شنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۴ - - ۳۸۴۱
لابد آمده اي ببيني وضع ما چطور است
ميان يك مشت صدا
گزارش اول
آزاده بهشتي
005004.jpg
عكس: علي اكبر شير ژيان
روي نيمكت چوبي دراز كشيده بود و لابه لاي عبور و مرور كند و بي حوصله ماشين ها هر از گاهي پكي به سيگار مي زد و دود آن را به سمت بالاي پل فوت مي كرد. صبح بود و ترافيك، سرعت ماشين ها را كم كرده بود. تقاطع خيابان انقلاب و بهارستان درست زير پل چوبي، از معدود مكان هايي ست كه كمتر مي تواني آن را بدون ترافيك پيدا كني. تصور اين خيابان در ساعت 9 صبح چندان وحشتناك تر از زمان هاي اول صبح نبود، اما او بي خيال از صداي ممتد بوق و فرياد رانندگان عصباني، گوشه اي از پل، روي نيمكت دراز كشيده بود و فكر مي كرد. به سمتش رفتم و با صدايي آهسته گفتم: به چي فكر مي كني؟ ، روي نيمكت نيم خيز شد و نگاهي به سر تا پايم انداخت و دوباره روي نيمكت دراز كشيد.
چند مرد سي و چند ساله، چند نيمكت آن طرف تر نشسته بودند با بقچه و تيشه و چند كلنگ.پسر اما بي توجه به حضورم همچنان به بالا نگاه مي كرد. خاكستر سيگار را روي زمين تكاند و با صدايي آرام گفت: حتما آمدي ببيني وضعمان اينجا چطور است . گره روسري را محكم كردم، چند قدم جلو رفتم و گفتم: شنيدم اينجا فروش خيلي بهتر از تيشه كوبيدن به ديوارهايي  يه كه بايد فرو بريزه . روي نيمكت نشست و نگاهش را به مغازه چوب فروشي روبه رو دوخت. ادامه دادم: من دنبال اين موضوع هستم . نگاهش را به زمين دوخته بود و نگاه مردهاي ديگر زير پل با لباس هاي خاك گرفته، چهره هاي آفتاب سوخته و دستان پينه بسته رويم كليد شده بود. صداي نجوايشان به گوش مي رسيد و زمزمه هايي كه اين بار تعصب بيشتري به همراه داشت. برايشان عادت شده بود كه افراد بيكار لابه لايشان پرسه بزنند و روي نيمكت هايي كه از سوي شهرداري براي محل استقرار آنها در نظر گرفته شده بود بنشينند و گاهي بين آنها چيزهايي ردوبدل شود كه قيمت آن چند برابر مزد كار يك روز آنها ست. شايد به همين خاطر بود كه بعضي از آنها كه تجربه كمتر و سن پايين تري داشتند و در سر سوداي زندگي بهتر را مي پروراندند، بعد از مدتي تيشه را رها كرده و با همان آدم هايي كه قيافه شان با آنها فرق داشت همراه شده بودند.
پسر بيست و چند ساله از كنارم رد شد، نگاه معني داري كرد و گفت: همه جورش رو ديده بودم، اما كمتر زني براي كار اينجا مياد . از لرستان آمده بود و اين را مي شد از لهجه اش فهميد. گچ كاري ساختمان در آنجا سود چنداني نداشت؛ او به همراه يكي دو نفر ديگر دو سال پيش راهي تهران شده بودند تا حرفه شان را در پايتخت تجربه كنند. بعد از چند سال ماندن وقتي صداي بوق و دود مكان هايي از طرف شهرداري براي آنها درنظر گرفته شده بود تا در آنجا معطل صاحب كاري باشند تا به سراغشان بيايد، كلافه اش كرده بود و فكر ماله كشيدن به ديوار روياها خسته. به همين خاطر بود كه لابه لاي آنهايي كه زيرپل – جايي كه حق مسلم آنها بود- براي به دست آوردن حقي كه براي او بود و نمي خواست تا آخر در حسرتش بماند، گشته بود و آخر سر به اين نتيجه رسيده بود تا حرفه اش را رها كند و يك شبه ره صدساله برود. حالا نه راه پس داشت و نه راه پيش. در طول روز بين همشهريان و رفقاي قديمي اش روي نيمكت دراز مي كشيد. آنها كه سر ساختمان مي رفتند، او همانجا مي ماند و مشتري هايش را راه مي انداخت؛ اصطلاحي كه خودش به كار مي برد. گفت: حالا چي مي خواي؟ گفتم: واقعيت . نگاه متعجبش پر از سئوال هايي بود كه بايد مي پرسيد و مي پرسيدم. روي نيمكت جابه جا شدم. روسري را كمي جلو كشيدم و ورق و خودكار را از كوله پشتي درآوردم. گفتم: مي گن اينجا غير از كارگرهاي فصلي، آدماي ديگه اي هم پيدا مي شن . گفت: كمتر كارگري را اين وقت روز اينجا پيدا مي كني. 5 صبح اينجا هستن و اگه قرار باشه برن سر كار تا 7 و 8 صبح مي رن و اگه نرن مثل اونايي كه موندن، اين اطراف پرسه مي زنن . گفتم: تو امروز كاري پيدا نكردي؟ داستانش را بايد مي گفت؛  داستاني را كه بين او و كسان ديگري كه مثل او ديگر سر ساختماني نمي رفتند، مشترك بود. 25 سال بيشتر نداشت و دخترعمويي كه 3 سال پيش به عقدش درآمده بود، در شهرستان منتظرش تا با كمي پول برگردد، كسب و كاري آنجا راه بيندازد و بروند سر خانه و زندگي شان. داستان، تكراري بود، دوست داشتم ورق هايم را جمع كنم و بروم، اما هرچيز تكراري، بالاخره نكته اي دارد كه نمي توان از آن گريخت. حالا نزديك 3 سال است كه تهران هستم و توي اين 2 سال و اندي با پول كارگري و ماله كشيدن روي ديوار خانه ها چيزي دستم را نگرفته تا بتونم برگردم پيش آفتاب . چند ماه پيش وقتي بعد از تعطيلات يك هفته اي دوباره از لرستان به تهران برمي گشت، آنقدر مستاصل و پريشان احوال است كه حاضر بود هر كاري بكند تا جوابي باشد براي خط و نشان هاي پدر آفتاب و چشماني باراني كه بدرقه اش كرده بود.
گاهي روزها كه اينجا بيكار بودم، مي نشستم و آدم ها را نگاه مي كردم؛ به غير از آنهايي كه كارگر بودند و مي شناختم، آدم هاي غريبه اي مي آمدند و مي رفتند كه بعد از مدتي توجهم را جلب كردند. يك روز يكي از آنها كنارم نشست و با هم حرف زديم؛ بچه شهرستان بود . دوست تازه داستان را كه مي شنود پيشنهاد وسوسه كننده اي به او مي دهد كه نمي تواند از آن بگذرد. اوايل مي ترسيدم، اما كم كم ترسم ريخت و حالا در عرض چند ماه بدون خستگي توانسته ام پولي را جمع كنم كه مزد كار مداوم هر روزه است . راضي نبود؛ اين را در چشمانش مي ديدم؛ چشماني كه نمي شد گفت از منواكسيدكربن و دود سياه و غليظ خودرويي كه از كنارمان گذشت به اشك نشسته بود. دلش تنها آفتاب را مي خواست، اما فضاي زيرپل و هواي گرفته و ابري پاييز اثري از آفتاب برايش نگذاشته بود.
ميدان صنعت، پاتوق بيكارها
وقتي سال گذشته براي اولين بار طرح محل استقرار كارگران فصلي در شوراي شهر به تصويب رسيد و مناطق، با فاصله  كمي از هم و در عرض چند ماه از تابلوها و نيمكت هايي كه براي اين قشر از جامعه
در نظر گرفته شده بود، پر شد، هيچ كس فكر نمي كرد كه بعد از گذشت نزديك به يك سال از اين كار، اين محل ها به پاتوقي براي افراد بيكار، مواد فروش ها و مزاحمان خياباني تبديل شود، اما واقعيت چيزي بود كه در بستر جامعه شكل گرفته بود. كارگراني كه بايد سر كار مي رفتند اوايل صبح، كاري براي خود دست و پا مي كردند ، مي رفتند و آنها كه مي ماندند، تنها شاهد تجاوز آرام آرام اين دسته از افراد به محل حضور خود بودند كه به خاطر عدم نظارت و ناامني رخ داد و هنوز هم مي دهد. ميدان صنعت و كمي پايين تر از آن نيز از اين موضوع مستثني نيست. اين را با يك پرسه كوتاه در محل، صحبت با چند كارگر و چند نفر از افرادي كه اين ميدان  محل گذر هميشگي شان است، براحتي مي توان فهميد.عقربه هاي ساعت كمي به 11 صبح نزديك شده  اند كه به ميدان مي رسم. كارگران بيكار در آفتاب كم رنگ پاييزي گوشه اي كز كرده اند وتجمع پراكنده آنها از دور ، چهره ميدان را زشت كرده است. اين موضوع را كنار مشكلات ماندن كارگران در خيابان مي چسبانم. هر چه كه جلوتر مي روم، لزوم ايجاد مكان يا شركتي براي جمع آوري و نظارت بر كارگران بيشتر مي شود. اهالي محل بخصوص آنها كه بيشتر از اين محيط عبور مي كنند، از وضعيت پيش آمده ناراحتند. يكي از آنها از مزاحمت هاي خود كارگران براي رهگذران شكايت مي كند و ديگري از كارهاي خلافي كه در بطن اين تجمع اتفاق مي افتد و كسي هم از آن خبردار نمي شود يا ترجيح مي دهند خبري از آن نداشته باشد. در بعضي از مناطق، نزديكي محل استقرار كارگران با محل زندگي، تحصيل و كار شهروندان در بسياري از موارد مورد شكايت قرار مي گيرد. هر چه بيشتر از شهروندان و كارگران در مورد وضعيت يك سال مي پرسم، بيشتر به اين نتيجه مي رسم كه آنها نيازمند يك ساماندهي اساسي در مكاني مشخص و ويژه كار آنها هستند تا هم از سردرگمي متقاضيان كار آنها جلوگيري شود و هم بر مهارت كار كارگران نظارت به عمل آيد .
نظارت سه گانه
هر چند به نظر مي رسد كه نفس در نظر گرفتن محل استقراري براي كارگران، نسبت به پراكندگي آنها در سر چهارراه ها و خيابان ها بهتر است، اما همين موضوع نيز در يك سال اخير نتوانسته مشكلي را كه پيش از اين وجود داشته برطرف كند و باري از دوش معضلات اجتماعي پايتخت نشينان بردارد. از همين روست كه اين موضوع تنها به صورت رويه اي براي تمركز و شناسايي محل اجتماع كارگران در آمده، نه چيز ديگري و هنوز هم محفل هاي روزانه آنها نه تنها شكل و شمايل شهر را زشت كرده،  بلكه به محلي امن براي خلافكاران و بيكاران تبديل شده است. يك كارشناس مسائل شهري كه نسبت به اين موضوع تحقيقات ويژه اي داشته، معتقد است براي تامين امنيت محل استقرار كارگران سه بخش وزارت كار، شهرداري و قسمت اجتماعي نيروي انتظامي بايد وارد عمل شوند كه هر يك با ساماندهي نكات ريز ناديده گرفته شده اين محل ها، مي توانند معضلات پيش را با مديريت ويژه برطرف كنند.
صادقيان با اشاره به اينكه شهرداري به تنهايي نمي تواند در مورد رفع معضلات و تامين امنيت اين محل ها وارد عمل شود، مي گويد: وزارت كار با كمك شهرداري به عنوان يك كميته مي تواند اين محل ها را اداره كند.
درست چند هفته پيش بود كه محل مناسبي براي محل استقرار كارگران از سوي شهرداري در منطقه 11 تهران آماده بهره برداري شد كه مشكلاتي نظير مزاحمت هاي خياباني، تخلفات و تجمع افراد بيكار در اين محل ها، موضوع بهره برداري مسكوت باقي ماند. تماس هاي مكرر شهروندان با شهرداري در مورد مزاحمت و اذيت و آزار افراد بيكاري كه در محل  استقرار كارگران جمع شده اند، براي دختران محصل اين منطقه نيز نكته اي ست كه نمي توان از آن چشم پوشي كرد.
اين كارشناس مسائل شهري حركت شهرداري براي ايجاد اين محل ها را در صورت نظام مند بودند، مناسب و خوب ارزيابي مي كند و مي گويد: در صورت برنامه ريزي مناسب، دقيق و نظام مند حتي اين كار را مي توان كشوري و سراسري كرد.
اين موضوع از دو جهت قابل بسط و گسترش يافتن است، صادقيان با اشاره به اين موضوع ادامه مي دهد: در صورت برنامه ريزي دقيق هم مردم مي توانند به كارگر متخصص دست پيدا كنند و هم اينكه هر فرد بي تجربه و ناواردي نمي تواند وارد عمل شود، اما اين دو نكته نيازمند مديريت كامل و صحيح است. او معتقد است در صورتي كه اين سه ارگان با هم وارد عمل شوند نه تنها مي توان آموزش و مهارت اين افراد را كامل و حرفه اي كرد، بلكه مي توان مسائل اجتماعي آنها را هم اصلاح كرد. واگذاري كار به شركت هاي خصوصي و ساماندهي آنها از اين طريق يكي از راه هاي مناسب پيش روي مسئولان است كه مي تواند بسيار مناسب و مفيد واقع شود. اين كارشناس مسائل شهري در اين زمينه مي گويد: سه ارگان شهرداري، وزارت كار و نيروي انتظامي مي توانند اين شركت ها را شناسايي كرده و مورد آموزش و هدايت خود قرار دهند تا هم بحث تمركز كارگران حل شود و هم موضوع دستيابي شهروندان به كارگران ماهر و حرفه اي.
او بحث مالي را يكي از مشكلات پيش روي اين ارگان ها و شركت ها مي داند كه با راهكارهايي قابل بررسي و رفع شدن است. صادقيان مي گويد: مشكل مالي با يك تعريف ساده و تامين اعتبار از سوي دولت قابل حمل است.
البته نبايد اين نكته را از ياد برد كه موضوع مالي يكي از مباحث مهم هم براي شركت هايي ست كه مي خواهند متولي اين كار باشند و هم براي كارگران. پيش از اين نيز وزارت كار در يك طرح ضربتي مبلغ 3 ميليون تومان را به عنوان كمك براي كارفرمايي كه شغل خدماتي ايجاد كند، در نظر گرفته بود كه با تعاريف و بودجه بندي هايي از اين دست براحتي مي توان اين موضوع را حل كرد.

يادداشت روز
دفتر كاري بر سر گذر
مهرداد مشايخي
او راه برگشت ندارد؛ دست  كم امروز ندارد. اگر داشت نمي  آمد و تا امروز نمي  ماند. شايد روز ديگري برگردد و دوباره كسب و كار نان و آب  داري در شهرش راه بيندازد. شايد روزي برگردد به سركار قبلي  اش؛ به كشاورزي و باغباني و نمي  دانم، هر كاري كه موقتا تعطيل شده و او را وادار به مهاجرت و كارگري در ساختمان  هاي در حال ساخت تهران كرده است. شايد روزي برگردد و خاطراتي متفاوت از آنچه امروز دارد در ذهنش بماند. آنها هر روز صبح در ميدان  هاي اصلي شهر جمع مي  شوند تا مگر كسي به سر ساختمان ببردشان. اگر قرار باشد كاري ياد بگيرند، همان جا، سركار ياد مي  گيرند و اگر قرار شد دوستي پيدا كنند، همان  جا پيدا مي  كنند؛ دوستاني مثل دستفروشان و مسافركشان و البته شايد خلافكاران.
بسياري از جرم  ها در ساختمان  هاي نيمه  كاره و توسط كارگران ساختماني صورت مي  گيرد. با اين جمله نمي  توان استدلال كرد كه اين كارگران، مظنونان بالفطره  اند، اما مي  توان نتيجه گرفت كه كسي كه بدون هيچ نظارتي و بدون هيچ تعهدي، كاري مثل كارگري ساختمان انجام مي  دهد، كسي كه هر روز در ميدان  هاي اصلي شهر در معرض ناهنجاري  هاي اجتماعي ست، كاملا آماده است تا گاه در رفع نيازهاي مادي و روحي خود به رفتارهاي مجرمانه گرايش پيدا كند.
قطعا كارگران هم در صورت داشتن مرجعي كه با ساماندهي آنها، فرمول مشخصي براي نحوه كاريابي ساخت و ساز ارائه كند، آن را به نشستن و قدم زدن در حاشيه ميدان  ها و حمله دسته  جمعي به ماشين كسي كه يكي – دو كارگر نياز دارد، ترجيح مي  دهند. در آن صورت است كه كارگران مي  توانند انتظار داشته باشند مرجعي كه آنها را تحت سرپرستي گرفته است (ما پيشنهاد مي  كنيم شركت  هاي خدماتي نظير شركت  هايي كه كارگران نظافتچي را تحت پوشش دارند، براي اين منظور تشكيل شوند) امنيت شغلي آنها را تضمين كند، آنها را تحت پوشش بيمه تامين اجتماعي قرار دهد و آنها را از آوارگي و دربه  دري نجات دهد.
در اين سوي ديگر ماجرا هم اتفاقات بهتري مي  افتد؛ اينكه كارگران ساختماني تحت پوشش شركت  هاي خدماتي و ساختماني قرار بگيرند، باعث مي  شود تا پليس و شهرداري با كساني كه به اسم اين كارگران در ميادين جمع شده و دست به فروش مواد مخدر يا رفتار مجرمانه ديگري مي  زنند، برخورد كند وديگر بهانه  اي براي تجمع در ميادين و نقاط پررفت و آمد شهر نباشد؛ باعث مي  شود تا با جلوگيري از اين تجمع  ها، منظره ميدان  ها بخصوص در صبح  ها دلچسب  تر باشد؛ باعث مي  شود تا كارگراني كه در ساختمان  ها به كار مشغول مي  شوند، توسط مجموعه  اي كه نسبت به آنها تعهد دارند، مورد نظارت قرار بگيرند و باز موجب مي  شود كه از به  كارگيري كارگران غير ايراني جلوگيري شود. ضمن اينكه اين برنامه مي  تواند شروعي براي پرورش كارگر و نيروي كار ساختماني ماهر باشد؛آن هم در بخشي كه كمبود كارگر ماهر در آن بشدت به بافت ساختمان  ها لطمه مي  زند.

ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
دخل و خرج
در شهر
زيبـاشـهر
علمي
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  علمي  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |