شنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۴ - - ۳۸۴۱
با گروه حركت سر تمرين نمايش ملودي شهر باراني
زير خاكه دانه باران
پرستو دوكوهكي
005010.jpg
عكس: علي اكبر شير ژيان
زير خاكه دانه باران اگر باغ سبزه ميدان را نيم دوري بزنيم، وارد خيابان سنگ بست بيستون مي شويم كه آدم هاي تيره اي تك وتوك و با چتر توي آن عبور مي كنند و گاهي سم اسب هاي درشكه اي كه با كروك كشيده در مه نمناك خسته مي دوند... ما به انتهاي كوچه نمي رويم؛ بلكه در فرعي اول به راست مي پيچيم و به راهمان ادامه مي دهيم تا در بن بست فرعي به در آبي رنگ دولته اي با گل ميخ هاي درشت و كوبه آهني برسيم كه يك كتيبه انا فتحنا... بالاي آن چسبيده...
اكبر رادي، نمايشنامه باراني اش را اين طور با نماي دور و غيرمعمول شروع كرده و البته توضيح داده: تاكيد بر نماي دوري است كه يك موج حساس و چند چهره زنده نمايش ما در فضاي مه گرفته آن شناورند و اين خلاصه نيز به قصد القاي حس اين فضا به خواننده و البته كارگردان هوشمند ما ترسيم شده است... .
درآوردن اين حس نوستالژيك لابد از كارگرداني باسابقه مثل هادي مرزبان كه تا كنون هفت نمايشنامه از اكبر رادي را روي صحنه برده، برمي آيد. رادي و مرزبان ديرزماني است با هم درحوزه تئاتر همكاري دارند.
هنوز خاطره نمايش نوبت ديوانگي را در تالار وحدت يادمان نرفته كه كار مشترك هادي مرزبان و اكبر رادي بود. حالا اين دو ملودي شهر باراني را روي صحنه برده اند و بعد از آن، قرار است هشتمين كار مشتركشان، پايين گذر سقاخونه ، شكل بگيرد.
مرزبان درباره شروع اين آشنايي گفته است: آشناي ما به يك شب سرد زمستان در سال 1362 برم گردد. آن زمان من به دنبال اجرا نمايش پلكان نوشته اكبر راد بودم. همراه با دوست عزيز راه منزل راد شديم. آنچه من از هيبت و فيزيك آقا راد در ذهن خود مجسم كرده بودم،آدم بود چاق و درشت اندام با سبيل ها پرپشت و بسيار اخمو. چون من آدم خنده رو هستم در ميانه ها راه به دوستم گفتم اگر فكر م كن راد اينگونه است، برگرديم! اما به اصرار او رفتيم و من در برخورد با او واقعا تعجب كردم؛ چرا كه ديدم اين ديالوگ ها زيبا و در عين حال خشن را آدم نازنين مثل راد، با آن فيزيك كه ما از او م شناسيم، نوشته است .
با خواندن نمايشنامه ملودي شهر باراني مي شود حدس زد در اجراي چنين نمايشي، دكور و نور و صداي باران چقدر در ايجاد حس در بازيگران و تماشاگران موثر است و ما در حالي به تماشاي تمرين گروه نشستيم كه نه دكوري آماده بود و نه لباسي، صدا و نور هم داشت مراحل آزمايشي را مي گذراند.
ملودي
صحنه تاريك است، صداي شرشر باران كه نرم نرمك زياد مي شود... حالا فرض مي كنيم تماشاگران نشسته اند .
سرپرست گروه نمايش حركت، يعني هادي مرزبان را نمي تواني لحظه اي بي حركت ببيني. اين كارگردان باسابقه تئاتر، با شور و انرژي فراواني تمرين را اداره مي كند و با تيزبيني همه چيز را زير نظر دارد: نه، اين طور نه، نور بايد خيلي نرم، خيلي نرم اضافه شود. قبل از اين كه صداي خروس درآيد . آقاي كارگردان دارد نحوه نورپردازي را با گروه تمرين مي كند. وسواسش اندازه يك كارگردان سينماست؛ سينمايي كه كوچكترين اشتباهي در كارگرداني به چشم مخاطب بزرگ جلوه مي كند.
اصغر همت، نقش مهيار (پسر از فرنگ برگشته خانواده آهنگ) را بازي مي كند و اولين هنرپيشه اي است كه روي صحنه مي آيد؛ از سوئيس دكتراي حقوق گرفته و حالا خانم جان (آفاق، مادر خانواده با بازي فرزانه كابلي) مي خواهد هر طور شده او را در رشت، شهر باراني، نگه دارد. داستان، شرح اتفاق هاي خانواده آهنگ است، در پاييز سال 1325، درست 40 روز بعد از فوت صادق آهنگ، پدر خانواده و البته به لحاظ اجتماعي، چندي بعد از پايان جنگ جهاني دوم.
آن طور كه هادي مرزبان مي گويد، نمايش ملودي شهر باراني بر مبناي دغدغه فكري مشترك او و اكبر رادي در زمينه معضلات اجتماعي جامعه امروز ايران شكل گرفته: موضوع نمايش اجتماعي  ست و درباره توهم مهاجرت جوانان ايراني به خارج از كشور .
شهر
بازرس استانداري خوش نشينه استانه اخوي! مي ريم اداره يه امضايي مي كنيم و اگه هوا خوب باشه، با رفقا راه مي افتيم توي خيابان... معرفي بهمن آهنگ پرحرف را از زبان خودش يعني دانيال حكيمي مي شنويم. بازيگري كه بيشتر با حضورش در فيلم هاي سينمايي و مجموعه هاي تلويزيوني شناخته شده، اما پيش از تجربه اين عرصه ها، سابقه اي طولاني در تئاتر دارد. لحن محكم حكيمي، به نقش جواني كه دوره جنگ جهاني دوم از طرفداران هيتلر بوده و حالا از او روي برگردانده، مي خورد.
از ويژگي هاي جذاب متن، همين معرفي تدريجي شخصيت هاست كه معمولا بعد از چند ديالوگ فاش مي شود. صبا كمالي كه نقش گيلان را بازي مي كند هم با آن بيان گيرايش همين طوري به تماشاگران معرفي مي شود: ما عجالتا در دولتسراي شما هستيم و ستارگان فروزان ما هم جاي بخصوصي نيستن. اونا كلاه هاي مدل بشقاب و لاك پشت گذاشتن و در ويلاي كوهستاني خودشون دارن نقش همسران خوشبختو بازي مي كنن... گيلان كارگرزاده است و در خانواده آهنگ بزرگ شده و ادامه تحصيل داده و حالا معلم است. برادرش، سيروس، طرفدار شوروي است و در بحث هاي سياسي-اجتماعي، نقطه مقابل بهمن. گپ چهارنفره سيروس و بهمن و ماري (خواهر بهمن و مهيار) و گيلان با نظارت مهيار، بيشتر به يك دعواي سياسي شبيه است در يكي از شب هاي رشت.
باراني
صحنه تاريك است و فقط در گوشه اي روشن مسلم (پدر گيلان و سيروس) ايستاده و در يك تك گويي، مظلومانه زندگي اش را تعريف مي كند: مرحوم آقاي آهنگ هميشه مي گفت: مسلم! تو حق زيادي بر گردن من داري، بالاخره جبران مي كنم . و حالا آفاق و بهمن به بهانه اسكان مهيار از سوئيس آمده، مي خواهند خانه او را پس بگيرند. تك گويي مسلم با آن دايره نوراني بدجور توي ذوق مي زند؛ يك جور حس شعار.
مرزبان مي گويد: هميشه بزرگترين دغدغه زندگ ام فقر و ب عدالت بوده است كه اين دو عنصر در اغلب آثار آقا راد هم به چشم م خورند. همين موضوع باعث شده به متون نمايش او گرايش پيدا كنم .
ملودي شهر باراني بعد از سه ماه تمرين، از پنج شنبه، 5 آبان روي صحنه سالن اصلي تئاتر شهر رفته است.
آزادي مجسمه يك فرشته نيس كه صورت متين و اندام تراشيده اي داشته باشه و همه جا يك قواره مشخص. كلمه بي دروپيكريه كه اگه آميخته به فطرت بشري يعني عدالت ما نشه، اون سرش به فاشيزم آلماني، اشغال نظامي، كوره هاي آدم سوزي و بمب اتمي دلربايي مي رسه كه تابستان گذشته روي هيروشيما و ناكازاكي پرتاب مي كنن... بله، ما پنجره ها را باز مي كنيم و چشم به راه عدالت آه مي كشيم و قلدرها پشت پرده با عدالت ما چه مي كنن! اين ديالوگ مهيار خطاب به گيلان، يك جور واگويه فضاي كلي نمايش است؛ نمايشي كه با وسواس زياد، چند ماهي است تمرين شده و قرار است در روزهاي باراني پاييز تهران، فضاي رشت باراني 60 سال پيش را در پس  زمينه اي رمانتيك ترسيم كند.
رومانس آنقدر بر فضاي نمايش غالب است كه حتي پايان نمايشنامه هم تغيير جدي كرده است. در نسخه چاپي نمايشنامه، رقابت مهيار و بهمن در به دست آوردن دل گيلان به خودكشي بهمن ختم مي شود، اما دراجرا، براي حفظ هپي اند هم كه شده، خودكشي اي اتفاق نمي افتد و گيلان و مهيار يك باره درمي يابند كه از كودكي به عشق هم زنده بوده اند. همين مي شود كه پايان نمايش با كل فضاي آن ناهمخواني جدي دارد. وقتي كه براي تمرين به سالن اصلي تئاتر شهر رفتيم، نه دكور آماده بود و نه لباس. در عين حال نوع ديالوگ ها، فضايي نوستالژيك مي طلبيد، اما وقتي اجرا را ديديم به اين نتيجه رسيديم كه هيچ وقت نبايد تمرين را با اجرا يكي دانست و روي تمرين نمايش قضاوت كرد. دكوري كه مجيد ميرفخرايي براي ملودي شهر باراني طراحي كرده، پر از ريزه كاري هاي جذاب است كه همان فضاي غم گرفته نوستالژيك نمايشنامه را بخوبي نشان مي دهد؛ فضايي كه با صداي بي وقفه باران در پس زمينه نمايش مدام رشت را تداعي مي كند؛ شهر باران و عشق.

زيبـاشـهر
ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
دخل و خرج
در شهر
علمي
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  علمي  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |