يكشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۴
فرهنگ
Front Page

سخني با وزير جديد آموزش و پرورش
003474.jpg
طرح: فريد مرتضوي
ابراهيم اصلاني
اگرچه اتفاق هاي دهه اخير، به همراه زمينه ها و سوابق ساليان طولاني گذشته، روزنه هاي اميدواري براي تغيير و تحولي جدي در آموزش و پرورش را مسدود كرده است، با اين همه، باز هم آمدن وزير جديد، حداقل در آغاز راه، مختصر اميدي را در دل فرهنگيان زنده مي كند. البته، فرهنگيان نياز به زمان چندان زيادي ندارند كه تشخيص دهند اميدشان به جا بوده و يا نه، چيز زيادي تغيير نخواهد كرد.
خاتمي در هر دو كابينه اش، علي رغم انتظاري كه از او به لحاظ وجاهت فرهنگي اش مي رفت، در مورد آموزش و پرورش چه در انتخاب وزير و چه در عملكرد مجموعه دولتش، حتي حداقل توقعات را برآورده نساخت. به زعم بسياري حتي آموزش و پرورش در دوران خاتمي وجه المصالحه قرار گرفت و دوره اي از ركود و روزمرگي را تجربه كرد.انتخاب اول احمدي نژاد براي وزارت، با رأي منفي مجلس روبرو شد. حال با انتخاب وزير جديد، بي صبرانه منتظريم تا ببينيم، احمدي نژاد در انتخاب گزينه بعدي اش با چه دقت و وسواسي عمل كرده است.
صاحب اين قلم، دهها مقاله درباره آموزش و پرورش نوشته كه بيشتر آنها در همين روزنامه به چاپ رسيده است. اينك نيز وظيفه خود مي داند با عنايت به حافظه ضعيف آموزش و پرورش، نكاتي را براي يادآوري و جمع بندي به اطلاع وزير محترم و همه دست اندركاران و صاحب نظران حوزه آموزش و پرورش برساند. آموزش و پرورش ما سالهاست كه گوشي  براي شنيدن و چشمي براي ديدن ندارد. شايد اين بار كسي از جمله وزير جديد بخواهد بشنود و ببيند.

چگونگي ارزش دادن به امر آموزش و پرورش را از چگونگي پرداختن به امر تربيت معلم مي توان دريافت.(۱)
درباره اين امر كه ما در روزگاري زندگي مي كنيم كه تغيير و تحولات سريعي در جهان صورت مي گيرد، چندان سخن گفته اند كه تكرار آن مبتذل به نظر مي رسد، ولي بايد دانست كه اين مطلب درست است. شايد لازم باشد كه هر ده سال يك بار جزييات هدف ها و منظورهاي خويش را درباره تعليم و تربيت و دين و سياست از نو تعريف كنيم. آيا ما به اندازه كافي از نيازمندي هاي معاصر و اوضاع و احوال حاضر جهان آگاهي داريم؟(۲) اين مطلب از كتابي مربوط به سه دهه پيش است. به طور حتم و با شتاب غيرقابل تصور حال حاضر، همان زمان ده ساله به زماني پنج ساله و شايد بسيار كوتاهتر تقليل يافته است. البته كسي در آموزش و پرورش ايران نيست كه از ضرورت هاي تغيير و تحول سخن به ميان نياورد اما، ما چه چيزهايي را تغيير مي دهيم و مهمتر از آن، آمادگي ها و پيش نيازهاي نگرشي و علمي ما براي تغييرات چه قدر است؟
اتفاقاً آموزش و پرورش ايران هميشه در كوران تغييرات قرار دارد، اما اين تغييرات به جاي پويايي و تحول، باعث ركود و آشفتگي بيشتر مي شود. مباني تغييرات در آموزش و پرورش ما، بيشتر سياسي و اجرايي هستند. براي همين، تغييرات علمي بنيادي در اين مجموعه، سطحي، ناهمگون با شرايط فرهنگي و متزلزل هستند. هر وزيري كه مي آيد مجموعه اي از تغييرات را در آموزش و پرورش آغاز كرده و علم اصلاحات را برمي افرازد. همه هم، در نيات اصلاحي خود جدي و مصمم بوده و اعتقاد دارند كه فلك را سقف شكافته و طرحي نو در خواهند انداخت.
در حافظه فرهنگيان، خاطرات زيادي از اين گونه اصلاح طلبي هاي عقيم ثبت شده است. متأسفانه مديران سطوح بالاي وزارتي هم آن قدر بي حوصله و شايد بعضي ها، آن قدر فرصت طلب هستند كه حافظه شان به قوت حافظه فرهنگيان عمل نمي كند. آنها تنها كاري كه مي كنند اين است كه در مجموعه تغييرات قديم و جديد همراه مي شوند و خود را با هرگونه شرايطي تطبيق مي دهند. در هر حال، فرهنگيان از تندمزاجي ها و هيجانات گذران اصلاح طلبي زياد ديده اند و كم  بهره  برده اند.
اشار ه اي هرچند مختصر به نيازهاي اصلاحي آموزش و پرورش، بدين معنا نخواهد بود كه احساسات ظريف عده اي براي تغييرات و اصلاحات تحريك شود. مقصود اصلي آن است كه كمك كنيم تا آموزش و پرورش در يك مسير درست علمي قرار گيرد. آموزش و پرورش يك مجموعه فرهنگي است و عملكرد وزير و كليه افراد مؤثر در اين مجموعه بايد به گونه اي باشد كه نگرش هاي اجرايي و اداري رايج را به نگرش هاي استراتژيك فرهنگي تغيير دهند. ما تا زماني كه نتوانيم ثابت كنيم فرهنگ به اندازه سياست و اقتصاد مهم است هيچ اتفاق خاصي براي آموزش و پرورش نخواهد افتاد. در آموزش و پرورش ايران، چه تغييراتي ضرورت بيشتري دارند؟ اين موضوع را در چهار مقوله بررسي مي كنيم.
معلمان
مهمترين مسأله آموزش و پرورش ايران در حال حاضر، مسائل مربوط به «معلمان» است. ساده انگارانه خواهد بود كه مسائل معلمان را فقط در امور معيشتي و نيازهاي رفاهي خلاصه كنيم. جايگاه معلمان در بدترين وضعيت ممكن قرار دارد و بررسي اين وضعيت، نيازمند تحليل چند عاملي است. از مهمترين مسائل معلمان مي توان به اين نكات اشاره كرد:
۱. ساماندهي منابع انساني
- اولين ضرورت در ساماندهي منابع انساني، معضل معلمان مازاد است. علي رغم گذشت چند سال از ظهور معضل معلمان مازاد در شكل جدي خود، هنوز به نظر مي رسد اقدام خاصي صورت نگرفته است. در كنار اين موضوع، مسائلي چون: كمبودها، استخدام حق التدريسي ها، بازنشسته ها، اعلام استخدام احتمالي نيروهاي جديد و غيره هركدام در جاي خود نياز به ارزيابي و برنامه ريزي دارند.
- شناسايي تخصص ها و كارآمدي ها، ضعف هميشگي آموزش و پرورش بوده است. هنوز در آموزش و پرورش هيچ شناسنامه تخصصي جامع و قابل استنادي وجود ندارد.
تخصص فقط در مدرك و سوابق خدمتي خلاصه نمي شود. در آموزش و پرورش فقط براي امتياز دادن و ارتقاي گروه، از فرهنگيان سند و مدرك خواسته مي شود و غير از آن، كسي كاري به كار نيروها ندارد. در طرح ارتقاي شغلي فرهنگيان، درخواست مجموعه اي زياد از مدارك، نشانه اي روشن از بي تدبيري در تدارك بانك اطلاعاتي تخصصي بود.
- ساختار تربيت معلم و آموزش هاي ضمن خدمت در آموزش و پرورش نياز به بازنگري دارد. اين كار بايد به گروهي از متخصصان واقعي آموزش و پرورش و نه گروهي اجرايي، سپرده شود. در اصلاح ساختار بودجه اي آموزش و پرورش، زور همه به نظام تربيت معلم رسيد. برنامه هاي فعلي آموزش و پرورش براي ارتقاي مدرك تحصيلي و همچنين ارائه آموزش هاي ضمن خدمت، بسيار ناكارآمد، كليشه اي و سهل انگارانه است. البته در وضعيت فعلي آموزش و پرورش، در مورد تربيت معلم و آموزش هاي ضمن خدمت، انتظاري بيش از اين، انتظاري عبث و بي فايده است.
- نظام ارزشيابي از عملكرد معلمان نيز، فقط مصداقي از آب در هاون كوبيدن است. اين نظام فقط اصرار بر مقايسه دارد و معلمان و مديران را وارد ميداني مي كند كه چارچوب آن براي كسي قابل قبول نيست. توقف نظام فعلي ارزشيابي تا جايگزيني نظامي بر مبناي پژوهش و درك واقعيت هاي موجود، ضرورتي حتمي است.
۲. انگيزش معلمان
فرهنگيان ايراني در وضعيت بسيار خطرناك انگيزشي قرار دارند. مشكلات انگيزشي معلمان به مراتب بيشتر و جدي تر از مشكلات دانش آموزان است. مجموعه مسائل پيش آمده و بي توجهي و كم لطفي هاي سال هاي اخير، بر دامنه مشكلات انگيزشي معلمان به شدت افزوده است. وعده هاي عمل نشده، تزلزل روزافزون جايگاه فرهنگيان، درگيري هاي زندگي ناشي از كمبودهاي معيشتي، چندشغله بودن، مسائل مدرسه و دانش آموزان و غيره، روز به روز معلمان را كم حوصله تر كرده و به نارضايتي آنها مي افزايد.
۳. مسائل معيشتي
اين هم نكته اي است كه ديگر جاي گفتن ندارد و تكرار آن، همه و بيش از هر كس، معلمان را خسته كرده است. به نظر مي رسد اقداماتي چون؛ به كارگيري يك تيم اقتصادي قوي، استفاده از معاوناني فعال و قدرتمند در امور مجلس و سازمان مديريت و برنامه ريزي، اصلاح ساختار مديريتي و عملكردي صندوق ذخيره و ساير مجموعه هاي اقتصادي وابسته، برنامه ريزي هدفمند و حمايتي براي مسائل مسكن و بهداشت و درمان، افزايش و تسهيل شرايط اعطاي وام، جلوگيري از ريخت وپاش ها و كارهاي غيرضرور و بسياري موارد ديگر، مي توانند به بهبود مسائل معيشتي ياري رسانند.
۴. اصلاح ساختار مديريتي
ساختار مديريتي در آموزش و پرورش پيش از  آن كه مبنايي علمي و تخصصي داشته باشد مبتني بر اصول سليقه اي و رابطه اي است. ساختار مديريتي آموزش و پرورش بايد در همه سطوح اعم از مديران مدارس، رؤساي مناطق آموزش و پرورش، مديران كل استانها، مديران و مسئولان سطوح ارشد وزارتي، مورد بازنگري و اصلاح قرار گيرد. متأسفانه در سالهاي اخير، اين ضرورت در تغيير اساسي- مثلاً  منطقه به مديريت- خلاصه شد و در عمل چيزي تغيير نيافت.
نظام اداري
اگرچه بخشي از مسائل نظام اداري در نكات مربوط به وضعيت معلمان اشاره شد، ولي مي توان به چند مورد قابل توجه ديگر هم اشاره كرد:
۱. خروج از انسداد مديريتي مي تواند هواي تازه اي را وارد آموزش و پرورش سازد. مجموعه حاضر مديريتي سطوح بالا، سالهاست كه بر همه اركان آموزش و پرورش تسلط دارند و ضمن آن كه كسي را برتر و بهتر از خود نمي شناسند، به هيچ فكر جديدي كه نپسندند اجازه ورود نمي دهند. اين گروه در عمل ناكارآمدي خود را در پرداختن به مسائل بنيادي آموزش و پرورش نشان داده اند.
۲. كاهش حجم وزارتي و مهمتر از آن حركت به طرف حذف تمركزگرايي مسأله اي است كه به راحتي در آموزش و پرورش امكان پذير نخواهد بود. كاستي هاي مديريتي آموزش و پرورش باعث افزايش شاخ و برگ اين مجموعه شده است. افزايش غيرمنسجم و بدون نظام كه تنها بر آشفته كاري افزوده است. حتي يك كار ساده اداري در داخل وزارت، مستلزم طي مراحل طولاني است تا چه رسد به يك اقدام علمي كه در پيچ  و خم اداري آن قدر بلا بر سرش مي آيد تا از اصالت خود خارج شود.
۳. اصلاح ساختار اداري از اجرايي به علمي در همه سطوح ضروري است. كسي كه در آموزش و پرورش كار مي كند بايد بداند كه در يك مجموعه فرهنگي و نه صرفاً  يك اداره، مشغول به كار است. متأسفانه گرايش به طرف امور اجرايي، نفوذ گسترده اي پيدا كرده است و حتي در يك مدرسه، فعاليت هايي چون ساخت و ساز، خريد امكانات، تنظيم دخل و خرج، تعميرات و جذب كمك هاي بيروني از نهادهايي چون شهرداري، بر امور علمي- آموزشي اولويت دارد.
دانش آموزان و علم
به نظر مي آيد كه همه فعاليت هاي آموزش و پرورش براي رشد و اعتلاي دانش آموزان صورت مي گيرد و آموزه هاي علمي ابزاري در اين مسير هستند، اما در اين آموزش و پرورش، چه بر سر علم مي رود و چه قدر به نيازهاي دانش آموزان توجه مي شود؟
۱. روزآمدي آموز ه هاي علمي ضرورتي است كه بايد با اصلاح ساختار مديريتي آموزش و پرورش آغاز شود. غلبه نگرش اجرايي بر علمي باعث شده است آموزه  هاي جديد علمي آن قدر در پيچ و خم اداري گرفتار شوند و آن قدر دستخوش تغييرات سليقه اي شوند كه تأثير خود را از دست بدهند. بسياري از مفاهيم و ديدگاه هايي كه وارد آموزش و پرورش  ما مي شوند نسخه اي ضعيف از آموزه هاي اصلي هستند و بيش از آن كه براي دانش آموزان و معلمان مؤثر باشند محملي براي درآمدزايي و سرگرمي عده اي هستند. طرح هاي گوناگون براي تغيير كتب درسي، اصلاح نظام ارزشيابي، ارائه الگوهاي جديد تدريس و غيره هيچ گاه به انسجامي مطلوب نمي رسند چون اساس آنها معيوب است.
علي رغم ادعاي آموزش و پرورش درباره تلاش براي روزآمدي آموزه  هاي علمي، در عمل اولاً  كتابهاي درسي و آنچه در كلاس ها اتفاق مي افتد فاصله زيادي با علم روز دارد و ثانياً  در نظام تربيت معلم و آموزش هاي ضمن خدمت آمادگي هاي لازم براي اين روزآمدي وجود ندارد.
۲.تغييرات كلي و جزيي در نظام آموزشي و برنامه هاي آن در بيشتر موارد، بدون تمهيد شرايط مقدماتي صورت مي گيرند و باعث آشفتگي و سردرگمي دانش آموزان، معلمان و مدارس مي شوند. بسيار ضروري است كه توقف چندساله اي درباره هرگونه تغييرات، به خصوص تغييرات كلي اعلام شود تا بدين وسيله حداقل امكان مناسبي براي شناسايي و ارزيابي وضع موجود به دست آيد. تغييرات گوناگون و غيرمنسجم، امكان بازبيني و ارزيابي و تحليل وضع موجود را تضعيف مي كند. اگر توقفي در اين تغييرات صورت بگيرد، فرصتي هم براي هماهنگي و انسجام به وجود خواهد آمد.
۳. گسترش روزافزون مشكلات رفتاري دانش آموزان و ناكارآمدي آشكار آموزش و پرورش در اين باره، مسأله اي حساس و تهديدي جدي براي نظام تربيتي است. نظام مشاوره اي در ابتدايي و راهنمايي وجود ندارد و در متوسطه هم كه وجود دارد قوي عمل نمي كند. نگاه اداري به موضوعي علمي باعث شده است كه به واقعيت ها و شرايط فرهنگي- اجتماعي پرداخته نشود. نه نظام مشاوره اي مدارس متوسطه و نه انجمن اوليا و مربيان كه متولي آموزش هاي خانواده است، به توفيق قابل قبولي در كار خود دست نيافته اند.
مسائل بنيادي
در آشفتگي ناشي از تراكم برنامه ها و ناهماهنگي  فعاليت ها، آموزش و پرورش كمتر فرصتي براي پرداختن به مسائل بنيادي پيدا مي كند.
۱. با توجه به نظام اعتقادي حاكم بر نظام تربيتي كشورها، بايد تاكنون دهها و شايد صدها جلد كتاب در زمينه مباني و فلسفه آموزش و پرورش تأليف مي شد در حالي كه تعداد اين كتب به تعداد انگشتان دو دست هم نمي رسد. اين كم تعدادي، يكي از چندين دليل بي توجهي آموزش و پرورش به مسائل بنيادي است. در آموزش و پرورش براي مسائل بنيادي هم تصميم هاي اداري گرفته مي شود. وجود پژوهشكده هاي مختلف در آموزش و پرورش باز هم به دلايل زيادي، بيشتر جنبه تشريفاتي و تزييني دارند. اين پژوهشكده ها، فضايي بسته براي به اصطلاح مطالعه و پژوهش عده اي هستند كه معلوم نيست كارشان چه تأثيري بر مسائل آموزش و پرورش دارد. اساتيد و صاحب نظران مباني و فلسفه آموزش و پرورش، به وسيله آموزش و پرورش ناديده گرفته مي شوند و البته گاهي هم براي استفاده هاي تشريفاتي از آنها دعوت به عمل مي آيد.
۲. نگاه اعتقادي- سياسي به موضوع تربيت و امور تربيتي باعث شده كه برداشت هاي نادرست و در نتيجه انتظار كاركردهاي غيرمعقول ادامه داشته باشد. ناديده گرفته شدن مسائل بنيادي و عدم توجه علمي و تخصصي به مباحث كليدي شرايطي را فراهم آورده است كه اولاً  هر كسي به خود اجازه ابراز نظر در همه مسائل را مي دهد، ثانياً  اشتباهات فراواني در فعاليت ها صورت مي گيرد و ثالثاً هياهو ها و هيجانات سياسي و سطحي نگرانه جاي نگرش هاي علمي را مي گيرد. يك نمونه آشكار اين شرايط در موضوع امور تربيتي، سردرگمي فعاليت ها و عدم تفكيك فوق برنامه از فعاليت هايي است كه تربيتي تصور مي شوند. در هر حال، به موضوع امور تربيتي و ساير مسائل مشابه، بايد در فرصت ها و شرايط علمي پرداخته شود و نبايد اجازه داد كه اين مسائل، محملي براي جنجال هاي سياسي و برخوردهاي غيرتخصصي باشد.
۳. زمان و هزينه زيادي بايد صرف اثبات جايگاه استراتژيك آموزش و پرورش شود. اگر روزي آموزش و پرورش به مسائل بنيادي نگاهي جدي داشته باشد يكي از چند اولويت اين نگرش، اصرار به جايگاه استراتژيك آموزش و پرورش خواهد بود.
۴. بسياري از فعاليت ها و روش هاي مورد استفاده در مدارس، به دليل بي توجهي به مباني فلسفه آموزش و پرورش، داراي كاستي ها و معايب فراواني هستند. تعريف نظم و انضباط، روش هاي ارزشيابي، روش هاي انگيزشي، نحوه ارائه تكاليف درسي، الگوهاي تدريس و موارد ديگر، بيشتر مبناي سنتي و سليقه اي دارند. جالب است كه همه ما در توافقي اعلام نشده، به قدري با همين شرايط نادرست سازگار شده ايم كه انگار مشكلي وجود ندارد!
در ايران همه دوست دارند از مسائل فردا صحبت كنند؛ بانك فردا، اتومبيل فردا، شامپوي فردا، آشپزي فردا و البته مدارس فردا؛ اما اي كاش قسمتي از توجهي را كه صرف فردا مي كنيم به مسائل امروز اختصاص دهيم. بدون تحليل و شناخت مسائل امروز، فردا هم فرقي با امروز نخواهد داشت!
پي نوشت ها:
۱. فلسفه آموزش و پرورش- دكتر علي اكبر شعاري نژاد
۲. آموزش و پرورش زنده- تأليف تي. بي .شپرد- ترجمه احمد آرام (۱۳۵۷)

|  ادبيات  |   اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   فرهنگ   |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |