فراموشي گذشته، ضربه به امروز است
حسين مستوفي
رابطه ميان ادبيات كهن و ادبيات امروز در جامعه اي چون ايران چگونه مي تواند باشد؟ در پاسخ، عده اي معتقدند كه شرايط جديد به گونه اي است كه نمي توان ميان امروز و ديروز پيوندي برقرار كرد و به همين جهت ادبيات گذشته جايي در ادبيات امروز ندارد. متقابلاً بسياري از اهل ادب بر آنند كه بي هيچ شكي ادبيات امروز نه تنها مي تواند كه حتي مجبور است به گذشته خود نقب بزند. در اين نگاه، ادبيات گذشته ما توانمندي هاي فراواني دارد كه بتواند در ادبيات امروز نقش آفريني كند. نوشته زير از همين منظر به رابطه گذشته و امروز ادبيات ايران مي پردازد.
جوامعي كه از تمدني طولاني برخوردارند، ادبيات ريشه داري نيز دارند. ادبيات اين جوامع به دليل قدمت خود ويژگي هاي ممتازي دارد كه در واقع فصل مميز اين فرهنگ با فرهنگ هاي ديگر است. از طرف ديگر برخي از اين ويژگي ها تبديل به هنجارها و ارزش هاي اجتماعي شده است. ايران در زمره چنين جوامعي است كه ادبيات آن ريشه در تاريخي طولاني دارد. برخلاف جوامعي كه زمانه اي نه چندان دور و دراز را پشت سر گذاشته و ادبياتي تازه دارند ايران با چنين سابقه تاريخي، ادبياتي را با خود به همراه دارد كه دنياي امروز نيز به آن توجهي خاص دارد. در همين حال اين پرسش مطرح مي شود كه ميان ادبيات ديروز و ادبيات امروز ما چه نسبتي حاكم است و رابطه ميان اين دو چگونه بايد باشد؟
در پاسخ به اين پرسش بايد گفت كه ادبيات ديروز ما در عرصه هاي گوناگوني مي تواند در ادبيات امروز نقش آفريني كند. اين نقش آفريني، راه هاي مختلفي مي تواند داشته باشد.
۱- ادبيات كهن ادراك و احساس جمعي ايراني را با مفاهيم، مضامين و زباني آشنا كرده است كه اين آشنايي مي تواند براي اهل ادب امروز ابزار مناسبي باشد. بي ترديد شعر و داستان ديروز ما با ذهن و احساس جامعه ما عجين شده است و اين امر در بسياري از آثار خود را نمايان مي كند. مفاهيم به كار گرفته شده در شعر حافظ، مولوي، فردوسي، سعدي، نظامي و... و نيز مضامين داستان هايي چون هزار و يك شب به ناگهان و در دوره اي خاص خلق نشده اند كه به سرعت نيز فراموش شوند. اين آثار توانسته اند آشناهايي در جامعه ايجاد كنند كه هر نوشته با برخورداري از آنها به راحتي مي تواند با مخاطب خود ارتباط بگيرد. به همين جهت اگر نويسنده يا شاعر امروز متون كهن را مورد مداقه قرار دهد، خواهد توانست گزاره هايي در محتوي و شكل بيابد كه ذهن امروز نيز با آن آشناست و به راحتي با آن ارتباط مي گيرد. اين گزاره ها از آن جهت كه طي سال هاي متمادي در عقل و احساس بسياري از ايراني ها نهادينه شده اند مي توانند در تعامل خواننده و نويسنده مؤثر باشند. همچنين در ادبيات ما عبارات، واژه ها و مفاهيمي وجود دارد كه بار معنايي بزرگي دارند. يك داستان نويس و به ويژه شاعر پيش از هر چيز نيازمند امكاني است كه بتواند معاني گسترده و عميق را در فشرده ترين شكل ارائه دهد و اين امر مي تواند كمك شايان توجهي به خالق يك اثر كند.
در زبان ادبيات كهن ما برخي واژه ها، عبارات و... آن چنان خوش درخشيده اند كه نويسنده و شاعر امروز را قادر مي كند به توانايي قابل توجهي در ارتباط با مخاطب دست يابد.
۲- در ادامه آنچه گفته شد بايد به بومي بودن ادبيات نيز توجه داشت. با آن كه جهاني شدن فرهنگ از آراء مطرح امروز است در همين حال و در چارچوب همين نظريه بومي بودن فرهنگ نيز اصل پذيرفته شده و قابل طرحي است. در اين نظريه هر فرهنگ علاوه بر آن كه به جهان مي انديشد به درون خود هم توجه دارد. بر اين اساس هر جامعه ويژگي هايي دارد كه قادر نيست از آنها جدا شود. اين ويژگي در شكل ها و عرصه هاي مختلفي متبلور مي شوند كه ادبيات از مهم ترين آنهاست. به اين ترتيب اهل ادبيات براي آن كه بتوانند عنصري فعال و ماندگار باشند در كنار توجه به ادبيات جهاني به ادبيات خودي نيز بايد توجه نشان دهند. در كشوري چون ايران، هيچ نويسنده اي نمي تواند صاحب سبك باشد مگر آن كه معرف ادبيات ايران در سطح جهاني باشد. آشنايي با ادبيات كهن و به كارگيري آن در ادبيات امروز براي مطرح شدن نويسنده يا شاعر در ميان ملل ديگر مهم و مؤثر است. در جهان امروز حتي نهادهاي بين المللي زماني كه به ادبيات هر جامعه مي رسند قبل از همه به اين موضوع توجه مي كنند كه تا چه اندازه ادبيات مورد نظر برخاسته از درون جامعه اي است كه در آن زاده شده است. از ملاك هاي اصلي داوري نهادهاي معتبر بين المللي در حوزه ادبيات، توجهي است كه صاحب اثر به جامعه خود دارد. اگر اثري بتواند از اين امتياز برخوردار باشد كه نشانه هايي از جامعه خود را به همراه داشته و در واقع وجه تمايز جامعه خود را با جوامع ديگر را بيان كند، بيشتر مورد توجه قرار مي گيرد. به اين ترتيب مي توان گفت كه توجه به ادبيات كهن خواهد توانست مهر بومي بودن را بر اثر زده و به عنوان اثر ايراني شناخته شود. ادبيات ايران با توجه به پيشينه قدرتمند خود حامل ارزش ها و نگاه هايي است كه بي ترديد خاص جامعه ايراني است و از اين حيث اثري كه از اين ادبيات الهام گرفته و با آن آميخته باشد مي تواند نمونه اي جهاني شناخته شود.
۳- زبان داستاني و به ويژه زبان شعري در جامعه ايران، زباني است كه در عين سادگي و تأثيرگذاري عميق از تكنيك ها و پيچيدگي هاي فراواني نيز برخوردار است. اين تكنيك ها را مي توان در شعر بسياري از شاعران ديد.
هر شاعر صاحب سبك، در اثر خود از روش هايي در عرصه زبان استفاده كرده است كه بسيار قابل توجه است. اين شگردها در شعر حافظ و مولوي و سعدي و خاقاني و بيدل و... شكل هاي مختلفي به خود مي گيرند كه در ادبيات ما جاي ويژه اي را به خود اختصاص داده اند. شعر حافظ سرشار از ظرايف زباني است همچنان كه شعر مولوي و... هر يك از اين زبان هاي شعري به گونه اي بيان شده اند كه زباني خاص آفريده اند و اين زبان، زباني است با تكنيك هاي خاص خود. اين تكنيك نيز علاوه برآن كه در حوزه تشبيه و تمثيل و تناقض و .... به نوآوري رسيده است، در صرف و نحو كلام نيز از شكل ويژه اي بهره مي برد. اركان جمله در شعر اين شاعران به طور خاصي ساخته مي شود و همين امر شعر آنها را داراي تكنيك زباني ويژه اي مي كند. بدون شك شاعر امروز نمي تواند بي توجه به چنين زباني، پايه هاي زباني جديد را بنا كند. اين تكنيك ها چنان در تار و پود ادبيات ما حضور و نفوذ دارند كه زبان شعر يا داستان امروز نمي تواند خود را از آنها بي نياز بداند. تجربه هايي كه در چند دهه اخير به وقوع پيوست نمونه هاي گويايي از اين واقعيت اند. شاعران بسياري بودند كه هدف خود را نابودي ساختار ادبيات كهن و پي ريزي ساختار جديد در ادبيات قرار دادند، اما هر يك به سرعت روبه نابودي رفتند. اين جريان هاي ادبي تلاش وافري در تأسيس بنايي جديد در زبان و فرم ادبي كردند، اما از آنجا كه هيچ نسبتي با زبان ادبيات كلاسيك ما نداشت نتوانست حتي براي چند سال حيات داشته باشد. اسلوب و روش هاي به كار گرفته شده توسط اين جريان ها آن چنان با ادبيات جامعه بيگانه بود كه امكاني براي تداوم نداشت. متقابلاً آنچه در اين چند دهه به عنوان ادبيات مطرح، خود را نشان داد، وام دار ادبيات كهن است. نگاهي به آثار همه نويسندگان و شاعران برجسته در ادبيات معاصر، نشان از توجه جدي آنها به زبان ادبيات كهن دارد. تكنيك هاي زباني و به عبارتي تكنيك هاي فرمي كه اين گروه به كار گرفته اند گاه كاملاً منطبق بر آن چيزي است كه در گذشته وجود داشته است. اين موضوع آن قدر حائز اهميت است كه به يقين مي توان گفت از دلايل اصلي موفقيت اين دسته از شاعران رجوع آنها به گذشته و استفاده از تكنيك ها و شگردهاي زباني گذشتگان است. اين كه شاعري امروزي را به نثر خراساني منسوب مي كند و شاعر ديگر را به نظم خراساني نشان از آن دارد كه شاعران موفق امروزي اثر خود را به اثر گذشتگان پيوند زده اند. هر شاعر و هر جريان شعري در گذشته ادبي ما كه صاحب سبك بوده است تكنيك هاي ويژه اي نيز به كار گرفته است كه شاعران موفق امروز ما به شكل هاي مختلف به آنها توسل جسته اند.
آنچه گفته شد را نبايد به اين معنا گرفت كه اهل ادب امروز بايد مقلد گذشتگان خود باشد. بي ترديد زبان امروز زباني است كه تحولات بسياري را پشت سر گذاشته است و اين تحولات، ظرفيت هاي جديدي نيز خلق كرده است. عدم توجه به اين ظرفيت ها شاعر امروز را به نوعي واپس گرايي سوق مي دهد. نويسنده و شاعر بايد كه به موقعيت زبان جامعه امروز توجه كافي داشته باشند در غير اين صورت نخواهند توانست زباني شايسته در ادبيات خود به كار گيرند. تحولات زباني، تكنيك هاي مخصوص به خود را نيز به همراه آورده است كه شعر و داستان امروز در چارچوب چنين تكنيك هايي مي تواند جذابيت لازم را به دست آورد. علاوه بر اين زبان ادبي گذشته ما برخي ويژگي ها را دارند كه نمي توان امروزه آنها را به كار بست. به نظر مي رسد بهره گيري از ادبيات كهن و همين طور رفتن به سوي ظرفيت هاي زبان امروزي نياز به استعداد و نيز تلاش مداوم دارد كه شاعران موفق چند دهه اخير را مي توان نمونه اي از اين دست معرفي كرد.
۴- امروزه يكي از دلايل موفقيت آثار بزرگ داستاني و حتي شعر تلفيق واقعيت و افسانه است. بر اين پديده هر نام سوررئاليسم، رئاليسم جادويي و... بگذاريم يك موضوع بديهي است و آن اين كه ذهن بشر امروز با وجود حاكميت علم و تكنولوژي هنوز به افسانه و جادو علاقه مند است. داستان هاي هري پاتر، صد سال تنهايي و داستان هاي بورخس و همچنين شعرهاي شاعراني چون اوكتاويو پاز با شعر بلند «سنگ آفتاب» كه مهمترين عناصر آن افسانه ها و اسطوره هاي سرزمين هاي آمريكاي لاتين است نشان از آن دارد كه عنصر افسانه در شعر و داستان امروز اهميت بسياري دارد. از اين حيث نيز ادبيات كلاسيك ما سرشار است از تلفيق افسانه و واقعيت با تكيه بر افسانه، اسطوره و جادو. به اين جهت ادبيات گذشته ما منبع عظيم و در همان حال عميقي است از عناصري اين چنيني. اين عناصر با توجه به پيچيدگي هاي داستاني و نيز جذابيت هايي كه دارند دستمايه مناسبي براي ادبيات امروز خواهند بود. گرچه اين نكته اي بديهي است كه اين عناصر به تمام و كمال نمي توانند خود را وارد ادبيات امروز كنند اما بي ترديد قادرند الگوهايي ارائه دهند كه مناسب اين روزگار باشند. آميختن آن عناصر با نگاه انسان امروز اين امكان را فراهم مي كند كه ادبياتي مدرن ارائه شده و خواننده را همراه خود كند.
۵- ادبيات كهن ما از انديشه و هستي شناسي ويژه اي كه مختص به ايران و ايراني است برخوردار است. اين نوع نگاه نيز ظرفيت لازم براي شعر و داستان را دارد. پرداختن به اين موضوعات در قالب داستان يا شعر اين امكان را فراهم مي آورد كه داستان و شعر ايراني پديد آيد. شك نيست كه همه آن انديشه ها اين قابليت را ندارند كه بتوانند در زمانه ما مطرح شود، اما اين امر به اين معنا نخواهد بود كه تمامي آنها فاقد ارزش بوده و توان همخواني با زندگي امروز را ندارند. اين نوع انديشه ها خواه ناخواه در زندگي امروز ايراني نيز جريان دارد و از اين جهت مي توان به اين فلسفه و انديشه پرداخت و آن را به داستان و شعر كشيد.
به هر تقدير ادبيات كلاسيك ما از جنبه هاي مختلفي مي تواند در ادبيات امروز مؤثر باشد. بهره گيري از اين ادبيات بستگي به ممارست اهل ادب و پرداختن به ادبيات گذشته دارد.
|