سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۴
موسيقي
Front Page

نگاهي به «نقش خيال» اثر مشترك همايون شجريان و قمصري
نگاه گزارشي
003081.jpg
پويا سرايي
سيدابوالحسن مختاباد: تازه ترين اثر همايون شجريان با آثاري كه وي پيش از اين در حيطه موسيقي سنتي كاركرد، تفاوت دارد. اين تفاوتها چه در جنس موسيقي و آوازي كه وي ارائه كرده (كه در متن نقد زير به تفصيل به آن اشاره شده است)، و چه در نحوه تغيير رويكردش به كاركردن با آهنگسازان جوانتر، تفاوتهاي اساسي با آثار پيشين دارد. به تعبير دقيق تر؛ همايون شجريان اين بار ترجيح داده است به سراغ افرادي برود كه در زمينه موسيقي نام و نشاني ندارند، اما جوهر و گوهر كار را دارند. آهنگساز «نقش خيال» نشان داد، شناخت مطلوبي از اركستراسيون سازهاي ايراني دارد و نيز با موسيقي كشورهاي ديگر، از جمله ارمنستان هم آشناست.(شايد بخشي از اين آشنايي را كه در چند تصنيف و قطعه برجاي نهاده است، به حضور چندي قبل گاسپاريان، دودوك نواز نامي ارمنستان بازگردد.) از همه مهمتر، جسارت تجربه و خطرپذيري در گام نهادن در وادي هاي تازه است .
همراهي همايون شجريان با اين آهنگساز جوان كه جايزه نخست جشنواره جوان دو سال قبل را نيز در كارنامه اش دارد و وام دادن شهرت و اعتبار هنري خود و نامش مي تواند حسن آغازي باشد براي تداوم همكاريهاي اين گونه. چنانكه در دو هفته گذشته نيز شاهد بوديم، چهره هاي صاحب نامي چون بهمن رجبي، كيوان ساكت و سالار عقيلي و... با گروه نسبتا جوان اركستر ملل همكاري و همراهي كردند. و يا پيشتر كه همكاري بيژن كامكار با احسان ذبيحي فر، نتيجه اي نيكو داشت. به نظر مي رسد، اين گام اگرچه مبارك است ولي در صورتي تكميل مي شود كه همايون شجريان مبادرت به تشكيل گروه و در نهايت اجراي زنده با افراد جوانتر همين گروه كند كه توانايي هاي خود را در جشنواره دو سال قبل جوان ثابت كرده بودند.

نوشته پيش رو، نقدي است با رويكرد تشكيكي. در اين رويكرد، منتقد اثر هنري را از جنبه يا جنبه هاي گوناگون تحليل و تشريح كرده، اما حكم به نيك و بد نمي دهد. [آيت اللهي: ۱۳۸۴: ۱۱۱] اين شيوه نقد، از حيث عدم حكم بر نيك و بد، بي شباهت به نقد تأويلي رولان بارت نيست. گو اينكه نقد تأويلي آزادانه تر و كلي تر از نقد تشكيكي است. چرا كه در نقد تشكيكي نيز منتقد با منطقي گزينشي، شواهدي را ارائه مي دهد.
«نقش خيال» اثري در حوزه موسيقي دستگاهي نيست. عناصر موسيقايي _ فراموسيقايي اين اثر بيش از آنكه ارائه اي مجدد از موسيقي دستگاهي باشند، برگرفته و مقتبس از اين گونه موسيقايي مي باشند؛ گو اينكه ساز و آواز طرف اول، تقريبا شكل كلاسيك ژانر «آواز» موسيقي دستگاهي مي باشد. اما آنچه از روح حاكم بر اثر و يا شواهد محسوس كار برمي آيد، حاكي از اين است كه مؤلف اساسا قصد توليد اثري در حوزه موسيقي دستگاهي _ به شكل كلاسيك را- نداشته است. سازبندي، چگونگي هماهنگي سازها، كيفيت بافتهاي صدايي و يا حتي حركات ملوديك غالب بر كار، تفاوت زيادي با پديده هاي مشابه در موسيقي دستگاهي دارند. اين نيز شايان ذكر است كه عدم وقوع اثري در حوزه موسيقي كلاسيك دستگاهي، دليلي براي ارزش گذاري منفي آن اثر، تلقي نمي شود. از ديدگاهي پوزيتيو، نوازندگي تار و خوانندگي اثر، نشان از ويرتئوزيته و تسلط كامل عاملان آن دارد.
در نوازندگي تار، اشاره به اصوات فونكسيونل مدها، تكنيك نوازندگي، سونوريته و انتخاب و چيدمان جملات، همه از كيفيتي قابل قبول براي ارائه يك تكنوازي موسيقي دستگاهي برخوردار مي باشند. در حوزه خوانندگي نيز، شيوه اداي شعري تلفيق شعر و موسيقي و ارائه تحريرها، اشاره به اصوات مهم مدها، مطابق اصول و چارچوبهاي مفروض در آواز موسيقي دستگاهي عينيت يافته است.
نكته مهم در آواز اثر، از ديدگاهي قياسي _ تطبيقي، تنوع قابل توجه تحريرها نسبت به آثار قبلي خواننده است. خواننده، به خصوص در دو اثر شوق دوست و نسيم وصل، گستره بسيار محدودي از تحريرها را به كار بسته بود.[سرايي: ۱۳۸۰: ،۱۷ سرايي: ۱۳۸۴: ۷] اما حال در اين اثر، با به كارگرفتن تحريرهايي متنوع، خواننده از شيوه اجرايي اسكولاستيك محض آثار پيشين خود جدا و جوهره بيانش بيشتر نمايان شده است. بررسي پوزيتيو اركستراسيون و تنظيم اين اثر، به دليل عدم وجود هيچ اصل مدون و قابل قبول در اجتماع هنري ايران، جنبه اسپكولاتيف دارد و لذا از ذكر آن چشم مي پوشيم. اين اثر، از منظر هستي شناختي تطبيقي، تحت تأثير مستقيم شيوه نوازندگي و آهنگسازي حسين عليزاده ارزيابي مي شود. سونوريته تار، اجراي برخي از تكنيكهاي انحصاري از شيوه مذكور، نحوه جمله پردازي و نوانس نوازنده تار، از دلايل اين تأثر مي باشند. شايد مهمترين تفاوت بين اين دو، زمان بندي تندتر نوازندگي تار در اين اثر، باشد. نحوه پردازش كنترسوژه هاي باس و ملودي هاي همراهي كننده در قطعات اركسترال، هارموني گذاري بسياري از نقاط اثر، علاقه مفرط به استفاده از ريتمهاي ادواري و مختلط نيز يادآور جهان بيني عليزاده در ساخت و پرداخت، مي باشند.
نكته مهم در آواز اثر، از ديدگاهي قياسي _ تطبيقي، تنوع قابل توجه تحريرها نسبت به آثار قبلي خواننده است. خواننده به خصوص در دو اثر شوق دوست و نسيم وصل گستره بسيار محدودي از تحريرها را به كار بسته بود
اساسا در مبحث هستي شناختي فلسفه هنر، در صورتي كه بتوان دو اثر را هم سبك يا يكي را بدل يا اقتباسي از ديگري دانست، از دو كاركرد مثبت و منفي [اين آثار] سخن به ميان مي آيد: ۱_ بسياري از مخاطبان آثار هنري به خلق اثري مشابه سبكي خاص يا آثار هنرمندي به خصوص به دلخواه، علاقه دارند. [هنفلينگ: ۱۳۷۷: ۱۳۰] براي مثال بسياري از مخاطبان سرسخت موسيقي باروك اروپا، مشتاق اند كسي در دوره معاصر، بتواند قطعاتي به قدرت و زيبايي باخ خلق نمايد. اساسا پيگيري و اصرار برخي از نوازندگان در اجرا يا ابداع در مكتب يا سبك هنري خاص نيز از اين منطق پيروي كند. [رك هنفلينگ: همان]
۲ _ آثار هم سبك اصالت مكتب هنري مربوطه را تنزل مي دهند [هنفلينگ: همان ۱۴۷]چرا كه براي مثال بسيار محتمل است كه آهنگساز معاصر سبك باروك، نتواند اثري كاملا با معناي آثار باخ خلق كند و با اين خلق متأخر، بدعتهاي هر چند جزئي بوجود آيد و در نتيجه اصالت ناب مكتب باروك، مغشوش شود. اين دو كاركرد، تقريبا در مورد مقايسه اثر حاضر و مكتب آهنگسازي _ نوازندگي حسين عليزاده نيز قابل تسري است. از ديدگاه هستي شناسي تطبيقي، با توجه به وجوه شباهت نوازندگي و ساخت و پرداخت قطعات اين اثر با مكتب نوازندگي و نواسازي عليزاده، مي توان نقش خيال را اثري در مكتب عليزاده تلقي نمود و خرسند بود از اينكه هنرمنداني جوان، با درك صحيح مكتب عليزاده و اقتباس تام از آن مكتب، دست به ابداع زده اند. اما از همين رهيافت مي توان با ديد مواجهه اثري كاملا نو در فرم و محتوا به سراغ اثر رفت و لذا آن را تبديل، تكثير و يا اثري مقتبس از يك مكتب قديمي ارزيابي نمود. اين اثر، جداي اين دو نگرش، از نظر فلسفه اصالت وجود (اگزيستانسياليسم) مي تواند مثبت ارزيابي شود (چرا كه در اين نگرش، هر اثر هنري هستي ويژه از نظر فرم، محتوا و تأثير استيتك دارد) از نظر مذهب تجربه گرايي نيز اين اثر، درخور تقدير و داراي ارزش ويژه است (چرا كه از اين منظر زيبايي ذهني است و ذهن به تجربه، آثار را طبقه بندي كرده و هم سبك تلقي مي كند وگرنه درك زيبايي، امري ذهني و زيبايي از هر اثري قابل انتظار است) ذكر اين نكته نيز لازم است كه ارزيابي ما در شرايط حاضر، در خارج از حوزه موسيقي دستگاهي به شكل كاملا كلاسيك، تجربي خواهد بود. چرا كه بدون گونه شناسي دقيق و سپس استخراج قواعد كلي هرگونه موسيقايي، نمي توان ارزيابي بي چون و چرا در رابطه با آثار سمفونيك ايراني، موسيقي هاي تلفيقي و موسيقي هاي مدرن ايراني صورت داد. در حوزه موسيقي دستگاهي به شكل كلاسيك، با وجود مغشوشات فراوان در زمينه هاي سازبندي، تنظيم بافتهاي صدايي و حتي مباني خلق و آفرينش، چهارچوبي نسبتا روشن بر پايه رپرتوار رديف و مفاهيم مد و دستگاه قابل تشخيص است و چون اين اثر در حيطه موسيقي دستگاهي به شكل كلاسيك واقع نمي شود، ارزيابي اين اثر را تا زمان شكل گيري قواعد مذكور به خود مخاطبان وامي نهيم.
- منابع در آرشيو روزنامه موجود است.

گزارشي از يك شاهنامه خوان
قصه اي دراز

استاد جواد خسروي نيا، شاهنامه خوان نامي منطقه بختياري، به دليل اشرافش بر شعر و ادب و نيز تأليف چهار جلد كتاب شاهنامه به گويش بختياري، تلاش هاي فراواني را جهت حفظ و احياي ميراث كهن اين سرزمين برداشته است. متن زير گزارشي است از زندگي و فعاليت هاي اين چهره فروتن عرصه فرهنگ وفولكلور منطقه بختياري كه مي خوانيد.
مي گويد: «در دامنه كوهستان زاده شدم، روز، ماه و حتي سال تولدم را باد برد. در سال هزاروسيصد و سي و يك كه به مركز بخش جانكي (باغملك) در خوزستان كوچيديم. براي اين كه به مدرسه بروم تولدم را سال هزاروسيصد و بيست و پنج رقم زدند و به ميل مأمور آمار روزم را پنج و ماهم را پنجم و سالم را بيست و پنج نوشتند. (۵/۵/۱۳۲۵) يادم هست پشت دفترچه هاي مشقم عكس مصدق بود.»
در پايه چهارم ابتدايي بود كه كليد صندوقچه عقده هاي پدر بيسوادش شد و مي بايست شاهنامه را (كه مردم عشاير به عنوان جنگ نامه يا هفت لشكر مي شناسند) هر شب برايش مي خواند، غلط هايش را پدر مي گفت و براي همسايه ها نيز تفسير مي كرد. پدرش داستان اميرارسلان، حيدربيك، فلك ناز و حسين كرد شبستري را بسيار دوست مي داشت و استاد خسروي نيا هنوز هم احساس مي  كند كه شور و زيبايي آن آثار در خونش جاري است.
پس از اخذ گواهينامه ششم ابتدايي از نظر ادبي خود را بسيار غني احساس مي كند، اما به دليل عدم بضاعت موفق به ادامه تحصيل نمي شود و با همان مدرك ابتدايي بنابه نياز منطقه در سال ۱۳۴۱ به جمع آموزگاران مي پيوندد و راهي دورترين روستا مي شود.
در طول خدمت آموزگاري تحصيلات متوسطه را دنبال مي كند، در سال هاي ۵۳-۱۳۵۲ به مركز بخش منتقل مي شود و بنابه علاقه و ذوق هنري اش براي اولين بار چشمان مردم منطقه را با صحنه هاي تئاتر آشنا مي كند و سپس مدارس مركز بخش را به جد زير پوشش سرود و تئاترهاي منظوم و منثور درمي آورد. در دهه هاي اول انقلاب عهده دار كانون پرورشي مركز بخش مي شود و هنر را در ابعاد مختلفش به دانش آموزان دختر و پسر مي آموزد.
در سال هزاروسيصد و هفتاد و دو به شهر اصفهان منتقل مي شود و در سال هفتاد و سه بازنشسته مي گردد.
مي گويد: «در طول سي قرن تهاجم، زبان پارسي ام را در دهليز كامم پنهان كرده ام. سلوكيان بر گرده ام تازيانه زدند، خشت خانه ام را به آب انداختند، از وقارم سنگيني برگرفتند. از كلامم رونق بريدند، در سياهچال نمور، مأوايم دادند تا يوناني ام خوانند. مولايان تازي طومارم را درهم پيچاندند، از تنم خون مكيدند، آب زلالم را رنگين كردند، سجلم را سوزاندند، تار و پودم را با دشنه الياف نمودند، مولي ام(۱) كردند تاعجمم خوانند.
مغولان خيمه زردشان را بر سرم افراشتند، به درختم دوختند، زير رنگين كمان خونم قليان كشيدند. همچو گوسپند در پوستم دميدند و به آفتابم گذاشتند. سينه ام را شكافتند، بر جسدم تاختند، كه بي نشانم خوانند.
تاتارها در شاهراه تجربه مغولان به راز زبان پارسي ام نزديك شدند، سرم را بريدند، حلقومم را دريدند، بر مناره ام اذان خواندند، در محراب استخواني ام نمازگزاردند، كه بي مايه ام گردانند.
افغانها بر پيكر نيمه سوخته ام رقصيدند، بازمانده ام را به تاراج دادند، در ويرانه هاي تنم به دنبال راز زبانم پرسه زدند.
سوخته شدم، قطعه شدم، مرده شدم، زنده شدم، گنگ شدم ولي نه لال.
در مبارزات نهاني و آشكار مبارزان فرزانه ادب پارسي، طي سي قرن جدال از يونانيان تا افغانيان، اقوام (بختياري- تيره لرها) لك ها و كردها كه شاخه هاي اصلي زبان پارسي را تشكيل مي دهند، همواره نقش بسزايي داشته اند... در مناطق بختياري كه فرهنگ آن مورد نظر است، افرادي خودجوش در پويايي فرهنگ اصيل ايراني كوشيدند و با گويش لري بختياري و فارسي، فرهنگنامه ها، تاريخ ها و ديوان هاي شعري قابل توجهي را در دسترس علاقه مندان به شعر و ادب پارسي به ويژه بختياري ها فراهم آوردند...» .
استاد خسروي نيا در ابتداي اوقات فراغتش به انجمن ادبي فرهنگي بختياري هاي مقيم اصفهان راه مي يابد و براساس نيازي كه در خودش حس مي كند برگرداندن شاهنامه را به گويش بختياري بنا مي نهد. در اين اثر كه جلد اول آن منتشر گرديده به صورت خلاصه و گلچين داستانها را با استفاده از دو فضاي ايلي و ملي بازسازي نموده كه مهمترين هدفش حفظ و احياي واژه هاي منسوخ شده است كه از سالهاي نوجواني دريافت و يادداشت مي نمود. در اين اثر كه حتماً مورد انتقاد بعضي از طوايف بختياري قرار مي گيرد نهايت دقت در هماهنگي لهجه ها شده است. با همه تلاشي كه معمول شد باز هم خود مي داند كه به علت مواج بودن لهجه ها در طايفه و تيره هاي مختلف بختياري در هنگام قرائت ايجاد اشكال مي شود!
هم اكنون جداي از پايگاه قومي فرهنگي خودش در انجمن هاي جوان اصفهان در زمينه شعر سپيد جوان فعال است و در آينده نزديك اقدام به چاپ مجموعه شعر سپيد كوهستان به زبان فارسي خواهد كرد.
بعد از عشق وافر خودش و تشويق خانواده اش عامل ديگر اشتياق او در ايجاد اثر شاهنامه بختياري به هيجان آمدن مردم ايل بختياري از خواندن شاهنامه به زبان اوست كه آن را با آواي ايل حماسي و محزون مي خواند، به صورتي كه بسياري از هم تبارانش خواهان كاست صدايش به ضميمه كتاب بودند كه متأسفانه سرمايه گذاري اين مهم برايش مقدور نشد.
اميد كه رنج و تلاش اين شاعر فرهيخته «جواد خسروي نيا» در حفظ و صيانت شاهنامه فردوسي و برگرداندن آن به گويش شيرين بختياري كه هر آن مي رفت بسياري از واژگانش به بوته فراموشي سپرده شود به بار بنشيند و به حيات خود ادامه دهد، اميد كه اين نوشتارها بهانه اي باشد جهت حمايت، آفرين باد و پاسداشت اين بزرگ فرهيختگان .
به روايت گردآفريد (فاطمه حبيبي زاد): پژوهشگر نمايش آييني روايي/ نقال و شاهنامه خوان
۱- مولي: رعيت، مقابل مولا.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   موسيقي  |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |