پنجشنبه ۵ آبان ۱۳۸۴ - - ۳۸۳۵
بايد مبارزه كرد
004605.jpg
محمدرضا شاهرخي  نژاد
سرزمين مقدس؛
منطقه  اي نه چندان پهناور با مرداني بزرگ و گذشته  اي به عمر تاريخ. روز قدس براي سرزمين مقدس، يادآور فجايعي ست كه همه روزه در آن رخ مي  دهند. همه شب، هنگام شام خوردن يا در ميان بحث  هاي خانوادگي يا حين ورق زدن روزنامه  ها، تصاويري از تلويزيون پخش مي  شود كه اين فجايع را نشان مي  دهد.
تقريبا بخشي از اخبار بين  الملل به طور ثابت به سرزمين مقدس اختصاص يافته است و برايمان عادي شده كه در كنار تمامي كارهاي روزمره  مان به فلسطين هم نگاه كنيم، اما تا به حال چند بار خودمان را جاي انسان  هايي گذاشته  ايم كه توسط ماشين جنگ صهيونيست  ها، كاشانه  شان بر سرشان خراب مي  شود؟
تا به حال چند بار عميقا فكر كرده  ايم كه چگونه مي  شود خانواده  مان در منطقه  اي باشند و ما براي ملاقات  شان احتياج به مجوز داشته باشيم؟
فكر مي  كنم كمتر مردي پيدا شود كه در چنين شرايطي به مبارزه پنهان نپردازد.
سرزمين مقدس؛
مبارزه، لغتي ست كه با فلسطين عجين شده و مفهوم مبارزه براي كساني قابل درك است كه دستي بر آتش دارند. چه بسيارند تحليلگراني كه براحتي صندلي  هاي پشت ميز مذاكره را عقب مي  كشند و به گفت  وگوي ديپلماتيك عقيده دارند. اما در سرزمين مقدس، فقط صداي سوت خمپاره  ها به گوش مي  رسد و آشپزخانه  هايي را هدف قرار مي  دهد كه كودكان رام  الله پشت ميز آن، صبحانه مي  خورند. چگونه مي  شود پشت اين ميز نشست و گفت  وگو كرد؟
سرزمين مقدس؛
عكاسان، دوربين  هايشان را به سمت رهبران خودگردان فلسطيني و غاصبان اسرائيلي مي  چرخانند و از مذاكرات عكس مي  گيرند.
در همين اثنا، گلوله  اي از ميان لنز يك عكاس مي  گذرد. 562???مورد از اعمال خشونت عليه خبرنگاران و عكاسان در فلسطين اشغالي از سپتامبر 2000 تا 2004 توسط موسسه بين  المللي خبر گزارش شده كه 12 مورد به مرگ منجر شده است.
سرزمين مقدس؛
مي  دانم كه سياستمداران و نظريه  پردازان در اتاق  هايشان نشسته  اند و به معادلات سياسي مي  انديشند و اينكه كدام مهره را روي صفحه سياست  هاي جهاني جابه  جا كنند تا به مقصودشان نزديك  تر شوند، اما در ميان اين بازي كثيف، چه عاملي باعث مي  شود تا عكاس به ثبت لحظه  هايي همت گمارد كه در عكس صامت هستند، اما فريادي ست بر سر جهانيان؟ چرا عكاسان در نوار غزه و كرانه باختري جانشان را در كوله  پشتي  هايشان مي  گذارند و در ميان فلاخن  ها، سرشان را بالا گرفته و عكس مي  گيرند؟
سرزمين مقدس؛
فرزندان بسياري بر خاك مقدست افتاده  اند و باعث خشم مسلمانان شده  اند و كينه صهيونيست  ها را بر دل گرفته  اند و هم  قسم شده  اند تا انتقام خودشان را بگيرند، اما چه كساني اين جنايات را به جهانيان نشان مي  دهند؟ عكاسان و تصويربرداران.
سرزمين مقدس؛
نگاه كن كه چگونه روي برمي  گردانند از حقيقتي كه در بيت  اللحم رخ مي  دهد، حقيقتي كه زير شني  هاي تانك اسرائيلي  ها له مي  شود.
سرزمين مقدس؛
عكاساني كه كشته و زخمي مي  شوند، دست كمي از مرداني كه براي آزادي تو مبارزه مي  كنند، ندارند.
سرزمين مقدس؛
بايد مبارزه كرد. اهميتي ندارد كه به بنيادگرايي متهم شويم. هر انساني حق دارد زندگي كند. اگر خيانت  ها و طمعكاري نبود، الان قدس آزاد بود.
سرزمين مقدس؛
عكاسان مي  خواهند اين انسانيت گمشده را به قربانيان جنگ بازگردانند. جيمز نچوي مي  گويد: هر لحظه در ميان درگيري  ها مي  خواستم فرار كنم. نمي  خواستم ببينم. نمي  دانستم بايد كارم را نيمه  كاره رهاكنم و فرار كنم يا بايد بمانم و به عكاسي ادامه  دهم و با اين مسئوليت كه با يك دوربين آنجا حضور دارم، سروكله بزنم .
سرزمين مقدس؛
... و بايد مبارزه كرد، حتي با يك دوربين.

نظام اطلاع رساني فلسطينيان در داخل سرزمين هاي اشغالي
سروش پرشكسته سنگ
004623.jpg
آيدين جهانبخش
كودك سنگ را در ميان انگشتان كوچكش مي فشارد. او خشمگين است. كودك كينه دارد؛ كينه اي دور، به اندازه تاريخ به يغما رفته اش؛ كينه اي به رنگ خون پدران، برادران و خواهران كشته شده اش. او نفرت دارد؛ نفرتي به وسعت سرزمين مقدس اشغال شده اش.
سايه ها پيدا مي شوند، سايه ها مي آيند و صداي پوتين هايشان در صداي تانك ها و نفربرها گم مي شود. كودك لحظه اي تامل مي كند، سرزمينش سرشار از تاريخ و مملو از داستان هاي پيامبران و قديسان است، سرزمينش نماد اديان الهي بوده است؛ آنجا كه ابراهيم(ع) باليده، داوود(ع) حكومت خود را بنا نهاده، مسيح در بيابان هاي آن ديده به جهان گشوده و محمد(ص) از آنجا به بارگاه الهي عروج كرد.
سرزمين كودك، سرزمين  نمادها، نشانه ها و تاريخ است. وجب به وجب خاك سرزمينش تاريخي دارد و داستان هايي. بغضي گلويش را گرفته، دست آهنيني در پي آن است كه پايش را به زنجير كشد. سنگ را نشانه مي رود، از دام فريب و نيرنگ ها خسته است و مي چكاند، سنگ را مي چكاند ، پرتاب نمي كند، همه خشم، كينه و نفرتش را در درون نماد كوچك ميان انگشتانش مي چكاند...
روزگاري داستان فلسطين را مبلغان ديني مي گفتند، آنان پيام پيامبران اين سرزمين را به جهانيان مي رساندند، اما اكنون جهان شاهد ستيز نابرابر كودك و سربازان است و رسانه ها سروش اين نماد خشم و كينه و اشغال. دانستن و پي بردن به رويدادهاي فلسطين در دنياي كنوني از طريق رسانه ها صورت مي گيرد، چه براي مردم خود فلسطين، چه جهان عرب، چه ساير مسلمانان و چه همه مردم جهان.
رسانه ها شبه محيط هايي را مي آفرينند كه انگاره هاي ذهني ما را از رويدادها مي سازند و ما نسبت به اين شبه  محيط ها واكنش نشان مي  دهيم. اين واكنش ها البته در محيط واقعي صورت مي گيرد و نه در شبه محيط.
والترليپمن (نويسنده كتاب افكار عمومي) به منظره جهاني انسان هايي اشاره مي كند كه در محيط خود عمل مي كنند و محرك آنها شبه محيط ها (عموما رسانه ها)ي آنها هستند. اين اعمال ممكن است به اقداماتي منجر شود كه ارتش ها را به راه مي اندازد يا صلح را برقرار  كرده يا سرنوشتي را اعلام مي كند، شخصي را زير فرمان شخصي ديگر مي آورد يا طبقه اي را بر طبقه اي ديگر برتري مي دهد. آنچه در اين گزارش مورد توجه قرار گرفته، نظام اطلاع رساني در سرزمين فلسطين و در ميان فلسطينيان است كه كمتر در ايران به آن پرداخته شده و ما كمتر درمورد آن مي دانيم.
رسانه ها قبل از سال 1995
تاريخ رسانه هاي فلسطيني را مي توان در دوران جديد به دو دوره تقسيم كرد: رسانه هاي فلسطيني پيش از قرارداد اسلو و رسانه هاي پس از قرارداد اسلو. جنگ 1967 نقطه پاياني بود بر هرچه فعاليت اطلاع رساني گروهي در داخل فلسطين كه به دست فلسطينيان انجام مي گرفت.
پس از اشغال كل فلسطين، نظام اطلاع رساني به همراه گروه هاي سياسي به خارج از سرزمين هاي اشغالي منتقل شد. هرچند كه اين نظام آسيب هاي جدي از اين وضعيت ديده بود، اما پس از تاسيس ساف(سازمان آزاديبخش فلسطين) اندكي سامان يافت. در اين مقطع تاريخي هيچ گونه شبكه راديويي و تلويزيوني در داخل فلسطين وجود نداشت كه توسط خود آنها اداره شود، هرچه بود توسط اسرائيلي ها اداره مي شد. تنها تعدادي نشريه به صورت مخفيانه و زيرزميني فعال بودند كه آن هم در ميان اعضاي جنبشن ها و گروه هاي فلسطيني توزيع مي شدند.
وضعيت به گونه اي بود كه اگر برخي از اين نشريات در خانه يك فلسطيني پيدا مي شد به عنوان مدرك جرم عليه صاحب خانه مورد استفاده اشغالگران قرار مي گرفت و شش ماه زندان را براي او در پي داشت. محمد ابوجهاد- نماينده جنبش جهاد اسلامي در ايران- اين نشريات را با عنوان بمب توصيف مي كند. مهمترين نشريات مخفي اين دوره را مي توان القدس و الفجر دانست كه داخل فلسطين تهيه، چاپ و توزيع مي شدند. اما در خارج از فلسطين و در همين دوره، هر گروه و جنبش فلسطيني با استقرار در سرزمين هاي اطراف فلسطين اقدام به انتشار نشريه اي علني براي خود كردند. مهمترين نشريات فلسطينيان آواره شده، نشريه فتح وابسته به سازمان الفتح، الهدف وابسته به جبهه خلق و الشراره ارگان جبهه دمكراتيك بود. اما در سال 1973 رهبري ساف تصميم به تاسيس يك پيكره اطلاع رساني واحد گرفت. اين پيكره اعلام الفلسطين الموحد - اطلاع رساني يكپارچه فلسطين- نامگذاري شد كه بعدها منجر به تاسيس خبرگزاري وفا شد. بعد از فاصله اي اندك از تاسيس اين خبرگزاري، مجله فلسطيني الثوره كه ارگان ساف بود منتشر شد و پس از مدتي مركز پژوهش و اطلاع رساني فلسطين داير شد.
تمركز اين فعاليت ها در لبنان بود. مركز پژوهش و اطلاعي رساني فلسطين تا سال 1983 بولتن ها و مجلات بسياري منتشر كرد، اما با اشغال لبنان توسط اسرائيل، اين مركز نيز از ميان رفت. دكتر ابوعصامه عبدالمعطي- نماينده جنبش حماس در ايران - مهمترين شاخصه اين رسانه ها را اينگونه بيان مي كند: مطبوعات و رسانه هاي خارج از فلسطين، اكثرا حزبي بودند و ارگان احزاب محسوب مي شدند. مضاميني كه داشتند بيشتر انقلابي، ضد اشغالگري، منادي مقاومت مسلحانه، مخالف هر گونه گرايش  سازشكارانه و حل مسالمت آميز مسائل با دشمن بودند. البته اين نشريات طبعا براصول و ارزش هاي فلسطين هم تاكيد داشتند. اين دسته مطبوعات به مسائل سياسي، فكري و اجتماعي گروه هاي عضو ساف بيشتر مي پرداختند.
ابوعصامه معتقد است كه حضور اين دسته از مطبوعات در خارج از فلسطين تاثير منفي بر فعاليت خودشان داشت، زيرا دست اندكاران اينگونه رسانه ها ناگزير بودند كه تابع سياست هاي كشور ميزبان باشند و همين امر بر محتوا و بار اطلاع رساني شان تاثير منفي مي گذاشت و علاوه بر آن گستره انتشار اين نشريات نيز محدود بود.
قرارداد اسلو، نقطه عطف رسانه ها در فلسطين
توافقنامه اسلو دو سال پس از كنفرانس صلح مادريد و در سال 1993 به امضا رسيد و ياسر عرفات يك سال پس از آن، در چارچوب اين توافقنامه وارد منطقه  غزه شد. در اين دوره فلسطينيان اجازه پيدا كردند كه براي خود نشريات، ايستگاه هاي راديويي و تلويزيوني در داخل فلسطين ايجاد كنند. اما چندي نگذشت كه برخي اختلافات داخلي فلسطينيان بر فضاي اطلاع رساني تاثير گذاشت. تشكيلات خودگردان فلسطين احساس كرد كه فضاي آزاد اطلاع رساني موجب گسترش و نفوذ افكار منتقدان مخالف صلح و اعضاي اين تشكيلات شده است.
بنابراين براي كنترل رسانه ها و البته سامان دادن آنها، اولين قانون مطبوعات فلسطين در سال 1995 تدوين و در پارلمان تشكيلات خودگردان به تصويب رسيد. در سايه اين قانون۳۰، شبكه تلويزيوني و 9 شبكه راديويي تاكنون تاسيس شده و همچنين حدود 50 روزنامه و مجله در سرزمين هاي حكومت خودگردان منتشر شده اند. منتقدان معتقدند كه اين قانون هر چند گامي مثبت در راستاي ايجاد نظام اطلاع رساني در فلسطين بوده، اما آزادي بيان و خبرنگاران را محدود كرده است. دكتر ابوعصامه عبدالمعطي، جنبش جهادي حماس را از منتقدان سرسخت اين قانون معرفي مي كند. ابوجهاد نماينده جنبش جهاد اسلامي در ايران نيز مي گويد: با وجود اينكه تشكيلات خودگردان، يك دولت نيست، اما با اين حال نمي تواند مطبوعات را تحمل كند. او مي گويد ما نمي توانيم بپذيريم كه وقتي تمام فلسطين تحت اشغال است و اسرائيل تنها از بخش بسيار كوچكي از سرزمينمان عقب نشيني كرده، شرايط تشكيل حكومت فلسطيني را داشته باشيم. با اين حال دولت خودگردان قانوني براي گروه ها و رسانه هاي خبري تدوين كرده كه در خدمت خود تشكيلات و خط مشي  سياسي آن است؛ مثلا بر اساس اين قانون نمي شود مردم را عليه اشغالگران تحريك كرد. آنها انتقاد از فساد اداري تشكيلات خودگردان را قبول نمي كنند.
ابوجهاد معتقد است: با اين قانون، فتح بقيه گروه ها را قرباني خود كرده است؛ قانون كوري كه همه چيز را يك چشمي و براي سران الفتح مي بيند. اتفاق نظر فلسطينيان تدوين نشده است. دكتر عبدالمعطي اما نظرات جزء بينانه تري دارد. او مي گويد: اعمال چنين قانوني با چنين بندهاي محدود كننده آزادي، موجب بي ميلي مردم فلسطين به مطبوعات داخلي و رسانه ملي فلسطين شده است. نماينده جنبش حماس در ايران معتقد است كه رسانه ها، تحت سيطره تشكيلات خود گردان، روح انقلابي خود را از دست مي دهند. او اين وضعيت را از اقتضائات قرارداد مسالمت آميز اسلو مي داند و مي گويد: از دست دادن محتواي انقلابي باعث فاصله گرفتن مردم فلسطين از رسانه ملي شد و نشريات را دچار انزوا كرد. اين مسئله پس از ورود مردم به انتفاضه الاقصي در تاريخ 28 سپتامبر، هر چه بيشتر نمايان شد. از سوي ديگر آمريكا و رژيم صهيونيستي با فشار به تشكيلات خودگردان، آنها را واداشتند تا دست به اقدامات غيردموكراتيك در عرصه اطلاع رساني بزنند كه حتي منجر به تعقيب، بازداشت و تعطيلي رسانه هاي گروهي شد.
مواد مورد استناد تشكيلات خودگردان براي اقدام عليه نشريات، ماده 45 و ماده 37 قانون مطبوعات فلسطين است. در ماده 37 اين قانون آمده است كه مطبوعات حق انتشار هر گونه مطلبي راجع به فساد يا مطالب محرمانه در رابطه با پليس و نيروهاي امنيتي و انتظامي را ندارد، به اين بهانه كه اين مقالات باعث نفرت و بيزاري مردم از تشكيلات شده و موجب تفرقه در جامعه فلسطينيان مي شود. همين طور رسانه ها حق ندارند وقايع محرمانه و جلسات تشكيلات خودگردان را منتشر كنند يا مطالبي انتشار دهند كه باعث بي اعتمادي نسبت به پول ملي شود؛ مطالبي كه به حيثيت افراد نيز لطمه بزند با ممنوعيت انتشار مواجه هستند. دكتر عبدالمعطي مي گويد: در سايه اين مواد قانوني، تشكيلات خودگردان آزادي بيان را قلع و قمع كرده است. بنابراين انتشار هر گونه مطلبي از فساد و تخلف نيروهاي امنيتي، انتظامي و پليس خودگردان ممنوع است. پرداختن به هيات دولت و ورزا، اگر تخلف و فسادي داشته باشند، هم ممنوع شده است. سخن از فساد مالي در تشكيلات خودگردان با برخوردهاي قهري شديد مواجه مي شود، به اين بهانه كه مي تواند به پول ملي لطمه بزند، در حالي كه ما تا اين لحظه پول ملي نداشته ايم. در يك جمله بايد گفت كه اقدامات عملي تشكيلات خودگردان در قبال مطبوعات و رسانه هاي ملي فلسطين، غيردموكراتيك است.
دكتر عبدالمعطي، مشكل مضاعف رسانه هاي فلسطين را علاوه بر مزاحمت هاي تشكيلات خودگردان، نوع، ساختار و اداره آنها مي داند. او مي گويد: اين موسسات فاقد هرگونه هماهنگي ميان خود هستند و هر كدام ساز خودشان را مي زنند. از طرفي اين فساد اداري و مالي و فقدان تخصص هاي لازم در بسياري از بخش ها باعث تضعيف هر چه بيشتر رسانه هاي فلسطيني شده و از آن يك پيكر متورم ساخته است كه به لحاظ محتوا تهي بوده و در عرصه ملي و بين المللي نقش كمرنگي را ايفا مي كند.
رسانه هاي عربي اسرائيلي
يهوديان يكي از بزرگترين اقوام سهام دار رسانه هاي بزرگ جهان بوده و كنترل محسوسي بر سيستم اطلاع رساني در جهان دارند. در داخل سرزمين هاي اشغالي نيز رژيم در عرصه اطلاع رساني چه براي صهيونيست ها و چه براي فلسطينيان، بسيار فعال است. علاوه بر سخت افزارهاي پيشرفته رسانه اي، رژيم اسرائيل به تكنولوژي نرم افزاري و تئوري هاي پيچيده ارتباطي و صنعت روابط عمومي نيز تسلط و آگاهي دارد.
چهار شبكه تلويزيوني در اسرائيل فعال هستند كه يكي از آنها كاملا عربي بوده و يكي ديگر نيز برنامه هاي عبري عربي پخش مي كند. اين دو شبكه بخش اعظمي از برنامه هاي خود را براي فلسطينيان و اعراب ساكن فلسطين تهيه و پخش مي كنند. يك راديو 24 ساعته اسرائيلي نيز برنامه هاي 24 ساعته عربي را پخش مي كند. بيشتر برنامه هاي شبكه هاي اسرائيلي براي فلسطينيان را فيلم هاي عربي، اخبار ورزشي و اخبار سياسي تشكيل مي دهند. محمد ابوجهاد درباره رسانه هاي عربي اسرائيلي مي گويد: اين رسانه ها خيلي خيلي فعال هستند و برنامه هايي كه پخش مي كنند در خدمت اسرائيل و براي جذب بيينده عرب است.
او تاكيد مي كند كه اين برنامه ها يك نوع تزريق زيرپوستي فكر انجام مي دهند و سعي دارند از طريق هجوم تبليغاتي، اين مسئله را القا كنند كه اسرائيل در فلسطين صاحب حق است، در مورد قدس حق دارد و طرفدار صلح و آشتي با فلسطينيان و كشورهاي عربي ست.دكتر عبدالمعطي نيز ضمن تاييد وجود بيننده و شنونده فلسطيني براي رسانه هاي عربي اسرائيلي معتقد است كه آنها تاثيري بر انديشه و خرد فلسطيني ها ندارند و نتوانسته اند به عنوان رسانه هاي تاثير گذار بر فلسطينيان مطرح شوند. نماينده جنبش حماس مي گويد: شهروندان فلسطيني تنها به اين دليل اين رسانه ها را دنبال مي كنند كه از آنچه دشمن مي گويد، مطلع شوند، نه اينكه آنها را باور يا تصديق كنند. ملت فلسطين در طول مسير جهادي خود تجربيات خوبي به دست آورده و به اتفاق نظر جمعي درخصوص نفي اشغالگري رسيده است.
او مي گويد: ضعف تاثير گذاري رسانه هاي اسرائيلي بر فلسطينيان، البته دليلي بر اين نيست كه تشكيلات خودگردان، رسانه هاي گروهي خود را به روز نكند تا نه تنها با اطلاع رساني اسرائيلي كه حتي با شبكه هاي ماهواره اي عربي نيز كه مورد توجه شهروندان فلسطيني نيز هست رقابت كند.
الجزيره قدرت رسانه اي اعراب
شبكه تلويزيوني الجزيره قطر در سال 1996 به دستور شيخ حمدبن خليفه امير قطر تاسيس شد. الجزيره، لقبي ست كه اجداد شيخ حمد براي قطر انتخاب كرده بودند و او توانست با اين نامگذاري در ميان برخي ناسيوناليست  هاي عرب، شهرتي به هم بزند. اين شبكه بيش از 30 دفتر ناحيه  اي و صدها رابط خبري در جهان دارد. در ژانويه سال 2001 شبكه الجزيره، ركورد 161 ميليون بيننده را به دست آورد و سايت انگليسي آن در ميان 50 سايت برتر خبري دنيا قرار دارد.
بر اساس يك نظرسنجي در داخل فلسطين، بيش از 72 درصد از شركت كنندگان در نظرسنجي، منبع اصلي دريافت اطلاعات و اخبار خود را شبكه تلويزيوني الجزيره اعلام كرده اند، اين در حالي ست كه در همين نظر سنجي، رسانه هاي فلسطيني تنها 5/1درصد از شهروندان را با خود همراه كرده اند. دكتر عبدالمعطي همچنان كه بر نقش پررنگ الجزيره تاكيد دارد، به عدم استقبال مردم فلسطين از رسانه هاي ملي و تيراژ پايين مطبوعات در فلسطين نيز اشاره مي كند. روزنامه هاي الايام و القدس پرتيراژترين روزنامه هاي فلسطين تنها 40 تا 50 هزار نسخه تيراژ دارند و به عبارتي 22 نسخه روزنامه براي هر فلسطيني وجود دارد كه جزو پايين ترين درصدهاي جهاني ست. در اين ميان الجزيره نقشي تاثير گذار بر افكار فلسطينيان دارد. عبدالمعطي دليل اقبال الجزيره را برخورد حرفه اي با موضوع فلسطين مي داند:ما با اطلاع رساني آزاد مشكلي نداريم. ما منادي آزادي بيان و مطبوعات هستيم، اگرچه به زيان ما هم تمام شود. اطلاع رساني نوين به معني تحمل نظر طرف مقابل هم هست، بخصوص اگر اين اطلاع رساني به شما اجازه دهد كه نظر خود را بيان كنيد. درباره الجزيره هم همين طور است، گاه برخوردش به نفع ماست و از ما ستايش مي كند و گاهي برخلاف نظر ماست و از ما انتقاد مي كند و ما اين انتقادات را مي شنويم.
ابوجهاد اما منتقد الجزيره است و مي گويد: با بازشدن فضاي فني براي شبكه هاي عربي فضاي معقولي براي خدمت به مردم فلسطين ايجاد شد، اما اين شبكه ها شمشير دو لبه هستند، يعني برخي مواقع اخبار فلسطين را به صورت واقعي منتشر مي كنند، اما برخي مواقع يك مقام صهيونيستي را مي آورند كه راجع به فلسطين اظهار نظر كند. اين يك نوع ايجاد پنجره براي اشاعه افكار آنها مي شود و در خدمت روند عادي سازي روابط با اسرائيل است. ما اين را قبول نداريم.
ابوجهاد در عين اين انتقادها اعلام مي كند كه ما مشكلي با الجزيره نداريم و معتقديم كه حضور شبكه هاي عربي جهان اسلام، فضاي انحصاري اطلاع رساني آمريكايي اسرائيلي را به نفع فلسطينيان تغيير داده است.
العالم رقيب جديد
شبكه تلويزيوني العالم همزمان با حمله آمريكا به عراق و با هدف پوشش اخبار جهان اسلام توسط صدا وسيماي جمهوري اسلامي ايران راه اندازي شد.
قصد دست اندركاران العالم طي دوسال فعاليتشان در راستاي پوشش خبري فراتر از نگاه ناسيوناليستي يا سياست هاي مغرضانه رسانه هاي عربي به رخدادهاي جهان و خصوصا جهان اسلام بوده است.
حضور العالم با شيوه هاي جديد تهيه و پخش خبر درميان رسانه هاي جهان اسلام معادله حاكميت مطلق رسانه هاي عربي از جمله الجزيره را برهم زده و رويكردي حرفه اي، بي طرفانه و غيرناسيوناليستي در عرصه اطلاع رساني بويژه حوزه فلسطين ايجاد كرده است.پيشينه راه اندازي اين شبكه البته به شبكه سحر عربي باز مي گردد. مهمترين ويژگي العالم در خصوص مسائل فلسطين، حضور خبرنگار اختصاصي آن در سرزمين هاي اشغالي بود، چراكه پيش از اين ايرانيان اين امكان را نداشتند كه به صورت مستقيم رخدادهاي داخل فلسطين را پوشش دهند. در اين ميان رژيم صهيونيستي به شدت به فعاليت خبرنگاران اين شبكه ها- العالم و سحر عربي- حساس شده و حتي مدتي نيز به دنبال دستگيري آنها بود.
اينترنت پايگاه جديد مبارزه
تا سال 2003 حدود 145 هزار فلسطيني در داخل سرزمين هاي اشغالي به اينترنت دسترسي داشتند. نشانه حوزه اينترنت آن نيز PS است. براي گروه هاي فلسطيني كه هميشه با مشكلات مالي رو به رو بوده اند، سايت هاي اينترنتي افق جديدي براي اطلاع رساني باز كردند و امكان نويني در اختيار آنها گذاشتند؛ امكاني كه در جنگ رسانه اي ياور فلسطينيان بوده و پيام آنها را با هزينه اي كمتر به جهان منتقل كرده است.
ابوجهاد معتقد است: اينترنت نه تنها در داخل فلسطين كه در خارج از آن، شخصيت هاي خارجي و خصوصا اروپايي را به نفع فلسطين وارد حوزه سرزمين هاي اشغالي كرده است.
در حال حاضر بسياري از گروه هاي فلسطين در آنچه خود آن را شبكه عنكبوتي مي نامند، پايگاه دارند و علاوه بر آن بسياري از كشورهاي ديگر نيز مطالبي درباره فلسطين منتشر مي كنند. تخمين تعداد اين سايت ها در حال حاضر ممكن نيست، البته اين سايت ها به زبان هاي مختلف بوده و برخي بازديدكنند هاي فراواني نيز دارند.
سنگ و كودك
عبدالمعطي مي گويد كه رسانه هاي گروهي فلسطين بايد متحول شوند تا بتوانند اعتماد شهروند فلسطيني را جلب كنند و ابوجهاد در پاسخ به اين پرسش كه رسانه هاي فلسطيني تا چه اندازه بر تربيت كودكان فلسطيني تاثير گذار بوده و او را به مبارزه تشويق كرده اند؟ مي گويد: آنچه مي خواهم بگويم برعكس سئوال شماست. اطلاع رساني فلسطين بايد از كودك فلسطيني بياموزد. اين كودك فلسطيني ست كه رسانه ها را آموزش مي دهد. كودك فلسطيني خود خالق آينده است. انتقاضه سنگ با كودك فلسطيني آغاز شد و سنگ كوچك در دستان كوچك يك معجزه اطلاع رساني بوده است.

ننگي به سياهي سپتامبر
سهراب نيكخواه - هنگامي كه خالد مشعل، چند سال پيش در اردن توسط جاسوسان رژيم اشغالگر قدس ترور شد، همگان به عمق روابط دوستانه امان  و تل آويو پي بردند. اردن جزو معدود كشورهاي عربي ست كه روابط ديپلماتيك نزديكي با رژيم صهيونيستي برقرار كرده است. اين كشور گرچه روزگاري در خط مقدم نبرد با رژيم اشغالگر قدس قرار داشت، اما سال هاست كه دست  دوستي  اش را به جاي مردم فلسطين به سوي مقامات رژيم اشغالگر قدس دراز كرده است. شايد اين تغيير مسير از زماني آغاز شد كه ملك حسين- پادشاه سابق اردن- به مقابله با چريك هاي فلسطيني پرداخت و ابتدا اجازه فعاليت عليه رژيم اشغالگر قدس را از آنها سلب كرد و سپس با يك جنگ خونين آنها را از سرزمينش راند؛ وقايع سپتامبر سال 1970 داغ ننگي بود بر پيشاني ملك حسين.
اول سپتامبر سال 1970 ملك حسين براي دومين بار از يك سوء قصد جان سالم به در برد.
اين سوء قصد پس از آن رخ داد كه او طرح 10ماده اي خود را براي برقراري صلح در فلسطين ارائه داده بود. اين طرح كه در اصل، شكل گسترش يافته  اي از قطعنامه 242شوراي امنيت بود، با واكنش منفي مبارزان فلسطيني و بخصوص ساف (سازمان آزاديبخش فلسطين) روبه رو شد. تلاش براي ترور شاه اردن، هنگامي صورت گرفت كه خيابان هاي امان (پايتخت اردن) هر روز شاهد درگيري مبارزان فلسطيني و ارتش اردن بودند. اين درگيري ها گاه تا ساعت ها به طول مي انجاميد و عملا به نظر مي رسيد كنترل پايتخت بيش از آنكه در اختيار دولت باشد، به دست ساف است.
گسترش نفوذ چريك هاي فلسطيني در اردن سرانجام ملك حسين را به واكنش واداشت و در چهارم سپتامبر ، توپخانه ارتش اردن، قصر ساف را در حالي كه رهبران فلسطيني در آن مستقر بودند، گلوله باران كرد. با شعله ور شدن آتش جنگ در خيابان هاي امان، دولت ليبي تصميم گرفت كمك هاي مالي خود را به اردن كه در كنفرانس سران عرب در خارطوم (سال۱۹۶۷) مقرر شده بود، قطع كند. هم زمان دولت عراق نيز فرستنده راديو بغداد را در اختيار ساف قرار داد تا براي فعاليت هاي تبليغاتي خود از آن استفاده كند. در اواسط ماه سپتامبر، نيروي زميني اردن به پايتخت هجوم آورد و پس از دو روز با كشته و زخمي شدن بيش از 5 هزار فلسطيني، نيمي از پايتخت را به دست آورد. دولت هاي عراق و سوريه تهديد به دخالت در ماجرا كردند، اما اردن توجهي به اين تهديدها نكرد. از اين رو سوريه تعدادي از سربازانش را براي كمك به چريك هاي فلسطيني به اردن فرستاد. جنگ سپتامبر 12روز به طول انجاميد و بنابر آمار، بيش از 20هزار چريك فلسطيني كشته و 30 تا 50هزار نفر زخمي شدند.
تنها در شهر امان 14هزار خانه ويران و خسارتي بالغ بر 200ميليون دلار به شهر وارد شد.
در 16سپتامبر، ملك حسين و فلسطيني ها قراردادي را امضا كردند، اما چند ساعت بعد جنگ دوباره از سر گرفته شد. جنگ داخلي مي رفت با دخالت  آمريكا و رژيم اشغالگر قدس همراه شود. روز 21سپتامبر، واشنگتن مسئله دخالت در اين جنگ را بررسي كرد. در اين هنگام جمال عبدالناصر- رئيس جمهوري آن زمان مصر- به برژنف- دبير كل حزب كمونيست شوروي- نامه اي نوشت و در پي آن شوروي بيانه اي صادر كرد و در مورد دخالت كشورهاي امپرياليست در مسئله هشدار داد. در آن زمان مي بايست كنفرانس سران عرب در قاهره كار خود را آغاز مي كرد. همزمان با اجلاس، توپخانه اردن مواضع فلسطيني ها را گلوله باران مي كرد. سرانجام نمايندگان حاضر در قاهره تصميم گرفتند هياتي به امان رفته و طرفين را مجبور به پذيرش  آتش بس سازند. بالاخره در 26 سپتامبر، قرارداد آتش بس امضا شد و ملك حسين و ياسرعرفات به قاهره دعوت شدند. در 27 سپتامبر، جلسه پاياني كنفرانس سران عرب تشكيل شد. ملك حسين و تعدادي از مردانش در يك سوي ميز و عرفات در سوي ديگر نشستند. هر دو مي كوشيدند بر اعصاب خود مسلط باشند، در عين حال اسلحه را از خود دور نمي كردند.
حسنين هيكل روز نامه نگار مشهور مصري در كتاب خاطراتش مي نويسد به ملك فيصل، پادشاه آن زمان عربستان به شوخي پيشنهاد شد، اسلحه آن دو را بگيرد، ولي او برآشفت و گفت: جز ناصر كسي نمي تواند اين كار را بكند .
پس از دو ساعت بحث، سرانجام توافق حاصل شد. كنفرانس پايان يافت و ملك حسين و ياسرعرفات با وساطت جمال عبدالناصر دست دوستي دادند. يك روز پس از اين توافق در 28 سپتامبر 1970 عبدالناصر به طور ناگهاني بر اثر سكته قلبي درگذشت.
توافق عرفات و ملك حسين به موافقتنامه قاهره معروف شد. در اين قرارداد حضور و آزادي تحرك ساف در اردن مورد موافقت قرار گرفت و در عوض به دولت امان اختيار داده شده بود كه در مسائل مربوط به امنيت داخلي نظارت داشته باشد. با اين وجود تفسير اردن از متن اين توافقنامه بيش از هر چيز متوجه اين مسئله بود كه از بازگشت ساف به مناطقي كه ارتش اردن در جريان جنگ هاي سپتامبر اشغال كرده بود، جلوگيري كند. مقامات اردن در شهرهاي زرقا و كرك دست به يك سلسله بازرسي ها به منظور يافتن اسلحه زده و گروهي از چريك ها را به اتهام داشتن اسلحه بازداشت كردند. همچنين از تحرك ساف در حومه شهر امان كه قبلا تحت تسلط آن قرار داشت جلوگيري كردند. ساف نيز در مقابل، با جلوگيري از ورود مقامات اردني به بعضي از مناطق پايتخت و بستن يكي از مراكز پليس، به اينگونه اقدامات پاسخ داد. تشنج رو به گسترش و درگيري هاي پراكنده سرانجام باعث دخالت كميته ميانجي گري عرب به رياست باهي ادغم نخست وزير وقت تونس شد. موافقتنامه جديدي بين طرفين درگير امضا شد كه مهمترين بندهاي آن راجع به خلع سلاح شبه نظاميان فلسطيني و غيرنظاميان اردني بود. جمع آوري اسلحه با مخالفت شديد اعضاي ساف رو به رو شد، چون آنها داشتن اسلحه را نماد مقاومت و مبارزه مي دانستند. سرانجام موافقتنامه با شكست  رو به رو شد و در 16 اكتبر 1970 زد و خوردهاي شديدي در جرش رخ داد. به دنبال آن در بيست و پنجم همين ماه در سلط و در 9 نوامبر در رصيفه و در 11فوريه 1971 در هملان و در 26 مارس در اربد برخوردهاي مسلحانه اي صورت گرفت. در طول اين چند ماه رژيم  اردن توانست ساف را تا حدي عقب رانده و بر اوضاع مسلط شود، اما سرانجام ساف تصميم گرفت منابع اقتصادي و نظامي اردن را هدف حمله قرار دهد و در 29 مارس 1971 براي اولين بار ساف دو پل را منفجر كرد. در هفته هاي بعد در خطوط راه آهن و لوله هاي انتقال نفت، خرابكاري صورت گرفت و تا شانزدهم آوريل آن سال، 18 عمليات از اين دست انجام شد. بدين ترتيب ساف در موقعيت بهتري قرار گرفت، اما در اقدامي عجيب، موافقتنامه جديدي را با اردن به امضا رساند.
تلفات فلسطيني ها در جريان درگيري هايي كه از سپتامبر 1970 آغاز شد به حدي بود كه آن حادثه به سپتامبر سياه شهرت يافت.
مشكلات ساف و اردن حتي پس از جنگ 1973 نيز ادامه يافت، ولي ساف ديگر هيچ گاه نتوانست با قدرت در اردن ظاهر شود. دفتر ساف در امان تنها به امور اداري مشغول شد و چريك هاي مسلح به لبنان، سوريه، تونس، ليبي و مصر مهاجرت كردند. هر چند كه اردن همچنان بيشترين تعداد آواره فلسطيني را در خود جاي داده است.

نگاهي به وضعيت اسفبار زندانيان فلسطيني در سرزمين هاي اشغالي
پشت دروازه هاي جهنم
004611.jpg
آرش نهاوندي
از زمان آغاز اشغال سرزمين هاي فلسطيني توسط نيروهاي ارتش رژيم صهيونيستي در سال 1967، بيش از 650 هزار فلسطيني بازداشت شده اند و در زندان هاي اسرائيل به سر مي برند.
با توجه به آمارهاي موجود، اين ميزان زنداني در واقع 20 درصد از جمعيت ساكنان فلسطيني در اراضي اشغالي را تشكيل مي دهند. با در نظر گرفتن اين واقعيت كه اكثر زندانيان نيز مردان هستند، مي توان گفت بيش از 40درصد مردان فلسطيني در زندان هاي رژيم  صهيونيستي به سر مي برند. بر اساس آمار ارائه شده در پانزدهم اوت سال 2004 قريب به بيش از 7 هزار و 500 زنداني سياسي فلسطيني در زندان هاي رژيم صهيونيستي تحت بازداشت بوده اند. از اين ميان بيش از 750 نفر داراي سمت هاي مديريتي در بخش هاي اداري بوده اند كه بدون تفهيم اتهام و برگزاري محكمه و مشخص شدن مدت زمان بازداشتشان، در حبس اسرائيلي ها به سر مي برند.
گفتني ست كه 380 نفر از اين زندانيان نيز 18 سال يا كمتر سن دارند، حتي 78 نفر از اينان به سن 16 سالگي نرسيده اند. در ميان اين زندانيان نيز 106 زن فلسطيني به چشم مي خورند كه 20 نفر از آنها داراي فرزند بوده و 2 نفر ديگر در زندان فرزندانشان را به دنيا آورده اند كه اين كودكان نيز پس از تولد در كنار مادرانشان در زندان مانده اند و تاكنون هيچ گونه تغييري در وضعيت آنها ايجاد نشده است.
از 7 هزار و 500 زنداني سياسي تحت بازداشت اسرائيل، 3 هزار و 800 نفر در زندان هاي عمومي به سر مي برند و مابقي زندانيان در ندامتگاه هاي نظامي تحت شديد ترين مقررات نظامي محبوس هستند.
تعداد زيادي از فلسطينيان در بند رژيم صهيونيستي همچنين در كمپ هاي مخصوص و در بدترين شرايط نگهداري مي شوند.
بازداشت و زنداني كردن شهروندان فلسطيني كه در سرزمين هاي اشغالي زندگي مي كنند، به موجب سخت ترين و شديدترين مقررات نظامي صورت مي گيرد كه اين مقررات در واقع تمامي جنبه هاي زندگي فلسطينيان ساكن سرزمين هاي اشغالي را در برمي گيرد.
در حالي كه يكهزار و 500 نوع از شديدترين مقررات نظامي در كرانه باختري، زندگي شهروندان فلسطيني را با قيد و بندهاي شديدي مواجه ساخته، يكهزار و 400 مورد ديگر از اين مقررات نظامي غيرانساني بر فلسطينيان ساكن در نوار غزه تحميل شده است.
در بسياري از موارد نيز فرماندهان صهيونيست خود مبادرت به صدور فرمان مي كنند و در برخي ديگر از موارد، فرمان هايي صادر مي شوند كه تا لحظه اجرا كسي از ماهيت آنها خبر ندارد. در واقع فرماندهي نظامي رژيم صهيونيستي مستقر در هر منطقه مجاز به صدور فرمان هايي نظامي، پيش از اعلام آنها به ساكنان منطقه است.
بر اساس همين مقررات نظامي، فلسطيني ها در دادگاه هاي نظامي واقع در پادگان هاي اسرائيلي در سرزمين هاي اشغالي بدون برخوردار بودن از كمترين حقوق اوليه انساني، مورد محاكمه قرار مي گيرند.
رياست اين دادگاه - يا به عبارتي بهتر بيدادگاه ها به عهده سه قاضي ست كه هر سه نفر آنها از سوي ارتش رژيم صهيونيستي انتخاب مي شوند.
در اغلب موارد نيز دو نفر از اين قضات از سوابق و صلاحيت قضائي برخوردار نيستند.
در اين دادگاه ها همچنين موازين قضائي منطبق بر عرف بين الملل ناديده گرفته مي شوند.
اكثر زندان ها و بازداشتگاه هاي اسرائيلي - كه به صورت اردوگاه هاي متمركز بنا شده اند - در سرزمين هاي داخل مرزهاي سال 1948 واقع شده اند.
اكنون در اين سرزمين ها، رژيم صهيونيستي داراي 5 مركز بازپرسي، 6 بازداشتگاه (بازداشت موقت)، سه بازداشتگاه نظامي (اردوگاه هاي متمركز) و 20 زندان است كه زندانيان فلسطيني ساكن سرزمين هاي اشغالي را در خود جاي داده اند. اين در حالي ست كه محل احداث بازداشتگاه ها، نحوه انتقال زندانيان و شيوه رفتار با فلسطينيان بازداشت شده، همواره مورد اعتراض و انتقاد شديد مجامع بين المللي بوده و به كرات اين اقدامات از سوي اين مجامع، غيرقانوني اعلام شده و حتي برابر با جنايات جنگي قلمداد شده است. در چهارمين كنوانسيون ژنو به صراحت قيد شده است كه انسان هاي تحت حفاظتي كه متهم به ارتكاب حملات هستند، بايد در بازداشتگاه هاي سرزمين اشغالي به سر ببرند و در صورت محرز شدن جرائم آنها توسط محاكم صالحه در همان مناطق، دوران محكوميت خويش را بگذرانند (ماده 47).
اين در حالي ست كه بسياري از بازداشت شدگان فلسطيني در بازداشتگاه هاي مخوف رژيم صهيونيستي و در خارج از سرزمين هاي اشغالي و به طور كاملا غيرقانوني، دوران بازداشت خود را طي مي كنند.
بر اساس مقررات اسرائيلي، ملاقات خانواده هاي زندانيان با اعضاي دربند جنبش هاي فلسطيني در داخل سرزمين هاي اشغالي تقريبا غيرممكن است، اين مقررات حتي به شديدترين وجهي در بيت المقدس شرقي اجرا مي شود. بويژه پس از آغاز انتفاضه در سپتامبر سال 2000، ديدارهاي خانوادگي با زندانيان به طور مكرر لغو شده اند.
براساس مقررات حاكم بر ارتش رژيم صهيونيستي، بازداشت فلسطينيان به مدت هشت روز كامل بدون اطلاع ارتش اسرائيل از دلايل دستگيري و بي آنكه دادگاهي زنداني را تفهيم اتهام كند، مجاز است.
طي ماه هاي آوريل و ژوئن سال 2002 اين مدت زمان بازداشت موقت زندانيان فلسطيني افزايش پيدا كرد و فرمان يكهزار و پانصدم ارتش اسرائيل،  نظاميان ارتش اسرائيل را مجاز شمرد تا بازداشت شدگان فلسطيني را به مدت 18 روز طبق مقررات فوق الذكر تحت بازداشت درآورند.بر طبق مقررات كنوني، زنداني فلسطيني طي 8 روز بازداشت موقت يا پس از آن به يكي از مراكز بازجويي فرستاده شده و پس از انجام مراحل بازجويي، زنداني، متهم به حمله و با دريافت حكم بازداشت، روانه زندان شده يا آزاد مي شود؛ مسئله اي كه بندرت اتفاق مي افتد.
دوران استنطاق از زنداني فلسطيني بسيار طاقت فرساست و براساس مقررات كنوني حاكم بر دستگاه هاي امنيتي اسرائيل، يك زنداني فلسطيني را مي توان به مدت 180 روز به طور بي وقفه مورد بازجويي قرار داد.
زنداني فلسطيني تنها مي تواند 60 روز از اين دوران طولاني يعني يك سوم زمان بازجويي- از وكيل مدافع استفاده كند، در زمان بازجويي، زنداني بارها مورد انواع و اقسام شكنجه يا رفتار شديدا غيرانساني قرار مي گيرد.
اين رفتارهاي بي رحمانه از طريق خشونت هاي فيزيكي و رواني عليه زنداني اعمال مي شود.
در واقع دستگاه قضائي اسرائيل شكنجه و رفتار خشونت آميز را عليه زندانيان فلسطيني مجاز شمرده است كه مشكوك به حمل بمب بوده يا قصد انجام عمليات استشهادي را داشته باشند.
رواج شكنجه و خشونت طي دوران استنطاق، مرگ بسياري از زندانيان بيگناه فلسطيني را درپي داشته است. در كنار اين موارد در دادگاه هاي عمومي و نظامي نيز به دست آوردن اعترافات كذب از متهمان در جريان محكمه، مجاز شمرده شده است.
اقداماتي نظير بازداشت فلسطينيان، بدون آنكه جرم آنها مشخص شده يا دادگاهي به منظور تفهيم اتهام آنان برگزار شود، همواره از سوي مجامع بين المللي بشدت مورد انتقاد واقع شده و در بسياري از مواقع نيز محكوميت هاي شديداللحني را عليه رژيم صهيونيستي در پي داشته است.
در جريان همين بازداشت هاي غيرقانوني، از ماه مارس تا اكتبر سال 2002 نيروهاي اشغالگر اسرائيلي بيش از 15 هزار فلسطيني را تحت بازداشت خويش درآوردند. طي اين موج از دستگيري هاي گسترده، نظاميان صهيونيست با حمله به شهرها و روستاهاي محل سكونت فلسطيني ها، مردان 10 تا 45 ساله را طي فرماني دولتي بازداشت مي كردند.
در ماه اكتبر و با پايان يافتن اين روند خشونت بار يكهزار و 50 نفر از اين زندانيان در بازداشت به سر مي بردند. فرمان هاي بازداشت دولتي قابل تجديد نيز است، به عنوان مثال در صورتي كه فردي به يك يا شش ماه حبس محكوم شود، اين دوران بازداشت تجديدپذير خواهد بود.
بازداشت دولتي براساس مدارك مخفيانه اي كه به دادگاه هاي نظامي ارائه مي شود،  انجام مي گيرد. در اغلب موارد متهم و حتي وكلاي وي نيز به اين مدارك دسترسي ندارند.
روال محكمه و بازپرسي چنان غيرقانوني ومخفيانه انجام مي گيرد كه بارها شاهد آن بوده ايم كه زندانيان فلسطيني بدون اثبات اتهام، مدت هاي طويلي را در زندان به سر برده اند. در يكي از اين موارد حتي يكي از فلسطينيان بدون آنكه در دادگاه، متهم به انجام جرم خاصي شود، 8???سال تمام را در بازداشت دولتي بوده است.
علاوه بر اين موارد، براساس قوانين نظامي كه در سرزمين هاي اشغالي اعمال مي شوند، يك كودك 16ساله، بزرگسال محسوب شده است.
اين درحالي ست كه طبق مفاد مندرج در كنوانسيون حقوق كودك سازمان ملل، سن بزرگسالي 18 سال قيد شده است.اما در سرزمين هاي اشغالي و به موجب قوانين صهيونيست ها، يك كودك فلسطيني را به محض آنكه به سن 12 سالگي رسيد، مي توان در دادگاه نظامي محاكمه كرد.بر همين اساس كودكان 12 تا 14 ساله فلسطيني را مي توان در دادگاه هاي نظامي به شش ماه زندان محكوم كرد.به عنوان مثال كودك 14 ساله اي كه به سمت نظاميان صهيونيست سنگ پراني كرده بود به 6 ماه زندان محكوم شد.پس از سن 14 سالگي نيز با كودكان فلسطيني به مثابه يك بزرگسال در محاكم اسرائيلي رفتار مي شود. در واقع در سرزمين هاي اشغالي و براي فلسطينيان بي دفاع، دادگاهي براي احقاق حق نوجوانان وجود ندارد و محاكم نظامي اسرائيل احكامي برابر احكام بزرگسالان براي نوجوانان فلسطيني در بند صادر مي كنند.
زندانيان كم سن و سال نيز اغلب در همان بندهاي بزرگسالان نگهداري مي شوند كه اين مسئله نيز خلاف مقررات بين المللي ست.
شرايط كلي حاكم بر زندان هاي اسرائيلي نيز بسيار غيرانساني ست و در بسياري از اردوگاه ها كه به عنوان زندان به كار مي رود،  زندانيان فلسطيني در چادرهاي مملو از جمعيت در حبس به سر مي برند و هيچ گونه سرپناهي به غير از سقف چادرهاي برزنتي از آنان در برابر آب و هواي سخت حفاظت نمي كند.
زندانيان فلسطيني از وعده هاي غذايي مناسب از نظر كميت و كيفيت بي بهره اند. لباس هاي تميز و لوازم نظافت نيز در اختيار آنان قرار داده نمي شود.
زندانيان مجروح نيز از امكانات پزشكي محروم هستند. بسياري از وكلاي فلسطيني نيز به دليل محدوديت هاي عبور و مرور به سرزمين هاي اشغالي كه براي همه فلسطينيان يكسان در نظر گرفته شده، قادر به ديدار از موكلان در بند خود نيستند.

جهانشهر
آرمانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
در شهر
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  در شهر  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |