سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۴
ادبيات
Front Page

گفت و گو با احمدرضا احمدي
شعر و زندگي شاعرانه
003063.jpg
مريم آموسا
اين روزها احمدرضا احمدي از بيماري قلب رنج مي برد. او از شاعراني است كه رويكردي خاص را به شعر ايران عرضه كردند. از اين جهت شعر احمدي در ميان منتقدان و اهل شعر مطرح و در باره آن بحثها و حرفهاي زيادي زده شد. موج نو نامي است كه براي شعر او انتخاب كرده اند و اين نام حاصل ويژگيهاي خاصي در شعر است كه برخي منتقدان به آن به ديده ترديد و گاه نفي نگريسته اند و بسياري نيز بر آن به عنوان نحله اي خاص در شعر مهر تاييد زده اند. آنچه مي خوانيد طرح موضوعاتي چند با احمدرضا احمدي است. با او درباره شعر، جريانات شعر، و زندگي شاعر سخن گفته ايم.
* درباره شعر موج نوبگوييد.
-بسياري از شاعران معتقدند كه موج نو وزن و قافيه ندارد، ولي به نظر من «موج نو» نوع خاصي از نگاه كردن به جهان است كه با نگاه شاعران نسل هاي قبل فرق مي كند. «اخوان» فكر مي كرد «نيما» تنها آمد تا وزن قافيه را به هم بريزد .اما در واقع «نيما» به ما نوع ديگر نگاه كردن را آموخت، وتفاوت موج نو هم درهمين نگاه است. در واقع «موج نو» گسستن كامل از ادبيات كلاسيك و شعر نيمايي را درپي داشت. دغدغه شاعر موج نو ديگر مسايل اجتماعي وسياسي نيست،بلكه بيشتر در شعرش سعي دارد از مسايل شخصي خودش بگويد.
* مولفه هاي موج نو چيست وچرا با اينكه بيش از سه دهه از عمر اين جريان مي گذرد، مولفه هاي آن هنوز براي مخاطبان روشن نشده است.
-مشخصه هاي شعر موج نو به صورت مرئي در كتابي كه «اسماعيل نوري علا» نوشت مطرح شد.همچنين دكتر« رضا براهني» در مقالاتشان به مولفه هاي شعر موج نو توجه داشتند و به صورت غير مريي مي توان به شعر شاعران كه پس از من شعر گفتند و دانسته و نادانسته از اين جريان تاثير پذيرفتند اشاره كرد. البته ما ايراني ها ملت تنبلي هستيم و هنوز پس از ۷ قرن نتوانسته ايم ، تحقيقات درستي درباره شعرحافظ انجام بدهيم و ويژگي هاي شعراو را بررسي كنيم وبه نكات درخور تاملي دست يابيم .
* نظرتان درباره موضع گيري «اسماعيل نوري علا» درباره موج نو و موضوعي كه مطرح كردند كه شعر شما ساختمند نيست و شعر شما به سمت پريشان گويي مي رود چيست؟
- اولين بار«اسماعيل نوري علا »اين موضوع را در خانه«سيروس طاهباز » مطرح كردند كه شعر احمد رضا احمدي بافت ندارد و سيروس«طاهباز»نيز به شوخي در پاسخ اوگفتند كه شعر او بافت دارد، تافت ندارد. اين مصاحبه در روزنامه ادبي«بازار» به سردبيري«محمد تقي صالح پور»منتشر شد.ولي پاسخ سوال شما اين است اگر اين شعر ساختار و بافت نداشت آيا مي توانست تا به امروز دوام بياورد وتاثير روي دو سه نسل بعد از خويش بگذارد.
* آيا موج نو حركت هاي انحرافي نيزبه همراه داشت يا نه؟
-در كنار همه جريان هاي اصلي، حركت هاي كوچكي انحرافي نيز بوجود مي آيند و اگر صريح و روشن بخواهم بگويم، نمونه بارز اين حركت را«پرويز اسلامي پور » كه حرف هاي عجيب وغريبي مي زد به وجود آورد. ولي از اين ميان«يدالله رويايي» با دانش و بينشي كه داشت توانست به جريان شعري خودش تداوم ببخشد. به نظر من اگر كسي تنها يك كتاب بنويسد ويك فيلم بسازد و برود، تكليف اش به خودي خود ،روشن است واين اتفاق براي اسلامي پور افتاد.
* جريان هاي شعري «زبان گرا »،«كانكريت»و «موج ناب »چقدر تحت تاثير موج نو بودند؟
-من به عنوان يك شاعر فكر نمي كنم كه مكتب جديدي به وجود آورده باشم و هيچ وقت دغدغه مكتب سازي نداشته و ندارم. يك نوشته يا شعر است و يا نمي توانيم آن رادر قالب خاصي قرار بدهيم، مثلا در ابتداي قرن ۲۰اتفاقات عجيب و غريبي درعرصه موسيقي افتاد، مثلا سر صحنه كساني بودند كه صداي اتو برقي درمي آوردند اما ازاين ميان«شوئنبرگ»ماند وافراد ديگري كه فقط ادا و اطوار درمي آورند، ديگر نامي از آن ها به ميان نمي آيد.اين جريان هايي هم كه شما نام مي بريد شايد تنها يك صاحب داشته باشند.
* شما در هنگام سرودن شعر چقدر به مخاطبانتان فكر مي كنيد؟
-هنگام سرودن شعر به هيچ وجه به مخاطبانم فكر نمي كنم، ولي زماني كه براي كودكان مي نويسم، بارها آن را بازنويسي وبررسي مي كنم و سعي دارم درداستان هايي كه مي نويسم ، غم و اندوه و دنياي پرتشويش ام را به ذهن بچه ها تزريق نكنم.
* مولفه اندوه در شعر شما چه جايگاهي دارد وچرا نگاه شاعر ايراني بيشتر معطوف به فراق وجدايي است؟
-در دوره جواني زماني كه شعرمي سرودم كساني بودند كه مرا مواخذه مي كردندكه چرا در شعرهاي تو غم و اندوه جايگاهي ندارد اما به تازگي دريافته ام كه كلمه«دل »كه درتصنيف هاي فارسي بسيار به كار برده مي شود، درشعرهايي كه اين اواخر سروده ام به چشم مي خورد. و اين ناشي ازپيري ،بيماري و اندوه من است. چندي پيش نيز، در روزنامه مطلبي منتشر شد كه در آن«پوران فرخزاد »نوشته بود چرا جوان شيك پوش ديروز ، شعرهاي امروزش پر از غصه وماتم است. دردوره جواني با بسياري ازمشكلاتي كه امروز با آن روبروهستم ويا آن راپشت سر گذاشتم روبرو نبودم و افراد خانواده ام و دوستانم نيز زنده بودند،چرا كه از نسل شاعراني كه من به آن تعلق دارم تنها من مانده ام. خوب اگر به واقعيت نزديك شويم در مي يابيم كه پرداختن به اندوه آن هم، براي شاعري به سن و سال من امري عادي است من در شعرم هيچگاه دروغ نگفتم.
* چه شد كه براي بچه ها نوشتيد؟
-دردوره اي كه كانون پرورش فكري كودكان راه اندازي شد به همه نويسندگان و شاعران پيشنهاد شد كه كاركودك بنويسيد كه من نيز شروع به نوشتن كردم و اولين كتابي كه براي كودكان نوشتم نامش «من حرفي دارم كه فقط شما بچه ها باور مي كنيد »، بود كه توسط كانون منتشر شد،پس از آن نيز چند كتاب ديگر براي كودكان نوشتم ودو داستان جديد براي كودكان نوشته ام كه قرار است آن ها را نيز انتشارات كانون پرورش فكري كودكان منتشر كند.در دوره اي نوشتن براي كودكان بيشتر از نظر مادي برايم مهم بود، ولي پس از آن كه خودم صاحب بچه شدم به شكل جدي نسبت به نوشتن براي بچه ها علاقمند شدم اما از اين ميان بسيار خوشحالم كه سراغ نوشتن رمان نرفتم.
*چرا شما در هيچ كدام از دوره هاي شاعري تان به شعرهاي ايدئولوژيك و سياسي بها نداديد؟
-از همان آغاز معتقد بودم كه بايد حد فاصلي بين شعر و مسايلي كه در شعر مطرح مي شود و مسايلي كه مي توان آنها در مقاله مطرح كرد باشد، مسايل ايدئولوژيك و سياسي نيز براي من هم چنين جايگاهي داشته و دارند،اگر قرار است من اعتراض خودم را نسبت به فلان مساله اجتماعي يا سياسي بيان كنم بهتر است بروم و يك مقاله بنويسم و در آن هر چقدر كه شعار هم بدهم ايرادي ندارد، اما اگر اين موضوع را در شعري بيان كنم، حتما چيز مسخره اي از كار درخواهد آمد. البته هنرمند از مسايل اجتماعي و اتفاقاتي كه اطرافش مي افتد به صورت غير مستقيم تاثيرمي پذيرد و اين مسايل حتما ذهن او را درگير خود خواهد كرد و در ذهنش رسوب خواهدكرد و جايي در شعري، در تابلوي نقاشي،يا در موسيقي خود را نشان خواهند داد كه تاثيرگذاري اش از به عمد وارد كردن اين مسايل در هنر به مراتب بيشتر و بهتر خواهد بود.البته در مجموعه شعر«من فقط سپيدي اسب را گريستم»كه درسال ۱۳۵۰ منتشر شد رگه هايي ازمسايل سياسي به چشم مي خورد ولي آن نيز جنبه عاشقانه داشت ومتاثر از ايدئولوژي خاصي نبود. يكي از شاعران بزرگ جهان معتقد است كه سرودن شعر عاشقانه و سياسي از دشوار ترين كارهاي دنيا است. به نظر من اگر كسي درباره مسايل سياسي بخواهد حرف بزند يا شعار بدهد بهتر است برود در يك مقاله ديدگاه اش را مطرح كند .حتي شاملو كه يكي از چهره هاي مطرح شاعران ايران به شمار مي رود در شعرهاي سياسي اش موفق نيست. اگر نگاه كنيم چخوف در داستان «اندوه» غم سورچي را بسيار زيبا بيان كردند و اين موضوع را به صورت الماسي تراش خورده به خواننده هديه مي كند ولي متاسفانه بسياري از شاعران، يا يك موضوع را آن قدر صيقل مي دهند كه به جاي الماس تبديل به زغال مي شود يا بي تفاوت از كنارش مي گذرند.
* ديدگاه شما درباره وضعيت نقد ادبي در ايران چيست؟
-نظريه هاي ادبي درايران وارداتي هستند و ربطي به تاريخ و سنت ادبي ما ندارند، مثل اين است كه عقايد فرويد را بخواهيم روي اسرار التوحيد پياده كنيم. متاسفانه زماني كه يك نظريه ادبي در غرب مي ميرد تازه به ايران راه پيدا مي كند من به عنوان شاعر وقت خودم را تلف نمي كنم و به سراغ اين نظريه هاي وارداتي،كه هيچ مناسبتي با فرهنگ ما ندارند نمي روم. در ۲۰سال اخير توانسته ام در شعر دست به تجربه هاي جديدي بزنم كه از اين ميان تنها «يدالله رويايي»در مقاله اي به آن اشاره كرده است،همچنين شمس لنگرودي به صورت ضمني به آن اشاره كرده است ولي جايي اين موضوع را درج نكرده است.
* از ديدگاه شما يك منتقد بايد چه ويژگي داشته باشد؟
-يك منتقد بايد هميشه حقيقت را بگويد و درگير محفل هاي ادبي نبايد باشد.آيدين آغداشلو نمونه واقعي منتقد است، هر جايي كه من در راه مانده ام آغداشلو مرا به جلو هل داده است. آغداشلو اولين بار با نام مستعار «فرامرز خيبري » شعرهاي مرا در مجله «انديشه و هنر»نقد كرده است البته شمس لنگرودي و معيشت علايي نيز از بهترين منتقدان حال حاضر هستند كه به فكر نقد اثر هستند نه انتقام گرفتن از صاحب اثر.
* وظيفه نقد ادبي چيست؟
-من هيچ اعتقادي به نقد ندارم ،وقتي اثر هنري خلق مي شود،گويي آتشفشاني بوده كه فوران كرده و سرازير شده و سنگ شده و تمام شده رفته. وقتي من نيز، شعر مي سرايم ديگر همه چيز تمام شده است، كاري يك منتقد مي كند يك فعاليت پسيني است و هيچ تاثيري نمي تواند در آن اثر داشته باشد. خلق هنري مثل تولد يك كودك است زماني كه متولد شد ديگر نمي توان رنگ چشم او را تغيير داد و وظيفه بيشتر منتقدان اين است كه هنرمندان را گمراه كنند و ناخودآگاه او را تبديل به خود آگاه كنند.
* نظر شما نسبت به بحران مخاطبي كه شاعران ما با آن دست و پنجه نرم مي كنند چيست؟
-بحران مخاطب بيشتر معطوف به شاعراني است كه به جاي شعر گفتن تظاهر مي كنند. شاعر واقعي هميشه مخاطب خودش را دارد، البته تغيير دادن عادات مردم بسيار دشوار است متاسفانه در شهرستان ها هنوز تنها«سعدي»و«حافظ » را به عنوان شاعر مي شناسند و حرفي ازنيما و اخوان و شاملو به ميان نيست. در دوره اي مطبوعات آنها را بزرگ كردند، البته اين اشكال فكر مي كنم بيشتر به شاعران ما باز مي گردد، نه به مخاطبان .كتاب خوب هميشه مي تواند جاي خود را در دل مردم باز كند.
*با توجه به اين كه شما از دهه هاي ۴۰ و ۵۰ شعر مي گوييد ودر آن دهه ها ژست هاي روشنفكري بسيار مد بود، شما چرا ژستي براي خود اختيار نكرديد؟
-ژست هاي روشنفكري نيز از پيامدهاي ادبيات مدرن بود، هنرمندان در آن دهه ها فكر مي كردند با اين ژست ها هنرمند تر مي شوند، مثلا اگر آلبوم عكس هايي كه از«منوچهر نيستاني »برجاي مانده است را نگاه كنيم، او را در هيچ كجا بدون سيگار نمي بينيم و سيگار براي شاعران چون او به نوعي ژست محسوب مي شد.البته كساني هم بودند كه ژست هاي ديگري داشتند كه از نظر قشر روشنفكر آن روز مطرود بود و با اين ژست ها مي خواستند خود را به عنوان شاعر و روشنفكر به جامعه معرفي كنند. اما با اين كه دو يا سه دهه از آن روزها نگذشته اين افراد فراموش شده اند، كسي كه هنرمند نباشد با ژست نمي تواند خود را هنرمند معرفي كند. و اين ژست ها كاري از پيش نمي بردند. من از همان آغاز به خود و خانواده احترام مي گذاشتم و زندگي ساده وآرامي انتخاب كردم و جزو هيچ از يك دار و دسته و باندهاي ادبي نشدم. امروزه شاعران هم ژست هاي خاصي خودشان را دارند، دوست نداشته و ندارم كه خودم را درگير اين مسايل بكنم.
*به نظر شما در عرصه ادبيات مريد و مرادي بازي مفهومي در بردارد؟
-به شكل ظاهري اش نه. چرا كه ادبيات هنري است كه در خلوت خلق مي شود و شاعر و نويسنده بايد در خلوت خودش كتاب بخواند،كندوكاو كند و البته كتاب ها هر يك به تنهايي نقش يك استاد را بازي مي كنند. ولي به شكل ظاهري اش آن گونه كه مريد و مراد بازي در عرفان معنا مي يابد در ادبيات نبايد دنبال چنين مفهومي باشيم.
*چرا شاعران در دوره ما منزوي شده اند، البته خود شما هم از اين امر مستثني نيستيد.
اگر به تاريخ نگاه كنيم شاعران هميشه منزوي بودند، امادر دوره هايي برخي از«شاعران »به بارگاه سلاطين راه مي يافتند، آنها نيز با مرگ سلطان ناچار به انزوا شدند، اما انزواي شاعر امروز بيشتر خودش را نشان مي دهد، چرا كه شعر در ايران هيچ حامي ندارد، از اين رو انتظاري نبايد داشت كه آن گونه كه بايد از شاعران نامي برده شود و من نيز از اين امر مستثني نيستم ،البته وقت من بسيار كم است وترجيح مي دهم به جاي اين كه از صبح تا شب وقت بگذارم و از اين جلسه به آن جلسه بروم، بنشينم كتاب بخوانم،بنويسم، و كارهاي ناتمام ام را به انجام برسانم،البته هم نسلان و دوستانم نيز چنين اند.

فراموشي گذشته، ضربه به امروز است

حسين مستوفي
رابطه ميان ادبيات كهن و ادبيات امروز در جامعه اي چون ايران چگونه مي تواند باشد؟ در پاسخ، عده اي معتقدند كه شرايط جديد به گونه اي است كه نمي توان ميان امروز و ديروز پيوندي برقرار كرد و به همين جهت ادبيات گذشته جايي در ادبيات امروز ندارد. متقابلاً بسياري از اهل ادب بر آنند كه بي هيچ شكي ادبيات امروز نه تنها مي تواند كه حتي مجبور است به گذشته خود نقب بزند. در اين نگاه، ادبيات گذشته ما توانمندي هاي فراواني دارد كه بتواند در ادبيات امروز نقش آفريني كند. نوشته زير از همين منظر به رابطه گذشته و امروز ادبيات ايران مي پردازد.
جوامعي كه از تمدني طولاني برخوردارند، ادبيات ريشه داري نيز دارند. ادبيات اين جوامع به دليل قدمت خود ويژگي هاي ممتازي دارد كه در واقع فصل مميز اين فرهنگ با فرهنگ هاي ديگر است. از طرف ديگر برخي از اين ويژگي ها تبديل به هنجارها و ارزش هاي اجتماعي شده است. ايران در زمره چنين جوامعي است كه ادبيات آن ريشه در تاريخي طولاني دارد. برخلاف جوامعي كه زمانه اي نه چندان دور و دراز را پشت سر گذاشته و ادبياتي تازه دارند ايران با چنين سابقه تاريخي، ادبياتي را با خود به همراه دارد كه دنياي امروز نيز به آن توجهي خاص دارد. در همين حال اين پرسش مطرح مي شود كه ميان ادبيات ديروز و ادبيات امروز ما چه نسبتي حاكم است و رابطه ميان اين دو چگونه بايد باشد؟
در پاسخ به اين پرسش بايد گفت كه ادبيات ديروز ما در عرصه هاي گوناگوني مي تواند در ادبيات امروز نقش آفريني كند. اين نقش آفريني، راه هاي مختلفي مي تواند داشته باشد.
۱- ادبيات كهن ادراك و احساس جمعي ايراني را با مفاهيم، مضامين و زباني آشنا كرده است كه اين آشنايي مي تواند براي اهل ادب امروز ابزار مناسبي باشد. بي ترديد شعر و داستان ديروز ما با ذهن و احساس جامعه ما عجين شده است و اين امر در بسياري از آثار خود را نمايان مي كند. مفاهيم به كار گرفته شده در شعر حافظ، مولوي، فردوسي، سعدي، نظامي و... و نيز مضامين داستان هايي چون هزار و يك شب به ناگهان و در دوره اي خاص خلق نشده اند كه به سرعت نيز فراموش شوند. اين آثار توانسته اند آشناهايي در جامعه ايجاد كنند كه هر نوشته با برخورداري از آنها به راحتي مي تواند با مخاطب خود ارتباط بگيرد. به همين جهت اگر نويسنده يا شاعر امروز متون كهن را مورد مداقه قرار دهد، خواهد توانست گزاره هايي در محتوي و شكل بيابد كه ذهن امروز نيز با آن آشناست و به راحتي با آن ارتباط مي گيرد. اين گزاره ها از آن جهت كه طي سال هاي متمادي در عقل و احساس بسياري از ايراني ها نهادينه شده اند مي توانند در تعامل خواننده و نويسنده مؤثر باشند. همچنين در ادبيات ما عبارات، واژه ها و مفاهيمي وجود دارد كه بار معنايي بزرگي دارند. يك داستان نويس و به ويژه شاعر پيش از هر چيز نيازمند امكاني است كه بتواند معاني گسترده و عميق  را در فشرده ترين شكل ارائه دهد و اين امر مي تواند كمك شايان توجهي به خالق يك اثر كند.
در زبان ادبيات كهن ما برخي واژه ها، عبارات و... آن چنان خوش درخشيده اند كه نويسنده و شاعر امروز را قادر مي كند به توانايي قابل توجهي در ارتباط با مخاطب دست يابد.
۲- در ادامه آنچه گفته شد بايد به بومي بودن ادبيات نيز توجه داشت. با آن كه جهاني شدن فرهنگ از آراء مطرح امروز است در همين حال و در چارچوب همين نظريه بومي بودن فرهنگ نيز اصل پذيرفته شده و قابل طرحي است. در اين نظريه هر فرهنگ علاوه بر آن كه به جهان مي انديشد به درون خود هم توجه دارد. بر اين اساس هر جامعه ويژگي هايي دارد كه قادر نيست از آنها جدا شود. اين ويژگي در شكل ها و عرصه هاي مختلفي متبلور مي شوند كه ادبيات از مهم ترين آنهاست. به اين ترتيب اهل ادبيات براي آن كه بتوانند عنصري فعال و ماندگار باشند در كنار توجه به ادبيات جهاني به ادبيات خودي نيز بايد توجه نشان دهند. در كشوري چون ايران، هيچ نويسنده اي نمي تواند صاحب سبك باشد مگر آن كه معرف ادبيات ايران در سطح جهاني باشد. آشنايي با ادبيات كهن و به كارگيري آن در ادبيات امروز براي مطرح شدن نويسنده يا شاعر در ميان ملل ديگر مهم و مؤثر است. در جهان امروز حتي نهادهاي بين المللي زماني كه به ادبيات هر جامعه مي رسند قبل از همه به اين موضوع توجه مي كنند كه تا چه اندازه ادبيات مورد نظر برخاسته از درون جامعه اي است كه در آن زاده شده است. از ملاك هاي اصلي داوري نهادهاي معتبر بين المللي در حوزه ادبيات، توجهي است كه صاحب اثر به جامعه خود دارد. اگر اثري بتواند از اين امتياز برخوردار باشد كه نشانه هايي از جامعه خود را به همراه داشته و در واقع وجه تمايز جامعه خود را با جوامع ديگر را بيان كند، بيشتر مورد توجه قرار مي گيرد. به اين ترتيب مي توان گفت كه توجه به ادبيات كهن خواهد توانست مهر بومي بودن را بر اثر زده و به عنوان اثر ايراني شناخته شود. ادبيات ايران با توجه به پيشينه قدرتمند خود حامل ارزش ها و نگاه هايي است كه بي ترديد خاص جامعه ايراني است و از اين حيث اثري كه از اين ادبيات الهام گرفته و با آن آميخته باشد مي تواند نمونه اي جهاني شناخته شود.
۳- زبان داستاني و به ويژه زبان شعري در جامعه ايران، زباني است كه در عين سادگي و تأثيرگذاري عميق از تكنيك ها و پيچيدگي هاي فراواني نيز برخوردار است. اين تكنيك ها را مي توان در شعر بسياري از شاعران ديد.
هر شاعر صاحب سبك، در اثر خود از روش هايي در عرصه زبان استفاده كرده است كه بسيار قابل توجه است. اين شگردها در شعر حافظ و مولوي و سعدي و خاقاني و بيدل و... شكل هاي مختلفي به خود مي گيرند كه در ادبيات ما جاي ويژه اي را به خود اختصاص داده اند. شعر حافظ سرشار از ظرايف زباني است همچنان كه شعر مولوي و... هر يك از اين زبان هاي شعري به گونه اي بيان شده اند كه زباني خاص آفريده اند و اين زبان، زباني است با تكنيك هاي خاص خود. اين تكنيك نيز علاوه برآن كه در حوزه تشبيه و تمثيل و تناقض و .... به نوآوري رسيده است، در صرف و نحو كلام نيز از شكل ويژه اي بهره مي برد. اركان جمله در شعر اين شاعران به طور خاصي ساخته مي شود و همين امر شعر آنها را داراي تكنيك زباني ويژه اي مي كند. بدون شك شاعر امروز نمي تواند بي توجه به چنين زباني، پايه هاي زباني جديد را بنا كند. اين تكنيك ها چنان در تار و پود ادبيات ما حضور و نفوذ دارند كه زبان شعر يا داستان امروز نمي تواند خود را از آنها بي نياز بداند. تجربه هايي كه در چند دهه اخير به وقوع پيوست نمونه هاي گويايي از اين واقعيت اند. شاعران بسياري بودند كه هدف خود را نابودي ساختار ادبيات كهن و پي ريزي ساختار جديد در ادبيات قرار دادند، اما هر يك به سرعت روبه  نابودي رفتند. اين جريان هاي ادبي تلاش وافري در تأسيس بنايي جديد در زبان و فرم ادبي كردند، اما از آنجا كه هيچ نسبتي با زبان ادبيات كلاسيك ما نداشت نتوانست حتي براي چند سال حيات داشته باشد. اسلوب و روش هاي به كار گرفته شده توسط اين جريان ها آن چنان با ادبيات جامعه بيگانه بود كه امكاني براي تداوم نداشت. متقابلاً آنچه در اين چند دهه به عنوان ادبيات مطرح، خود را نشان داد، وام دار ادبيات كهن است. نگاهي به آثار همه نويسندگان و شاعران برجسته در ادبيات معاصر، نشان از توجه جدي آنها به زبان ادبيات كهن دارد. تكنيك هاي زباني و به عبارتي تكنيك هاي فرمي كه اين گروه به كار گرفته اند گاه كاملاً منطبق بر آن چيزي است كه در گذشته وجود داشته است. اين موضوع آن قدر حائز اهميت است كه به يقين مي توان گفت از دلايل اصلي موفقيت اين دسته از شاعران رجوع آنها به گذشته و استفاده از تكنيك ها و شگردهاي زباني گذشتگان است. اين كه شاعري امروزي را به نثر خراساني منسوب مي كند و شاعر ديگر را به نظم خراساني نشان از آن دارد كه شاعران موفق امروزي اثر خود را به اثر گذشتگان پيوند زده اند. هر شاعر و هر جريان شعري در گذشته ادبي ما كه صاحب سبك بوده است تكنيك هاي ويژه اي نيز به كار گرفته است كه شاعران موفق امروز ما به شكل هاي مختلف به آنها توسل جسته اند.
آنچه گفته شد را نبايد به اين معنا گرفت كه اهل ادب امروز بايد مقلد گذشتگان خود باشد. بي ترديد زبان امروز زباني است كه تحولات بسياري را پشت سر گذاشته است و اين تحولات، ظرفيت هاي جديدي نيز خلق كرده است. عدم توجه به اين ظرفيت ها شاعر امروز را به نوعي واپس گرايي سوق مي دهد. نويسنده و شاعر بايد كه به موقعيت زبان جامعه امروز توجه كافي داشته باشند در غير اين صورت نخواهند توانست زباني شايسته در ادبيات خود به كار گيرند. تحولات زباني، تكنيك هاي مخصوص به خود را نيز به همراه آورده است كه شعر و داستان امروز در چارچوب چنين تكنيك هايي مي تواند جذابيت لازم را به دست آورد. علاوه بر اين زبان ادبي گذشته ما برخي ويژگي ها را دارند كه نمي توان امروزه آنها را به كار بست. به نظر مي رسد بهره گيري از ادبيات كهن و همين طور رفتن به سوي ظرفيت هاي زبان امروزي نياز به استعداد و نيز تلاش مداوم دارد كه شاعران موفق چند دهه اخير را مي توان نمونه اي از اين دست معرفي كرد.
۴- امروزه يكي از دلايل موفقيت آثار بزرگ داستاني و حتي شعر تلفيق واقعيت و افسانه است. بر اين پديده هر نام سوررئاليسم، رئاليسم جادويي و... بگذاريم يك موضوع بديهي است و آن اين كه ذهن بشر امروز با وجود حاكميت علم و تكنولوژي هنوز به افسانه و جادو علاقه مند است. داستان هاي هري پاتر، صد سال تنهايي و داستان هاي بورخس و همچنين شعرهاي شاعراني چون اوكتاويو پاز با شعر بلند «سنگ آفتاب» كه مهمترين عناصر آن افسانه ها و اسطوره هاي سرزمين هاي آمريكاي لاتين است نشان از آن دارد كه عنصر افسانه در شعر و داستان امروز اهميت بسياري دارد. از اين حيث نيز ادبيات كلاسيك ما سرشار است از تلفيق افسانه و واقعيت با تكيه بر افسانه، اسطوره و جادو. به اين جهت ادبيات گذشته ما منبع عظيم و در همان حال عميقي است از عناصري اين  چنيني. اين عناصر با توجه به پيچيدگي هاي داستاني و نيز جذابيت هايي كه دارند دستمايه مناسبي براي ادبيات امروز خواهند بود. گرچه اين نكته اي بديهي است كه اين عناصر به تمام و كمال نمي توانند خود را وارد ادبيات امروز كنند اما بي ترديد قادرند الگوهايي ارائه دهند كه مناسب اين روزگار باشند. آميختن آن عناصر با نگاه انسان امروز اين امكان را فراهم مي كند كه ادبياتي مدرن ارائه شده و خواننده را همراه خود كند.
۵- ادبيات كهن ما از انديشه و هستي شناسي ويژه اي كه مختص به ايران و ايراني است برخوردار است. اين نوع نگاه نيز ظرفيت لازم براي شعر و داستان را دارد. پرداختن به اين موضوعات در قالب داستان يا شعر اين امكان را فراهم مي آورد كه داستان و شعر ايراني پديد آيد. شك نيست كه همه آن انديشه ها اين قابليت را ندارند كه بتوانند در زمانه ما مطرح شود، اما اين امر به اين معنا نخواهد بود كه تمامي آنها فاقد ارزش بوده و توان همخواني با زندگي امروز را ندارند. اين نوع انديشه ها خواه ناخواه در زندگي امروز ايراني نيز جريان دارد و از اين جهت مي توان به اين فلسفه و انديشه پرداخت و آن را به داستان و شعر كشيد.
به هر تقدير ادبيات كلاسيك ما از جنبه هاي مختلفي مي تواند در ادبيات امروز مؤثر باشد. بهره گيري از اين ادبيات بستگي به ممارست اهل ادب و پرداختن به ادبيات گذشته دارد.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   موسيقي  |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |