شنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۴ - - ۳۸۴۱
جهانشهر
Front Page

ادبيات ورزشي؛فرهنگي كه بايد از سوي مديران فرهنگي- ورزشي نهادينه شود
پس از توفان سرخابي
005019.jpg
عكس: محمدرضا شاهرخي نژاد
ساختارهاي خود ساخته
مهمترين نكته براي اصلاح ادبيات گفتاري تماشاگران، ايجاد ارگانيسمي ست كه بتواند در پيكره عمومي هواداران ببالد و واژگان خودش را با لحاظ كردن پيش زمينه هاي اخلاقي و انساني مبتني بر احترام به ديگران بيابد و باز توليد كند. يادمان باشد هيچ گاه از ياد نبريم كه ورزشگاه به عنوان يك جامعه مستقل، در برابر ساختارهايي كه بخواهند از بيرون ورزشگاه خود را تحميل كنند، مقاومت خواهد كرد؛ خواسته به حق اين جامعه آن است كه فرهنگ و ادبياتش را خود توليد كند. نگاهي به شعارهايي كه بسامد بالايي در بين تماشاگران دارند، اين پيش فرض را تاييد مي كند.

آنقدر با ورزش نزديك بوده ام كه بوي توپ و كفش ورزشي سالها در دماغم پيچيده باشد و آنقدر به عنوان تماشاگر روي سكو نشسته ام كه بدانم حرارت تماشاي يك مسابقه داغ چقدر است؛ خصوصا اينكه احساسات من به نوعي غني شده هم هست. همين آشنايي و نزديكي باعث شد يكي از دوستان كه در يكي از باشگاه هاي فوتبال مسئوليتي داشت و از نسبت من با شعر و ادبيات هم بي خبر نبود، به سراغم بيايد و من را براي همكاري دعوت كند. تيم مذكور در آستانه قهرماني ليگ قرار داشت و من هم به دلايل گوناگوني پذيرفتم كه پا به عرصه بگذارم. در اولين ديدار با مدير عامل باشگاه متوجه شدم دليل احضار بنده علاوه بر تنظيم برنامه فرهنگي باشگاه، اين است كه باشگاه مزبور قصد دارد براي تيم فوتبالش سرودي تهيه كند كه به عنوان سرود رسمي باشگاه تلقي شود و از آن به بعد در همه مسابقات و جشن هاي باشگاه مورد استفاده قرار گيرد. به قول معروف كليد كار زده شد و بعد از اينكه شعر سرود نوشته شد و مورد تاييد هيات مديره باشگاه قرار گرفت، آن را براي ساخته شدن و ضبط آهنگ به آهنگساز سپرديم. اين كار هم در موعد مقرر انجام گرفت و سرود را به باشگاه تحويل داديم. فكر مي كرديم كار ديگر تمام شده و منتظر نتايج كار بوديم كه زمزمه هايي در مورد مخالفت بعضي از اعضاي هيات مديره به گوش رسيد. در همين اثنا مديرعامل باشگاه درخواست تهيه اثري ديگر با ماهيتي متفاوت را هم مطرح كرد كه ترجيح داديم تا مشخص شدن تكليف كار اول صبر كنيم؛ صبري كه ماه ها به طول انجاميد و نتيجه آن هم چيزي جز پشيماني نبود؛ اثر توليد شده تنها دوبار، آن هم به صورت نصف و نيمه پخش شد و هزينه هاي بسيار مادي و فكري آن بي ثمر ماند تا به اين نتيجه برسيم كه هيچ گونه اراده اي به شكل همگاني در اين راستا وجود نداشته و تنها دليل اين همه زحمت اين بوده كه آقاي مدير عامل بعد از ديدن تماشاگران تيم هاي مطرح  جهان كه سرود تيم هايشان را به طور دسته جمعي در ورزشگاه فرياد مي زنند، هوس كرده بود نمونه اي ايراني هم بيافريند، اما غافل بود كه ما هنوز اندر خم يك كوچه ايم. جالب اينكه تعدادي شعار هم با در نظر گرفتن جوانب مختلف در نظر گرفته و به كانون هواداران تيم سپرده شد كه هيچ وقت حتي به گوش تماشاگران هم نرسيد، چه رسد به اينكه در ورزشگاه فرياد زده شود.
بعدها كه خوب به دلايل عدم توفيق اين حركت فكر كردم، به اين نتيجه رسيدم كه اصلي ترين مشكل در اين راستا، نبودن يك هسته فرهنگي مقتدر در اين باشگاه هاي فرهنگي – ورزشي (!) است؛ باشگاه هايي كه بيش از هر چيز حتي نه به ورزش كه به نتيجه و رتبه مي انديشند و ظاهرا به اين اصل هم معتقد هستند كه هدف، وسيله را توجيه مي كند .
ساختار ادبيات گفتاري حاكم بر ورزشگاه ها نيز دقيقا برخاسته از چنين نگرشي ست؛ نگرشي  كه بدون كمترين حوصله و تأني به اين مي انديشد كه به نتيجه دلخواه كه تنها در بالا و پايين شدن اعداد رقم مي خورد، برسد و در اين راه انگار از هيچ نادرستي نيز پرهيزي ندارد.
برخوردهاي مسئولان روابط عمومي باشگاه مورد نظر خيلي زود به من ثابت كرد كه فعاليت هاي آنها بيشتر در حيطه ورزشي خلاصه مي شود، بدون اينكه كوچكترين گوشه چشمي به وظايف فرهنگي خود داشته باشند؛ تهيه بليت هاي رفت و برگشت تيم، هماهنگي با هتل ها، جذب اسپانسر، ساماندهي تبليغات، هماهنگي با رسانه ها و كارهايي از اين دست،همه كارهايي  ست كه روابط عمومي يك باشگاه خود را متولي آن مي داند و انگار در اين بين فراموش شده كه اين دايره بايد بتواند با هواداراني كه گاه تعداد آنها به ميليون ها نفر مي رسد، تعامل داشته باشد و سطح سلايق آنها را به سمت و سويي درست هدايت كند. وقتي قرار باشد شما در دقايقي نه چندان زياد برتري خود را به حريف تحميل كنيد و تنها و تنها برتري برايتان مهم باشد، از چگونه ادبياتي بهره خواهيد برد؟ وقتي اصول فرهنگي و اخلاقي و انساني هم بتوانند فدا شوند، مسلم است كه رنگ واژگان، تركيبات، اصطلاحات و شعارها هم عوض خواهد شد و به سمت برتري جويي و اقتدارطلبي مطلق سوق پيدا خواهد كرد و نمي توان فراموش كرد كه اين ادبيات نتيجه مواضعي ست كه مديران باشگاه – دانسته يا ندانسته – اتخاذ مي كنند، چرا كه آنچه بر زبان تماشاگران يك تيم جاري مي شود، حاصل اراده كساني ست كه بنا به دلايل مختلف اراده تمامي هواداران را در اختيار دارند؛ اراده اي كه به گونه اي نه چندان آشكار از سوي راهبران فرهنگي همان باشگاه تحميل شده است. همين اراده در داخل زمين نيز به پراندن مشت و لگد و ايجاد صحنه هايي مي انجامد كه اصلا براي تماشاي ميليون ها آدم مشتاق قشنگ نيست.
ادبيات ورزشگاه ها تنها در صورتي مي تواند رنگ و بويي مقبول بيابد كه از دهان گروه هايي فرياد زده شود كه از پايگاه  فرهنگي و اجتماعي درخوري برخوردار باشند؛ كساني كه به خود اجازه نمي دهند براي به دست آوردن هر چيزي، هر كاري بكنند.
پيشنهادهاي گوناگوني به مديرعامل و روابط عمومي باشگاه فوق الذكر دادم؛ مثلا از آنها خواستم كه با حمايت باشگاه تعدادي نوباوه و خردسال به عنوان گروه سرود باشگاه انتخاب شوند، با اين تاكيد كه پدران آن كودكان جزو هواداران برجسته تيم باشند. اين گروه سرود در ورزشگاه حضور يابد و سرود باشگاه را در ابتداي هر بازي اجرا كند و تا پايان مسابقه هم در ورزشگاه بماند. در چنين حالتي نه تنها اجراي چنين سرودهايي جايگزين الفاظ نه چندان قشنگ هواداران خواهد شد، هواداران به خاطر حضور فرزندان خودشان هم كه شده، الفاظ زيباتري را بر زبان جاري خواهند كرد؛ تاكيد كردم كه براي انجام اين كار هيچ گونه چشمداشتي هم ندارم.خواستم كانون دانش آموزي هواداران تشكيل شود تا نوجوانان و جوانان با برنامه هاي از پيش تعيين شده، ادبيات درست تري را به ورزشگاه بياورند و به هواداران خودي و مقابل ارزاني كنند. اما انگار قرار است براي اينكه ما در ورزشگاه ها پيروز باشيم، تنها از ادبيات پرخاش بهره ببريم؛ ادبياتي كه هيچ بهره اي از تفكر و تعقل ندارد و تنها به عواطف تحريك شده نه چندان انساني اتكا دارد. در اين بين يكي از نكات فراموش شده، نقش رسانه ها و خصوصا تلويزيون در اين زمينه است. مسلما وقتي اراده غلطي بر ورزشگاه حاكم است، تنها مي توان با اراده اي قوي تر آن را از بين برد. آيا رسانه اي مثل تلويزيون نمي تواند با اختصاص دادن برنامه اي خاص به تماشاگران، در اين زمينه راهگشا باشد؟ بارها در برنامه هاي گوناگوني مثل نود انتقادات فراواني را شاهد بوده ايم كه نسبت به تماشاگرنماها ابراز شده است، ولي آيا مسئولان صدا و سيما به عنوان رسانه ملي و شخص آقاي عادل فردوسي پور، چنددرصد از برنامه هايشان را به تماشاگران اختصاص داده اند؟ سراسر برنامه ها موقوف بازيكن و مربي و داور و كارشناس است ؛ انگار نه انگار كه اگر چند ده هزار نفر آنطرف نرده ها و فنس ها فرياد نزنند، همه اين عوامل بايد براي پيدا كردن كاري درست و حسابي سرگردان شوند.
پيشنهادي كه در اين رابطه به آقاي مديرعامل دادم، انتخاب تماشاگر نمونه در هر بازي و انتصاب او در هياتي متشكل از هواداران نمونه بود كه در جهت بهبود فضاي ورزشگاه ها تلاش كند. آيا برنامه نود نمي تواند هر از چندگاهي حق تماشاگران اصيل و شايسته را هم ادا كند؟ آيا فصل تعطيلي مسابقات ليگ براي اين كار مناسب نيست تا بتوان به برنامه اي بهتر براي ليگ هاي آينده دست يافت؟ مسلما در اين بين بايد سرمايه گذاري بيشتري در خصوص تماشاگران تيم هاي پرطرفدار پرسپوليس و استقلال انجام داد و حتي به برنامه هايي خاص براي تماشاگران در بازي هاي ملي هم انديشيد. پس از قطعي شدن صعود تيم ملي فوتبال كشورمان به جام جهاني، تنها چيزي كه از دهان تماشاگران فوتبال خارج شد، هو و جنجال و غوغا بود. هيچكس نمي دانست كه چه بايد بگويد و اين نشانه دقيقي بود براي اينكه بدانيم زبان شادي در ورزشگاه هاي ما الكن است و تنها زباني كه توانسته در اين فضا رشد كند، همان پرخاش بوده است و بس و نتوانستيم به ياد بياوريم كه حتي ادبيات مقابله كه ما آن را نمي دانيم مي تواند كاملا محترمانه و اخلاق مدارانه باشد. به عنوان مثال اگر نگاهي به ميراث بزرگ ادبيات حماسي خود شاهنامه فردوسي بيندازيم، خواهيم ديد كه قهرمانان ايراني شاهنامه در بدترين شرايط نيز از نجابت و انسانيت فروگذار نكرده اند.
اگر سيرفرهنگي استاديوم هاي فوتبال را در سال هاي اخير زير ذره بين قرار دهيم نيز مي توان به نتايج دقيقي در اين زمينه دست يافت؛ در سال هاي دهه 60تماشاگران دو تيم پرطرفدار پرسپوليس و استقلال براي تشويق تيم هاي خود دست بازتري داشتند و با آرامش و صبر بيشتري نسبت به سال هاي اخير، از ملودي هاي گوناگوني بهره مي بردند تا موج واژگان هيجان انگيز خود را چاشني بازي هاي جوانمردانه تيم هايشان كنند، اما هرچقدر تيم هاي قدرتمند بيشتري (از نظر اقتصادي) به بدنه ليگ اضافه شدند و رقابت ها سخت تر شد، انگار چهره ورزشگاه ها هم عبوس تر شد تا جايي كه حالا ديگر از آن همه تنوع در شعارهاي حوصله مند و قابل دفاع خبري نيست و همه تشويق ها به چند شعار خاص محدود شده است، ضمن اينكه شعارهاي ناپسند نيز بسامد بالاتري پيدا كرده اند. پس بازهم به همان نتيجه قبلي مي رسيم كه ظاهرا همه وسيله ها در حال قرباني شدن به سود هدفي هستند كه چندان قابل دفاع نيست.
اينكه چه بايد كرد را مديران باشگاه ها بهتر از هركسي مي دانند؛ كافي ست آنها و هسته هاي اصلي هواداران اراده كنند تا محيط ورزشگاه ها پالوده شود؛ آيا اگر سردمداران هواداران اراده كنند، نمي توانند هر فرياد ناشايستي را در صداي هزاران تماشاگري كه گوش به زنگ شيپورها و بوق هاي آنها هستند محو كنند؟ اين اتفاق دور از دسترس نيست به شرط اينكه قرار نباشد هواداران به هر وسيله اي هر نيروي مخالفي را مقهور خود كنند.
تشكيل كميته هاي فرهنگي توسط باشگاه ها از بين معاريف و كارشناسان ادبيات و موسيقي و حتي ساير رسته ها مي تواند تاثيرات بسيار خجسته اي داشته باشد. مهم اين است كه اين ضرورت احساس شود تا همه چيز به اتفاق سپرده نشود. در چنين شكلي به جاي بي ادبيات ، ادبيات شايسته ورزشگاهي ما قابل دفاع خواهد بود، اما ظاهرا شكل سنتي و غيرعلمي مديريت باشگاه ها كه تنها به ميزان اقتدار اعضاي هيات مديره مي انديشد، مانعي سترگ فراروي احياي فرهنگي باشگاه ها و ورزشگاه هاست؛ اقتداري كه انگار قرار نيست به اين زودي ها سايه اش را از سر فوتبال ايران كم كند. از سوي ديگر ميزان دخالت برخي چهره هاي ورزشي در گسترش فرهنگ بي احترامي و پرخاش نيز بايد در نظر گرفته شود؛ دخالتي كه با ناآگاهي برخي مطبوعات و رسانه ها باعث برجسته تر شدن چهره فرد مذكور نيز مي شود.
اگر نگاهي به چهره هاي خبرساز فوتبال در چندسال اخير بيندازيم، خواهيم ديد سواي لژيونرهايي كه برتري هاي فني خود را در ليگ هاي خارجي ثابت مي  كنند، بيشترين اخبار به كساني مربوط مي شود كه گاه و بيگاه جنجال آفرين مي شوند و هر روز به بهانه اي (كه معمولا هم غيرفني ست) سرزبان ها مي افتند. مسلما تاثير اين چهره ها بر مواضع بسياري از تماشاگران(خصوصا جوانترها) مي تواند نتايج بدي به همراه داشته باشد؛ تاثيراتي كه روي سكوهاي ورزشگاه ها در واژگان تماشاگرنماها ترجمه مي شود. اي كاش اين دسته از رسانه ها نيز متوجه نقش خطير خود در هدايت فرهنگي جامعه ورزش بودند.

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   جهانشهر  |   دخل و خرج  |   در شهر  |   زيبـاشـهر  |
|  علمي  |   شهر آرا  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |