جديدترين كار مريم سالور- مجسمه ساز- همين پرده سرخ سرگشتگي ست
ايستاده در كنار سرگشتگي هايش
|
|
عكس:محمد رضا شاهرخي نژاد
ليلي نيكونظر
از سقف تا كف تالار، پارچه اي به رنگ قرمز تند آويزان است. در چند رديف چندتايي الواح 40*۴۰ سفيد، سياه و خاكستري در زمينه سرخ پرده، تضاد رنگ كاملي ساخته اند.
تا بيايي به نقش الواح خيره شوي، نگاهت از آدم و آدم فرشته و پرنده پر مي شود. پرنده ها گاهي كبوترند، گاهي جغد و گاهي تركيبي از اينها. گاهي كبوترها شبيه پيكره انسان مي شوند و گاهي صورت جغدها، چهره انسان مي گيرند و... . بايد دقت كني، وقت بگذاري، عقب بروي، جلو بيايي و نقش هاي اين الواح خاكستري را ببيني و بشناسي. نشسته ام كنار مريم سالور؛ آفريننده اين الواح سفالين در نگارخانه مرتضي مميز، در نمايشگاه حجم او و روي نيمكت چوبي ته نگارخانه و دانه به دانه الواح را با نگاه مرور مي كنيم. كنار پرده قرمز امضا شده: سرگشتگي، سالور، 84 . مي پرسم اين نقش ها كه نقش پرنده اند، پرنده كه نمادي از صلح و صفا و آرامش است، كبوتر كه نماد رهايي ست؛ اينها كه حس سرگشتگي نمي دهند. مريم سالور بلند مي شود تا دانه به دانه الواح را توضيح دهد تا به پرده قرمز برسيم.
پرنده ها سمبل آزادي هستند، اما همين پرنده ها قبل از آزاد شدن در هوا، چرخش و سرگرداني دارند. اين خطوط مورب سفيد، سياه و خاكستري چرخش پرنده و گردش زمين است، نوعي حركت . كنار پرده كه مي رسيم، مي گويد: من في البداهه شروع مي كنم. آنوقت كار، من را جلو مي برد. طرح از پيش ساخته اي ندارم. بعد از تمام شدن اين كارها، با خودم فكر كردم در تمام اين چند ماه سرگشته بوده ام و تمام اين كارها را با حس سرگشتگي انجام داده ام. اين سرگشتگي را گاهي شخص، از طبيعت مي گيرد و گاهي از اجتماع و گاهي از شخصي ديگر. به همين دليل اسم اين مجموعه را سرگشتگي گذاشته ام . و شروع مي كند لوح به لوح توضيح مي دهد. با دست به آخرين رديف الواح از بالا و از سمت راست اشاره مي كند: يك پرنده سفيد است؛ انگار كه روز باشد. پرنده سفيد به پرده سرخ مي رسد؛ به آخرين رديف. به آخرين لوح از سمت چپ كه برسيم يك كبوتر سياه از پرده بيرون مي رود. انگار كه شب شده باشد . اشاره مي كند به يكي از الواح كه آن پرنده را ببين، چشمك مي زند، دارد بازي مي كند. اين جغدها كه چشم هاي زردشان به ما خيره شده اند نماد خرد هستند، كبوتر سمبل رهايي و عشق و زمين هم كه سرشار از زيبايي ست و البته فرشته ها.
تمام اين موجودات، نقاط مشترك زيادي دارند براي من. مثلا بين انسان هاو پرنده ها؛ هرگاه پرنده اي را نگاه مي كنم فكر نمي كنم خالي از شعور است. به نظرم چشم هاي پرنده پر از رهايي و اضطراب و شلوغي و آرامش است. يا فرشته ها كه از خيلي وقت پيش در آثارم هستند. اينكه انسان ها مدام بين فرشته ها و حس هاي شيطاني درنوسانند، دو نقطه مثبت و منفي ست كه وقتي به هم مي رسند كامل كننده هستند، جالب است .
مي پرسم پارچه قرمز زمينه نماد چيست؟ سالور پاسخ مي دهد: رنگ قرمز را فقط به علت زيبايي شناسي اش انتخاب كرده ام. فلسفه اي نداشتم. هر چند قرمز هم رنگ عشق و زندگي ست . مي گويم كه اتفاقا فكر مي كنم بدون آنكه بدانيد فلسفه داشته ايد. اين الواح كه هر يك حرف و حسي براي گفتن دارند، در زمينه قرمز كه برايتان نماد زندگي ست كلا تداعي كننده جهان بيني و نگرشتان به زندگي ست؛ زندگي را زيبا مي بينيد. سالور پاسخ مي دهد: شايد . مي پرسم پس چرا اسم مجموعه سرگشتگي ست؟ سالور جواب مي دهد: ببين مثلا حس اضطراب هم در كارهايم هست؛ به صورت اين پرنده نگاه كن و يكي از الواح را نشان مي دهد: صورتش پر از اضطراب است، اما خب شايد بيشتر منظورم حيراني ست تا سرگشتگي؛ اصلا هم برايم بار منفي ندارد. بيشتر منظورم اين است كه در زندگي همه چيز وجود دارد. به چيزي وابسته نبايد بود. شادي مي ميرد، اضطراب هم مي ميرد، صلح مي ميرد، جنگ هم مي ميرد. بايد فقط نگاه كرد؛ مثل اين جغدها كه نگاهمان مي كنند و به لوح هايي با صورت جغد اشاره مي كند و بعد به لوح ديگري كه نقشي از يك كبوتر روي چوب نشسته است و مي گويد: گاهي هم هيچ فكري ندارم؛ مثلا همين نقش، درست جلو پنجره اتاق نشيمن خانه ام و روي يك ديوار كاهگلي افتاده بود و سپس به يكي ديگر از الواح روي پرده اشاره مي كند و مي گويد: اين را از همه بيشتر دوست دارم و اشاره اش به لوحي ست كه خيلي مبهم نقش يك جغد را دارد. مي گويد: ببين، اين جغد، بازي را شروع كرد، نگاهش كن، انگار دارد آرام آرام از توي كوه بيرون مي آيد و خودش را به ما نشان مي دهد .
آخرين كار سالور همين پرده سرخ سرگشتگي ست. چند نمونه مجسمه هم در نگارخانه مميز و در اين نمايشگاه به نمايش درآمده است. مجسمه ها بعضي از همين بافت الواح و سفالي هستند و بعضي برنزي و بعضي ديگر سراميك؛ همه طرح هايي از پرنده و انسان و فرشته دارند كه مدام به هم تبديل شده و از هم دور مي شوند. كارها در الواح 40*،۴۰ در يك اندازه بزرگ و خيره كننده به ديوار آويزان است، با همان بافت سفيد، سياه و خاكستري برجسته سفالي.سالور مي گويد: زمين است . تعدادي تنه درخت با همين بافت و طرح هاي كبوتر و آدم هاي رويش هم كنار هم به ديوارند. سالور همه را با حوصله نگاه مي كند و در همه شان دقيق مي شود. اين روزها از كار براي نمايشگاه خسته است و مي گويد كه در دوران نقاهت به سر مي برد.
هنوز دست به كار جديدي نزده و مانده تا خستگي اين نمايشگاه از تنش بيرون برود. مريم سالور مي گويد: درست است كه اين روزها، در حال استراحتم، اما براي هنرمند كار هيچ گاه تعطيل نمي شود. هنرمندي كه با آگاهي زندگي مي كند و در طبيعت و اطرافش خيره مي شود، همان زمان درحال خلق و آفرينش است.
هنرمند بايد با جهان اطرافش به يك صميمت برسد. وقتي آن نگاه را در خودش كشف كرد در واقع شروع به كار هنري كرده است و به دنبال آن ادامه مي دهد: هنرمند بايد به چيزهاي عادي دقيق شود، آن موقع تازه متوجه مي شود هيچ چيز عادي ، خيلي هم عادي نيست .
سالور مي گويد: خود من عاشق بافت هستم ، به بافت درخت، زمين و خيلي چيزهاي ديگر معمولا خيره مي شوم و دقت مي كنم .
مي شود سالور را تصور كرد در محله شميران تهران- كه محل تولد ومحل كودكي اش است- در حالي كه از پنجره اتاق نشيمن به طرح روي تنه درخت يا ديوار كاهگلي روبه رو نگاه مي كند و هرچه را كه در اين بافت ها مي بيند، تبديل به حس و حجم شان مي كند. سالور در شميران به دنيا آمده و تحصيلات ابتدايي و دبيرستانش را در همين منطقه به پايان رساند.
براي تحصيلات دانشگاهي به انگليس و فرانسه رفته و رشته تحصيلي اصلي اش انفورماتيك بوده كه هيچ گاه در اين زمينه كار نكرده و فقط گاهي به كارش آمده. بعد از چهارسال كاركردن در يك انتشاراتي در فرانسه به تحصيل سراميك روي مي آورد و پس از آن به ايران باز مي گردد و آتليه شخصي اش را راه مي اندازد. تا حالا 16-15 نمايشگاه انفرادي در ايران و خارج از ايران داشته و همين تعداد نمايشگاه گروهي. ممكن است خيلي جوان نباشد، اما انرژي زيادي دارد. نزديك به زمان برگزاري نمايشگاهش كه مي شود، روزي 12-10 ساعت كار مي كند و باقي روزها تقريبا 7-6 ساعت. حساس و دقيق است، تقريبا سر وقت در محل مصاحبه حاضر مي شود و به خاطر چند دقيقه تاخيرش عذرخواهي مي كند. تا به حال در هيچ بي ينالي در بخش مسابقه شركت نكرده و مي گويد كه از هيچ مسابقه اي خوشش نمي آيد. مدام در تبيين فلسفه كارهايش، ازعدم وابستگي و ناپايداري جهان و كائنات مي گويد و اينكه همه چيز ميراست و بايد آنقدر وارسته شد كه فقط نگاه كرد.
راجع به آثارش فكر مي كند، خلقشان نكرده، كه كشفشان كرده است و مي گويد: چيزي كه در هنر خلق مي شود، در واقع خلق نشده، كه كشف شده است و وظيفه هنرمند اين است كه آن چيزي را كه از نظرها پنهان مانده، از نو كشف كند و به چشم بياورد . امروز پنج شنبه، آخرين روز نمايشگاه آثار حجم مريم سالور است؛ در نگارخانه مميز، خانه هنرمندان تهران. بشتابيد و از چم و خم سرگشتگي سالور سردربياوريد و البته حتما خود او را هم كناري مي بينيد كه ايستاده و واكنش هاي شما را در حين تماشاي آثارش مي بيند؛ كه اين كار را بسيار دوست دارد.
|