پنجشنبه ۵ آبان ۱۳۸۴ - - ۳۸۳۵
هشدار چريك هاي مبارز فلسطيني به تشكيلات خودگردان
سلاحمان را تحويل نمي دهيم
004584.jpg
عكس ها:محمد رضا شاهرخي نژاد
ابوجهاد، نماينده جنبش جهاد اسلامي در تهران با نمايي از فتحي شقاقي در پشت سر

محمد باريكاني
تصاوير زيادي از گروه هاي جهادي فلسطيني ديده بودم. مردان و زنان جواني كه در يك مبارزه چريكي با نيروهاي صهيونيست در فلسطين از هيچ اقدامي فروگذار نبودند. مبارزان شهادت طلبي كه با هدف اخراج اسرائيل از سرزمين هاي فلسطين و احقاق حقوق از دست رفته فلسطينيان در مقابل دوربين مي ايستند و در حالي كه پوشش نظامي پارتيزاني به تن كرده اند، چهره شان را با يك چفيه  فلسطيني يا با سرپوش هايي كه تنها چشم هايشان را آزاد مي گذارد، پوشانده اند، هشدارهايي را به رژيم صهيونيستي مي دهند و پس از آن در حالي كه بدن هايشان را با بمب پوشانده اند در يك اقدام شهادت طلبانه مواضع و نيروهاي ارتش اسرائيل را در هم مي كوبند.
كسي چه مي داند، شايد آن روز كه آرتور بالفور وزير خارجه دولت ديويد لويد در بريتانيا بيانيه بالفور را كه به موجب آن، دولت پادشاهي انگلستان براي رفاه قوم يهود ايجاد يك محل سكونت ملي براي آنان در فلسطين در نظر مي گرفت، در نوامبر 1917 منتشر كرد، هيچ گاه تصور نمي كرد كه اين بيانيه به پردردسرترين اعلاميه براي خاورميانه تبديل شود.
اگرچه اعتراضات اعراب به موضوع مهاجرت ناگهاني يهوديان به فلسطين ادامه داشت، ولي نخستين كشمكش ميان اعراب و يهودي ها به ماه اوت 1929 باز مي گردد. زماني كه اعراب فلسطيني مشاهده كردند يهوديان به معبد باستاني بيت المقدس وارد شده اند و از ديوار ندبه براي عبادت استفاده مي كنند، فلسطيني ها به يهوديان حمله كردند و از آن پس اقدامات جدي تري براي لغو اعلاميه  بالفور از سوي انگلستان صورت دادند.كار به سازمان ملل كشيده شد و اين سازمان در نوامبر 1947 پس از رد پيشنهاد انگلستان از سوي اعراب و يهودي ها كه خواستار ايجاد كشوري با حاكميت محلي شده بود، اعلام كرد كه بايد در فلسطين دو كشور به طور جداگانه عرب و يهودي تشكيل شود و دارالسلام (بيت المقدس) در مرز مديريت بين الملل قرار گيرد.
اگرچه انگلستان با اين درخواست مخالف بود و حتي اعراب نيز به نشانه اعتراض، جلسه را ترك كردند.
***
نخستين اقدام تروريستي در سرزمين هاي فلسطيني از سوي جناح چپ اسرائيل در بيت المقدس صورت گرفت. هتل كينگ ديويد كه قرارگاه دولتي و نظامي انگلستان بود به وسيله تروريست هاي صهيونيست منفجر شد و اين اقدام 76 كشته و 46 مجروح برجاي گذاشت. بدين ترتيب در 14 مه 1948 انگلستان، فلسطين را تخليه و اسرائيل در شهر تل آويو اعلام موجوديت مي كند. ايالات متحده در همان روز و اتحاد جماهيرشوروي سه روز بعد، نخستين دولت هايي بودند كه اين كشور را به رسميت شناختند.
فلسطيني ها كه ديگر حقوق خود را پايمال شده دريافتند، از طريق كنگره ملي اين كشور سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) را ايجاد كردند تا فلسطيني ها را براي نجات سرزمين اشغال شده تجهيز كنند. از بطن اين اقدام گروه هاي جهادي ديگر نيز با نام هاي جنبش فتح، جنبش حماس و جهاد اسلامي پديد آمدند كه هر يك سهم بسزايي در مبارزات مسلحانه ملت فلسطين ايفا كرده اند.
گروه الفتح، بزرگترين گروه كماندويي فلسطيني بود كه در اردن مستقر شده بود و پس از فشار اسرائيل به اين كشور مبني بر اخراج اين گروه، آنها از اردن رانده شدند.در ژوئيه 1982 عرفات، سندي را امضا مي كند كه بر اساس آن تصميمات سازمان ملل را در مورد حق حيات اسرائيل مورد قبول قرار مي دهد، اين اقدام در حضور 6 سناتور آمريكايي كه از لبنان ديدار مي كردند، صورت مي پذيرد.
پس از آن جنگ آشكاري ميان ساف و نيروهاي مبارز كه مخالف فرماندهي عرفات هستند و طرفداران آن درمي گيرد. جهاد اسلامي و حماس اعلام موجوديت كرده اند و مخالفت صريح خود را با هر گونه مذاكره و سازش از سوي عرفات اعلام مي كنند.
اختلاف نظر گروه هاي جهادي با تشكيلات خودگردان فلسطين به رهبري ياسرعرفات، رفته رفته آنها را به در پيش گرفتن سياست انتقادي - اعتراضي به تشكيلات خودگردان وادارا ساخت و البته سازمان آزاديبخش فلسطين كه به تاسيس تشكيلات خودگردان اقدام كرده بود، بتدريج گروه هاي مقاومت را از سهم بردن سياسي در تصميم گيري ها محروم كرد.
بدين ترتيب گروه حماس پس از آنكه دريافت سران اخوان المسلمين كه ديگر مبارزه جدي و مقاومت را كمرنگ كرده و تنها به جنبه هاي ديني و مذهبي توجه دارد و براي آسيب نرسيدن به موسسات اسلامي و تعطيل نشدن آن حتي به اخذ مجوز قانوني از سوي اسرائيل تن داده است و حتي در انتقاضه ملت فلسطين نيز حضور چنداني ندارد،اعلام موجوديت كرد.
پس از اين اعلام جهاد اسلامي كه مولود يك انشعاب تازه از اخوان المسلمين بود و حاصل انشعاب جوانان انقلابي عضو اخوان المسلمين در غزه بود اعلام موجوديت كرد. آنها با سازمان فتح روابط خوبي برقرار كردند و اعضاي فتح حتي به آنها آموزش نظامي دادند، ولي پس از مدتي آنها سران سنتي اخوان المسلمين را به باد انتقاد گرفتند و پس از آن در فاصله سالهاي 86 و 87 ميلادي چندين عمليات نظامي عليه نيروهاي اسرائيل براه انداختند كه مهمترين آن در اكتبر سال 1987 در غزه به وقوع پيوست و زمينه قيام دسامبر 1987 را فراهم ساخت. پايه گذار اين جنبش انقلابي جديد، دكتر فتحي شقاقي بود كه تحت تاثير انقلاب ايران قرار گرفت. مخالفت جهاد اسلامي با ساف پس از مواضع ياسرعرفات در اجلاس 1988 ژنو و به رسميت شناختن اسرائيل از سوي او، شدت بيشتري يافت. عبدالعزيز عوده در 1989 به ايران آمد و در اين كشور ساكن شد. اين اقدام باعث شد تا جنبش هاي انقلابي نزديك به عراق و مخالفان انقلاب اسلامي ايران، همچنين طرفداران عربستان سعودي، به تلاش براي منزوي ساختن جهاد اسلامي بپردازند.
حالا در تهران نمايندگان دو گروه مقاومت و جهاد، دفاتري را احداث كرده اند كه بسيار متفاوت  با آن چيزهايي ست كه از گروه هاي شهادت طلب فلسطيني از دوربين هاي تلويزيوني ديده مي شود.
004599.jpg
عبدالمعطي، نماينده جنبش حماس در تهران به همراه پسر كوچكش احمد
دكتر عبدالمعطي مسئول دفتر حماس در تهران كه يكي از بزرگترين و تاثيرگذارترين گروه هاي جهادي در فلسطين، بويژه نوار غزه است، در ساختمان چهار طبقه اي در شمال شهر تهران زندگي مي كند. سربازي كه به نظر مي رسد از نيروهاي پليس ديپلماتيك در تهران است در كيوسك مقابل ساختمان، حفاظت از ساختمان را برعهده دارد با اين وجود تمام پنجره هاي ساختمان با نرده هاي فلزي پوشيده شده اند تا از دستبرد در امان بمانند.
عبدالمعطي به عادت مسلمانان، معتقد به خواندن نماز اول وقت است؛ عبدالمعطي در سال 1964 ميلادي در فلسطين متولد شده و در سن 16 سالگي در بدو تاسيس جنبش مقاومت اسلامي به عضويت جنبش درمي آيد و پس از يك سال فعاليت، دستگير و به زندان هاي اسرائيل منتقل مي شود، پس از آن در چند مرحله بار ديگر دستگير و زنداني مي شود تا جايي كه مي گويد نزديك به چهار سال و نيم از زندگي اش را در زندان هاي اسرائيل گذرانده است. در سن 23 سالگي ازدواج مي كند و در فلسطين به دانشگاه مي رود تا در رشته روان شناسي به تحصيل بپردازد.
پس از آن به سودان مهاجرت مي كند و دكتراي روان شناسي و امور تربيتي را از دانشگاه خارطوم به دست مي آورد. او حالا نزديك به سه سال است كه مسئوليت دفتر حماس در تهران را برعهده گرفته و همراه با همسر و شش فرزندش در تهران و در ساختماني به سر مي برد كه يك طبقه پايين تر از او، دفتر حزب الله لبنان واقع شده است.
عبدالمعطي علاقه ويژه اي به دكتر عبدالعزيز رنتيسي كه در حملات تروريست هاي اسرائيلي به شهادت رسيد، دارد و پوستر بزرگي از رنتيسي و شيخ احمد ياسين بر ديوار پشت سر خود نصب كرده است. در حالي كه با دست به تصوير رنتيسي اشاره مي كند، مي گويد: دو هفته پيش از شهادت، اقدام به جمع آوري كمك ها و هداياي مردمي كرد. تنها 3 ميليون دلار از نوار غزه كه مردم آن به تنگدستي مشهور هستند، جمع آوري شد .
مسئول دفتر حماس در تهران اگرچه معتقد است كه پس از مرگ عرفات و در دوره تشكيلات جديد خودگردان به رياست محمود عباس ، سرزمين هاي كمتري نسبت به دوران عرفات در دست تشكيلات خودگردان است، ولي مي گويد كه اشغالگران به محمود عباس اجازه نخواهند داد كه دولتي بيش از آنچه در غزه دارد، داشته باشد. از سوي ديگر مساحت نوار غزه چيزي فراتر از 5 درصد كل مساحت كرانه باختري نيست و حتي كمتر از يك درصد مساحت كل فلسطين است .
او معتقد است كه عقب نشيني اخير اسرائيل از نوار غزه به دليل گفت وگوهاي سياسي تشكيلات خودگردان نگرفته است، بلكه تنها از طريق اقدامات جهادي و عمليات مبارزان فلسطيني صورت گرفته است. عبدالمعطي به اين امر اشاره مي كند كه اساسا هيچ دولت فلسطيني در كار نيست، چون معتقد است كه تشكيلات خودگردان نيازمند ثبات براي اقامه دولت است.
اين اظهارات در حالي ست كه جورج بوش، رئيس جمهوري آمريكا در ديدار هفته گذشته خود با محمود عباس عنوان داشته است كه گمان نمي كند دولت فلسطيني زودتر از سال 2009 قابل استقرار باشد.
رئيس دفتر حركت مقاومت اسلامي (حماس) در تهران تاكيد مي كند كه اظهارات بوش بدين معناست كه هيچ جايي براي توقف مقاومت نيست، بلكه بايد براي ايجاد دولت از طريق مقاومت فعاليت كرد .
او معتقد است كه عمليات استشهادي و شهادت طلبانه، اقدامات قهرمانانه اي ست كه موجوديت رژيم صهيونيستي را به لرزه درآورده و نقش بسزايي در تسليم و عقب نشيني صهيونيست ها از غزه داشته است. عبدالمعطي اميدوار است كه اين استراتژي (عمليات قهرمانانه) در آزادسازي كرانه باختري نيز نقش خود را ايفا كند.
هرچند اختلاف نظر با تصميمات عرفات، دوران اوج اقدامات استشهادي و مبارزات رهايي بخش گروه هاي جهادي بوده است، ولي به نظر مي رسد با روي كار آمدن محمود عباس، گروه هاي مبارز، سكوت معناداري را آغاز كرده اند.
عبدالمعطي مي گويد: تا زماني كه اشغال وجود داشته باشد، مقاومت بنيادين و مشروع و ماندگار باقي خواهد ماند و متوقف نخواهد شد، مگر با زوال اشغالگري .
نماينده حماس در تهران، موافق كمرنگ شدن نقش گروه هاي جهادي در دوران جديد تشكيلات خودگردان نيست و كاهش عمليات مسلحانه بر ضد رژيم صهيونيستي را نشانه كمرنگ شدن مقاومت نمي داند.
عبدالمعطي مي گويد: كاهش اقدامات مسلحانه به دليل پيمان و توافقي ست كه ميان گروه هاي فلسطيني در اجلاس قاهره بسته شد تا اوضاع در سرزمين هاي اشغالي كمي آرامتر شود و اين توافقنامه تا اواخر سال جاري ميلادي به پايان خواهد رسيد .
از اظهارات مسئول دفتر حماس در تهران برمي آيد كه آنها روش ديپلماتيك را هم نوعي روش  رهايي از اشغال و آزادسازي فلسطين مي دانند، ولي معتقدند كه به دليل تجربيات سياسي گذشته اين روش قادر به پيشبرد اهداف عالي فلسطينيان نبوده است. گروه هاي جهادي معتدل تر، همچون حماس بر اين باورند كه راهكارهاي ديپلماتيك و سازوكارهاي مربوط به آن بايد در چارچوب يك برنامه فراگير ملي ارائه شود تا با محترم شمردن مقاومت گروه هاي فلسطيني بر اصول و ارزش هاي فلسطين نيز تاكيد داشته باشد.
نماينده حماس بر تحقق وحدت فراگير ملي در مقاومت از مسير ديپلماتيك تاكيد مي كند و البته با كنايه مي گويد: اينكه برخي تكروي كنند و فقط راه  سياسي را به عنوان يگانه راه آزادي فلسطين قلمداد كنند آن را اشتباهي بزرگ مي دانيم، چون تجربه به ما نشان داده است كه اين روش به مصلحت نيست و چيزي جز سراب عايد ما نخواهد كرد .
گروه هاي جهادي فلسطيني مستقر در تهران، مقاومت و پايداري را كوتاه ترين راه براي رفع اشغالگري و نابودي اشغالگران مي دانند.
ابواسامه بر اين موضوع تاكيد مي كند كه درپيش گرفتن روش ديپلماتيك از زمان شكل گيري تشكيلات خودگردان و قبل و بعد از آن مطرح بوده است حتي زماني كه سازمان آزاديبخش فلسطين در اسلو پاي ميز مذاكره رفت، بر مسئله توقف تمام اشكال عمليات نظامي توافق شده بود، بنابراين روش ديپلماتيك موضوع تازه اي نبوده و مختص محمود عباس هم نيست .
مسئول دفتر حماس در تهران اعتراض جدي خود و حركت مقاومت اسلامي را به روش تشكيلات خودگردان فلسطين و جنبش فتح به اين دليل مي داند كه اتكا به مشي ديپلماتيك به عنوان تنها راه حل، اشتباه بزرگي ست كه به افزايش شهرك هاي يهودي نشين، غصب بيشتر سرزمين هاي فلسطيني، تداوم بناي ديوار نژادپرست حائل، يهودي سازي فلسطين و درنهايت تضييع هرچه بيشتر حقوق فلسطينيان منجر مي شود .
گروه هاي جهادي در پاسخ به سهم گيري سياسي از تشكيلات خودگردان و تمايل اين تشكيلات بر مشاركت دادن گروه هاي جهادي در تصميم گيري هاي سياسي اينگونه پاسخ مي دهند كه فرآيند سياسي مدنظر مقاومت، مشاركت دادن جهاد و حماس در وزارتخانه و موسسات نيست، بلكه ما به عنوان نيروي مقاومت، سلاح بر دوش مي گيريم و در برابر اشغالگران مي ايستيم. در عين حال فرآيند سياسي را بي فايده مي دانيم و همين اقدام ما به خودي خود يك عمل سياسي ست .
ابواسامه مي گويد: هدف از مقاومت، تحقق يك هدف سياسي ست و ما - حماس - در اين راستا خود را در كانون فرآيند سياسي مي دانيم، اگرچه سهمي در وزارتخانه هاي تشكيلات خودگردان و نهادهاي آن نداشته باشيم .
مسئول حماس در تهران، اقدامات اين گروه جهادي فلسطيني در آينده را اينگونه تشريح مي كند كه در مرحله آتي تلاش خواهيم كرد ساختار سياسي فلسطين براساس اصول نوين پايه ريزي شود و اين مهم را از طريق شركت در انتخابات پارلماني كه قرار است در 25ژانويه 2006 برگزار شود تحقق مي بخشيم تا با بازسازي ساختاري ساف ساير گروه هاي فلسطيني نيز امكان ورود به اين تشكيلات را پيدا كنند .
ابواسامه از فرآيندي سياسي سخن مي گويد كه در آن به كارگيري از سلاح نيز لحاظ شده است و در حالي كه عينك طلايي خود را برچشم مي زند و با قلمي كه در دست گرفته است، خط هاي عمودي كوچكي بر صفحه كاغذي مقابل خود مي كشد، در پاسخ به دولت هايي كه آنها را در رديف گروه هاي تروريستي قرار داده اند مي گويد: خشونت ممكن است منجر به قرباني شدن افراد غيرنظامي شود، ولي بايد اين اتهام به ستمگران اشغالگر صهيونيست زده شود كه ملت فلسطين را آواره كرده اند، سرزمين ما را غصب كرده و روزانه جناياتي عليه ملت بي دفاع فلسطين مرتكب مي شوند .
عبدالمعطي مي گويد: از بدو انتفاضه الاقصي نزديك به 4هزار فلسطيني شهيد و حدود 45هزار مجروح برجاي مانده است كه بيش از 90 درصد از آنها غيرنظامي بوده اند. در كنار آنها ده ها هزار خانه ويران شده اند و ميليون ها اصله درخت زيتون و مركبات ريشه كن شد وحالا اين صهيونيست ها هستند كه بايد در مورد جناياتشان در حق غيرنظاميان فلسطيني مورد سئوال واقع شوند، چون مقاومت ما مشروع است و براي كسب استقلال و آزادي و زندگي با كرامت است .
او بار ديگر نقبي به مذاكرات سياسي و روش هاي مسالمت آميز مي زند و در حالي كه لبخند تلخي بر لب دارد مي گويد: تمام اين مسائل در حالي اتفاق مي افتد كه رژيم صهيونيستي حتي حاضر به همكاري با روش سياسي مسالمت آميز تشكيلات خودگردان نيست. تشكيلات خودگردان از بدو ورود راه سياسي را در پيش گرفت، ولي چه چيزي از جانب صهيونيست ها عايدش شد، من مي گويم هيچ و تنها دستاوردي كه داشت كشتار روزانه فلسطيني ها و قتل افراد غيرنظامي، ويراني مزارع و خانه و كاشانه فلسطيني ها و يهودي سازي مقدسات فلسطين بود .
ابواسامه اتهامات مربوط به جنگ طلب بودن گروه هاي جهادي را بشدت رد مي كند و مي گويد كه اهداف مقدسي از مبارزه دارند.
گروه حماس از جمله گروه هاي تاثيرگذار در نوار غزه است كه ابواسامه تامين مالي اين گروه را از سوي ملت سخاوتمند فلسطين مي داند. او مي گويد: بارها گفته ايم كه ملت فلسطين يك ملت سخاوتمند است و همان طور كه براي مقاومت و جهاد، جان خود را پيشكش مي كند، خيلي راحت مال خود را هم تقديم مي كند. از سوي ديگر فلسطينيان ساكن كشورهاي خليج فارس و كشورهاي اسلامي و اروپا نيز منبع ديگري براي كمك مالي به گروه جهادي حماس هستند. علاوه بر اين، منبع عظيم تري داريم كه ملل عرب و مسلمان هستند كه در كنار ملت فلسطين ايستاده اند و از آنها حمايت مي كنند .
***
خيابان دوازدهم در منطقه متوسط نشين تهران، واقع شده است؛ خانه اي دوطبقه كه تا چند سال پيش رنگ تمام در و پنجره فلزي و نرده هاي محافظ آن با رنگ آبي استخري تزئين شده بود و از همان ابتداي خيابان در ميان تمام آن خانه هاي مسكوني ديگر به شكل عجيبي توجه رهگذران را جلب مي كرد. رنگ خانه حالا كاملا تغيير كرده و به رنگ طوسي روشن كشيده شده است. يك ديش زنگ زده ماهواره اي بر بام خانه دوطبقه، درست نزديك به كوچه نصب شده است و براحتي از كوچه مشاهده مي شود. اين تنها بشقاب ماهواره اي خيابان است كه از بيرون پيداست.
محمد ابوجهاد را يك بار نزديك به پنج سال پيش ديده بودم و با او بر سر مسائل روز فلسطين سخن گفتيم، ولي اين بار اگرچه ابوجهاد همچنان مواضع راديكال خود را درخصوص مسائل فلسطين و لزوم تداوم مقاومت حفظ كرده، ولي نسبت به دادن اطلاعات شخصي بسيار محافظه كار شده است.
گروه ابوجهاد از پايه گذاران عمليات هاي استشهادي ست و تعجبي نيست كه تزئينات اتاق كار ابوجهاد در طبقه بالاي ساختماني دوطبقه كه خانواده اش در طبقه پاييني آن زندگي مي كنند، تصاويري از نخستين شهداي عمليات هاي شهادت طلبانه و دكتر فتحي شقاقي كه او درگير كارهاي مربوط به بزرگداشت پايه گذار جهاد اسلامي فلسطين بوده، نصب شده است. اتاق كار او برخلاف اتاق كار مسئول پيشين حماس در تهران، هيچ تغييري نداشته و هنوز همان دو پرچم بزرگ فلسطين و جهاد اسلامي در دو سوي كاناپه اي قرار گرفته اند كه او روي آن تكيه مي زند.
محمد ابوجهاد در سال 1958 ميلادي در فلسطين متولد مي شود و تا 12 سالگي در فلسطين به سر مي برد، پس از آن از اين كشور خارج شده و در مصر زندگي مي كند. ابوجهاد، مهندسي فيزيك و شيمي را در دانشگاه مصر مي خواند و مدتي پس از تاسيس مقاومت، به اين جنبش مي پيوندد. يكي از آخرين اقدامات گروه جهاد اسلامي علاوه بر مقاومت استشهادي، سازماندهي يك راهپيمايي مسلحانه با حضور 4 هزار و 12 عضو خود در يك ماه و نيم گذشته در سرزمين هاي اشغالي بوده است. راهپيمايان مسلح هر يك با نام يكي از شهداي انتفاضه در اين مراسم شركت كردند.
ابوجهاد همچنان بر اين موضوع پافشاري مي كند كه ياسر عرفات، رهبر تشكيلات خودگردان فلسطين با پوشش و چتر حمايتي آمريكا و به منظور تحميل اراده شارون، ترور شده است.
او اگرچه معتقد است كه راه سازش، هيچ دستاوردي براي ملت فلسطين در بر نداشته است، ولي تاكيد مي كند: اين تنها راه مقاومت است كه دستاوردهاي زيادي دربرداشته است .
به اعتقاد ابوجهاد، مقاومت به عنوان تنها راه اصلي منجر به خروج اسرائيل از نوار غزه شده و معتقد است كه اين اقدام، گام نخست آزادي فلسطين بوده و راه طولاني همچنان باقي ست.
جهاد اسلامي نيز همچون گروه هاي ديگر جهادي در اجلاس قاهره، توافقنامه آرام سازي را امضا كرده است و در حالي كه حماس مي گويد اين توافقنامه تنها به دليل آرام سازي اوضاع بوده، ولي ابوجهاد، نماينده جهاد اسلامي در تهران مي گويد: با امضاي اين توافقنامه خواستيم به تشكيلات خودگردان ثابت كنيم كه از راه مذاكره قادر به رسيدن به دستاوردها نيست، چون تشكيلات، بارها بر ما خرده گرفت كه اجازه نمي دهيد، راه مذاكره و سازش به نتايج ملموس برسد و ما به دليل ثابت كردن اين موضوع كه تشكيلات در اشتباه است، توافقنامه را امضا كرديم .
محمد ابوجهاد البته تاكيد مي كند كه آرام سازي اوضاع براساس توافقنامه به معناي كنار گذاشتن سلاح نبوده است و هرگاه صهيونيست ها تجاوزاتي را صورت دادند، مجاهدان نيز به آن پاسخ دادند .
او آرام سازي اوضاع را تنها مرحله كوچكي از يك تاكتيك مي داند كه به معناي از ميان رفتن مقاومت نيست.
ابوجهاد بشدت طرفدار سياست ضربه به اسرائيل است و مي گويد كه رژيم صهونيستي هرگز بدون وارد آوردن فشار و ضربات از سوي نيروهاي مقاومت، حاضر به اعطاي امتياز به فلسطينيان نبوده است .
ابوجهاد مي گويد: از همان ابتداي مبارزه سعي داشتيم يك مرجعيت عالي براي انجام سياستگذاري هاي مشترك و ارائه راهكار به ملت فلسطين، در صورت بروز اختلاف براي حل مشكل مطرح شود و در عين حال ملت فلسطين را از جنگ هاي احتمالي داخلي مصون دارد. درمقابل، تشكيلات خودگردان سعي داشت مرجعيت و تصميم گيري را به خودش اختصاص دهد و سرنوشت ملت را خودش تعيين كند و در مذاكرات هم سرزمين فلسطين را بفروشد، ولي ما اينجا اعلام مي كنيم كه اجازه فروش فلسطين را به هيچ تشكيلاتي نخواهيم داد .
او از توطئه بزرگي عليه فلسطين سخن مي گويد و اينگونه استناد مي كند كه بوش در ديدار با عباس، گروه هاي مبارز فلسطين و جهادي را باندهاي كشتار و آدم كشي خوانده است.
ابوجهاد مي گويد: باندهاي كشتار حقيقي از نظر ما كساني هستند كه تجهيزات كشتار جمعي را در اختيار اسرائيل قرار مي دهند و باتوجه به اينكه بوش اعلام كرده است كه نماينده شخصي خود را به منظور سركوب آنچه كه او تروريزم در سرزمين هاي اشغالي مي نامد، يعني گروه هاي جهادي به محمود عباس معرفي كرده است، بنابراين زمينه اي براي همسويي با تشكيلات جديد در اين شرايط وجود ندارد .
او مي گويد: زماني كه احساس كنيم عباس برخلاف خواست ملت فلسطين و اهداف عاليه مردم اين سرزمين عمل مي كند، همانگونه كه در روش سازش اسلو مخالفت خود را اعلام كرديم، در برابر او هم مخالفت خواهيم كرد، چون وطن، مقدسات و زمين چيزي نيست كه بتوان بر سر آن معامله كرد .
ابوجهاد با اشاره به موضوع خلع سلاح گروه هاي جهادي از سوي تشكيلات خودگردان تاكيد مي كند: از همين جا اعلام مي كنيم كه اگر واقعا رژيم اسرائيل از نوار غزه به طور كامل خارج شود و اين نوار، استقلال كامل پيدا كند، ما هم آمادگي داريم كه ديگر در داخل اين نوار دست به فعاليت هاي نظامي نزنيم، ولي اين به معناي تحويل دادن سلاح نخواهد بود، بلكه به صورت مخفيانه نگهداري خواهد شد تا در صورت تجاوز احتمالي اسرائيل بار ديگر به كار گرفته شود .
ابوجهاد درخصوص اتهامات غرب مبني بر تروريست بودن گروه هاي جهادي مي گويد: ما شبه نظاميان تحت اجاره و مزدور نيستيم كه از كشورمان به جاي ديگري برويم و براي آن كشور بجنگيم، بلكه به عنوان يك جنبش جهادي اسلامي اقدام به آزادسازي سرزمين مان از دست اشغالگران مي كنيم، حتي جنگ ما با آمريكا هم بيشتر تبليغاتي و سياسي ست، ولي اگر او هم به فلسطين بيايد و در فكر اشغال سرزمين مان باشد، با او هم خواهيم جنگيد .
اظهارات گروه هاي جهادي در تهران اگرچه وجه اشتراك مقاومت و جهاد را در خود دارد، ولي آنها تاكيد مي كنند كه هدفشان، ضربه زدن به ارتش اسرائيل و مراكز نظامي و در كنار آن، شهرك نشينان است.
آنها معتقدند كه در عمليات استشهادي، هدف، غير نظاميان نيستند، ولي مي گويند كه غيرنظاميان اسرائيلي كه سلاح به دست مي گيرند و فلسطيني ها مي كشند، ديگر غيرنظامي نيستند.اين اظهارات بيانگر آن است كه اسرائيل برپايه امنيت استوار شده است؛ امنيتي كه فلسطينيان را به قهقرا مي كشاند و زندگي يهوديان را بهبود مي بخشد.
نيرو هاي جهاد فلسطيني معتقدند كه اسراييل ، نه يك دولت بلكه ارتش بزرگي است كه هدفش سركوب فلسطينيان و كشتار بي رحمانه است .

سرزميني جالب توجه
فلسطين، سرزمين عجيبي ست و عجيب  تر از آن وضعيت مردمي ست كه در شرايط بسيار سخت به سر مي  برند؛ مردماني كه ناچار به زندگي در اشغال هستند و كودكاني كه زندگي روزانه  شان با هراس مرگ اعضاي خانواده، ويراني خانه و كاشانه و آوارگي گره خورده است.با اين وجود، هرچه كودكان فلسطيني بزرگتر مي  شوند، جنبش  هاي آزاديبخش و مبارز، نيروي بيشتري مي  گيرند. آنها به نهضت  هاي مقاومت مي  پيوندند و مبارزه با اشغالگراني كه بيش از نيم قرن زندگي سهمگيني برايشان رقم زده  اند را در سرلوحه فعاليت  هاي مبارزاتي خويش قرار مي  دهند. آنها مانند پدران و مادران مبارزشان، به جبهه نبرد داخلي با اشغالگران وارد مي  شوند تا سرزمين  هاي اشغالي را ضميمه خاك سرزمين مادري خويش كنند.
كودكان فلسطيني اين را هم مي دانند كه ممكن است سرنوشتي شبيه لويي سعدي، فرمانده كل گروه هاي قدس شاخه نظامي جهاد اسلامي كه در درگيري با نظاميان صهيونيست در طولكرم به شهادت رسيد پيدا كنند.

تروريسم دولتي
تروريسم دولتي از سال  هاي نزديك به جنگ جهاني دوم در جهان شكل گرفت؛ آنچه كه هيتلر در آلمان در جريان هولوكوست انجام داد يا آنچه كه در شيلي و كشورهاي آمريكاي لاتين از سوي دولتمردان انجام گرفت و در جريان آنها، انسان  هايي سوزانده شدند، مردماني ربوده و با گذشت مدتي تبديل به جسدي بي  روح شدند. آنجا دموكراسي  ها همچنان سكوت كردند و حالا در فلسطين اشغالگران، جنايات روزانه  اي را عليه فلسطيني  ها مرتكب مي  شوند و باز هم دموكراسي  ها ساكتند. حال شما بگوييد آيا به جاي متهم كردن جنبش  هاي رهايي  بخش نبايد انگشت اتهام به سمت تروريسم دولتي صهيونيسم نشانه رود؟
جنبش هاي جهادي فلسطين در سال هاي اخير با اتهاماتي از سوي غرب و آمريكا مواجه شده اند. آنها خود را جنبش هاي رهايي بخشي مي دانند كه تنها براي نجات كشور خود از اشغال صهيونيست ها مي رزمند.با اين وجود اتهامات غرب نسبت به اين جنبش ها همچنان باقي است.

گزارشي كوتاه از آنچه تاكنون برفلسطين رفته است
از سرزمين زيتون
004602.jpg
ميثم قاسمي
دوستان،
من زخمي هستم كه هرگز
سلطه خنجر را نپذيرفت!
نزار قباني
امروز 57 سال و 165روز از اشغال سرزمين فلسطين توسط صهيونيست هاي افراطي مي گذرد. در تمام اين روزها و سال ها گرچه اتفاقات زيادي در سرزمين هاي اشغالي رخ داده، اما تاكنون هيچ تغييري در وضعيت مردم فلسطين به وجود نيامده است. پس از جنگ هاي متعدد، قراردادها و پيمان هاي گوناگون و هزار و يك رخداد ديگر، آوارگان فلسطيني همچنان از موطن خود دورند، صلح وآرامش، آرزويي دست نيافتني به نظر مي رسد و آينده اي مبهم پيش روي نسل آينده فلسطين است. داستان غم انگيز و قصه پرغصه مردم فلسطين حكايتي ست به بزرگي تاريخ يك ملت، اما به اجمال مي توان گفت كه داستان از قرن ها پيش آغاز شد.
از سرگرداني تا تجاوز
اينكه چرا يهوديان در سراسر دنيا پراكنده شدند و آنچه در طول قرون و اعصار بر اين قوم رفته مجالي جداگانه مي طلبد؛ اما آنچه موجب شد يهوديان به فكر تاسيس حكومتي مستقل بيفتند، به نظر حائز اهميت مي رسد. پس از قرون وسطي و جدا از مشكلاتي كه در آن سال ها براي يهوديان ساكن در اروپا ايجاد شده بود، تشكيل ملت دولت براساس كنفرانس وستفالي در سال 1648 بيشترين تاثير سياسي را بر حيات يهوديان اروپا به جا گذاشت. ملت دولت وفاداري اتباع به ميهن و تبعيت از دولت ملي را صرف نظر از علايق ديني و نژادي آنان طلب  كرده و در مقابل به اتباع نيز حقوق برابر شهروندي، صرف نظر از مذهب و نژاد آنان اعطا مي كرد. با چنين پيشامدي، يهوديان بر سر دوراهي قرار گرفتند. آنها اگر مي خواستند در پي دستيابي به حقوق شهروندي برآيند لازم بود كه خود را در كشورهاي محل سكونت شان به عنوان يك اقليت مذهبي معرفي كرده و داعيه اينكه ملتي جداگانه اند را كنار بگذارند و اگر مي خواستند بر هويت مستقل خود تاكيد كنند به ناچار از حقوق شهروندي محروم مي شدند. اين تناقض آشكار، يهوديان را به دو دسته تقسيم كرد؛ گروهي نوگرا اصل ادغام را پذيرفتند و گروهي كه گرايشات ناسيوناليستي شديدتري داشتند بر مليت جداگانه خود اصرار ورزيدند. اين تفكر ناسيوناليستي در قرن نوزدهم به اوج خود رسيد و صهيونيسم از همين جا پا گرفت. واژه صهيونيسم گرچه امروزه به وفور مورد استفاده قرار مي گيرد، اما قطعا بايد توجه داشت كه آنچه در آن زمان تولد يافت، صهيونيسم سياسي بود كه با نوع مذهبي آن كه از سال ها پيش وجود داشت، تفاوت هاي اساسي دارد.
اذيت و آزار يهوديان در روسيه و اروپاي شرقي وعدم اعطاي حقوق شهروندي به آنان سبب رشد و گسترش روزافزون انديشه صهيونيسم در بين انديشمندان يهودي شد. صهيونيست ها در ابتدا به موقعيت مكاني خاص براي اسكان يهوديان اهميتي نمي دادند و معتقد بودند 2 هزار سال دوري از سرزمين مقدس، آن محل را به مخروبه اي غيرقابل سكونت تبديل كرده است. آرژانتين، اوگاندا و كنيا از جمله اصلي ترين گزينه ها براي اسكان يهوديان سرگردان بودند، اما هر كدام به دليلي نتوانستند توجه آنها را جلب كنند. در مقابل سرزمين فلسطين از ديرباز به دلايل مذهبي مورد توجه يهوديان بود. مشكل اصلي براي استقرار در آن سرزمين، حكومت عثماني بود كه حاكميت فلسطين را در اختيار داشت و تمام تلاش هاي يهوديان را براي اسكان در فلسطين ناكام مي گذاشت. با اين همه رهبران صهيونيسم از پيگيري هدف خود دست نكشيدند. آنان در 29 آگوست 1897 نخستين كنگره خود را در شهر بال سوئيس با شركت حدود 200 نماينده از تمامي مجامع يهودي درجهان تشكيل دادند. اين كنگره، اهداف خود را اينگونه تشريح كرد: هدف صهيونيسم ايجاد موطني براي مردم يهود در فلسطين و تضمين آن توسط قوانين بين المللي ست ؛ سازمان جهاني صهيونيسم و آژانس يهود نتيجه فعاليت هاي همان كنگره بودند. جنگ جهاني اول بهترين فرصت را در اختيار صهيونيست ها قرار داد و در نهايت بيانيه بالفور به سود آنان صادر شد. در دوم نوامبر 1917 آرتور جيمز بالفور- وزير خارجه انگليس- خطاب به لرد روچيلد - نماينده يهودي پارلمان انگليس- نوشت: دولت اعلي حضرت تاسيس يك موطن ملي براي قوم يهود را در فلسطين با ديده مساعد مي نگرد و تمام تلاش خود را براي تسهيل تحقق اين هدف به كار خواهد گرفت .
بسياري از كارشناسان معتقدند دولت انگليس عملا علاقه اي به تشكيل دولت مستقل يهودي نداشت و بيانيه بالفور نيز با انگيزه هاي ديگر صادر شد. پس از جنگ جهاني اول و فروپاشي امپراتوري عثماني، اداره فلسطين به عهده انگليس قرار گرفت و دولت اين كشور سختگيري هاي زيادي را عليه صهيونيست ها روا داشت كه اين وضعيت به تشكيل گروه هاي تندرو با مشي مبارزه مسلحانه انجاميد، اما سياست هاي ضد يهودي هيتلر بهترين هديه به صهيونيست ها بود، تا حدي كه هم يهوديان مخالف صهيونيسم و هم بسياري از دول جهان را به تشكيل يك دولت مستقل يهودي ترغيب كرد. با پايان جنگ جهاني دوم و فروكش كردن آتش جنگ، تنها نقطه اي كه همچنان درگير جنگ و خونريزي ماند، فلسطين بود. از همين رو، سازمان ملل متحد كميته ويژه اي را مركب از نمايندگان 11كشور جهان مامور كرد تا به فلسطين سفر كرده و طرحي را براي حل مسئله فلسطين تقديم سازمان ملل كنند. اين كميته پس از بررسي، پيشنهاد كرد كه سرزمين فلسطين بايد به دو بخش عربي و يهودي تقسيم شود. بخش عربي 12هزار كيلومتر مربع با 650 هزار سكنه عرب و 11هزار سكنه يهودي را در برمي گرفت. بخش يهودي نيز با 14هزار و 200 كيلومترمربع، 530 هزار سكنه يهودي و 460 هزار سكنه عرب را شامل مي شد. در اين طرح، بيت المقدس به صورت يك شهر بين المللي تحت نظارت سازمان ملل در مي آمد. طرح تقسيم فلسطين با اعمال نفوذهاي آمريكا در 29 نوامبر 1947 با 33راي مثبت، 13راي منفي و 10 راي ممتنع به تصويب مجموع عمومي سازمان ملل متحد رسيد. به دنبال آن انگليس اعلام كرد كه در روز 15 ماه مه 1948 به قيموميت خود بر فلسطين خاتمه مي دهد، اما صهيونيست ها درست يك روز پيش از موعد اعلام شده، با برگزاري اجلاسي در شهر تل آويو، بيانيه تاسيس دولت اسرائيل را به طور رسمي انتشار دادند. آمريكا بلافاصله و اتحاد جماهير شوروي پس از 24 ساعت، دولت اسرائيل را به رسميت شناختند، اما كشورهاي عربي واحدهايي از ارتش خود را براي حمايت از فلسطينيان و نابودي اسرائيل به منطقه گسيل داشتند كه نتيجه آن آغاز اولين جنگ اعراب و اسرائيل بود.
چهار جنگ بي نتيجه
پس از اعلام تاسيس دولت اسرائيل، منازعه ميان اعراب و اسرائيل بسيار جدي شد و درنتيجه، جنگ عمده بين آنها در گرفت كه تقريبا در تمام جنگ ها بازنده اصلي اعراب و فلسطينيان بودند. اين شكست ها علل گوناگوني داشتند كه شايد مهمترين آنها ناتواني اعراب و حمايت هاي بي دريغ انگليس، فرانسه و آمريكا از اسرائيل بود.
جنگ اول 1948: همزمان با اعلام موجوديت اسرائيل هواپيماهاي مصري، تل آويو را بمباران كردند و بدين ترتيب اولين جنگ اعراب و اسرائيل آغاز شد.
ارتش هاي مصر، عراق، سوريه، لبنان  و اردن با حركت به سوي تل آويو، ساحل غربي رود اردن و بيـت المقدس، به جنگ شدت بخشيدند. اندكي بعد سربازان عرب تا 35????كيلومتري تل آويو پيش رفتند. با اين حال طرفين درگير، قطعنامه شوراي امنيت كه يك آتش بس 28 را خواستار شده بود،  پذيرفتند. جنگ از 10 ژوئن (20خرداد)  همان سال دوباره از سر گرفته شد و اين بار اسرائيل بود كه با تجديد قوا توانست ابتكار عمل را در دست گيرد و طي سه عمليات، جليل سفلي، رام الله، لد و فرودگاه ليد را به تصرف خود درآورد. اين بار به پيشنهاد اعراب آتش بس پس از 10 روز دوباره برقرار شد، ولي باز هم به علت دست نيافتن به توافق، دو طرف از 19 ژوئيه (20 تير) جنگ را ادامه دادند. اين بار نيز اسرائيل توانست جليله عليا، صحراي نقب، غرب بيت المقدس و بخشي از لبنان را به تصرف خود درآورد. بدين ترتيب 6 هزار كيلومتر مربع ديگر از خاك فلسطين در اختيار اسرائيل قرار گرفت. با دشوار شدن وضعيت، مصر با پيشنهاد ترك مخاصمه از سوي شوراي امنيت موافقت كرد و سپس موافقتنامه صلحي بين مصر و اسرائيل در 24 فوريه 1949 به امضا رسيد. لبنان نيز به پيروي از مصر در كمتر از يك ماه صلح را پذيرفت. پس از فروكش  كردن گرد و غبار جنگ، آنچه باقي ماند، اشغال تمامي خاك فلسطين به جز كرانه باختري رود اردن و نوار غزه و آواره شدن حدود 700 هزار فلسطيني بود. مجلس اردن، كرانه باختري را به خاك اين كشور ضميمه كرد و مصر با گماردن يك فرماندار كل و تعيين يك شوراي اجرايي و يك شوراي قانونگذاري، اداره باريكه غزه را به دست گرفت. بدين ترتيب فلسطين از نقشه جغرافيايي حذف شد.
جنگ دوم 1956  (جنگ سوئز): با شكست خفت بار اعراب در جنگ 1948 افكار عمومي اين كشورها بشدت به دنبال جبران آن سرشكستگي بود. همان زمان جمال عبدالناصر به همراه افسران ناسيوناليست آزاد مصر توانسته بود پادشاه اين كشور را سرنگون كرده و خود به عنوان رئيس جمهور در مصدر امور قرار گيرد. عبدالناصر در 26 جولاي 1956 كانال سوئز را كه در اجاره يك شركت انگليسي فرانسوي بود، ملي اعلام كرد. اين اقدام با مخالفت شديد انگليس و فرانسه رو به رو شد، اما آنها از طريق ديپلماتيك نتوانستند شرايط را به حالت قبل بازگردانند، پس در اكتبر همان سال با يورش به مصر، جنگ جديدي را آغاز كردند. بمباران قاهره، اسكندريه و ساير شهرهاي مهم مصر از سوي انگليس و فرانسه و اشغال نوار غزه و صحراي سينا از سوي اسرائيل با مقاومت ارتش مصر رو به رو شد. شوروي، آمريكا و سازمان ملل، اين حملات را محكوم كردند و سرانجام مهاجمان مجبور به عقب نشيني شدند و همه چيز به حالت اول بازگشت.
جنگ سوم 1967 (جنگ شش روزه): به موازات گسترش محبوبيت جمال عبدالناصر در ميان اعراب و بخصوص فلسطيني ها، اسرائيل بر ساكنان سرزمين هاي اشغال شده فشار بيشتري وارد مي  آورد و اين احتمال وقوع جنگي ديگر در منطقه را روز  به روز بيشتر مي كرد، اما آنچه جنگ سوم اعراب و اسرائيل را آغاز كرد، تجمع نيروهاي نظامي اسرائيل در امتداد مرزهاي سوريه و واكنش  مصر به اين حركت بود. مصر به حمايت از سوريه، دو لشگر از سربازان خود را به سوي مرزهاي اسرائيل فرستاد و از سازمان ملل خواست كه نيروهاي حافظ صلح را از منطقه بيرون ببرد. همچنين مصر اعلام كرد تنگه تيران كه بين خليج عقبه و درياي سرخ قرار دارد را به روي كشتي هاي داراي پرچم اسرائيل و نيز كشتي هايي كه كالاي استراتژيك به مقصد اسرائيل حمل مي كنند، خواهد بست. واكنش اسرائيل به اين اقدامات، حمله هوايي و زميني به مصر بود. پنجم ژوئن 1967 روز فراموش  نشدني براي اعراب بود. از 340 فروند هواپيماي جنگي مصر، 300 فروند پيش از آنكه بتوانند از فرودگاه برخيزند، نابود شدند. اسرائيل نوار غزه و صحراي سينا را از اختيار مصر خارج كرد و بلندي هاي جولان در سوريه و كرانه باختري رود اردن را به تصرف خود درآورد. ماشين جنگي لژيون عرب پس از 6 روز جنگ آنچنان از هم پاشيد كه سران آنها ناچار به پذيرش آتش بس شدند. از اين سال به بعد كل فلسطين تحت سلطه اسرائيل درآمد.
جنگ چهارم 1973 (يوم كيپور): پس از شكست ننگين اعراب در جنگ 1967 و مرگ عبدالناصر در سال 1970 و جانشيني محمد انورسادات به جاي او، مصر به دنبال بازپس گيري صحراي سينا و كانال سوئز و بازگرداندن آبروي رفته اعراب برآمد. در روز ششم اكتبر 1973 ارتش مصر با هماهنگي سوريه و اردن به نيروهاي اسرائيلي حمله برد و توانست خط دفاعي بارلو كه يكي از قوي ترين خطوط دفاعي جهان بود را بشكند. سوريه نيز به شهرك هاي ساخته شده در بلندي هاي جولان حمله كرد و اردن كرانه باختري رود اردن را هدف گرفت. ارتش اسرائيل براي مدتي غافلگير شد، اما سرانجام كمك هاي بي بديل آمريكا از راه رسيدند و جنگ مغلوبه شد. دو طرف سرانجام در 22 اكتبر همان سال آتش بس را پذيرفتند.
با خاموش شدن شعله آتش اين جنگ، دوران مخاصمه ميان اعراب و اسرائيل به پايان رسيد و دوراني جديد آغاز شد؛ دوراني كه سياستمداران به جاي نظاميان بازيگران اصلي صحنه بودند.
مذاكره با شيطان
پس از آنكه اعراب نتوانستند حتي با هماهنگي زياد و استفاده از فاكتور غافلگيري، اسرائيل را شكست دهند، به اين نتيجه رسيدند كه جنگ با دشمن قدرتمندي كه از سوي آمريكا حمايت مي شود بي فايده است، پس به سمت صلح و انقعاد قراردادهاي مختلف روي آوردند .
صلح كمپ ديويد: با پايان يافتن جنگ يوم كيپور، دولت هاي غربي به فكر برپايي كنفرانس صلح افتادند و مذاكراتي در شهر ژنو سوئيس آغاز شد، اما اين مذاكرات ابتدا با واكنش منفي دولت هاي عربي و سپس با اختلاف نظر آنها همراه شد و سرانجام به شكست انجاميد. با شكست كنفرانس صلح ژنو، اسرائيل و آمريكا تصميم گرفتند به صورت جداگانه با دولت هاي عرب مذاكره كنند و گزينه اول مصر بود. مصر به عنوان قوي ترين و تاثيرگذارترين كشور عربي آن زمان، هدف مذاكرات قرار گرفت.
ابتدا انور سادات- رئيس جمهور وقت مصر- به دعوت مناخيم بگين- نخست وزير اسرائيل- در نوامبر 1977 به سرزمين هاي اشغالي سفر كرد تا بدين ترتيب اولين و تنها رهبر عربي باشد كه پس از اشغال، به فلسطين رفته است. پس از آن بود كه دو طرف، به دعوت جيمي كارتر- رئيس جمهوري وقت آمريكا- راهي استراحتگاه تابستاني رئيس جمهورهاي آمريكا در ايالت مريلند شدند. پس از يك دوره مذاكرات پيچيده در كمپ ديويد، سرانجام دو طرف در 7سپتامبر 1978 پيمان صلحي را امضا كردند كه به موجب آن نيروهاي اسرائيلي از صحراي سينا خارج مي شدند و در عوض حق كشتيراني در كانال و خليج سوئز براي اسرائيل به رسميت شناخته مي شد. براساس آن قرارداد، مصر، اسرائيل را به رسميت شناخت و روابط عادي سياسي و اقتصادي بين دو كشور برقرار شد. سربازان اسرائيلي نيز تا سال 1982 بايد از صحراي سينا خارج مي شدند. اما انورسادات هيچ گاه نتوانست روزي كه صحراي سينا خالي از سربازان اسرائيلي باشد را ببيند. او در ششم اكتبر 1981، در مراسم رژه اي كه به مناسبت پيروزي در جنگ رمضان 1973 ترتيب داده شده بود، توسط سروان احمد شوقي خالد اسلامبولي ترور شد و در دم جان سپرد.
كمپ ديويد پايان تخاصم اسرائيل و مصر بود و به زندگي انورسادات نيز پايان داد، اما روزگار تيره تري را براي مردم تنهاي فلسطين آغاز كرد.
طرح هاي جنبي: پس از آنكه مصر از جبهه جنگ با اسرائيل خارج شد دول عرب و غير عرب، طرح هاي مختلفي براي رسيدن به صلح در فلسطين پيشنهاد كردند كه البته هيچ كدام نيز به نتيجه نرسيد. طرح هشت ماده اي فهد، طرح اجلاس فاس، طرح اقدام مشترك، طرح ريگان، طرح شولتز، طرح بيكر، طرح تقسيم وظايف فلسطينيان و طرح هفت ماده اي ساف از اين جمله اند كه همگي تا پيش از سال 1993 عرضه شدند.
قرارداد اسلو (غزه-اريحا): 13سپتامبر 1993 ياسر عرفات و اسحاق رابين در كاخ سفيد قراردادي را امضا كردند كه به قرارداد صلح اسلو شهرت يافت.
امضاي اين قرارداد تغييرات اساسي در روند مبارزات مردم فلسطين ايجاد كرد. ساف (سازمان آزاديبخش فلسطين) پس از سال ها مبارزه، عملا در اين سال موجوديت اسرائيل را به رسميت شناخت و طرفين بر ضرورت ايجاد يك زندگي امن و سالم، تحقق صلح عادلانه و هميشگي و فراگير پاي فشردند. بر پايه اين قرارداد، اسرائيل به ساف اجازه داد يك دولت خودمختار فلسطيني (دولت انتقالي) در كرانه باختري رود اردن و نوار غزه براساس قطعنامه هاي 242 و 338 شوراي امنيت پديد آورد. براساس قرارداد، دولت فلسطين، مسائلي چون پست، امور شهري، تعليم و تربيت، بهداشت و مانند اينها را در اختيار مي گيرد، اما حفاظت از مرزها و منابع آبي در اختيار اسرائيل باقي مي ماند.
در اين قرارداد پيش بيني شده بود كه اعطاي استقلال كامل و تشكيل دولت مستقل فلسطيني، پنج سال پس از انعقاد قرارداد صورت گيرد. پس از امضاي اين قرارداد، دو طرف با امضاي دو قرارداد ديگر، چگونگي واگذاري شش شهر رام الله ، بيت اللحم، طول، كرم، جنين، قلقيليا و بخشي از الخليل و نيز 450 روستاي فلسطيني در كرانه غربي رود اردن و سپس چگونگي واگذاري 2/14 درصد خاك كرانه غربي به دولت خود مختار را مشخص كردند، اما به رغم اين توافقات تاكنون دولت مستقل فلسطيني تشكيل نشده است.
امضاي اين پيمان از سوي عرفات موجب شد كه او يك سال بعد در اول ژوئن 1994 ، پس از 27 سال تبعيد، به فلسطين بازگردد، هرچند كه انتقادها عليه او و ساف بشدت زياد بود. از سوي ديگر اسحاق رابين نخست وزير اسرائيل در سال 1995 به دست يكي از طلاب مدارس تلمودي در نوار غزه كشته شد. صهيونيست هاي تندرو معتقد بودند رابين با امضاي قرارداد صلح با فلسطيني ها به آرمان يهود خيانت كرده است.
قراردادهاي شرم الشيخ و كمپ ديويد۲: ياسر عرفات و ايهود باراك شش سال بعد از اسلو، در شرم الشيخ مصر قراردادي را در مورد مذاكرات مرحله نهايي به امضا رساندند كه به نام همين شهر معروف شد. پس از آن دو طرف در ژوئيه سال 2000 در كمپ ديويد مذاكرات ديگري را آغاز كردند.
با گذشت 15 روز از آغاز مذاكرات، نتيجه درخوري به دست نيامد و عرفات حاضر نشد از حق بازگشت آوارگان فلسطيني و حاكميت بر قدس بگذرد و مذاكرات كمپ ديويد 2 عملا شكست خورد.
با بي نتيجه ماندن مذاكرات كمپ ديويد۲ ، ديگر مذاكرات صلح فراگيري برقرار نشد و گرچه دو طرف همواره بر انجام مذاكرات تاكيد كردند، اما هيچ گاه نتوانستند بر سر موضوعات مورد مناقشه به نتيجه قطعي برسند.
يك سال پس از شكست مذاكرات صلح، سفر  آريل شارون- نخست وزير امروز اسرائيل- كه آن زمان پست وزارت را در اختيار داشت،به مسجد القصي، انتفاضه دوم فلسطين را آغاز كرد.
پايان غم انگيز چريك
سفر شارون كه يكي از منفورترين سران اسرائيل نزد فلسطينيان است، جرقه اي بود براي روشن شدن آتش انتفاضه. 28سپتامبر سال 2000، انتفاضه آغاز شد و حدود يك سال بعد در 3 دسامبر 2001 ابوعمار درشهر رام الله محصور شد. اين حصر تا زماني كه او براي درمان به فرانسه سفر كرد ادامه يافت. از دوم آوريل سال 2002 عرفات در مقر خود زنداني شد. عرفات به همراه برخي از افراد مسلح زنداني شدند و جنگ شديدي ميان فلسطيني ها و اسرائيل در گرفت. وضعيت عرفات آنچنان اسفبار بود كه واكنش بسياري از كشورها را برانگيخت. او و همراهانش بدون آب، غذا و برق بيش از 30 روز مبارزه كردند. از سوي ديگر همزمان حدود 200 فلسطيني به همراه 30 راهب در كليساي مهد (محل تولد حضرت عيسي (ع)) در محاصره افتادند. كار بدانجا رسيد كه مبارزان مجبور شدند خالد ابوصيام را كه بر اثر جراحات وارده به شهادت رسيده بود، در باغچه كليسا به خاك بسپارند. وضعيت مبارزان در رام الله واكنش مردم فلسطين در ديگر نقاط اين كشور را به دنبال داشت كه شديدترين واكنش مربوط به اردوگاه جنين بود. درگيري هاي شديد در جنين دو هفته طول كشيد كه به گفته مقامات دولت خودگردان، دست كم 900 فلسطيني به شهادت رسيدند. سرانجام مقاومت اردوگاه پس از دو هفته در تاريخ 12 آوريل شكست.
سه روز بعد مروان برغوثي- از رهبران مبارز فلسطين- توسط اسرائيل دستگيرشد. مجموعه اتفاقات ماه آوريل فشار مضاعف مجامع بين المللي را بر اسرائيل به دنبال داشت و سرانجام در اوايل ماه مارس همان سال، عرفات از مقر خود بيرون آمد. او در اولين سخنراني پس از آزادي، آمادگي اش را براي پيگيري مذاكرات صلح اعلام كرد و در همان حال مبارزاني كه در كليساي مهد به محاصره افتاده بودند را به كشورهاي همجوار فرستاد. اين در حالي بود كه اسرائيل محاكمه اين افراد را مجدانه پيگيري كرد.
تيره روزي هاي عرفات پس از آن هم ادامه يافت و او مجبور شد تحت فشار آمريكا، پست نخست وزيري را در تشكيلات خودگردان ايجاد كرده و محمود عباس را به اين سمت بگمارد. ابومازن در 30 آوريل 2003 به عنوان اولين نخست وزير تشكيلات خودگردان منصوب شد، اما پس از مدتي بر سر مسئله تعيين نحوه اختياراتش با عرفات به توافق نرسيد و در ماه سپتامبر استعفا داد. پس از او، احمد قريع در ماه اكتبر نخست وزير شد.
ابوعلاء تا هنگام مرگ عرفات در آن سمت باقي ماند.
سال 2004 ميلادي بدترين و آخرين سال زندگي عرفات بود. 22 مارس آن سال، شيخ احمد ياسين رهبر جنبش حماس هنگام خروج از مسجد توسط هلي كوپترهاي اسرائيلي ترور شد و به شهادت رسيد. كمتر از يك ماه بعد عبدالعزيز الرنتيسي كه پس از شيخ ياسين به سمت رهبريت حماس در غزه منصوب شده بود نيز به شهادت رسيد. در ماه آوريل، شارون اعلام كرد كه هيچ تضميني براي جان عرفات وجود ندارد و آشكارا از حذف او سخن گفت. از سوي ديگر مقامات آمريكايي نيز عرفات را عامل به بن بست رسيدن مذاكرات صلح اعلام كردند و سرانجام در اكتبر همان سال اعلام شد كه بيماري عرفات شديد تر شده. هيچ گاه بدرستي اعلام نشد كه بيماري ابوعمار چه بوده است، اما مشخص بود كه او از يك بيماري خوني رنج مي برد. در 29 اكتبر، عرفات رام الله را به مقصد پاريس ترك كرد تا در بيمارستاني در حومه اين شهر تحت درمان قرار گيرد، اما 5 روز بعد او به حالت كما رفت و سرانجام در روز 11 نوامبر سال 2004 مقامات رسمي دولت فلسطين و همسر ياسر عرفات اعلام كردند، رهبر فلسطين مرده است. چگونگي بيماري و مرگ عرفات پس از اظهارات شارون، شائبه دخالت اسرائيل در اين قضيه را ايجاد كرد، اما هيچ گاه به اثبات نرسيد. عرفات از دنيا رفت، در حالي كه خاطرات ناخوشايند تبعيد و اتفاقات آن از يك سو و اشغال سرزمين  فلسطين از سوي ديگر هيچ گاه رهايش نكردند.
عقب نشيني دروغين
پس از مرگ ياسرعرفات، محمود عباس به عنوان رهبر تشكيلات خودگردان فلسطين انتخاب شد. انتخاب او واكنش مثبت آمريكا و اسرائيل را به دنبال داشت. ابومازن طرف فلسطيني مذاكره كننده در پيمان غزه - اريحا بود.
بسياري او را به عنوان معمار صلح مي شناسند و از همين روز اميدوارند در زمان عباس صلحي پايدار بين فلسطين و اسرائيل حاكم شود. از هنگام به قدرت رسيدن ابومازن آتش بسي تقريبا پايدار در سرزمين هاي اشغالي برقرار شده است. همچنين در زمان او سرانجام اسرائيل تصميم گرفت از نوار غزه و بخشي از كرانه باختري رود اردن عقب نشيني كرده و اداره آنها را به دولت خودگردان بسپارد.
اسرائيل اين اقدام را بر اساس طرح متاركه انجام مي دهد. در اين طرح آمده است كه اسرائيل تمامي ساكنان يهودي غزه و نيروهايي كه از آنها حفاظت مي كنند را از اين منطقه خارج خواهد كرد، اما كنترل مرزها، آب هاي ساحلي و آسمان آن را حفظ مي كند.
عقب نشيني اسرائيل از كرانه باختري رود اردن تنها به چهار شهرك يهودي نشين منحصر خواهد شد كه به نظر مي رسد اين اقدام بيشتر در جهت ساخت ديوار حائل باشد. اسرائيل در كرانه باختري رود اردن بين منطقه فلسطيني و يهودي، ديواري به طول 650 كيلومتر ايجاد مي كند. بهانه اسرائيل ايجاد امنيت براي اهالي شهرك هاست. با عقب نشيني اسرائيل از چهار شهرك كرانه باختري و تغيير مسير ديوار حائل، دو روستاي فلسطيني همچنان آن سوي ديوار و در منطقه يهودي نشين باقي خواهند ماند.
از سال 1967 كه نوار غزه و كرانه باختري رود اردن به اشغال اسرائيل درآمدند بيش از 200 هزار يهودي در شهرك هاي پراكنده در اين دو منطقه ساكن شدند. تنها در نوار غزه 8 هزار صهيونيست افراطي تقريبا يك سوم مساحت كل منطقه را به اشغال درآوردند، در حالي كه حدود يك ميليون و 300 هزار فلسطيني در دو سوم بقيه زندگي مي كنند. عقب نشيني كامل اسرائيل از غزه مي تواند زمين بيشتري براي اسكان مردم فلسطين فراهم آورد. پس از آن كه شارون طرح خروج از غزه را پيشنهاد كرد، بسياري از صهيونيست هاي ساكن در فلسطين، اعضاي پارلمان اسرائيل و اعضاي دولت نسبت به آن واكنش منفي نشان دادند. گرچه سرانجام طرح متاركه با 67 راي مثبت در كنست (پارلمان اسرائيل) به تصويب رسيد، اما نبايد از 45 راي منفي نيز چشم پوشي كرد. همچنين چند وزير كابينه شارون از جمله بنيامين نتانياهو، نخست وزير سابق كه در دولت شارون وزير دارايي بود، از سمت خود استعفا كردند.

واكنش هاي عقب نشيني
شارون به هنگام دفاع از طرح خود در كنست و پس از آن، اين عقب نشيني را دردناك توصيف كرد؛ ولي همه جا اصرار ورزيد براي دستيابي به صلح چاره اي جز اين ندارد. اهالي شهرك هاي صهيونيستي نيز نسبت به اين طرح واكنش منفي نشان دادند و تا آنجا كه امكان داشت به مقابله با آن پرداختند، اما سرانجام تمامي شهرك نشين ها تا روز 15 آگوست از غزه بيرون رفتند ، در حالي كه در برخي از موارد سربازان رژيم اشغالگر قدس براي بيرون راندن شهرك نشنيان به زور متوسل شدند.
عقب نشيني رژيم صهيونستي از غزه گرچه با خوشحالي مردم فلسطين همراه بود، اما بسياري از كارشناسان مسائل اين كشور و اعضاي گروه هاي مبارز فلسطين ديد چندان مثبتي نسبت به آن ندارند و اين عمل شارون را در ادامه فشار بر فلسطيني ها و كارشكني  در روند صلح ارزيابي مي كنند. آنها معتقدند در حالي كه تمام راه هاي ورود و خروج غزه در اختيار رژيم اشغالگر قدس است، عملا مردم اين منطقه هر لحظه ممكن است تحت سخت ترين شرايط زندگي قرار گيرند و بدين ترتيب رژيم اشغالگر قدس تنها يك ژست صلح طلبانه به خود گرفته است.

نمايه فلسطين
سرزميني كه ما آن را فلسطين مي ناميم با مساحت 27 هزار كيلومتر مربع از شمال به لبنان، از جنوب غربي به شبه جزيره سينا  (مصر)، از شرق و شمال شرقي به اردن و سوريه و از غرب به درياي مديترانه ختم مي شود.
فلسطين به لحاظ جغرافيايي به چند منطقه بياباني، كوهستاني، سرزمين هاي كم ارتفاع و اراضي صاف و همواره جلگه اي تقسيم مي شود و تقريبا يك سوم خاك اين كشور مناسب براي كشاورزي ست. بر اساس آخرين آمار 3 ميليون و 700 هزار فلسطيني در اين سرزمين ساكن هستند. پايتخت اين كشور، بيت المقدس شرقي است هر چند كه اين مركز دولت خودگردان اكنون در رام الله قرار دارد. زبان اكثريت مردم عربي و دين اكثريت اسلام است. بر اساس اعلام سازمان ملل، اميد به زندگي در مردان فلسطين 71 سال و در زنان 74 سال است. واحد پول فلسطين يك دينار اردن بوده و ميانگين درآمد سالانه در سال 2003 (آخرين آمار) 1110 دلار است. شغل اصلي مردم فلسطين كشاورزي و عمده صادرات آن مركبات است.

شهر آرا
آرمانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
در شهر
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  در شهر  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |