و به هر دليلي ناراحت باشد، باز هم كماكان مجبور است به بچه كمك كند، چون اين كار جزو وظايف روزمره مادر شده، آن وقت بچه بيچاره در دسترس ترين و بي دفاع ترين موجودي ست كه مي توان تمام عقده هاي روز را بر سرش خالي كرد، آن هم با دليل موجه، چون توجيهش اين است كه بچه را به خاطر درسش دعوا كرده. بچه بايد مشق خودت را تميز بنويسي، چرا توي صفحه خط كشي نشده مشق نوشتي، واي ديكته هم كه 20 نشدي . درگيري بين مادران و فرزندان در بخشي از سال كه بچه ها درگير درس و مدرسه و انتظارات معلم ها نيستند، بسيار كم است، اما امان از فصل مدارس و بدتر از آن فصل امتحانات كه اين جدال ها به اوج خودش مي رسد.
معلمان عزيز، آيا خوش خط نوشتن بچه آنقدر مهم است كه حسن هاي ديگرش را بپوشاند و تا چشمتان به مادرش مي افتد از خط بدش شكايت كنيد و بعد خانه و شماتت مادر و تحقير بچه؟ آيا كشيدن حاشيه گل و سنبل و بلبل در دفترچه مشق آنقدر مهم است كه صاحب آن دفتر سه هفته امتياز مبصر شدن به علاوه كلي كارت امتياز را داشته باشد؟ بله، اينها همه ويژگي هستند، ولي نه براي كوباندن و تحقير كردن بچه هاي ديگر. آري، قبول است كه شروع نظم و انضباط دفترچه مشق، آغازي ست براي انجام بهتر و باعث انسجام فكري بچه مي شود و باعث مي شود كه بچه منظم فكر كردن را بياموزد، اما نه با اين روش. متاسفانه حجم بالاي مطالب كتاب درسي بچه ها نسبت به ساعت حضورشان در مدرسه باعث شده كه معلم ها بيشتر نقش استاد راهنما را بازي كنند تا آموزگار و معلم با اين ساعت كم نمي رسد كه كل مطالب كتاب را هم درس دهد و هم تكرار و تفهيم كند و خواه، ناخواه بخشي از اين انبوه به عهده پدر يا مادر خواهد بود.
بايد بدانيم كه مادران براي آموزش دروس، تربيت نشده اند و متخصص و آموزش ديده براي اين كار نيستند. بيشتر اوقات، انتظارات مادران از بچه ها بيشتر از ظرفيت آنهاست و اين باعث جدال بين مادر و فرزند مي شود. مادري مي گفت: بچه ام را مجبور كردم از روي غلط ديكته اش دو صفحه كامل بنويسد، اما فردا دوباره همان اشتباه را در ديكته داشت، وقتي به معلمش گفتم: جواب داد، پس بهتر است از بچه بخواهي كه با اين كلمه چند جلمه بسازد و بچه اين كار را كرد و نتيجه هم گرفت .
مادران، مسئوليت هاي زيادي به دوششان است. كار در خانه و بعضا كار بيرون و تربيت فرزندان و اين همه انرژي بسياري از آنها مي گيرد، چه رسد به اينكه در فصل مدارس، آموزش دروس مدرسه نيز به اين همه افزوده شود. گاه حتي وظايف خانه داري مادر نيز در گرو درس بچه ها قرار مي گيرد. خدا كنه امروز درس پرسيدني نداشته باشه تا بتونم يه كمي خياطي كنم .
و چه بسيار از گوشه و كنار شنيده ايم: اگر بچه قول بده درسش رو زود بنويسه، حتما مي آئيم يا خدا كنه امتحان نداشته باشه تا بتونيم بيايم مهموني .
اگر بچه ها مدت بيشتري را در مدرسه سپري مي كردند، طبعا معلم وقت بيشتري براي انتقال مطالب داشت و بچه در مدرسه تكرار مي كرد و مي آموخت و حتي با اين كار ساعت بازي بچه ها يا همان ورزش كه بچه تمام مدت هفته منتظر آن يك روز است نيز بيشتر مي شد و پيگرد آن دانش آموز شاداب تر و سرحال تر. با طولاني شدن ساعت مدرسه بچه ها، آموزش و پرورش ادغام مي شود. دانش آموز با پدر و مادرش به خانه مي رسد آن وقت خانه جايي مي شود براي فراغت بال و آسايش و گل گفتن و گل شنفتن و با حداقل تنش و جدال و در پايان روز همه خانواده خواب آسوده اي خواهند داشت.
|
|
دركوچه هاي شهر
پول، چرك كف دست نيست
|
|
سجاد صاحبان زند- اينكه جمعه، روزگاري روز بدي بود و خيلي از شاعرها و نويسنده ها و ترانه سرا ها، روي آن تاكيد كرده اند، هفته گذشته دوباره برايم ثابت شد. البته قبل از آن تجربه هايي از اين روز داشتم. اما روز جمعه هفته قبل، فهميدم كه روز بي حوصلگي يعني چه ؛ فهميدم كه تعطيلي به ما نيامده است.
ماجرا از اينجا شروع شد كه تصميم گرفتيم بعدازظهر جمعه را ، كمي بي احتياطي كنيم و برويم بيرون از چارديواري خانه. خيلي ها فكر مي كنند كه اين تصميم اصلا خطرناك نيست، اما با خواندن ادامه همين مطلب پي به عرايضم مي بريد. خلاصه كلام اين كه سوار ماشين شديم و به يكي از پارك هاي اطراف خانه مان رفتيم؛ پارك لاله. مي دانيد كه روزهاي جمعه، بالاي اين پارك تعداد زيادي سوزن وجود دارد و اين سوزن هاي ته گرد، منتظرند تا با اولين فرصت خودشان را به زمين برسانند. اما از آنجا كه جايي خالي در پارك پيدا نمي شود، سوزن ها همان بالا گير مي كنند و اين نكته را هم بدانيد كه اين سوزن ها به آدم هايي تعلق دارد كه حرف هايم را باور نمي كنند و مي خواهند شلوغ بودن پارك لاله را امتحان كنند. خواهش مي كنم شما جزو اين دسته از آدم ها نباشيد.
اولين اتفاق خطرناك، همان ماشيني بود كه سوارش شديم. نمي خواهم در مورد كرايه ماشين چيزي بنويسم. مي دانم كه موضوع به اندازه كافي خسته كننده و تكراري ست. تنها در اين مورد مي نويسم كه از وقتي كه سوار ماشين شديم، هر لحظه منتظر بوديم يكي از چرخ هاي ماشين در برود. اگر درست حدس زده باشم، ماشين درست متعلق به اولين سري ساخت پيكان در ايران بود.
در مورد بقيه خرج هايي هم كه كرديم و نكرديم هم چيزي نمي نويسم. خود شما بهتر مي دانيد كه داستان از چه قرار است. از آنجا مي نويسم كه با تني خسته و شكمي گشنه و لباني برگشته به خانه برگشتيم. در هير و بير چه غذايي درست كنيم، يادمان آمد كه آخرين جرعه جام روغن مان تهي ست.
شال و كلاه كردم و به اولين سوپر ماركت نزديك خانه مان رفتم. بسته بود. دومي هم بسته بود. مثل اينكه در اين حوالي كسي روز جمعه به سوپر ماركت نمي رود. خيال نكنيد خانه ما در جاي عجيب و غريبي ست.
خيابان آزادي چندان هم خارج از محدوده به حساب نمي آيد. باز هم نمي خواهم از قيمت روغن چيزي بنويسم. به خانه برگشتم و از اينجا بود كه ماجراي اصلي آغاز شد. روغني كه خريده بودم، مارك معروفي بود. يكي از همين هايي كه توي تي وي، تبليغ مي كنند. حالا ما بوديم و در اين روغن . در روغن هم تا دستم را نبريد، باز نشد و بعد به جاي شام، زخم خورديم. سرتان را درد نياورم؛ بند نمي آمد خون دستم. چندين عدد اسكناس سبز و آبي در آن گيركرده بود و كمي درد كه بايد دكتر، آن را بيرون مي آورد تا خوب شوم.
نفهميدم چطوري به درمانگاه رسيديم. كسي به كسي نبود. كسي سراغمان نيامد كه دردت چه و اين مايع قرمزرنگ كه به زمين مي ريزد چيست. خيلي دلم مي خواست كه دستم را گاز بگيرم تا حس واقعي بودن پيدا كنم، اما از يك دستم خون مي آمد و دستم ديگرم را روي زخم گذاشته بودم. اين بود كه نمي توانستم دستم را گاز بگيرم تا به من ثابت شود كه ما شبح نيستيم. تا اينكه يك نفر سپيدپوش آمد سراغمان. خيلي آرام و با طمانينه. انگار كه هيچ اتفاقي نيفتاده است. دستم را در سطل زباله گرفت و از آن مايع هاي ضدعفوني رويش ريخت. خون اما بند نمي آمد.
قرار بر اين شد كه دستم را بخيه بزنند. گفتند كه
۵۰ هزار تومان به صندوق واريز كن و بعد بخيه مي زنيم. ما همه پولمان را روي هم ريختيم ، اما فقط نيمي از آن مبلغ را داشتيم. نمي توانستم كوچكترين اعتراضي كنم.
كوچكترين اعتراض با اخراج از درمانگاه همراه بود. قبول كردم كه براي چند بخيه كه روي دو انگشتم مي زنند، 50 هزار تومان بدهم. گفتم كه اين مقدار پول همراهمان نيست و همسرم تا دستم را بخيه بزنند، خواهد آورد. اما دكتر عزيز ، قبول نكرد. از من خون مي رفت و دكتر با من شوخي مي كرد. خيلي دلم مي خواست وسط اين شوخي ها، اشاره اي هم به سوگندنامه بقراط كنم. خيلي دلم مي خواست كه به او يادآوري كنم كه سوگند يادكرده كه براي نجات جان بيمارش، نبايد از هيچ كاري دريغ كند. اما دست خوني ام، زبانم را كوتاه كرده بود.
نيم ساعت بعد با پول رسيدند. آن وقت بود كه شروع كردند به بخيه زدن؛ يعني اگر پول نبود، ممكن بود هيچ وقت سراغ زخمم نيايند. يعني حتي حاضر نبودند يك دستگاه گوشي موبايل و كمي پول را بپذيرند و بخيه زدن را شروع كنند. در اين لحظه ها آدم خيلي احساس ياس مي كند. وقتي اين ياسم بيشتر شد كه دكتر گفت كه روي دو انگشتم، 15 تا بخيه زده اند؛ 15 بخيه روي دو انگشت به نظر كمي زياد مي آيد. حس كردم به اندازه اين تعداد بخيه داد نزده ام و ناله نكرده ام. اما به هر حال ديگر فرصت اين كار نبود.
به خانه برگشتيم. تمام پس اندازمان را خرج كرده بوديم. نه از شام خبري بود و نه از دل خوش. يك جمعه خسته و كوفته با يك دست زخمي. حوصله گفتن حتي يك كلمه را هم نداشتيم.
بي حوصله بي حوصله بوديم. اگر يكي از آن سوزن هاي بالاي پارك لاله را هم به من مي زدي، خونم در نمي آمد. مدام در اين فكر بودم كه اي كاش تعطيل نبوديم.گويي تعطيلي كلا به ما نيامده است. به نتيجه هاي ديگري هم رسيدم. يكي اين بود كه جمعه براي آدم هاي بي پول، كلا روز خطرناكي ست. نتيجه دوم اين بود كه رفتن به بيرون و گرسنه برگشتن، بي احتياطي بزرگي ست. نتيجه سوم اينكه پول هيچ ربطي به چرك كف دست ندارد و بايد مراقب دست هايم باشم.
|