شنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۴ - - ۳۸۴۱
آخرين سلام!
سيد محمد سادات اخوي
يك
23 شب، 23 روز و 23 بار نوشتم و خوانديد؛ سپاسگزارم كه وقت گذاشتيد و پيوسته يا ناپيوسته، نوشته ها را خوانديد. اميدوارم اين ناچيز، توانسته باشد گرهي را از گره هاي ذهني تان باز كند. بسيار لطف كرديد و مي دانم كه تماس هاي گوناگوني با همكارانم داشتيد. همه نظرها، دوستانه يا غيردوستانه، روي چشم!... اين آخرين نوشته است. نمي دانم در آينده، باز هم ستوني خواهم نوشت يا نه... و به دليل هايي كه مي دانيد و نمي دانيد، فقط در اين نوشته، نشاني اينترنتي را مي نويسم تا اگر حوصله داشتيد، نظرتان را مستقيم تر بفرماييد:
دريا 1455 (در ياهو ). موافق ايد كمي از آن چه را كه مفصل گفتيم، مختصر ، مرور كنيم؟...
دو
...دعا، قضا را عوض مي كند، اما قدر را نمي تواند كاري كند... . در شب قدر ماه رمضان، حتي مي شود تقدير سال بعد را هم با دعا تغيير داد...
سه
...خدا و اهل بيت، با معيارهاي ما نمي سنجند. شيوه مردن هيچ كس هم نمي تواند سندي محكم براي خوب يا بد بودن او باشد...
چهار
...خدا، براي هر چيز اين عالم، ساختار ي ويژه دارد و قرار نيست در هر كاري، به صورت مستقيم دخالت كند. در قرآن هم براي كساني كه خيال دورزدن قانون هاي او را دارند، فرموده كه با هيچ كس، خويشاوندي ندارد...
پنج
...كسي كه در يك رشته متخصص مي شود، دانا ست، اما كسي كه از علوم گوناگون و پيشرفت هاي روز باخبر است، آگاه است... . و اهل بيت، آدم هاي آگاهي را دوست دارند كه در رشته اي خاص هم متبحرند...
شش
... تحجر همان سنگ شدن است. آدم هايي كه از حال جامي مانند و آدم هايي كه بيش از اندازه در آينده  اي موهوم سير مي كنند، هر دو گروه، متحجراند...
هفت
...سلوك، حركتي از سوي ما ست و سير، عنايت خداست. هر كس، از زماني كه با خدا آشتي مي كند و دنبال دوستي خدا و اهل بيت مي دود، خدا، دست او را در دست يكي از اهل بيت (كسي كه از كودكي، روح ما ناخودآگاه با او مانوس تر بوده) مي گذارد...
هشت
...ما، آدم ايم... و اين نكته بزرگي است اگر خوب بدانيم. خدا، ما را در ميان ترديد و تصميم مي گذارد تا ببينيم. ترديد، ما را مي سازد و تصميم، يادمان مي دهد كه خود  مان ايم...
نه
...خدا، آدم هاي تنها را دوست دارد؛ آدم هايي كه شكستن هاي بسيار را تجربه كرده اند و آن قدر ظريف اند كه به اشاره اي كوچك، پرده دلشان مي لرزد...
ده
...وقت هايي مي رسند كه نمي توانيم بخشش خدا را باور كنيم؛ بس كه بارمان سنگين مي شود و خاطره اشتباه ها(خطا) و بدكاري هاي عادتي(گناه) زياد مي شود. اين وقت ها نمي توانيم برگرديم...، اما خدا آن قدر صبور است كه بر كنار جاده گناه، به اميد بازگشت ما، فرشته هاي اميدوار مي كارد...
يازده
...خدا، قانون هايي را ميان تكه هاي هستي گذاشته كه ابزارها، چه بخواهند و چه نخواهند، چه طرف شان را بشناسند و چه نشناسند، به صورت خودكار، كار خودشان را مي كنند. فقط او مي داند كه كليد نگه داشتن اين كارگاه عظيم، پشت پرده كدام دعاي شبانه است...
دوازده
...بناي اسلام بر تقليد نيست و از اول، قرار بوده كه مسلمانان اهل پژوهش باشند و خودشان به مفاهيم برسند و بفهمند. اين جور آدم ها، اهل يكريز دعا خواندن مي شوند، اما معناي هيچ كدام از دعاها و ذكرها را نمي فهمند؛ فقط تكرار مي كنند... . در اجراي آداب هم چنان وسواسي به خرج مي دهند كه شبيه ماشين هاي برنامه ريزي شده مي شوند و يادشان مي رود كه عبادت، براي رسيدن است، نه درجا زدن...
سيزده
... اگر نتوانيم هم آهنگ با دنياي معاصر باشيم و هم زمان، اعتقاد ديني  مان را استوار كنيم، بزودي منقرض خواهيم شد. يعني تبديل به گروهي منزوي مي شويم و آن وقت، بي توجه به كلام اهل بيت (كه دنيا را مكان حضور معنوي آدم هاي دين دار دانسته اند) مجبور خواهيم شد براي ضعف مان، انتظار موعود را بهانه كنيم...
چهارده
...در دنياي پس از ظهور، جز گروه دانشمندان ديني ، هر كس با چم و خم دنياي معاصر آشنا نباشد، فقط به درد گوشه اي نشستن و التماس دعا گفتن مي خورد. شايد براي اين است كه بخش مهمي از رنج حضرت امير(ع) از آدم هاي نادان و عقب مانده است....
و...، يا علي!

يادداشت
از تو چه پنهان ...
ميثم قاسمي
دوست داشتم از دوست داشتني هايم بنويسم؛ از آنچه سرپايم نگه مي دارد؛ آنچه هر روز صبح به عشقش از خواب بيدار مي شوم؛ آنچه هر شب با يادش مي خوابم و اگر خستگي هايم بگذارند، شب خوابش را مي بينم، اما هر چه گشتم نيافتمش. گفتم شايد آنقدر دور است كه نمي بينمش، ولي از كدام جهت بايد بروم تا بيابمش؟ اصلا آن چيست كه دوستش دارم؟
صبح كه از خواب بلند مي شوم، آنقدر خسته ام كه انگار نخوابيده ام. تو هم اين طور شده اي؟ تا به حال خواب ديده اي كه از چيزي مي گريزي و هر چه بيشتر تلاش مي كني كمتر به نتيجه مي رسي و بعد صبح كه از خواب بلند مي شوي، گويي واقعا دويده اي؟ تمام بدنت خسته و كوفته است و توان ايستادن نداري.
پيش ترها راه مي رفتم. سر تا سر روز را. از كجا تا كجا. آنقدر راه مي رفتم كه ديگر ...
راستش را بخواهي يادم نمي آيد بعد از آن همه راه رفتن به كجا مي رسيدم، اما فكر كنم مي رسيدم. آن روزها باران هم بيشتر مي باريد؛ زياد و تند؛ آنقدر زياد كه سر تا پا خيس مي شدم. وقتي زير باران راه بروي و دانه هاي درشتي كه هنوز به زمين نرسيده اند تا چركين بودن آن را يادآور شوند، به صورتت بخورند، آن وقت معلوم نمي شود صورتت از قبل خيس بوده و عابرهايي كه با چترهاي بازشان تند تند راه مي روند تا خيس نشوند، متوجه اشك هايت نمي شوند. ديگر باران هم نمي آيد. بلا مي آيد. دود مي آيد. ديگر راه رفتن هم لذت گذشته را ندارد. زود خسته مي شوي؛ يا بايد كنار خيابان پاركي براي نشستن گير بياوري يا به ماشين هاي آهني كه با سرعت از وسط خيابان ويراژ مي دهند، مقصدت را بگويي. آن روزها دلم براي بقيه بيشتر از اين روزها تنگ مي شد. بعد از آن همه راه رفتن يكدفعه احساس مي كردم چهار - پنج ساعت چقدر زياد است؛ از وقتي دوستم را نديده ام. راستي تو دلت براي من تنگ نشده است؟ آخرين باري كه به يادم بودي كي بود؟ اصلا يادت مي آيد كسي به اسم من را؟ من گاهي به ياد تو مي افتم. وقتي راننده  ناداني بعد از يك بوق ممتد سرش را از پنجره بيرون مي كند و چيزهايي مي گويد كه ديگر به شنيدنشان عادت كرده ام.وقتي ...
مي داني دلم چه مي خواهد؟ برايت مي گويم.
دلم لك زده است براي نفس نفس زدن زير باران وقتي سربالايي وليعصر(عج) را تندتند مي روي تا اشك هاي بي امانت را نبينند و آخر سر مي رسي به امامزاده صالح(ع) با آن حياط كوچك و درخت بزرگي كه يك روز ديگر نبود و بعد از آن انگار حياط امامزاده ديگر لطف قديم را نداشت. بنشيني گوشه اي و كاپشنت را روي صورتت بكشي و يك دل سير گريه كني؛ آنقدر كه خادم حرم نگرانت شود و بيايد سراغت. بيا صادق باشيم. حداقل به هم راستش را بگوييم؛ آخرين باري كه از خودت سراغ گرفتي كي بود؟ آخرين باري كه عقده هايت را فرياد زدي بدون آنكه به آدم هاي دوروبرت نگاه كني كي بود؟ دلم مي خواهد فرياد بزنم؛ شايد اين كار را كردم؛ يكي از همين روزها؛ اگر مرگ امانم داد، حتما.

كتابخانه
مردگان روايت مي كنند
005016.jpg
ليلي نيكونظر - جنازه هاي مان را از بين چاه كشيدند و همراه خودشان بردند. بعد از چند روز، پاي كه روي مان مانده شد، بيدار شديم.
گفتم: ما را يافتند
پدرگفت: آسوده بوديم، بازجنجال شد
كاكايم گفت: ها، ما را يافتند
گفتم: ما كه نمرديم، ما كشته شديم
كاكايم فقط خنده كرد؛ درست مثل وقتي كه هنوز زنده بود وخنده مي كرد، خنده كرد، بعد از جايش برخاست و كالايش را تكاند و خاك باد كرد. بين چاه از گرد و خاك پرشد و مامايم كه در چاه تا شده بود جنازه هاي ما را بيرون بكشد، سرفه كرد و بعد با شف لنگي اش جلو بيني و دهانش را بست. به ياد بويي افتادم كه درون چاه را پر كرده بود، گويي تازه شامه ام به كار افتاده باشد.
گفتم: اين بوي چيست؟
پدرگفت: جنازه هاي مان بو گرفته اند
اين شروع مردگان بود، اولين داستان مجموعه انجيرهاي سرخ مزار نوشته محمدحسين محمدي كه يك نويسنده افغاني ست. مردگان معرفي خوبي براي اين مجموعه است چرا كه روايت سه گانه اي از يك اتفاق با نگاه جنازه ها و قاتل و شاهدان ماجرا و ساختار روايي و داستاني نسبتا تازه كه خوب به قامت اتفاق نشسته است، هنر قصه گويي نويسنده را تمام و كمال روشن مي كند. هرچند كه شايد روايتگري اين قصه ها قوت قلم اصلي نويسنده نباشد كه نگاه غمگنانه و حزن انگيز و لحن بغض آلود او باشد به آنچه كه در سرزمينش گذشته و مي گذرد و با قلب و قلمش عجيب عجين شده است. تصاوير و توصيفات هر 15 داستان اين مجموعه عالي ست و استعداد نويسنده براي توضيح جزئيات هر اتفاق و تصوير موبه موي تصاوير، شگفت انگيز است و شايد به همين خاطر باشد كه از داستان هاي اين مجموعه در جشنواره مهرگان امسال قدرداني مي شود و همين داستان مردگان به گواهي ضميمه كتاب، برنده چند جايزه معتبر ادبي ايراني شده است. انجيرهاي سرخ مزار را نشر چشمه با قيمت 1100 تومان منتشر كرده، فقط حيف كه ترجمه واژگان افغاني به جاي اينكه زيرنويس شود به صورت ضميمه آمده است، هرچند كه چيزي از اهميت اين مجموعه كم نمي كند.

آب و هوا
يك اتفاق خوب
005022.jpg
براي اولين بار از هنگامي كه ما اين ستون آب و هوا را مي نويسيم، جدولمان در سه شهر بندرعباس، اهواز و زابل اتفاقات خوبي را نشان مي دهد. بندرعباس با آنكه هواي نسبتا گرم خود را حفظ مي كند، احتمالا امروز هوايي ابري و با بارش پراكنده دارد. زابل نيز گرچه به گرمي بندرعباس نيست، اما اين شهر هم هوايي نيمه ابري و بارش هاي پراكنده را خواهد ديد. شهر اهواز هم احتمالا روز جمعه اي باراني داشته، ولي از شنبه دوباره آفتابي خواهد شد.
شهرهاي سنندج و شيراز هم آخر هفته و شنبه اي نيمه ابري خواهند داشت، اما شهر تبريز امروز باراني ست و دمايش نيز تقريبا سردتر از روزهاي قبل خواهد بود. شهرهاي شمالي از جمله رشت پس از يك آخر هفته ابري و باراني از ابتداي هفته آب و هوايشان بازتر خواهد بود، هر چند نه زياد و در حد نيمه ابري.
تهران اما همچنان مثل هميشه آب و هوايي نه چندان دلچسب دارد. نه ابري در آسمان هست نه بادي مي آيد تا آلودگي ها را كم كند، پس همچنان بايد ادامه داد تا شايد روزي ابرهاي پاييزي سري به تهران بزنند.

از صبح تا شب
حميد رضا پور نصيري
با پايان يافتن ماه رمضان، طبيعتا ديگر خبري از مجموعه هاي ريز و درشت شبانه تلويزيون نخواهد بود و دوباره زندگي تلويزيوني ها به روال عادي خودش برمي گردد و تنها مجموعه اي كه هرشب مي توانيد دنبالش كنيد، برره اي ها هستند كه مثل شب هاي پيش حدود ساعت 21 از شبكه 3 پخش مي شوند، البته به شرطي كه مثل شنبه  شب ها خبري از سريال سيروس مقدم نباشد.
چون با توجه به پخش زنده مسابقات باشگاهي اروپا در روزهاي اول هفته، تراكم برنامه هاي شبكه 3 زياد است و پخش ريحانه هم مهمتر از شب هاي برره است. به همين خاطر ممكن است امشب خبري از مهران مديري و رفقايش نباشد يا اينكه با يك ساعت تاخير، حدود ساعت 22:20 در تلويزيون ظاهر شوند. درميان ديگر مجموعه هاي تلويزيوني كه شنبه شب ها پخش مي شدند و يك ماهي در نمايش شان وقفه افتاد؛ امشب مي توانيد مزرعه كوچك را از شبكه اول تماشا كنيد كه حدود ساعت 22:10 پخش مي شود و از قضا نام كارگردان آن هم سيروس مقدم است. شبكه 2 هم امشب ساعت 9 مثل هفته هاي گذشته جاسوسان را پخش مي كند كه محصول كشور انگلستان است و همان طور كه از نامش برمي آيد، حال و هوايي پليسي دارد. شبكه تهران هم احتمالا پخش مجموعه جذاب مظنونين را پي خواهد گرفت و قسمت ديگري از سري دوم اين سريال ايتاليايي پربيننده را پخش خواهد كرد. درضمن اگر از طرفداران اين مجموعه هستيد بايد بگويم كه سومين سري آن هم براي پخش حاضر شده و بزودي برايتان نمايش داده خواهد شد.
اما امروز فوتبالي ها احتمالا مي توانند چند بازي جذاب را تماشا كنند. يكي از آنها به احتمال زياد بازي بايرن مونيخ و وردربرمن است كه اگر علي كريمي در تركيب بايرن باشد بدون شك پخش خواهد شد. اما اگر خبري از كريمي در بازي نباشد بهترين گزينه براي پخش بازي هامبورگ و مونشن گلادباخ است كه بازي كردن مهدوي كيا در آن قطعي  به نظر مي رسد.
از ليگ انگليس هم به شرطي كه با بوندس ليگا تداخل نداشته باشد، مي شود يك بازي تماشا كرد كه به احتمال زياد بازي منچستر يونايتد و چلسي خواهد بود. حتي شايد با توجه به جذابيت و حساسيت اين ديدار، پخش آن به بازي هاي بوندس ليگا و هنرنمايي هاي ايراني هاي آن ور آب ترجيح داده شود. آخر شب هم، حدود ساعت 23 مي توانيد بازي اينتر و لاتزيو را تماشا كنيد كه آن هم پيشنهاد جذابي به نظر مي رسد اگرچه ايتاليايي ها معمولا بازي هايشان كسل كننده از آب درمي آيد و نمي شود با شجاعت پيشنهادشان كرد.
شبكه چهاري ها هم مثل هفته هاي گذشته در اين روز و در حوالي ساعت 18:45 مي توانند برنامه مستند چهار را از اين شبكه تماشا كنند.

در شهر
ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
دخل و خرج
زيبـاشـهر
علمي
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  علمي  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |