سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴
سينما
Front Page

نگاهي به «ساراباند» آخرين اثر اينگمار برگمن
همان تاريكي آثار قديمي
003288.jpg
«ساراباند» محصول سال ۲۰۰۳ سوئد و ساخته اينگمار برگمن فيلمساز كهنه كار و كلاسيك سينما بيشتر يك فيلم تلويزيوني است تا يك كار سينمايي. در حقيقت برگمن اين فيلم را براي تلويزيون سوئد كارگرداني كرد. اما منتقدين و دوستداران اين هنرمند قديمي فيلم را- كه در جشنواره هاي مختلف بين المللي شركت كرد و دو جايزه بهترين فيلم اروپايي سال در مراسم جوايز سزار و جايزه ويژه منتقدين فيلم آرژانتين را گرفت- تبديل به يك اثر سينمايي كردند. فيلم كه فيلمنامه اش را نيز خود برگمن نوشته، اين هفته در سينماهاي انگلستان به روي پرده مي رود و قرار است به زودي در ديگر كشورهاي جهان هم به نمايش عمومي درآيد.
در اين فيلم درام، ليواولمن و اورلاند يوزفسون دو بازيگر قديمي و هميشگي فيلمهاي برگمن، نقش هاي اصلي را بازي مي كنند. اين دو حدود سي سال قبل در فيلم «صحنه هايي از يك زندگي زناشويي» با يكديگر همبازي شدند و قصه «ساراباند» به نوعي دنباله ماجراهاي اين فيلم است كه تا به زمان حال هم كشيده شده است. ماريان (با بازي اولمن) حدود سي سال است كه از همسرش يوهان (با بازي يوزفسون) جدا شده است. او تصميم مي گيرد ديدار تازه اي با همسر سابق در منزل تابستاني اش داشته باشد. وي زماني يوهان را ملاقات مي كند كه او در ميانه يك درام خانوادگي قرار دارد. بخش مهم اين درام متعلق به پسر يوهان از ازدواج مجددش و نوه اش است.
مكان ديدار خانه اي قديمي در غرب منطقه دالارنا و زمان ديدار يك روز زيباي اول پاييزي است. ماريان بر روي صندلي قديمي اش نشسته و در همان حال خوابش برده است. در كلبه بجز يوهان، هنريك پسر او هم حضور دارد. كارين دختر هنريك هم همراه اوست. هنريك به دختر درس ويولن سل مي دهد و از حالا شغل و حرفه آينده وي را تعيين كرده است. رابطه پدر و پسر (يوهان و هنريك) به شدت پيچيده و عصبي گونه است. اما هر دوي آنها به يك اندازه كارين را دوست دارند و از او حمايت مي كنند. اين دو هنوز هم عزادار آنا (همسر هنريك كه او را بسيار دوست داشت) هستند و اين در حالي است كه حدود دو سال از مرگ وي مي گذرد. با وجود مرگ آنا، چنين به نظر مي رسد كه او هنوز در بين جمع زندگان حضور دارد و حضور قاطع او را مي توان در نوع رفتارها و برخوردهاي يوهان و هنريك ديد.
ماريان به زودي متوجه اين نكته مي شود كه اوضاع و مسائل آن گونه كه در ظاهر به نظر مي رسند نيست و نكته پنهاني در اين رابطه وجود دارد. وي نمي داند در ميانه درگيري يوهان و هنريك بايد در كجاي كار قرار گيرد. در جنگ قدرت پيچيده و غيرقابل پيش بيني كه بين پدر و پسر جريان دارد، ماريان چه كاري مي تواند انجام دهد؟ و خاطرات سي سال قبل او در كجاي اين ماجرا جاي مي گيرد؟
فيلم هنگام توليد با نام «آنا» شناخته مي شد و برگمن مايل بود فيلم را با همين نام نمايش بدهد. برگمن در مصاحبه اي با تلويزيون سوئد گفت: اين فيلم آخرين اثر سينمايي اش خواهد بود. اين در حالي است كه وي اوايل دهه هشتاد و بعد از ساخت «فاني و الكساندر» (كه نوعي شرح حال بود) رسماً با فيلمسازي خداحافظي كرد و گفت: بعد از آن فقط به فعاليتهاي تئاتري مي پردازد. منتقدين سينمايي هم «فاني و الكساندر» را غزل خداحافظي برگمن لقب دادند. اما اصرار مسئولين تلويزيوني و اشتياق خود فيلمساز براي بازگويي قصه ناتمام زوج جوان «صحنه هايي از يك زندگي زناشويي» باعث شد تا وي براي كارگرداني اين فيلم دوباره پشت دوربين فيلمبرداري قرار گيرد.نسخه سوئدي فيلم۱۲۰ دقيقه است كه هنگام نمايش در خارج سيزده دقيقه كوتاه تر شد. «ساراباند» هم مثل آثار قبلي سازنده اش مكاشفه اي پردرد و رنج در روح آدمي است و حامل يك بار فلسفي عميق است. شايد به همين دليل است كه خود برگمن يك بار در مصاحبه اي گفت اين روزها از تماشاي فيلم هاي قديمي خود احساس ناراحتي و بدبختي مي كند.
«ساراباند» سال ۲۰۰۳ از سوي مديران جشنواره هاي بين المللي كن و ونيز به بخش مسابقه اين دو رويداد بزرگ هنري دعوت شد. اما فيلم براي هيچ يك از اين دو جشنواره فرستاده نشد، زيرا برگمن سرگرم تدوين نسخه اي از آن براي نمايش در سينماها بود و نمي خواست نسخه تدوين شده تلويزيوني را در اين جشنواره ها نمايش دهد. نام فيلم الهام گرفته از يكي از قطعات هنري باخ است و به نوعي بيان كننده يك رقص دونفره است. خود فيلم و حال و هواي آن هم سعي كرده به اين قطعه از موسيقي باخ وفادار مانده و به نوعي آهنگين و موزون باشد. بحث هاي دو نفره زوج قديمي در فيلم مي تواند به گونه اي يادآور يك رقص باشد. در عين حال فيلم به شدت يك كار اتوبيوگرافي به نظر مي رسد. كاراكتر آنا (و تصوير او) دقيقاً همان اينگريد فون روزن همسر اينگمار برگمن است كه از بيماري سرطان مرد. اينگريد برگمن (كه نبايد او را با بازيگر بزرگ سوئدي به همين نام اشتباه گرفت) در بين همسران فيلمساز لقب محبوب ترين و عزيز ترين همسر را داشت.
برخي از منتقدين سينمايي مي گويند فاصله گيري برگمن از مد و سبك قديمي فيلمسازي اش، مي تواند توجه عموم را به خود جلب كند. او در «ساراباند» در كنار سبك هميشگي خود، اين تلاش را نيز دارد كه امروزي باشد و با شرايط حال و معاصر همراهي كند. كار جديد استاد- كه يكي از آخرين غول هاي بزرگ و زنده صنعت سينماست- هنوز هم همان تاريكي آثار قديمي وي را دنبال مي كند. آخرين باري كه تماشاگران سينما سي سال قبل ماريان و يوهان را ملاقات كردند، آنها در آستانه جدايي بودند. در آغاز «ساراباند» متوجه مي شويم كه اين دو از هم جدا شده اند و در طول اين سالها هيچ تماس و گفت وگويي با هم نداشته اند. براي همين تصميم ماريان براي ديدار تازه با يوهان كمي باعث تعجب است. در اولين ملاقات با يوهان احساس مي كنيم او خيلي پيرتر از سن واقعي اش به نظر مي رسد و زمانه با او همراه نبوده است. اما اين موضوع در مورد ماريان صدق نمي كند. با حضور و معرفي هنريك، اوضاع پيچيده مي شود و تماشاچي تازه متوجه اين نكته مي شود كه قرار است چيزي بيشتر از آنچه كه تصور مي كرده ببيند و بايد با تجربه تازه اي همراه شود.
ترجمه: كيكاوس زياري

گفت وگو با اينگمار برگمن
چيزي خشنود كننده در سكوت
003291.jpg

اينگمار برگمن فيلمساز افسانه اي سينما كه براي آثار تاريك، غم انگيز و گاه ملال آور خويش شهرت فراواني دارد، اخيراً  در يك گفت وگو تصديق كرد كه نمي تواند تماشاچي فيلمهاي خودش باشد، زيرا اين آثار باعث افسردگي حال او مي شوند. اين هنرمند ۸۵ ساله مي گويد: «فيلم هايم را خيلي زياد نگاه نمي كنم. وقتي به تماشاي آنها مي نشينم به شدت عصبي و غمگين شده و مي خواهم گريه كنم. حتي به نوعي احساس بدبختي مي كنم. فكر مي كنم اين خيلي احمقانه است، اما واقعيت دارد.»
اين استاد قديمي سينما- كه منتقدين بين المللي و تماشاگران جدي سينما وي را يكي از تأثيرگذارترين فيلمسازان تاريخ سينما مي دانند- به ندرت تن به گفت وگو مي دهد و هميشه ترجيح داده كه فيلمهايش خودشان توضيح دهنده مسائل درون آنها باشند، با اين حال رسانه هاي گروهي هميشه به دنبال اين هنرمند بوده اند تا از زبان خودش تفسيرهاي پنهان درون آثارش را بشنوند. برگمن با شصت سال سابقه كاري مداوم و ستايش برانگيز، خالق آثار كلاسيكي هم چون «فريادها و نجواها» ، «توت فرنگي هاي وحشي» و «مهر هفتم» بوده است. وي نه بار نامزد دريافت جايزه اسكار شد و سه تا از فيلمهايش اسكار بهترين فيلم خارجي سال را دريافت كرده اند.
برگمن در گفت وگو با شبكه تلويزيوني SVT سوئد مي گويد: «ساباراند هم مثل بقيه فيلمهايم است. هميشه خواسته ام از رسانه سينما استفاده كنم تا بتوانم به جايي ماوراي مرزهاي معمول و طبيعي برسم. اين نكته در مورد خودم هم صدق مي كند. مي خواهم به آن سوي همه چيز و خودم برسم.»
با اين حال برگمن تصديق مي كند كه مثل هميشه هنگام نگارش فيلمنامه «ساراباند» تنها بوده و مجبور شد كه كارش را بدون كمك و همراهي ديگران انجام دهد. او مي گويد: «از بعد از دريافت جايزه بزرگ كن براي« لبخند هاي يك شب تابستاني»در سال ،۱۹۵۶ منتقدين سينما هميشه كارهايم را ستايش كرده اند. اما احساس خودم اين است كه نقدها كمتر صادقانه بوده و بيشتر تحت تأثير موفقيت فيلمهايم بوده است. طي اين مدت و اين همه سال هيچ كسي را پيدا نكرده ام كه بتوانم با او درباره فيلمنامه فيلمهايم صحبت و بحث كنم. حتي وقتي كه فيلمم كامل و آماده شد، باز هم كسي نبود كه فيلم را به او نشان بدهم و او ديدگاهي صادقانه و راست را در مورد آن ابراز كند. من در اين ارتباط هميشه با يك سكوت همراه بوده ام.»
برگمن سالهاست كه در سرزمين رويايي نور در جزيره فارو در صد مايلي استكهلم زندگي و كار مي كند. در طول سي سال اخير او تعدادي نمايشنامه كار كرده و هنوز هم «فاني آلكساندر» (۱۹۸۲) به عنوان آخرين كار اصيل سينمايي او ارزيابي مي شود. اين فيلمساز در اواخر دهه هفتاد با يك بحران روحي شديد روبه رو شد و يكي از دلايل سفرش به فارو هم براي اين بود كه بتواند تمدد اعصاب كند و دوباره به زندگي عادي برگردد. او بعد از هر صبحانه پياده روي مي كند، سه ساعت مي نويسد و بعد از ناهار، بعد از ظهرهايش را با مطالعه سپري مي كند.
فيلمساز كه مرگ و شيطان هم از جمله كاراكترهاي مهم فيلم هايش بوده اند، با لبخندي كنايه دار مي گويد: «شياطين و اجنه هواي آزاد و تازه را دوست ندارند، آنها ترجيح مي دهند كه تو در رختخواب بماني و احساس يك آدم سرماخورده را داشته باشي!» وي سپس لحني جدي به صدايش داده و ادامه مي دهد: «براي كسي مثل من كه يك آدم آشفته و بي نظم است و تلاش مي كند تا خودش و اموراتش را تحت كنترل داشته باشد، رعايت مقررات زندگي روزمره يك نياز حياتي است. اگر بخواهم خودم را رها كنم، تمام اوضاع به هم مي ريزد.»
اين فيلمساز تصديق مي كند كه روزهايي را در پيش رو داشته كه حتي يك كلمه حرف هم با كسي نزده است، اما اصرار مي كند كه هيچ وقت تنها (البته به استثناي انزواي خويش) نبوده است. به گفته او: «چيزي خشنودكننده در صحبت نكردن و سكوت وجود دارد. وقتي كار مي كنم به سكوت نياز دارم و سرو صدا مانع از تمركزم مي شود. زمان نگارش فيلمنامه« ساراباند » وجود سكوت كامل لازم و ضروري بود. من داشتم به سالها قبل سفر مي كردم و مي خواستم كاراكترهاي يك فيلم قديمي ام را دوباره زنده كرده و به زمان حال برگردانم. لازم بود كه بدانم كه چگونه بايد اين كار را انجام دهم. اين دو كاراكتر در بازگشت دوباره مي خواستند چه كار كنند؟ آيا حرف تازه اي براي زدن داشتند؟ آيا اصلاً  لازم بود كه اين صورت بگيرد و قصه آنها ادامه اي هم داشته باشد؟»
اينگمار برگمن مي گويد كه هنگام توليد «ساراباند» اصلاً به يك فيلم سينمايي فكر نمي كرد: «قرار بود يك كار تلويزيوني بكنيم. البته طبيعي است كه وقتي همه عوامل كار از حرفه اي هاي سينما باشند، حاصل كار شبيه محصولات هميشگي تلويزيوني نخواهد بود. اما وقتي فيلم آماده نمايش شد، بسياري گفتند اين كار خيلي شبيه يك فيلم سينمايي است. من قبل از اين هم يكي دو كار تلويزيوني داشتم كه به صورت فيلم سينمايي پخش شدند، مسئولين تلويزيون گفتند چرا اين را هم به صورت يك فيلم مستقل سينمايي در نياوريم. البته من« ساراباند »را براي نمايش سينمايي تدوين مجدد كردم. اما اگر از اول قرار بود يك فيلم سينمايي بسازم، آن كار كمي متفاوت تر از فيلم حاضر مي شد.»
منبع: Guardian BBC

|   اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   سينما  |   فرهنگ   |   موسيقي  |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |