نگاهي به برخي از ديدگاه هاي علامه طباطبايي درباره حكمت عملي
اخلاق و اعتباريات
|
|
دكتر سيد صدر الدين طاهري
علامه طباطبايي جدا از آنچه به مناسبت هاي مختلف در تفسير شريف الميزان در باب فلسفه اخلاق آورده حداقل سه اثر كوتاه و مستقل در اين باره به يادگار نهاده و آنها عبارتند از:
۱- مقاله اي با عنوان «ادراكات اعتباري» كه در رديف ششم از مقالات چهارده گانه «اصول فلسفه و روش رئاليسم» آمده و حواشي استاد بزرگوار، مرحوم شهيد مطهري در ذيل آن قرار دارد و بر فايده همه قسمت ها به ويژه آنچه به فلسفه اخلاق مربوط است، افزوده است.
۲- رساله اي به عربي با عنوان «الاعتباريات» كه در ضمن مجموعه رسالاتي با نام «رسائل سبعه» به چاپ رسيده است.
۳- رساله «انسان در دنيا» كه ضمن كتابي با عنوان «انسان از آغاز تا انجام» جمع آوري شده و نخستين فصل آن بر محور فلسفه اخلاق قرار دارد.در اين مقاله مي كوشيم تا به يكي از بنيادي ترين سؤالات فلسفه اخلاق يعني؛ مبحث اعتباريات با استفاده از آثار سه گانه فوق پاسخ دهيم.
از دورترين زمان كه متكلمان معتزلي و اشعري در مقابل يكديگر قرار گرفتند، مسأله اي با عنوان «حسن و قبح عقلي افعال» مطرح شد. پرسش اين بود كه: آيا شايستگي و ناشايستگي كردارهاي اختياري انسان، مدلول حكم عقل است يا ملاك شرعي دارد؟
دو تفاوت مهم ميان اين پرسش تاريخي و آنچه ما به عنوان سؤال مهم فلسفه اخلاق مطرح كرديم قابل چشم پوشي نيست: نخست اين كه نقطه مقابل حسن و قبح شرعي بود كه اولي نظر معتزله و شيعه و- اندكي ديرتر- نظر اكثر فلاسفه بود و دومي توسط اشاعره جانبداري مي شد، اما امروز علاوه بر حسن و قبح شرعي منابع ديگري از قبيل اجتماع نيز مطرح است، چنان كه به فاصله چندين قرن پيش از آن چالش كلامي نوع ديگري از حسن و قبح در ميان فلاسفه، به ويژه اپيكوريان مطرح بود كه با ملاك لذت شناخته مي شد.
تفاوت دوم اين است كه در آن زمان هر دو طرف كلامي، يعني معتزله و اشاعره، حسن و قبح را مطلق مي دانستند، يكي به حكم عقل كه حاكم كلي علي الاطلاق است و ديگري به حكم خداوند كه سخنش واحد، ثابت و مطلق و غيرمتغير است، هرچند بر اساس اصالت اراده باشد، اما امروز نتيجه مهمي كه در پرسش سوم مطرح شد، يعني اطلاق و نسبيت حكم اخلاقي به عنوان يكي از بارزترين نتايج سؤالات اول و دوم در نظر گرفته مي شود.
به هر حال به جهت رعايت اختصار از نقل مستقيم گفته هاي گذشتگان از اهل كلام و فلاسفه اسلامي خودداري مي كنيم و خواننده را به منابعي كه در پاورقي آمده است، ارجاع مي دهيم.
پيش از آن كه سخن علامه طباطبايي و طرح اخلاقي ايشان را در ادامه سخنان گذشتگان قرار دهيم، شايد توضيح چند اصطلاح متقابل ضرورت داشته باشد. متقدمان «حسن و قبح عقلي» را در مقابل «حسن و قبح شرعي» قرار مي دادند. تعبير «عقلي» در اشاره به «اصالت عقل» حتي در اوامر و نواهي الهي بود و مقصود از «شرعي» اين بود كه اوامر و نواهي الهي بر اساس «اراده الهي» صادر مي شود و خود تعيين كننده و مبدأ حسن و قبح است. گروه نخست، در واقع مي گفتند در ذات فعل، حسن و قبح نهفته است، عقل آن را كشف مي كند و شعر نيز بر اساس واقع و عقل حكم مي دهد، اما گروه دوم مي گفتند در ذات فعل هيچ واقعيتي كه ملاك حسن يا قبح باشد، نيست و اين، امر يا نهي صادر از ناحيه الوهيت است كه منشأ حسن يا قبح فعل مي شود.
اعتباريات
عناوين «اعتبار» و «اعتباريات» كه در فلسفه به كار مي رود و سابقه طولاني دارد، اعم از بحث اخلاق و حكمت عملي است. در فلسفه، «اعتبار» در مقابل «حقيقت» و «اعتباريات» در مقال «حقايق» قرار دارد. بيان مطلب، به صورت كلي اين است كه موجود بر دو قسم است؛ حقيقي و اعتباري. موجود حقيقي با صرف نظر از افكار، انديشه ها، نيازها و تصورات و تصديقات ما وجود دارد، مانند رشته كوه هاي البرز براي مردم تهران و شمال ايران و قله اورست براي مردم جهان و مانند بسياري از واقعيات ديگر، اما اعتباريات به هستي هايي گفته مي شود كه وجود واقعي ندارند، ولي بر حسب نيازهاي مختلف افراد و جوامع بشري، با استفاده از واقعيات و موجودات حقيقي، به صورت ذهني و ساخته و به تعبير ديگر «اعتبار» مي شوند و بر وجود اعتباري آنها آثاري مترتب مي شود. اعتباريات در بسياري از قلمروها يافت مي شوند، ولي ما مي توانيم بسياري از نمونه هاي روشن آنها را- به عنوان مثال هايي نزديك به هدف اين مقاله- در قلمرو حقوق ملاحظه كنيم. براي مثال زوجيت يا رابطه زن و شوهري و مالكيت اموري نيستند كه واقعيت عيني و خارجي داشته باشند، اما اولي ميان يك زن و يك مرد، برحسب نيازهاي معين و چه بسا با تشريفات مفصل، اعتبار مي شود و از آن پس بسياري از آثار مهم مانند حلال زاده بودن فرزند بر آن مترتب مي شود. مالكيت نيز واقعيت عيني ندارد، بلكه رابطه اي است كه ميان يك انسان و يك شيء خاص، مانند منزل، اتومبيل و كتاب، با تشريفات مختصري مفروض مي شود و آثار ثانوي ديگري از قبيل جواز استفاده و بخشش، بر آن مترتب مي شود.
رابطه اعتباريات با اخلاق
در اينجا صحبت بر سر اين است كه ملاك حكم اخلاقي چيست؟ و اين كه عملي را شايسته، ناشايسته مي شماريم، بر چه اساس است؟ بيشتر متكلمان اسلامي و فلاسفه مي گفتند، ذات فعل چنان است كه اتصاف به شايستگي و ناشايستگي را توجيه مي كند و در پي آن حكم اخلاقي به رجحان يا وجوب فعل يا ترك يا تساوي دو طرف، از سوي مرجع تشخيص دهنده اين صفات صادر مي شود. برخي از فرقه هاي كلامي مثل اشاعره نيز معتقد بودند كه ذات فعل از اين جهت عاري از هرگونه اقتضاست، اما به اراده الهي موصوف به شايستگي و ناشايستگي مي شود و اين روند را متدينان از طريق صدور امر و نهي ديني و ابلاغ، توسط پيامبر كشف مي كنند. اين سخن را اشاعره بدين طريق مي گفتند اما امروز مي دانيم كه بدون توسل به اراده الهي نيز مي توان چنان سخني را گفت و در آن صورت مرجع اعتبار شايستگي امري يا مقامي غير از خداوند است كه به گونه اي مرجعيت يافته است. براي مثال، شماري از قوانين موضوعه توسط مجالس قانونگذاري در جوامع غيرديني همين وضعيت را دارند، يعني موضوع آنها به خودي خود موصوف به شايستگي و ناشايستگي نبوده و متعلق الزام به فعل يا ترك نيز نيست، اما با وضع قانون داراي- مثلاً- وصف شايستگي و متعلق الزام قانوني مي شود.
سخن علامه
علامه طباطبايي، برحسب آنچه از برخي نوشته هاي ايشان مستفاد مي شود، معتقدند شايستگي و ناشايستگي اخلاقي از قبيل اعتباراتي است كه در پي نيازهاي فردي و جمعي صورت مي گيرد و ذات فعل به خودي خود عاري از چنان ويژگي هايي است. ايشان فصل هاي دوم و سوم از مقاله نخست از رساله اعتباريات و نيز صفحات متعددي از مقاله ادراكات اعتباري را به اين مطلب اختصاص داده و اعتباريات مربوط به زندگي را به دو قسمت، قبل الاجتماع و بعدالاجتماع، تقسيم مي كنند. تفاوت اين دو اين است كه اولي مقيد به اجتماع نيست، ولي منافات با آن نيز ندارد، اما دومي مقيد به تشكيل اجتماع است. ايشان اعتبارات اخلاقي را در ذات خود قبل الاجتماع مي دانند، به اين معنا كه پيش از ورود به اجتماع نيز مواردي براي اعتبار خوبي و بدي اخلاقي هست، اما برخي از اعتبارات نيز در گروه تشكيل اجتماع است، براي مثال اگر حفظ سلامتي بدن موضوع يك حكم اخلاقي باشد و عملي شايسته شمرده شود، تقيدي به حضور در جمع ندارد، ولي وفاي به عهد جز - حداقل- بين دو نفر مصداق نمي يابد.
اعتبارات قبل الاجتماع، به نظر علامه در وجوب و حرمت و اعتبارات متوسط ميان اين دو خلاصه مي شوند و از اين طريق است كه احكام پنج گانه شرعي اصطلاح شده و نظير آن به صورتي ساده تر در اخلاق متداول شده است. اينها «اعتبارات عام» هستند و در مقابل آن اعتبارات خاص يا بعدالاجتماع قرار دارد كه به نظر ايشان در پنج قسم عمده خلاصه مي شوند و يكي از آنها اصل تشكيل زبان است. اعتبارات عام، حداقل در اصول خود در تمام جوامع به طور يكسان جريان مي يابند. براي مثال در همه جوامع و نزد همه افراد، ظلم نكوهيده و عدل پسنديده است، اما اعتبارات خاص يا بعدالاجتماع، در جوامع مختلف تفاوت مي پذيرند، چنانكه زبان ها و لهجه ها فرق دارند.
|