سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۴
اجتماعي
Front Page

گزارش ديدار جانبازان ۷۰ درصد با رهبر معظم انقلاب
جمع عاشقان
003084.jpg
عكس: مسعود خامسي پور
عباس اسدي
كلاس چهارم ابتدايي بودم داستاني نوشتم كه دختري با جانبازي ازدواج مي كند و با سختي هاي زيادي روبرو مي شود. پدر و مادر و برادر و خواهر و دوستانش او را سرزنش مي كنند كه دختر، تو كه شرايط خيلي بهتر و آسان تري براي ازدواج داشتي چه شده كه از ميان اين همه جوان هاي پولدار و با موقعيت اجتماعي و اقتصادي و سالم و چالاك، به سراغ كسي رفته اي كه نه تنها نمي تواند در روزهاي تنهايي مونس و همدم تو باشد، بلكه اين تو هستي كه بايد تيماردارش باشي و در روزهاي سختي هم براي او همسر باشي و هم مادر. تو هستي كه به جاي آنكه چشم به در داشته باشي تا شب هنگام همسرت با دستي پر به خانه بازگردد بايد زودتر از همكارانت به خانه برسي تا نكند همسرت يادش رفته باشد كه قرص هايش را به موقع بخورد. تو هستي كه اگر روزي از درد به خود پيچيد بايد بساط زندگي آرام را برچيني و اضطراب و دغدغه و استرس را ميهمان خانه كني.
دختر مگر در ميان اين همه جوان هاي معيشت ساز و سينه ستبر و آينده نگر كسي نبود كه همه را درنورديدي و سراغ كسي رفتي كه تركش در سر دارد، دست هايش پاركينسون گرفته است و از ۲۴ ساعت شبانه روز فقط سه ساعت مي خوابد آنهم با ناله و سوز. از رفتن به ميهماني و خانه دوست و آشنا ابا دارد و نمي خواهد خاطر ميهمانان را مكدر كند، دختر مگر يادت رفته است الان ديگر اوايل دهه شصت نيست. اكنون دهه هشتاد هم به نيمه رسيده است، آن وقت تو شيوه دخترهاي آن زمان را سرمشق خود كرده اي؟! دختر با خود نجوا مي كند و سپس بغض فرو خورده مي شكند و پاسخ مي دهد همه اينها كه گفتي را با پاكي دل و صفاي درون سيدجمال معامله كردم. همه آنچه را ديگران از آن به امتياز براي همسر آينده ياد مي كنند من با توكل به خدا و با اميد به آينده از آن گذر كردم. فقط و فقط در انتظار روزي هستم كه بدانم آيا توانسته ام رضايت دل يك بنده خالص خدا را به كف آورم.
من با سيدجمال زندگي نمِي كنم، بلكه عاشقانه مي زي ام. با سيد جمال رژه تجمل نمي روم اما سرافرازانه همه جا فرياد مي زنم كه او يك موهبت الهي است.
با سيدجمال سفر نمي روم اما سفري را آغاز كرده ام كه انتهاي آن صفاي دل و پاكي درون است. با سيدجمال به آينده اي مي نگرم كه از درون آن رضايت خاطر موج مي زند و سربلند و سرافراز مي توانم به دوستان و همكاران و بستگانم بگويم من در اين امتحان قبول شدم.
اينها گفته هاي الهه سعادتي همسر جانباز ۷۰ درصد سيدجمال ناصحي است كه در واپسين دقايق ورود به شب قدر و لحظاتي پس از ديدار با رهبر بر زبان جاري مي كند. او كه تنها ۶۰ روز از ازدواجش با سيد جمال مي گذرد در رشته كارشناسي مديريت و برنامه ريزي دانشگاه تهران تحصيل مي كند و در خوابگاه دانشجويي با همسرش زندگي. زندگي از نوع عشق و اميد، دلدادگي و غربال از آنچه آدمي را اسير خود مي سازد.
003057.jpg
پرده اول
چهارم آبان ساعت ۱۴ و ۳۰ دقيقه روز چهارشنبه، انتهاي خيابان فلسطين جنوبي سه ساعت مانده به افطار شب قدر.
قرار است جانبازان ۷۰ درصد و بالاتر به اتفاق خانواده با رهبر ديدار كنند .جانبازان ويلچر سوار كه همسران و فرزندان آنها را همراهي مي كنند به بخش چك و خنثي مي  روند تا مقدمه ديدار آنها با رهبري مهيا شود. اين ديدار با ساير ديدارهايي كه اقشار مختلف با رهبري دارند فرق مي كند. چه اينكه اين ديدار خصوصي، خانوادگي و مقدمات خاص خود را دارد. به عبارتي از قاعده متعارف خارج است. افرادي قرار است به ديدار رهبري بروند كه دست كم يكي از اعضا و جوارح بدن آنها در روزهاي ايثار و اخلاص و دفاع از وطن و باور در جبهه ها جا مانده است. يكي از نعمت بينايي محروم است، آن يكي دستان خود را به خدا سپرده است. ديگري پاهاي خويش را در راه گام نهادن به سوي معبود از كف داده است و ديگر جانباز هم قدرت تكلم را از دست داده و با ايما و اشاره و ارتباطات غيركلامي سخن مي گويد.
در اين ميان اندك افرادي هم به ظاهر مشكل ندارند اما به صورت مقطعي و موردي ناراحتي هاي آنها بروز مي كند. عده اي هم زخم شيميايي بر تن دارند و سرفه هاي ممتدي كه از آنها مي رسد نشانگر آن است كه سلامتي خود را در آن روزها وام داده اند، كه من و تو نفس بكشيم و آرامش را ميهمان درون خانه هاي خود سازيم.
«اندك اندك جمع مستان مي رسند» شور وشوق در وجود آنها موج مي زند. تو گويي اين مائيم كه نارسايي داريم، اين ماييم كه در چنبره درهم تنيده مسائل و مشكلات روزمره آنچنان فرو رفته ايم كه لبخندي بر لبان ما نمي نشيند و امواج منفي از خود ساطع مي كنيم. آنها شاداب و سر حال، در انتظار لحظه اي هستند كه ديدار تازه كنند، شراب عشق بنوشند و سرمست و سرشار از نجواي دل با رهبر، روزهاي شادابي و نشاط را در پيش گيرند. ياسر ويلچر پدر را مي راند و سميه دست در دست مادر بي صبرانه منتظر ورود به محوطه ساختمان است كه بايد تا ساعتي ديگر در حسينيه دست لطف و محبت پدرانه را بر سر خود لمس كنند. پدر پير جانباز با لهجه آذري و شيرين رو به مسئولي كرده و مي گويد هنوز خيلي مانده است تا به ديدار آقا برويم.
مادر جانباز كه همانند فرزند دلبندش به خاطر كهولت سن بر ويلچر نشسته است .داوود نوه اش را صدا مي زند و مي گويد، باز تو كجا رفتي بيا كه همه رفتند، دير بجنبيم جا مي مانيم.
جانبازان همگي به همراه خانواده اعم از پدر و مادر، همسر و فرزند در مسير حركت به سوي حسينيه هستند و شماري هم از پرسنل دفتر رهبري به كمك جانبازان مي آيند و آنها را تا مسيري كه بايد به حسينيه بروند همراهي و كمك مي كنند. تقريباً همه جانبازاني كه بايد با رهبري ديدار كنند و تعداد آنها از صد نفر هم فراتر نمي رود رسيده اند و اكنون زمان انتظار نيز فرا رسيده است.
پرده دوم
انتظار جانبازان خيلي طول نمي كشد، لحظه موعود فرا رسيده است، نماينده جانبازان به خانواده ها مي گويد،  برنامه ملاقات با همه جانبازان و خانواده آنها تدارك شده است، عجله نكنيد به نوبت همه شما توفيق ديدار با رهبري را خواهيد يافت. حسين لاري، حسين شاهين، محمدمهدي عبدالرحيمي، ضياء حاجي هاشمي، عباس جعفرآقايي، سيدجمال ناصحي، عباس علي قلي طائفه، حسين ابوطالبي، ماشاءالله نانگير، منصور نم نم، محمدحسين عظامي، عباس كثيري،  احمد مريمي، مصطفي باغباني، و اسرافيل بابايي و ... به نوبت ايستاده و بر ويلچر نشسته تا نوبت ديدار آنها با رهبري برسد. خود را به نزديكي هاي آنها مي رساني و مي خواهي بداني چه به رهبري مي گويند. با خود لحظه اي خلوت مي كني و مشكلات آنها را مرور.
بعيد نيست آن جانبازي كه در نامه اي به روزنامه ها از نداشتن مسكن گله كرده بود اكنون فرصت خوبي به دست آورده باشد تا زبان به خواسته بگشايد و تقاضايش را مطرح كند، آن جانبازي كه از نبودن دارو براي درمان شكايت به مسئولان بنياد برده بود، از فرصت استفاده كرده و تقاضايش را به رهبري خواهد گفت. جانباز ديگري كه خودرو متناسب با وضعيت جسمي اش را نتوانسته تهيه كند، مجال خوبي براي او فراهم است تا خواسته اش را بگويد. همسر جانبازي كه مدت ها دنبال شغلي بوده تا از اين طريق بتواند معيشت خود و همسر جانبازش را تأمين كند، نبايد تأمل كند و بي درنگ تا فرصت فراهم است نبايد آن را از دست بدهد.
دانش آموز و فرزند جانبازي كه براي ثبت نام مدت ها در انتظار مانده بود و دست آخر هم نتوانست در مدرسه مورد نظرش ثبت نام كند، اكنون سخن به شكوه خواهد گشود. كاش آنها چنين مي كردند و از اين فرصت به اصطلاح به بهترين شيوه براي خواسته ها، تقاضاها، گله ها و شكوه ها بهره مي بردند. اما فضا فضاي ديگري بود. تو گويي آنها آمده اند به جاي آن كه روحيه بگيرند، روحيه بدهند، به جاي آن كه خستگي و درد و رنج بازگويند، خستگي و رنج از تن به در كنند، به جاي آن كه دل در گرو مشكلات شخصي داشته باشند اينجا هم دغدغه وطن و باور دارند، اين جا هم از استقامت و پايمردي مي گويند، اشك شوق مي ريزند، زبان در كام و دل گشوده از براي ديدار لحظه اي كه مدت ها انتظارش را مي كشيدند، آن يكي از خودش كه امروز خوابش تعبير شده مي گويد، ديگري از آمادگي احتمالي براي مبارزه با دشمن اگر در سر هواي تجاوز داشته باشد. آن يكي از رهبر چفيه  طلب مي كند و ديگري چفيه بر شانه هاي رهبر مي اندازد. پدري اشك مي ريزد و دختري آنچنان قطره هاي زلال اشك از گونه هايش سرازير شده كه ياراي حرف زدن ندارد. با خود مي گويي كه اينها براي چه آمده اند، در كدامين وادي سير مي كنند و افق هاي نگاه و خواست هاي آنها كجا است؟ به چه مي انديشند؟ در سر هواي چه دارند؟ دنياي آنها چقدر با دنياي ديگران متفاوت است.
خواست ها، تقاضاها، نيازها، شكوه ها و گلايه هايشان چقدر فرا دست آن چيزهايي است كه سايرين در سر دارند. يكي شان مي گويد در عمليات كربلاي پنج مجروح شدم، هنوز خيلي وقت ها دلم براي آن روزها تنگ مي شود، هنوز آرزو دارم حاج كاظم كه در يك سنگر بوديم و به اوج ملكوت پرواز كرد را در خواب ببينم، آرزو دارم يك روز ديگر احيا شوم، و آن بغض و كينه اي را كه در وجودم نسبت به دشمنان اسلام و قرآن متراكم كرده ام بر سينه آنها فرو كوبم و بار ديگر ندا سر دهم كه فرزند شلمچه و دهلاويه و بستان و ارتفاعات بازي دراز هيچ گاه از مبارزه دست نمي كشد و هميشه گوش به فرمان رهبر دارد تا اراده او را كه برگرفته از اراده اسلام و ملت مسلمان ايران است اجرايي و كاركردي كند.
003060.jpg
پرده سوم
اذان مغرب در حسينيه مي پيچد سيني انباشته از خاك در ميان جانبازان گردانده مي شود تا آنها كه نمي توانند وضو بسازند تيمم كنند و نماز به اقامت مقتداي شان به جا آورند، ظرف آب در ميان آنها مي چرخد تا آنها كه نمي توانند حركت كنند، در همان صف نماز وضو بسازند.
سجاده ها پهن شده است و جانبازان و خانواده ها به نماز ايستاده اند نماز مغرب كه به انتها مي رسد حامد در كنار جانبازي قرار گرفته است كه دست ندارد وقتي دستان مهربانش را دراز مي كند تا قبولي طاعات را به بغل دستي اش بگويد: دستي به سوي او دراز نمي شود، چرا كه ضياء دستان ستبرش را در عمليات خيبر به سوي خدا هديه فرستاده است، حامد هدايت مي شود و مي پذيرد كه با آرنج ضياء اكتفا كند، حسين جانباز ۷۰ درصد يادگار جزيره مجنون هم كه هنوز تازه به سن ۴۰ سالگي رسيده است قامتش ياراي خم شدن بر روي سجاده را ندارد، مصطفي در ميان دو نماز حالش منقلب مي شود. او را كمك مي كنند و عده اي دنبال همسرش مي گردند تا قرص او را بياورد و مصطفي را از درد و رنجي كه هر چند ساعت يك بار گريبانش را مي گيرد برهاند. نماز دوم اقامه شده است عكاسان و خبرنگاران نيز فرصت يافته اند تا دمي بياسايند اما مگر مي شود از ذهن و فكر، اين انسان هاي خدايي را از ياد برد مگر مي شود ببيني احمد جانباز ۷۰ درصد كه روزي چالاكي او مثال زدني بود اكنون آنچنان نحيف شده است كه نشسته نماز به جا مي آورد.
عباس كه روزي دونده دو استقامت بود اكنون نفس هايش از گاز خردل به شماره افتاده و به سختي نفس مي كشد، حسين و محمدمهدي كه در يك سنگر در بستان و تنگه چزابه روزهاي زيادي را سپري كردند آن يكي در بهشت زهرا آرميده است و اين يكي به زعم ما روزگار سختي را سپري مي كند و مرگ تدريجي را تجربه.
نماز دوم به انتها مي رسد و آنها كه جانباز نيستند و جانبازان را همراهي كرده اند زودتر از بقيه به سفره افطار مي رسند، سفره افطار گشوده شده و با چايي و خرما و پنير روزه داران پذيرايي مي شوند، هنوز فرشته تاجيك همسر محمدحسين عظامي جانباز ۷۰ درصد عمليات آزادسازي خرمشهر لب به افطار نگشوده است كه بايد ابتدا مقدمات پذيرايي شوهر جانبازش را كه نمي تواند سخن بگويد و ديگري هم با اشاره دست هايش نمي فهمد كه چه مي گويد فراهم كند. او ويلچر شوهر جانبازش را از سفره افطاري به كناري مي برد و صندلي روبه روي او قرار مي دهد، پتويي بر روي پاهاي او مي اندازد و آرام آرام غذاي شوهر جانبازش را به او مي دهد. افطار به انتها رسيده و جوانان و نوجوانان از سفره افطار كنار رفته اند اما همسر محمدحسين عظامي هنوز سرگرم پذيرايي شوهر جانبازش است. خيلي ها به همسر او تعارف مي كنند كه برود و افطار كند تا ديگران اين كار را انجام دهند اما مي گويد من عادت دارم و تا شوهرم غذايش را نخورد، لب به چيزي نمي زنم. ماجراي افطار جانبازان هم ديدني و البته عبرت آموز است، سپاس را بر زبان همه جاري مي سازد و آفرين و درود بر خانواده جانبازان را بيش از همه چيز.
مراسم افطاري پايان يافته و يك دنيا عبرت و آموزه براي آنها كه با همه داشته ها گله مندند و معترض، يك دنيا ملاحظه و مشاهده ايثار و گذشت و اخلاص و پايمردي.
يك دنيا نوعدوستي و دگرخواهي و عدالت طلبي، جانبازان يكي پس از ديگري به همراه خانواده راهي منزلگاه هميشگي هستند. خيلي از آنها چهارشنبه چهارم آبان را فرصت كرده بودند تا از فضاي يكنواخت خانه خارج شده و در فضاي جديد و البته شوق انگيز لحظاتي را سپري كنند انتهاي خيابان فلسطين جنوبي حالا ديگر از وجود پاكباختگان و دلدادگان سرو قامتان كم كم خالي مي شود و ما نيز خالي تر از هميشه كه چگونه از كاروان ايثار و اخلاص و گذشت و پايمردي و جوانمردي و بزرگ منشي و عدالت طلبي فاصله گرفته ايم. فاصله اي كه هر روز عميق و عميق تر مي شود!
پرده آخر
جانباز كسي است كه بي هيچ ادعا به ميدان هشت سال دفاع مقدس رفت تا آينده روشن وآرام و بي اضطراب براي جامعه بماند و اكنون از ميان آتش و خون و خاكستر از شهادت رسته است تا بر آينده نظارت كند. تمام رزمندگان هشت سال دفاع مقدس مسئوليتي سنگين بر دوش داشتند. اول اينكه بي هيچ تكلف و چشمداشت در جبهه بمانند و با دشمن بجنگند و ديگر اينكه بعد از جنگ اگر ماندند و آثار جنگ را براي خود به ارمغان آوردند بمانند تا ارزش هاي آن روز و آن دوران را براي نسل هاي بعدي حفظ كنند. پس جانباز واقعي فقط كسي نيست كه رفته در ميدان جنگ فداكاري كرده است. اين بخشي از كاركرد جانبازان است اما بخش  عمده ديگري از وظايف و رسالت هاي او حفظ ارزش هايي است كه به خاطر آن فداكاري كرده است. اگر چه امروز زمان زيادي از جنگ سپري شده است، اما رسالت جانباز شايد بيش از سايرين سنگين و سنگين تر باشد. چرا كه اگر جغرافياي آن زمان طالب حضور مؤثر در جنگ بود اما جغرافياي امروز حضور مؤثر براي نهضت توليد علم، پيشرفت و تعالي و ترقي كشور، عمق بخشيدن به باورهاي ديني و فرصت شناسي زمان است تا امكان سوءاستفاده از سايرين را بگيرد. بنابراين تقويت جنبه هاي انساني و اخلاقي در جامعه مستلزم آن است كه با زبان روز وارد ميدان شود و كاري كند تا بتواند مختصات آنچه را رهبر كبير انقلاب حضرت امام (ره) بر زبان رانده بود كه جانبازان رهبران اين نهضتند كاركردي و عملياتي كند. يعني اينكه ابتدا مراقب خود باشد. و دوم اينكه نظارت كند مسئولان و متوليان جامعه به انحراف نروند و همان ارزش هاي نخست انقلاب در جامعه پويا و اجرايي شود. به همين خاطر زماني مي تواند نقش و كاركرد اصلي خود را به كرسي بنشاند كه به نگاه هاي خود پيرامون مسايل پيش روي جامعه عمق و وسعت بيشتري ببخشد، ديدار جانبازان با رهبري و رويگرداني از مسايل و مشكلات شخصي نشان داد، افق نگاه آنها به مسايل دور دست و پيوند خورده با هويت ملي و ديني است.

نگاه امروز
چراغ راه

حضرت امام(ره) در زمان حيات التفات ويژه و نگاه عميقي به جانبازان داشتند تا جايي كه در يك سخنراني در جمع جانبازان بيان داشتند كه شماها رهبران اين نهضتيد. رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي نيز بر همين سيره و روش هميشه از توجه ويژه به جانبازان سخن گفته اند تا جايي كه از جانبازان در ديدار اخيرشان به عنوان برادران شهدا ياد كردند. ديدار ويژه جانبازان ۷۰ درصد و بالاتر با رهبر فرزانه انقلاب كه خود نيز جانباز انقلاب هستند در واپسين ساعات مانده به شب قدر حاوي اين پيام ارزشمند است كه مسئولان، مديران و آنها كه دستي در كار دارند بايد از رهبر و مقتداي خويش الگو برگيرند و به گونه اي رفتار كنند كه جانباز پاكباخته انقلاب و نظام هيچ بي مهري و ناسپاسي را در هيچ حوزه اي شاهد نباشد. ديدار صميمي و نجواهاي مهربانانه جانبازان با رهبر بزرگوار انقلاب خط و مسير را به همه نشان داد و چراغ راه آنهايي شد كه بنا دارند بر حسب وظيفه و مسئوليت افتخار خدمت به چنين جانبازاني را بر عهده بگيرند.
مرگ جانباز شهيد رجبي ثاني در آذرماه سال گذشته در زندان رجايي شهر كرج دل همه را به درد آورد. جانباز مثل هر كس ديگري ممكن است گذرش به دادگاه و قوه قضائيه بيفتد، اما فرقي كه او با سايرين دارد اين است كه چون دارو مصرف مي كند ممكن است از حالت عادي خارج شود. در اين جور مواقع متأسفانه قضات چشمان خود را مي بندند و مي گويند كه فرقي ميان جانباز و غيرجانباز قايل نيستند، اما غافل از اين كه جانباز يك نارسايي جسمي دارد و بايد در مورد او با سايرين فرق قايل شويم. فرق و تفاوتي كه در صدور حكم نيست بلكه در ملاحظه برخورد و تعامل گفتاري با اوست. علاوه بر همه اينها به اين انديشه اخلاقي باور داشته باشيم كه آرامش و آسايش امروز جامعه مرهون فداكاري ها و ازخودگذشتگي هاي همين عزيزان است.
الان اگر قدري تأمل كنيم مي بينيم كه بسياري از خدمات ضروري سيستم حمل و نقل ندارد مراكز تفريحي و هتل ها مناسب جانباز نيست و خدمات ويژه به جانبازان نمي دهند. محيط شهري براي جانبازان مناسب سازي نشده و براي اغلب بوستان ها امكان ورودي براي جانبازان ندارد. وقتي يك جانباز نتواند به فضاهاي عمومي و شهري برود قطعاً خانواده او هم از اين امتيازات بي بهره و در نتيجه سرخورده مي شوند و اين سؤال در ذهن آنها نقش مي بندد كه چرا فضا براي آنها كه زماني بي هيچ ادعايي براي سرافرازي ميهن به جنگ رفتند- اما اكنون از رفتن به يك مكان عمومي و گردشي بي بهره اند- مهيا نيست. ديدار ويژه رهبر با جانبازان نهيب و هشداري است به همه كه مناسبات خود با جانبازان و پاكبازان عرصه دفاع مقدس را اصلاح كنند.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   موسيقي  |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |