شنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۴
همه مردان رئيس جمهور
اشپيگل - ترجمه : نيلوفر قديري
003177.jpg
003180.jpg
روزهاي اخير براي واشنگتني ها، چه مخالفان كاخ سفيد و چه موافقان آن، شرايطي مانند شكنجه با آب به روش چيني ها بود. نشت قطره اي آب سرانجام به پايان رسيد و گزارش تحقيق پرونده «پليم گيت» منتشر شد.
«لوويس اسكوتر ليبي» رئيس دفتر ديك چني معاون رئيس جمهور آمريكا به خاطر سوگند دروغ، اظهارات كذب و منحرف كردن مسير عدالت محكوم شد. كارل روو مشاور ارشد سياسي بوش كه از اهداف اصلي اين تحقيق بود اين بار هم جان به در برد و در كيفرخواست منتشر شده توسط كميته تحقيق فعلاً نامي از او برده نشده است. اما به او هشدار داده شده كه همچنان هدف تحقيقات قرار دارد. ليبي بلافاصله از سمت خود استعفا دادو...مطلبي را در باره اين رسوايي ها كه به نوعي بي اعتباري هاي جديد كاخ سفيد است در صفحه ۸مي خوانيد.
ماجراي بي اعتباري هاي جديد كاخ سفيد داستاني طولاني و پيچيده است كه به اواخر سال ۲۰۰۲ بازمي گردد، وقتي دولت بوش ازطرف يكي از سرويس هاي اطلاعاتي خارجي (شايد ايتاليا) مطلع شد كه صدام حسين به دنبال اورانيوم در نيجر است. دفتر چني اين موضوع را به طور جدي دنبال كرد تا از آن سندي براي پرونده جنگ عراق بسازد. به همين دليل از سيا خواست كه اين موضوع را پيگيري كند و به همين منظور جوزف ويلسون يك ديپلمات بازنشسته آمريكايي به آفريقا فرستاده شد.
او سندي در تأييد اين ادعا نيافت و بعد از جنگ با عصبانيت در اين مورد در روزنامه نيويورك تايمز مطلبي نوشت. در همين جريان، «دو مقام بلندپايه دولتي» با باب نواك از نويسندگان نيويورك تايمز در اين باره گفت وگو كردند. نواك در مطلبي در اين روزنامه نوشت كه ويلسون به درخواست همسرش «والري ني پليم» از مأموران سيا به اين مأموريت رفته است. خانم «پليم» يك جاسوس مخفي سيا بود و با اين مطلب نيويورك تايمز هويت او فاش شد. از همان زمان تحقيقات در واشنگتن شروع شد تا معلوم شود آيا كسي در اين ماجرا با فاش كردن نام يك جاسوس مخفي مرتكب نقض قانون شده است يا نه.
پاتريك فيتز جرالد دادستان ويژه اين پرونده شد و دو سال وقت صرف اين پرونده كرد تا سرانجام روز جمعه گذشته نتايج تحقيق خود را به صورت يك كيفرخواست منتشر نمود.
در جريان اين تحقيقات فيتز جرالد چندين خبرنگار را به اداي شهادت مجبور كرد. يكي از اين خبرنگاران به نام جودي ميلر از نيويورك تايمز به خاطر خودداري از فاش كردن منابع خبري اش سه ماه به زندان افتاد. سرانجام او راضي به همكاري با دادستان شد و فاش كرد كه منبع خبري اش همان «اسكوترليبي» است.
در حالي كه واشنگتن اين روزها درگير تبعات اين گزارش و به دنبال آن استعفاي «ليبي» است، محفل داخلي ديك چني كه «ليبي» از مهمترين چهره هاي آن است اكنون زير ذره بين قرار گرفته است. اين گروه در كنار رامسفلد همان گروهي است كه به قول كالين پاول، «حلقه دسيسه اي» را تشكيل مي دهند كه در «موارد حساس... تصميماتي مي گيرند كه بروكراسي از آن بي خبر است.»
چني اولين معاون رئيس جمهور در تاريخ آمريكاست كه شوراي امنيت ملي شخص خود را دارد. اين تيم بي سابقه سياست خارجي، از تندروهايي تشكيل شده اند كه در همه جوانب جنگ عراق نقش اساسي داشته اند، از برنامه ريزي گرفته تا جمع آوري مدارك و مجازات مخالفان جنگ. تعجب آور نيست كه اعضاي اين تيم و شخص چني اكنون هدف تحقيقات فيتز جرالد درباره افشا شدن هويت جاسوس مخفي سيا قرار گرفته اند. علاوه بر «ليبي» عده اي ديگر از اطرافيان چني هم در اين تحقيقات مورد بازجويي قرار گرفته اند.
اين سياستگذاران در سايه چه كساني هستند كه چنين نقش محوري در شكل دهي سياست خارجي دولت بوش دارند؟
اكثر اعضاي محفل داخلي چني از ايدئولوژي پردازان نومحافظه كاري هستند كه با محوريت و دغدغه تأكيد بر اسرائيل به فكر تقويت موضع فاتحانه آمريكا هستند. اين به آن معنا نيست كه اين جنگ به خاطر اسرائيل انجام شده است، اگر چه شكي نيست كه نگراني هاي اسرائيل در اين ميان نقش داشته است.
انگيزه اصلي در پس اين جنگ، بسيار پيچيده است و تيم چني تنها عامل اين بازي نبوده است. دولت بوش ائتلافي از نيروهاي پراكنده است، از جمهوريخواهان گرفته تا واقع گرايان و نمايندگان شركت هاي نفتي و تجاري، مسيحيان تندرو، استراتژيست هاي سياسي، كاتوليك هاي راستگرا و يهوديان نومحافظه كار هم پيمان حزب راستگراي ليكود اسرائيل. هر يك از اين گروهها منطق خود را براي وارد شدن به جنگ با عراق داشت.
خود بوش به دنبال احياي اعتبار خانوادگي بود و مي خواست كار ناتمام پدرش را به پايان ببرد. چني به دنبال منافع جنگ براي صنعت نفت و به طور كلي مجموعه نظامي صنعتي آمريكا بود. به نظر مي رسد جنگ عراق با قراردادهاي بازسازي چندين ميلياردي اش شركت هاليبرتون را از ورشكستگي نجات داد. كارل  روو مي خواست بوش را به رئيس جمهور جنگ تبديل كند تا انتخاب مجددش تضمين شود. نومحافظه كاران، عراق تحت حكومت صدام را خطري كوتاه مدت براي اسرائيل مي دانستند و اميدوار بودند كه در درازمدت سرنگوني رژيم بعث كل خاورميانه را دچار تحول كند. اين تحول به سود امنيت درازمدت آمريكا و اسرائيل است.
هيچ يك از اين استدلال ها براي كنگره و مردم آمريكا متقاعد كننده نبود. بنابراين گروههاي مختلف تلاش خود را بر روي تهديد سلاح كشتار جمعي عراق متمركز كردند.
اما وقتي معلوم شد كه اين استدلال ساختگي بوده است، چني و ديگر تندروهاي اطراف بوش به زياده روي روي آوردند و دست به ساكت كردن منتقدان زدند.
در زماني كه بوش به دنبال كوچك كردن تيم سياست خارجي و شوراي امنيت ملي خود بود، چني ۱۵ مشاور سياسي و نظامي در امور سياست خارجي داشت. تعداد مشاوران امور داخلي چني از اين مشاوران كمتر بود.
اين در حالي است كه ال گور معاون كلينتون فقط يك مشاور امور امنيتي داشت. رئيس تيم مشاوران چني، «ليبي» بود كه در دانشگاه «ييل» همكلاسي پل وولفو ويتز بوده و به همين واسطه به واشنگتن رفت.
بعد از جنگ سال ۱۹۹۲ خليج فارس «ليبي» يكي از نويسندگان سند سياستگذاري تند و افراطي بود كه در وزارت دفاع براي ديك چني تهيه مي شد. «ليبي» از بنيانگذاران و اعضاي طرح «قرن جديد آمريكا» در سال ۱۹۹۷ و در دولت كلينتون بود. در آن زمان هنوز نومحافظه كاران وارد دولت نشده بودند. هدف اين طرح استفاده از كنگره تحت سلطه جمهوري خواهان براي تحت فشار گذاشتن كلينتون و وادار كردن او به مقابله با عراق بود. در اين طرح همچنين از افزايش هزينه هاي نظامي و استفاده از نيروهاي آمريكا به عنوان «ژاندارم هاي» بعد از جنگ در شكل دهي امنيت جهاني حمايت شده است.
اين در حالي است كه بخشي از جمهوريخواهان به رهبري جيمز بيكر مدت هاست كه اسرائيل را مسئول دردسرهاي آمريكا در خاورميانه مي دانند. چني اگرچه از مدافعان سرسخت اسرائيل است اما زماني حداقل به صورت لفظي از اين دسته از جمهوريخواهان جانبداري مي كرد، اما بعدها تصميم گرفت به نومحافظه كاران و يهوديان راستگرا نزديك شود.
اما هم پيماني چني با نومحافظه كاران بيشتر از جهان بيني بعد از جنگ سرد او مبني بر جنگ آمريكا با يك دشمن اهريمني و همچنين ارتباطات تجاري اش ناشي مي شود تا دغدغه اسرائيل يا تغيير خاورميانه. سياست خارجي نومحافظه كاران فرصت هاي بيشتري براي مجموعه نظامي- صنعتي ايجاد مي كرد تا واقع گرايي جمهوريخواهان .خاورميانه بهترين عرصه براي نظامي گري جديد آمريكا بود؛ چرا كه مردم آمريكا تعصبات عميقي عليه جهان عرب و اسلام داشتند كه اين تعصبات بعد از ۱۱ سپتامبر شدت گرفت.
يكي از مشاوران مهم اما نه چندان شناخته شده چني، جان هانا از كارشناسان سابق امور شوروي است. او بخشي از گروه سياستگذاري است كه چني در مقام وزارت دفاع در سال ۱۹۸۹ تحت مديريت پل وولفو ويتز گردآورده بود. هانا به دليل بي اعتمادي به ميخائيل گورباچف شهرت دارد.
او بعد از وزارت دفاع به مؤسسه سياست خاور نزديك واشنگتن رفت كه يك نهاد به شدت طرفدار اسرائيل و بانفوذ در آمريكاست. اين نهاد در دهه ۱۹۸۰ با حمايت كميته روابط آمريكا و اسرائيل تأسيس شد. دليل ايجاد اين نهاد اين استدلال بود كه مؤسساتي مثل بروكنيگز به اندازه كافي اسرائيلي نيستند. اين نهاد چنان نفوذي دارد كه اغلب همچون يك نهاد دولتي عمل مي كند.
وقتي هانا در اين مؤسسه بود همچنان دغدغه سياست خارجي روسيه بعد از فروپاشي شوروي در قبال خاورميانه را داشت. شوروي از حاميان اصلي سازمان آزاديبخش فلسطين، سوريه و عراق بود كه همه آنها براي هانا دشمن محسوب مي شدند. از نظر او ملي گرايي روسي و كشورهاي «سركش» خاورميانه همچون ليبي و عراق؛ كارهاي ناتمام به جا مانده از دوران جنگ سرد بودند.
همان طور كه وارن كريستوفر وزير خارجه پيشين آمريكا زماني گفته بود، وزارت خارجه اين كشور همواره به خاطر به خدمت گرفتن پرسنل مؤسسه سياست خاور نزديك به اين مؤسسه بدهكار بود.
هانا از اين مؤسسه به وزارت خارجه رفت و در آن زمان (۱۹۹۳ تا ۱۹۹۷)، روابط با احمد چلبي و حزب او كنگره ملي عراق را آغاز كرد. يكي از دلايل جذابيت چلبي براي هانا و ديگر نومحافظه كاران وعده اي بود كه او به آنها داده بود مبني بر اين كه اگر به قدرت برسد اسرائيل را به رسميت مي شناسد و عراق را به همان مسيري مي برد كه تركيه رفت.
بعد از آن، هانا دستيار بولتون شد. بولتون وكيل كه مانع از بازشماري آراي فلوريدا در انتخابات جنجالي رياست جمهوري سال ۲۰۰۰ شده بود، به عنوان پاداش اين كار از سوي بوش به سمت معاون امور كنترل سلاح وزارت خارجه منصوب شد. بولتون هانا را به عنوان مشاور ارشد در امور خاورميانه به دفتر چني معرفي كرد.
يكي ديگر از مشاوران ارشد چني در كنار «ليبي» و در امور خاورميانه، «ديويد وورمسر» دارنده مدرك دكتري روابط بين الملل از دانشگاه جان هاپكينز است. او هم از كارمندان مؤسسه سياست خاور نزديك و همچنين در كنار ريچارد پيرل، داگلاس فيت و چند تن ديگر، از نويسندگان سندي بود كه در آن به بنيامين نتانياهو، رهبر وقت حزب ليكود توصيه هايي شده بود. در اين سند كه «گسست تميز: استراتژي جديدي براي تأمين امنيت» نام دارد، از سرنگوني صدام حسين حمايت شده و ايجاد يك پادشاهي هاشمي در عراق به عنوان راهي براي تأمين امنيت اسرائيل توصيه شده است.
نومحافظه كاران ابتدا بيشتر از عراق دغدغه سوريه را داشتند؛  چرا كه از نظر آنها اين كشور تهديدي مستقيم تر براي امنيت اسرائيل بود. همچنين در سند «گسست تميز» سرنگوني رژيم صدام به عنوان راهي براي تحت فشار گذاشتن دمشق ديده شده است.
در سال ،۲۰۰۰ وورمسر در مقاله اي از دولت آمريكا خواست سوريه را از لبنان بيرون كند و از ارتباط با دمشق خودداري نمايد. بعد از ۱۱ سپتامبر او از سوي نومحافظه كاران و داگلاس فيت معاون برنامه ريزي وزير دفاع مأمور تشكيل دفتر برنامه هاي ويژه در بخش خاور نزديك و جنوب آسياي وزارت دفاع شد. كار اين دفتر جمع آوري مدارك درباره تسليحات عراق و ارتباطات صدام با القاعده بود. اين مدارك سپس به «ليبي» و هانا داده مي شد تا از طريق دفتر چني مستقيماً به بوش برسد.
بعد از جنگ عراق وقتي اين دفتر منحل شد، وورمسر نزد بولتون برگشت تا با او كار كند. بلافاصله بعد از بازگشت وورمسر، لحن تند كاخ سفيد عليه سوريه كاملاً مشهود شد.
چني و اين گروه مشاوران از حاميان تغييرات و «ايجاد موج دموكراسي» در خاورميانه هستند. آنها بر اين باور بودند كه جنگ عراق بن بست صلح ميان اسرائيل و فلسطينيان را مي شكند و امواج شوك آوري در سراسر جهان عرب منتشر مي شود. به عقيده آنها اگر در تشكيلات خودگردان فلسطين و عراق دموكراسي ايجاد شود و مصري ها وضعيت حقوق بشر خود را بهبود بخشند آن وقت مي توان اين منطقه را شكل داد. هانا، ليبي و وورمسر بازيگران نومحافظه كار اصلي اطراف چني هستند. دفتر چني نقش اصلي در توليد اطلاعات غلط درباره فعاليت تسليحاتي عراق را داشت. نيويورك تايمز در تاريخ ۲۴ اكتبر نوشت، اين چني بود كه به «ليبي» خبر داد همسر ويلسون براي سيا كار مي كرده است. كارل روو مشاور ارشد بوش هم از هويت اين مأمور باخبر بوده است. هر دوي آنها اين اطلاعات را در اختيار رسانه ها قرار دادند. هدف آنها بي اعتبار كردن ويلسون در واشنگتن بوده است. بعضي مي گويند شايد هدف بزرگتر آنها بي اعتبار كردن واحد ضدتكثير تسليحاتي سيا بوده است؛ واحدي كه همچنان نسبت به اطلاعات تسليحاتي مطرح شده درباره عراق و ديگر كشورهاي خاورميانه ابراز ترديد مي كند.

نگاه امروز
رسوايي هاي چهارساله دوم
«لوويس گلد» نويسنده كتاب «رياست جمهوري مدرن در آمريكا» مي گويد: «در صد سال گذشته حتي يك رئيس جمهور خوب دوره دومي در كاخ سفيد نبوده است.»
كاخ سفيد در دور دوم مسئوليت رئيس جمهورهاي آمريكا همواره با رسوايي هايي روبه رو بوده است. رئيس دفتر دوايت آيزنهاور به اتهام فساد مجبور به استعفا شد. ريچارد نيكسون به خاطر ماجراي واتر گيت استعفا داد. رونالد ريگان درگير ماجراي ايران كنترا شد و بالاخره بيل كلينتون به خاطر مسائل اخلاقي استيضاح شد. اما شرايط جورج بوش متفاوت است.
بعد از فرانكلين روزولت او اولين رئيس جمهوري است كه هم مجلس نمايندگان و هم سنا را در اختيار دارد. رسوايي هاي رئيس جمهورهاي ديگر توسط كميته تحقيق كنگره مورد بررسي قرار مي گرفت اما اين كنگره به نظر نمي رسد از اين رئيس جمهور تحقيق و بازرسي كند.
از سوي ديگر به غير از نيكسون، رؤساي جمهور ديگر آمريكا در دوره دوم مسئوليت همچنان محبوبيت خود را حتي هنگام وقوع رسوايي ها حفظ مي كردند، اما شرايط بوش اين طور نيست و اكنون ميزان محبوبيت او به ۴۲ درصد رسيده است.
تفاوت ديگر شرايط فعلي با رسوايي هاي گذشته اين است كه «لوويس ليبي» اولين مقام بلندپايه كاخ سفيد است كه هنگام حضور در مسئوليت خود محكوم مي شود. مقامات ديگري كه متهم يا محكوم شده اند مدت ها پيش از صدور كيفرخواست از مقام خود كناره گرفته بودند.
بوش در دوران تبليغات انتخاباتي در پايان همه نطق هاي تبليغاتي اش با اشاره به رسوايي اخلاقي كلينتون مي گفت: «من اعتبار را به كاخ سفيد بازمي گردانم.» اما اكنون كاخ سفيد در دوران رياست جمهوري او با بي اعتباري هاي پي درپي روبه رو مي شود.

سياست
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سينما
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  سينما  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |