شنبه ۲۸ آبان ۱۳۸۴ - - ۳۸۵۳
متفكران فلسفه از هنر چه مي دانند؟
005901.jpg
كتاب حاضر، نوشته مرحوم دكتر محمد مدد پور است كه دست روي نقطه تلاقي فلسفه و هنر گذاشته.
آرش ميري - اما در حقيقت ذات شش تمدن بزرگ آسيايي، در محاق نيسان افتاده اند و خود دچار صورت هاي مبتذل مدرنيسم شده اند. در حقيقت بيشتر مناطق اين سرزمين ها ديگر شرقي نيستند و فقط از نظر ميراث و ماده فرهنگي و هنري به تاريخ گذشته شرق تعلق دارند. هويت شرقي اين سرزمين ها اغلب التقاطي يا نابود شده است. اژدها و آفتاب تابان براي مردم چين و ژاپن همانقدر نماد قدر ت هاي آسماني ست كه شيوا  ويشنو براي هندوهاي مدرن، خدايان مرگ و زندگي .
خودشان اينجور كتاب را توضيح داده اند؛ آشنايي با آراي متفكران درباره هنر كتابي از دكتر محمد  مددپور است كه جمله هاي بالا نوشته هاي پشت جلد اين كتاب هستند.
نويسنده در تمام كتاب تلاش  مي كند به ارتباط بين فلسفه هاي شرقي و غربي و هنر بپردازد و با اين مقايسه ها ست كه تصوير و تصورش از موضوع را به زبان مي آورد. او در كتاب مي نويسد: در بحران انديشه فلسفي،  متفكران پست مدرن مي كوشند، هنر را واسطه رسيدن به نحوي ارتباط معنوي با عالم حقيقي تلقي كنند كه زبان تبييني علوم و فلسفه قادر به ايجاد آن نيست. هنر به واسطه حس و تجربه شهودي و مكاشفه، براي انتقال تجربه هاي دروني و باطني زندگي آدمي، بسيار موفق است.
هنر، خبر از گشودگي و انفتاح رازهايي مي دهد كه فلسفه، راه خويش را بر آن بسته است. با اين اوصاف فقط هنر راه به حقيقت مي برد . نگاه پر از علاقه اي كه مددپور به هنر مي اندازد، در قسمت ديگر كتاب جاي خودش را به صحبت هاي هگل مي دهد كه گفته بود: هنر ذيل فلسفه ديده مي شود و وقتي فلسفه مدرن در پايان كار خويش اعلام مي كند قادر به درك حقيقت جهان نيست، انسان مدرن خويش را به بازي هنري و زباني مي سپرد .
كتاب تلاش مي كند مطالعه اي بنيادي روي درك حقيقت هنر و سرمشق هاي اصلي در هر دوره تاريخي داشته باشد.
مدد پور نگاهي مستقيم به زبان و تفكر متفكران و هنرمندان دارد و همان طور كه از نام كتاب برمي آيد، قصد نهايي اش آشنايي با آراي متفكران درباره هنر در ادوار مختلف است. هند، چين،  ژاپن، ايران، مصر و بين النهرين، شش تمدن بزرگ آسيايي هستند كه روي آنها صحبت شده است.
كتاب حاضر شامل بخش هاي زير است؛ راه و رسم آشنايي با نظر متفكران درباره هنر، حكمت هنر نبوي ست واحده، حكمت هنر، حكمت اساطيري و ديني هنر بين النهرين، حكمت ديني و اساطيري ايران، حكمت اساطيري هنر مصر، حكمت ديني و اساطيري هنر يهودي، حكمت اساطيري و ديني هنر هند، حكمت اساطيري هنر چين وحكمت اساطيري هنر ژاپن. اين كتاب  با قيمت 2 هزار و 500 تومان توسط انتشارات سوره مهر (وابسته به حوزه هنري) منتشر شده و مخاطبانش علاقه مندان به حوزه هاي هنر و فلسفه و آنهايي هستند كه سرشان براي گيج خوردن در هنر سرزمين هاي مختلف درد مي كند.

از صبح تا شب
حميد رضا پور نصيري
با توجه به اينكه از امروز وارد هفته كتاب و كتاب خواني مي شويم، بهتر است از برنامه كتاب چهار شروع كنم كه شنبه شب ها ساعت 20:45 از شبكه چهارم پخش مي شود و جزو معدود برنامه هاي هفتگي درباره كتاب است كه مي توان از تلويزيون تماشا كرد. هر قسمت آن هم اختصاص دارد به بررسي كتاب ها و اتفاقات ادبي توسط كارشناسان مختلف و در كنار آنها چند كتاب تازه منتشر شده هم معرفي مي شوند.
در ميان مجموعه هاي تلويزيوني هم كه امشب مي توانيد تماشا كنيد، پيشنهاد اول، تكرار كميسر شهر است كه شب گذشته پخش شده بود و امروز احتمالا حوالي ظهر از شبكه 2 پخش مي شود. داستان آن هم درباره كميسر زني به نام ايزابل فلوبر است كه در هر قسمت با ماجراهايي روبه رو مي شود. اما جالب ا ست درباره اين مجموعه بدانيد كه از سريال هاي پربيننده شبكه TF1 فرانسه است و براي اولين بار در نوامبر 1996 از اين شبكه پخش شده و پخش آن همچنان ادامه دارد، سري جديد آن هم قرار است از اين ماه در همين شبكه روي آنتن برود. اما نكته جالب تر اين ست كه سازندگان اين مجموعه بتازگي از روژه هانن (بازيگر نقش ناوارو ) دعوت كرده اند تا در مجموعه جديد با آنها همكاري كند و درواقع ناوارو و فلوبر در كنار هم قرار بگيرند. بدون شك اگر چنين مجموعه اي ساخته شود، جزو پربيننده ترين برنامه هاي فرانسوي ها خواهد شد و حتي درميان ايراني ها هم طرفداران زيادي پيدا خواهد كرد.
از فرانسوي ها كه بگذريم، مي توانيد ساعت 23 قسمت ديگري از مجموعه ايتاليايي مظنونين را كه گويا سري سوم آن در حال پخش است، از شبكه تهران تماشا كنيد. البته يكي- دو ساعت قبل تر هم مي توانيد سريال انگليسي جاسوسان را تماشا كنيد كه ساعت 21 از شبكه دوم پخش مي شود. اگر هم از اروپايي ها خسته شديد، مي توانيد به سراغ وطني ها بياييد و ساعت 22:15 به تماشاي مجموعه ايراني مزرعه كوچك بنشينيد.
درضمن با توجه به اينكه هفته پيش براي دومين بار آخرين قسمت مجموعه بي بديل ريحانه از شبكه سوم پخش شد، امشب ساعت 20:45 با دو احتمال روبه رو خواهيد شد؛ يا برنامه اي تحت عنوان نقد 3 متولد مي شود و شروع مي كند به تجزيه و تحليل زوايا و خفاياي قدرناديده سريال ريحانه يا اينكه مسئولان پخش بالاخره دست از سر اين مجموعه برمي دارند و سريال جديدي را آغاز مي كنند. جايگزين ريحانه هم قرار است مجموعه اي باشد با عنوان ... و خداوند عشق را آفريد كه بتازگي فيلمبرداري اش به اتمام رسيده و هنوز در مرحله تدوين به سر مي برد.
اگر هم از اين مجموعه ها خسته شديد و دل تان اندكي طنز شبانه خواست مثل شب هاي پيش مي توانيد به سراغ شب هاي برره (19:45 ـ شبكه۳) و كلانتري 99 (21:15 ـ شبكه تهران) برويد يا اگر سختگير تر بوديد به تماشاي نيمكت
(20:30 ـ شبكه اول) بنشينيد.

در همين حوالي، مرگ
رسالت بوذري - فروردين، نوروز، عيد، بوي عيد، بوي توپ، بوي كاغذرنگي.
ديگر حالت به هم مي خورد از اين همه هياهو. ميدان هفت تير شلوغ است. آدم از روي آدم بالا مي رود. اسفند نفس هاي آخر را مي كشد. مانتوفروشي ها، جاي سوزن  انداختن نيست، بقيه مغازه هاي شهر هم كم وبيش همين است. مردم مي روند كه به نوروز برسند و اين تك و تا براي چند ساعت است؛ همين و پس از آن ديگر هيچ. توپ سال نو را كه در كنند همه چيز تمام شده است. خيابان ها خلوت شده و مردم، تهران را خالي كرده اند. حالا ديگر راحت مي تواني از اين سر شهر به آن سر شهر بروي! آن هياهو براي هيچ حالا به پايان رسيده است. عجله.عجله.عجله. ديگر كسي اما، عجله ندارد. تعطيلات كشدار نوروز شروع مي شود. ديد و بازديدهاي مرسوم و خشك وخالي؛ با غمي كه در دل همه نهفته است، اما دوست دارند آن را پنهان كنند. لبخند بزنند و دست روي سينه بگذارند و رياكارانه بگويند: صدسال به اين سال ها ،سال نو مبارك... .
توي همين اوضاع خبر مرگ مي رسد. حالا چند سالي ست كه عيد با خبر مرگ دوستان و عزيزان و رفقا و كساني كه بالاخره دوستشان داري همراه است. سال گذشته همين ايام، سيدحسن حسيني و امسال، نشسته اي كه تلفن زنگ مي زند. محمد مددپور در تصادف كشته شد ؛ به همين سادگي، به همين آساني. صدا آن طرف خط قطع و وصل مي شود. گمان مي كني كه اسم را اشتباه شنيده اي. از ماشين پياده مي شوي، چند قدم اين طرف و آن طرف  مي روي كه آنتن موبايل لعنتي ات به كار بيفتد. مي گويي كدام مددپور!؟ دكتر مددپور؟ مددپورخودمان!؟ و صدا آن طرف، عبارات تو را تاييد مي كند. آهي از نهادت برمي آيد و به رسم قديمي كه آموخته اي، مي گويي انالله و انااليه راجعون. ديگر نمي داني چه كني. شماره دوستان ديگر را مي گيري كه با خبرشان كني! هنوز كسي از ماجرا به طور كامل باخبر نيست. مسعود فراستي از پشت خط با صدايي كشدار مي گويد: دروغ مي گي! . اما خبر دروغ نيست؛ مدد پور هم رفته است.
محمد مددپور ور پريد؛ در سال هايي كه تازه داشت به مرز پختگي مي رسيد و حالا، به آخرين آثار او كه نگاه مي كنم، دريغ و افسوس مي خورم؛ از اينكه او نيست، كه اگر بود، شايد آنچه گفته و نوشته بود، جلوه ديگري مي يافت. يادم مي آيد قريب دو سال پيش كه در تدارك انتشار ويژه نامه اي براي سالگرد مرحوم دكتر سيد احمد فرديد بودم، يكي از دوستان، به سفارش من يادداشتي نوشت و از كتاب ديدار فرهي و فتوحات آخرالزمان انتقاداتي كرد؛ كتابي كه مرحوم مددپور جمع آوري كرده بود از سخنراني هاي دكتر فرديد. لحن تند وگزنده آن يادداشت باعث تكدر و دلگيري دكتر از آن دوست و به تبع آن از اين حقير شد. مي خواستم مجالي پيدا كنم تا برايش توضيح دهم كه قصدم از معرفي اين چنين و باقي قضايا چه بوده است، اما بازي هاي پنهان در پرده تقدير، فرصتي نداد.
***
مددپور در طول سال هاي حياتش، كتاب هاي فراواني منتشر كرده كه هر چه به سال هاي اخير نزديك تر مي شويم، دقت و عمق آنها بيشتر مي شود.
او در صراحت لهجه اما، خلف صالحي براي استادش، سيد احمد فرديد بود و بي ملاحظه و بي محابا، نظراتش را بيان مي كرد. حالا فرصتي دوباره براي بازخواني آثار مددپور فراهم است؛ آثاري كه هركدام نشان از تفكر مردي دارد كه ستيزندگي و ستيهندگي، ويژگي بارزش بود؛ مردي كه باوجود لحن تند وگزنده اي كه داشت، اين سال هاي آخر عمر مظلوم زيست و در مقابل طعنه ها، حتي كلامي بر زبان نياورد. مردي كه...

فرهنگ در بساط كنار خيابان
كتاب هاي رمان قديمي سانسور نشده هميشه طرفداران زيادي دارند، به همين دليل است كه بعضي از اين كتاب  ها را زيراكس كرده و در چندين جلد تكثير مي كنند
005892.jpg
سعيده امين
سال 1384،  اواخر آبان ماه  (!) حال و هواي آسمان باراني، ميدان انقلاب، راسته كتابفروشي ها و شايد بهترين زمان براي پوشيدن يك پالتوي ضخيم با شالي كه تمام سر و شانه ها را از گزند سرما حفظ كند. آرام راه رفتن در كنار ويترين مغازه ها و ديدن عنوان كتاب هايي كه نديده اي! شايد اين تنها جايي باشد كه تنه زدن بي محاباي عابران هرگز آدم را عصباني نكند. چند متر آنطرف تر از جايي كه ايستاده اي مردي بساط كرده كتاب مي فروشد. پارچه اي ضخيم زير كتاب ها پهن و نايلون كنار آن براي محافظت از باران.
شايد آن چند قدمي كه بايد طي شود تا به بساط آن مرد ميانسال رسيد، هرگز جزو لحظات عمر محسوب نشود. معلوم نيست كه براي رسيدن به آن كتاب ها بايد از چند نفر تنه خورد!
همه اش مي ارزيد به عنوان يك كتاب قديمي؛ كليات عبيدزاكاني. يعني بدون سانسور!؟ بله، البته اينها افست هم هستند. چند؟ 4 هزار تومان. عنوان كتابي ديگر توجه را جلب مي كند. خدايان تشنه اند . آسمان شروع به باريدن كرد، قبل از اينكه بتوان چيزي پرسيد، پرده تيره برزنتي روي همه كتاب ها كشيده شد و بعد اين همه كتاب هاي باارزش اما ارزان مثل چند تكه لباس درون كيسه بزرگ نايلوني ريخته شدند. باران تندتر شده بود و من حسرت به دل به خاطر ترديدي كه براي خريدن كتاب كرده بودم!
شايد پر بيراه نباشد كه در آغاز هفته كتاب وضعيت دستفروشي كتاب را در كشور مورد بررسي قرار دهيم. هر روز بر تعداد دستفروشان كتاب اضافه مي شود. بازار كتابي در دل بازار كتاب كشور به وجود آمده است كه كتاب هاي قديمي، ممنوعه و اغلب بدون سانسور را به فروش مي رساند. اين بازار كوچك در دست مرداني ست كه هيچ نسبتي با فرهنگ مكتوب ندارند و صرفا از اين راه، هم نياز بازار را تامين كرده و هم امرار معاش مي كنند.
جايي براي شروع
هنوز نقطه پيدايش اين بازار نامرئي مشخص نشده است، اما هر چه هست به صورتي رشد كرد كه حالا براي خودش به صورت يك بازار كوچك و پولساز درآمده است. چاپخانه مخصوصي دارد و از همه مهمتر اينكه حضور اين بازار براي ناشران و فروشندگان كتاب پذيرفته شده. احمد صادقي، يكي از اين دستفروشان كتاب است كه از سال 65 وارد اين كار شده است. صادقي كه در راسته كتابفروش ها به احمد كاراته معروف است، مي گويد: سال 65 كارم را از دست دادم. چون اهل مطالعه بودم، زياد كتاب داشتم. به سرم زد كه تعدادي از اين كتاب ها را بفروشم. اول به چند كتابفروشي سر زدم. كسي نمي خواست كتاب دست دوم بخرد. يكي از آنها پيشنهاد داد كه خودم آنها را بفروشم. در عرض چند ساعت حدود 40 كتاب را با قيمت هاي مناسب فروختم و از آن موقع وارد كار دستفروشي كتاب شدم . بالاخره از يك جايي شروع شد، اما به دليل شرايط نشر كتاب در كشور به وجود آمدن چنين بازارهاي دست دومي دور از انتظار نبود. اوايل بعضي از كتابفروش ها از بساط  ما ناراضي بودند؛ زنگ مي زدند به ماموران شهرداري، اما حالا فهميده اند كه كار ما اصلا به آنها ضربه اي وارد نمي كند . حالا ديگر يك همزيستي مسالمت  آميز بين اين دو بازار به وجود آمده. به گفته صادقي بعضي از كتاب هايي را كه مغازه دارها ندارند مشتري را به طرف آنها هدايت مي كنند تا بساطي ها برايش كتاب مربوطه را پيدا كنند. هيچ مشكلي نيست. اين هم يك شغل است ديگر! شما هم اگر كتاب مورد نظرتان را در بازار پيدا نكرديد، كافي ست سري به ميدان انقلاب، سهروردي، دربند يا صادقيه بزنيد. اگر كتاب ها لا به لاي بساط مردان پيدا نشد، اسم كتاب را بگوييد! البته آنها پولش را همانجا از شما مي گيرند و مي گويند فردا بيا كتاب را برايت مي آوريم!! 
بندرت كسي از اين ريسك ضرر مي كند. دستفروشي  كتاب حالا بازاري شده كه براي خودش سرقفلي دارد و ورود در آن چندان ارزان و بلامانع نيست. البته هر كس مي تواند يك جايي براي خودش بساط كند و كاري هم به بازار نداشته باشد، اما براي پيدا كردن يك كتاب ناياب قطعا ناموفق است؛ چاره اي ندارد كه با بازار هماهنگي كند. اگر اين كار را نكند مدت زيادي دوام نمي آورد. واقعيت اين است كه ما الان مي دانيم كه چه كتاب هايي مشتري بيشتري دارد . به گفته وي كتاب هاي چاپ قديم و سانسور نشده مشتريان بيشتري دارند. بعضي از كتاب ها هم كه اصلا چاپ نمي شود.
واسطه فرهنگ
كتاب هميشه كتاب مي آورد . اين را صادقي مي گويد در پاسخ به اينكه اين همه كتاب را از كجا مي آوري؟ مي گويد: ما هميشه يك عده مشتري ثابت داريم. هميشه هم عده اي هستند كه كتابي براي فروش داشته باشند. اين كتاب ها را ما از دست مي خريم. به قيمتي هم مي خريم كه فروشنده راضي باشد. بعد به او مي گوييم كه اگر كسان ديگري را هم مي شناسند كه كتاب براي فروش داشته باشند به ما معرفي كنند . بخشي از كتاب هاي بساطي فروشي ها هم از بين خود مردم تامين مي شود.
حين كار مي بيني يك نفر آمده مي گويد تعدادي كتاب دارم اگر كم باشد مي گويم با خودش بياورد اما اگر زياد باشد مثلا به اندازه يك كتابخانه، خودم مي روم منزلش و يك قيمت مي دهم و بعد يك ماشين مي گيرم، كتاب ها را با خودم مي آورم . بودن در اين كار به آدم ها ياد مي دهد كه كتاب ها را كجا پيدا كنند. صادقي مي گويد بعضي مواقع كتاب ها را از دست دوم فروشي  هاي كتاب پيدا مي كنيم و با قيمتي بالاتر دست مشتري مي دهيم!
پرستيژ شغلي
كتاب هاي رمان قديمي سانسور نشده هميشه طرفداران زيادي دارند. اين را بساط فروشي ها خيلي خوب مي دانند. به همين دليل است كه بعضي از اين كتاب  ها را زيراكس كرده و در چندين جلد تكثير مي كنند. صادقي مي گويد: يك چاپخانه اي ست كه اين جوركتاب ها را زيراكس مي كند و به ما مي دهد. هرچه تيراژ كتاب ها بيشتر باشد هزينه چاپ پايين مي آيد. چند نفري با ديگر همكارانم جمع مي شويم و چندين كتاب را مي دهيم براي زيراكس، در عرض چند روز همگي به فروش مي رود .
قيمت  گذاري هم باتوجه به هزينه چاپ صورت مي گيرد، گاهي هم برحسب ظواهر مشتري: طبيعي ست وقتي مشتري بيشتر مشتاق باشد، قيمت به تناسب بالا مي رود . البته كتاب هايي كه دست دوم است و در بازار هم موجود، چندان گران نيست يعني خيلي ارزان تر از قيمتي ست كه بازار مي دهد.
تا حالا هيچ كتابي روي دستم نمانده. هميشه براي كتاب هايم مشتري پيدا مي شود. وقتي يك نفر كتابي از من مي خرد، خيلي خوشحال مي شوم نه فقط به خاطر پولش، بلكه به اين كار علاقه دارم. خريد و فروش كتاب اصلا برايم خجالت آور نيست. من خودم را يك دستفروش نمي دانم. من يك واسطه فرهنگي هستم و فكر نمي كنم شغل من از جمله مشاغل كاذب باشد! صادقي اين چند جمله را با غرور خاصي مي گويد. او معتقد است كه دستفروشان كتاب بخش زيادي از نيازهاي فرهنگي مردم را تامين مي كنند؛ كتاب هايي كه مردم آن را در بازار پيدا نخواهند كرد.
دردسرهاي غيرفرهنگي براي فرهنگ
ياد آن هواي باراني در اواخر آبان ماه، ميدان انقلاب راسته كتاب فروشي ها مي افتم. درست آن لحظه اي كه بالاي سر كتاب كليات عبيد زاكاني ايستاده بودم! هوا آنقدر سرد بود كه دلم نمي خواست دست هايم را از جيب هاي گرم پالتو بيرون بياورم و كتاب را دستم بگيرم.
اگر باران نباريده بود و اگر پرده برزنتي روي آن كشيده نشده بود، شايد اين كار را مي كردم!
شايد ديگر آن مرد، بساط فروش را نديدم. شايد ديگر روزهاي باراني نگذارد كه مرد كتاب هايش را در آنجا بساط كند و شايد هم ماموران شهرداري!
به هر حال شغل اين قشر از كتابفروشي ها فصلي ست. در فصل سرما معمولا بساط ها جمع مي شود. در فصل تابستان هم كه ماموران شهرداري- آنهايي كه مامور جمع آوري سدمعابر هستند- پركارتر مي شوند.
صادقي مي گويد: ما مشكلات زيادي داريم صبح ها ماموران شهرداري مي ريزند راسته كتابفروشي ها و هرچه بساط هست، جمع مي كنند. چندين بار كتاب هاي مرا برده اند و حتي يك بار به خاطر فروش يك كتاب ممنوعه بازداشت شدم و تعهد دادم كه ديگر كتاب نفروشم تا آزادم كردند...
مي پرسم چرا مغازه نمي گيري؟ مي گويد: پول اجاره مغازه  را ندارم ! مي گويم: پولش را نداري يا نمي خواهي ماليات بدهي؟ مي گويد: اين همه خطر به ماليات نمي ارزد، واقعا پولش را ندارم، بايد يك جاي شلوغ كتابفروشي بازكنم، در اين منطقه كه خيلي هم پر رفت و آمد است، مغازه و سرقفلي خيلي گران است .
با برف و باران هم نمي شود كاري كرد رحمت خداوند است. بايد با همين خطرات ساخت؛ واسطه فرهنگ بودن هم چندان بدون دردسر نيست!

مائده هاي زميني
شامي پوك باغناي پروتئين
اسم اصلي اين غذا شامي لپه است، اما به شامي پوك معروف شده؛ اسمش هرچه باشد مجموعه شامي ها هميشه جزو غذاهاي دوست داشتني بوده اند.
رحيم بختياري- سرآشپز دايي(اصغر رضوان) كه دستورپخت اين غذا را داده است، مي گويد: كافي ست كمي ذوق به خرج دهيد تا اين غذا با تزئيني جذاب براي هر دشمن شامي لذيذ به نظر برسد . طبق دستور دايي اين غذا با لپه، گوشت، پياز، تخم مرغ و زعفران پخته مي شود. اگر بخواهيد اين غذا را براي 4 نفر بپزيد بايد 200 گرم لپه، 300 گرم گوشت بدون چربي، يك پياز متوسط، 3 عدد تخم مرغ و كمي دارچين و زعفران و نمك تهيه كنيد.
و اما دستور پخت اين غذا كه دايي رضوان با آب و تاب شرح مي دهد: گوشت را خوب بشوييد. بعد با لپه و پياز آب پز كنيد. بعد وقتي پخته شد همه را با هم چرخ كنيد. وقتي خوب چرخ شد به آن كمي نمك و فلفل و زعفران اضافه كرده و تخم مرغ ها را داخل آن بشكنيد. اين مرحله مي تواند جزو مراحل مهم پختن غذا باشد. به قول سرآشپز دايي اگر عاشق پخت وپز باشيد، مي توانيد بهترين غذاها را با ساده ترين مواداوليه بپزيد. در اين مرحله بايد مواد مخلوط شده را خوب هم بزنيد؛ طوري كه تخم مرغ ها و ادويه به خوبي با بقيه مواد غذا مخلوط شوند. هرچه اين هم زدن بيشتر و بهتر انجام شود، شامي شما پس از پخته شدن بيشتر پف كرده و خوشمزه تر مي شود. پس با علاقه تمام مخلوط را هم بزنيد و اگر هم دلتان خواست اين كار را با دست انجام دهيد( البته با رعايت كامل بهداشت).
وقتي كه اين كار انجام شد بايد كمي روغن داخل ماهيتابه ريخته و مخلوط مواد شامي را كم كم به دايره هاي كوچك تقسيم كرده و داخل تابه سرخ كنيد. اگر در ساختن شامي هاي دايره اي شكل مشكل داريد، مي توانيد اين كار را با كمك يك نعلبكي انجام دهيد؛ به اين ترتيب كه مقداري از موادشامي را داخل نعلبكي بريزيد و روي آن را با دست صاف كنيد. بعد سوراخي وسط آن درست كنيد و شامي گرد شده را از نعلبكي جدا كرده و داخل تابه بيندازيد. حكمت ايجاد سوراخ وسط هركدام از شامي هاي دايره اي شكل هم اين است كه وسط شامي هم مثل كناره هاي آن بخوبي پخته شود.
و اما خاصيت؛ اين غذا سرشار از پروتئين است. تخم مرغ و گوشت و لپه، مجموعا غذايي را تشكيل مي دهند كه مي تواند مثل يك بمب پروتئيني عمل كند. ضمن اينكه مجموعه ادويه و گوشت و تخم مرغ در شامي لپه، اين غذا را براي فصل سرما مناسب تر مي كند.
در نهايت مي توانيد دور ديس شامي را با گوجه فرنگي حلقه شده و سبزيجات ديگر تزئين و در خوردن آن از ماست و سبزي خوردن استفاده كنيد.

آب و هوا
آفتاب بعد از باران
005907.jpg
پس از يك آخر هفته ابري و باراني از امروز بتدريج هوا آفتابي مي شود.
سياوش بختياري امروز دماي هوا در تهران اندكي بيشتر از روزهاي قبل است و كم كم نيز ابرها آسمان پايتخت را رها مي كنند به طوري كه فردا هوا آفتابي ست.
اين الگو تقريبا براي بيشتر نقاط كشور تكرار خواهد شد و فردا هوا آفتابي ست. شيراز كه چند روزي ست هوايي باراني دارد، امروز و فردا آفتابي ست و مردم ديار حافظ و سعدي مي توانند از يك آفتاب دلچسب پس از چند روز باران لذت ببرند. سنندج نيز هوايي آفتابي، اما سرد دارد. اين شهر مدت هاست كه حداقل در شب ها يخبندان را شاهد بوده. يكي از نكات جالب آب و هوايي، اختلاف وضعيت جوي در شهرهاي نزديك به هم است. مثلا اهواز و خرمشهر كه فاصله چنداني با هم ندارند و در يك استان واقع شده اند از نظر آب و هوايي تفاوت هاي زيادي دارند و تقريبا مي توان گفت كه خرمشهر معمولا خنك تر و ابري تر است. اين حالت براي زابل و چابهار نيز وجود دارد كه البته بعد مسافت اين دو شهر بيشتر از اهواز و خرمشهر است.

سينماي خانگي
يك اثر سفارشي جذاب
فرش باد به معناي كامل يك فيلم خوش ساخت است و در نسخه DVD آن، جدا از فيلم اصلي، دو فيلم پشت صحنه هم هست كه تاكنون پخش نشده.
بزرگمهر كياني- كمال تبريزي كاملا مي دانسته چه مي خواهد بسازد و از فيلمش چه انتظاري داشته. او در فرش باد نشانه هايي از يك كارگردان مسلط را بروز مي دهد و بايد پذيرفت كه تبريزي به يك فيلمساز صاحب ذوق و قريحه بدل شده است.
فرش باد يك اثر سفارشي است، يعني اثري كه بايد مفاهيم و نظرات سفارش دهنده اش را برآورده سازد. اين آثار معمولا به دو گروه تقسيم مي شوند؛ يا فيلم هايي مي شوند كه فيلمساز بدون ظرافت خاصي تنها مفاهيم موردانتظار را به تصوير مي كشد كه معمولا هم كاركردي معكوس پيدا مي كنند يا كارگردان با شناختي كه از موضوع پيدا كرده است توسط ابزار و امكاناتي كه در اختيار دارد اين مفاهيم را به شكلي هنرمندانه و در قالبي خاص ارائه مي دهد. فرش باد در گروه دوم طبقه بندي مي شود. يك فيلم حرفه اي و خوش ساخت كه قرار است نزديكي فرهنگ هاي دو كشور ايران و ژاپن را نمايش دهد و اين را در عشق پاك و بي آلايش دو نوجوان ايراني و ژاپني نشان مي دهد.
فيلم از ميزانسن هاي فوق العاده اي برخوردار است. اوج آن در نيمه دوم فيلم است كه داستان با بافته شدن فرش پيش مي رود و كارگردان با انبوهي از نماهاي متحرك و ماجراهاي فرعي اين قسمت از فيلم را به پيش مي برد. به سكانس جشن نامزدي كه نگاه كنيد حركات دوربين و ميزانسن ها لحظاتي به استانداردهاي جهاني نزديك مي شود، اما شايد همين سفارشي بودن فرش باد است كه سبب مي شود فيلم در حد يك كار خوش ساخت و نه تاثيرگذار
باقي بماند؛ فيلمي كه بيشتر از اينكه گفت وگوي تمدن باشد و برخورد دو ملت، برخورد قوم هاست و آداب و رسوم مردم ايران. روايت لطيف و نرم تبريزي از بافته شدن يك فرش بقدري زيباست كه گاهي حتي بازي بازيگران حرفه اي فيلم هم به چشم نمي آيد و فيلم ساده و بي ادعا، آرام تماشاگر را سرگرم مي كند و در آخر جمله اي را در ذهن تماشاگر حك مي كند كه از دهان پيرزن فرشباف بيرون مي آيد: خدا خودش بندهاي قالي را پاره مي كند تا دل بنده گرفتار را پيش خود ببرد .
اگر نسخه DVD فيلم را تماشا كنيد، دو فيلم پشت صحنه هم در اين نسخه وجود دارد كه تماشاي آنها هم خالي از لطف نيست.

در شهر
ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
دخل و خرج
طهرانشهر
علمي
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  در شهر  |  طهرانشهر  |  علمي  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |