نوشتن چگونه و براي چه كسي ؟
|
|
عميد روبياتي
ادبيات يك پيام است، پيامي كه از نقطه اي آغاز و به نقطه اي ختم مي شود. اين مسير بسيار پرپيچ و خم و همراه با ويژگي هاي خاصي است. توجه به اين مسير در تحليل يك اثر ادبي مؤثر است و مي تواند تعيين كننده موضوعاتي باشد كه محور بررسي متن قرار مي گيرند. اما اين مسير از چه مراحلي تشكيل مي شود و چه عناصري در آن حضور دارند؟ اين بحث و پاسخ به آن در چارچوبي كلي به نام زبان قرار مي گيرد و زبان شناسان بسياري در اين باره به بحث پرداخته اند. هر زبان شناس مسير ميان فرستنده و گيرنده پيام را داراي ماهيت و شكلي مي داند كه تعيين كننده رابطه فرستنده و گيرنده است. متن ادبي نيز به عنوان يك پيام از اين قاعده مستثني نيست. بايد ديد انطباق نظرات مربوط به ارسال پيام از فرستنده تا گيرنده با آنچه به نام متن ادبي مطرح است چيست؟ اين نوشته، نگاهي است به اين موضوع.
درباره زبان و شرايط ظهور و انتقال آن بحث هاي فراواني از سوي زبان شناسان به عمل آمده است. دريدا، ياكوبنسكي، هايدگر، ويتگنشتاين و چامسكي از جمله بزرگان اين حوزه هستند كه به زبان و ويژگي هاي آن توجه فراواني داشته اند. يكي از موضوعات مهم براي اين افراد مورد بحث رابطه زبان و ادبيات است. اما تحليل اين موضوع به چگونگي برخورد با زبان برمي گردد.
هر يك از زبان شناسان وقتي به زبان مي پردازند، انتقال آن نيز مورد نظر جدي قرار مي گيرد. زبان وسيله اي براي انتقال پيام است كه شرايط چندي نيز بر اين انتقال حكم مي رانند. هر زبان شناس به فراخور تحقيقات و نظرات خود چند مؤلفه را در اين انتقال مهم مي داند. در عين حال شش مؤلفه وجود دارد كه همه آنها كم و بيش در آن اشتراك نظر دارند: ۱ _ فرستنده ۲ _ روش انتقال (شفاهي يا مكتوب) ۳ _ بستري كه در آن، پيام ارسال مي شود (شرايط زماني و مكاني) ۴ _ ويژگي پيام ۵ _ نوع پيام ۶ _ گيرنده پيام. اين شش مؤلفه در واقع تأثيرگذارترين مؤلفه هاي ارسال پيام شناخته مي شوند. در عرصه ادبيات، تحليل و بررسي هر اثر بر مبناي اين ويژگي ها قابل دسترسي است. در اين نوشتار محور بحث رابطه ميان فرستنده و گيرنده پيام است. اين رابطه چگونه مي تواند برقرار شود و شرط ايجاد ارتباط مؤثر چيست؟
۱ _ فرستنده. فرستنده كسي است كه پيام خود را منتقل مي كند. او براي انتقال پيام خود از چند ويژگي بايد برخوردار باشد؛ اول آن كه با گيرنده داراي زبان مشترك باشد، دوم در به كار بردن زبان براي انتقال پيام، توانايي حداقلي داشته باشد و سوم اين كه امكان شناخت و فهم اطراف را داشته باشد. بدون اين عناصر، فرستنده نمي تواند پيامي ارسال كند. وقتي به حوزه ادبيات مي رسيم بايد گفت كه خالق اثر (شاعر يا نويسنده) از آنجا كه در كشوري چون ايران زندگي مي كند بايد به زبان فارسي كه گيرنده نيز آن را مي شناسد بنويسد ديگر آن كه خالق اثر كه فارسي زبان است در نوشتن بايد توانايي لازم را داشته باشد در غير اين صورت امكان ارتباط را از دست مي دهد و سوم اين كه اگر قادر به شناخت جهان و جامعه اي كه گيرنده در آن زندگي مي كند نباشد نمي تواند ارسال كننده موفق پيام باشد. مشكل امروز ادبيات ما بيشتر به دو مؤلفه اخير مربوط است. بسياري از نويسندگان يا شاعران آنچنان كه بايد قادر نيستند بنويسند. اين گروه، زباني را كه براي ارائه پيام خود به كار مي گيرند زباني مناسب نبوده و اصولاً اين زبان قادر به ارتباط با گيرنده نيست. از سوي ديگر اين گروه جهان و جامعه خود را كمتر مي شناسند و مفاهيم به كار گرفته شده از سوي آنها انطباق موثقي با جهان و جامعه گيرنده ندارد.
دومين مؤلفه در انتقال پيام، روش انتقال است كه مي تواند شفاهي يا مكتوب باشد. طبيعي است در ادبيات، روش مكتوب به كار گرفته مي شود. اما نكته حائز اهميت آن است كه برخي آثار خصوصاً در حوزه شعر متناسب روش شفاهي، نوشته مي شوند. در واقع اين گونه شعرها، شعرهاي گفتاري بوده و آهنگ و وزن خاصي لازم است كه بتواند آن را به مخاطب منتقل كند. شعر دف از براهني نمونه بارز چنين شعري است. «دف» به هيچ روي شعر نوشتاري نيست و در اين قالب نمي گنجد اما مي تواند به خوبي و با اوج و فرود و آهنگ و كلام مختص به خود، خوانده شود. در واقع از آنجا كه شاعر يا داستان نويس گاه قادر به تشخيص و تمايز اين دو روش (شفاهي يا مكتوب) نيستند اثري خلق مي كنند كه امكان موفقيت از آن سلب مي شود.
سومين مؤلفه در انتقال پيام، بستري است كه پيام در آن ارسال مي شود. در چه شرايط زماني و مكاني و با وجود چه خصوصيات ذهني و عيني، پيام ارسال مي شود؟ اگر خالق اثر به اين بستر توجه نكند، طبيعتاً پيامش خواهد مرد. به عبارت ديگر متني كه به نام شعر يا داستان معرفي مي شود بايد بتواند بستري را كه در آن جريان مي يابد تا به گيرنده برسد، به درستي طي كند. عدم شناخت شرايطي كه پيام بايد در آن ساخته و ارسال شود، باعث خواهد شد پيام از بين رفته و كنار گذاشته شود. وقتي شرايط مكاني و زماني، پيامي را نپذيرد، بي ترديد آن پيام راهي نپيموده و مضمحل مي شود. اثري كه به هنجارها و ارزش هاي فرهنگي، اجتماعي و سياسي جامعه بي توجه باشد و در اين بستر حركت نكند محكوم به نابودي است و اصولاً نه خواننده كه همين فرهنگ و سياست و اجتماع آن را پس خواهند زد.
چهارمين مؤلفه مؤثر در انتقال پيام، شكل پيام است. مي گويند پيام مي تواند دستوري، خطابي، خبري، تحليلي و غير آن باشد بنابراين متني كه شعر يا داستان است خارج از اين شكل ها نيست. اما نكته حائز اهميت ارتباط اين شكل با ذهن و احساس گيرنده است. اثر خطابي به هيچ روي نمي تواند جايگزين اثر تحليلي باشد و اثر دستوري قادر نيست جاي اثر خبري را بگيرد. گرچه يك متن مي تواند مجموعه اي از چند شكل باشد اما بايد توجه داشت كه پيام قابليت كدام شكل را دارد. برخي آثار ادبي كه امروزه شاهد آن هستيم نمي توانند ميان موضوع و شكل انتقال پيام، هماهنگي ايجاد كنند. موضوعي كه بايد در قالب خبري عرضه شود، به شكل دستوري بيان مي شود و آنچه بايد خطابي باشد، قالب تحليل مي گيرد. در واقع اين امر به تكنيك به كار گرفته شده در ارائه اثر مربوط است و متأسفانه برخي آثار ادبي به خصوص داستان در اين زمينه ناموفق هستند. اين نقيصه منجر به آن خواهد شد كه گيرنده نتواند ارتباطي با متن برقرار كند. آثاري از اين دست از آنجا كه قادر به انطباق موضوع و شكل نيستند ذهن گيرنده پيام را دچار چندگانگي و تشويش مي كنند. طبيعي است در چنين موقعيتي، خواننده يا همان گيرنده پيام، از آنچه به دستش مي رسد روي برگرداند.
پنجمين مؤلفه در انتقال پيام ،متن پيام است. پيامي كه قرار است منتقل شود چيست و بر چه موضوعي تكيه دارد؟ در واقع در اينجا موضوع پيام اهميت پيدا مي كند. در عرصه ادبيات بايد ديد موضوع پيامي كه متن به دنبال انتقال آن است چيست و چه زمينه اي را دربرمي گيرد. يك اثر ادبي مي تواند بار فلسفي، اجتماعي، عاطفي و... داشته باشد و هريك از اين موضوعات مخاطبان خاص خود را دارد. داستان يا شعر فلسفي قادر نخواهد بود خواننده اي را كه آشنا به اين عرصه نيست راضي نگه دارد. از سوي ديگر موضوع متن، ميزان انتظار از خواننده را نيز مشخص مي كند. متن فلسفي طبيعتاً نمي تواند با گيرندگان بسياري ارتباط بگيرد و بنابراين نبايد انتظار داشت كه چنين متني خواننده فراواني داشته باشد. اين موضوع در ارزيابي ميزان خواننده براي يك اثر اهميت دارد.
آخرين حلقه از زنجيره انتقال پيام، گيرنده است. گيرنده خود ويژگي هايي دارد كه در مورد متن، جاي خاصي پيدا مي كند. ديدگاه و انديشه، وضعيت روحي- رواني، موقعيت مكاني و زماني و ... هريك تأثير به سزايي در او برجاي مي گذارند. تمام اين عوامل منجر به حضور گيرنده اي مي شود كه عكس العمل هاي متفاوتي نسبت به پيام پيدا مي كند. وقتي صحبت از ادبيات به ميان مي آيد، خواننده اثر (يا همان گيرنده پيام) در شرايط كنوني، وضع خاصي دارد. در چارچوبي كلي، گيرندگان چنداني در حوزه پيام مكتوب به چشم نمي خورند. از سوي ديگر اين طيف معمولاً ذهن خود را درگير متن پيچيده نكرده و كمتر حاضر به پذيرش چنين پيامي مي شوند. علاوه بر اين گيرنده پيام، گرايشي به تعامل با فرستنده پيام نداشته و رابطه اي يك سويه ميان مخاطب و خالق اثر وجود دارد. مهمترين نكته درباره خواننده، شايد عدم تلاش او براي فهم پيام و زبان پيچيده باشد. به نظر مي آيد گيرنده پيام به ساده بودن متن و پيامي كه براي او عرضه مي شود عادت كرده باشد و اين عادت را نهادينه كرده است.
به هر تقدير پيامي كه خود را در قالب متن ادبي نمايان مي سازد از هنگام ارسال توسط فرستنده تا زماني كه به گيرنده مي رسد مراحل و شرايط خاصي را پشت سر مي گذارد. نگاهي به آثار ادبي موجود نشان مي دهد در زنجيره انتقال پيام، نقايص و خللي وجود دارد كه مانع از آن است تا پيام به سهولت به گيرنده رسيده و با استقبال مواجه شود.
در همين حال نبايد از آثاري نيز چشم پوشيد كه توانسته اند نمونه هاي موفقي در طي اين مراحل بوده و شرايط لازم را به دست آورند.
|